فشار افکار عمومی چگونه منجر به استعفای سیاستمداران میشود؟
خبرداران و خطاکاران
انگارهای در اذهان ایجاد شده که در جهان سوم فرهنگ استعفا وجود ندارد. میشنویم که میگویند متاسفانه در دولت فرهنگ استعفا یا معذرتخواهی در هنگام اشتباه وجود ندارد.
انگارهای در اذهان ایجاد شده که در جهان سوم فرهنگ استعفا وجود ندارد. میشنویم که میگویند متاسفانه در دولت فرهنگ استعفا یا معذرتخواهی در هنگام اشتباه وجود ندارد. میگویند در طول سالهای ریاستجمهوری، حتی نخواست یکبار بگوید «من کوتاهی یا اشتباه کردم» اینکه استعفا شهامت میخواهد. میگویند اعتراف به اشتباه باید زنده شود.
اما این تمام ماجرا نیست و شاید این اظهارنظرها تنها تقلیل واژه «استعفا» تا سرحد واژه «اخلاقیات» است. شاید بهتر باشد تا واژه استعفا را در کنار واژه دیگری چون «افکار عمومی» قرار داد. اینکه در جهان سوم نقش «افکار عمومی» و فشار متقابل آن روی دولتمردان بسیار کمرنگ است.
بهتر است بار دیگر تاریخ اولین استعفای رئیسجمهور، ریچارد نیکسون را دوباره مرور کنیم. سیاستمداری که در نهایت به دنبال فشار افکار عمومی به خاطر رسوایی واترگیت مجبور به استعفا شد. افکار عمومی که در جامعه آن روز آمریکا بر روی حساسیت ویژه مردم به نقض حریم شخصی دست گذاشت. همه چیز در قدرت واژهای به نام افکار عمومی است.
اما تعریف واژه افکار عمومی چیست؟ هیچ تعریفی از افکار عمومی وجود ندارد که همگان آن را پذیرفته باشند. از زمان انقلاب فرانسه که ژاک نکه وزیر دارایی لویی شانزدهم، از افکار عمومی به عنوان عنصر حاکم بر رفتار سرمایهگذاران در بازار پولی پاریس نام برد تاکنون، این واژه به شیوه فزایندهای پیوسته مورد استفاده قرار گرفته است. امروزه بهرغم انبوهی از تعاریف، پژوهشگران افکار عمومی دستکم در این مورد با یکدیگر فصل مشترک دارند که افکار عمومی مجموعهای از افکار فردی درباره یک موضوع مورد علاقه یا حساسیتبرانگیز برای مردم است. افکار عمومی به واقع تشکیلدهنده نیرویی جمعی است که قادر به اعمال فشار است و ارتباط میان افکار عمومی و سیاستگذاری در قلب نظریه دموکراتیک هنجاری قرار دارد و پاسخگویی حکومت به ترجیحات عموم به عنوان رکنی از دموکراسی مهم و اساسی است. اما مطمئناً از جمله عوامل تکوین افکار عمومی مردم، مطبوعات، رسانههای ارتباطجمعی، احزاب و اجتماعات هستند. در جریان رسوایی واترگیت رئیسجمهوری تحت تاثیر همین افکار عمومی به ویژه فشار بیش از پیش رسانهها مجبور به
استعفا شد. حتی اگر نیمی از قدرتی که به افکار عمومی نسبت میدهند واقعیت داشته باشد، باز هم قدرت آن سهمگین است. در چنین شرایطی افکار عمومی میتواند رفتار پیچیدهترین شهروندان را تعیین کند و همزمان، سرنوشت ملتهای جهان را رقم بزند و در کار آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان دخالت کند و مدعی باشد که میتواند دوران پرثمر زندگی افراد را شکل دهد.
هنگامی که در جامعه درباره جنگ روانی سخن گفته میشود، اگر افراد تصوری آمیخته با شعبدهبازی و تردستی از آن نداشته باشند، دستکم آن را بر مبنای تجربهها و خواندهها و شنیدههای تاریخی خود درک میکنند. در اینکه مردم نخستین عامل تکوین افکار عمومی هستند شکی وجود ندارد. در این میان بعضی از مردم نقشی مهمتر از دیگران دارند. مردمی که در دسته روزنامهنگاران، اصحاب رسانه و نمایندگان مردم در مجالس قانونگذاری قرار میگیرند. نمیتوان نقش پررنگ مطبوعات را در شکلگیری افکار عمومی نادیده گرفت چرا که از یک سو نقش هدایت و ارشاد افکار عمومی را به دلیل آنکه وسیله موثری برای تغییر دادن جهتگیریهای جامعه است، بر عهده داشته و از طرف دیگر، ناظر و مراقب اشتباهات دولتمردان است.
گرچه در این میان شکی نیست که اهمیت زیرشاخههای تاثیرگذار در افکار عمومی و شرایط همگی این زیرشاخهها در دولتهای مختلف مساوی نیست. مثلاً نقش مطبوعات و روزنامه در کشورهای رو به رشد و کشورهای پیشرفته، از اهمیتی یکسان برخوردار نیست. علت آن هم ساده است زیرا نسبت بیسوادی در کشورهای رو به رشد به 9 درصد بالغ میشود. ایالات متحده آمریکا و کشورهای اروپای غربی کمتر از یکششم از ساکنان جهان را تشکیل میدهند اما بیش از 80 درصد از روزنامهها و کتابها را در انحصار دارند، در حالی که بیش از 80درصد باقیمانده از ساکنان جهان کمتر از 20 درصد از نشریات و روزنامهها و کتب را تولید میکنند. افکار عمومی در کشورهای رو به رشد به علت جهل و بیفرهنگی و ترس، سطحی و کمعمق است.
شاید بتوان واژه افکار عمومی را با واژه «فشار» بهتر تعریف کرد. فشاری که از طریق رسانهها و مطبوعات و منطبق با حساسیت جوامع بر روی دولتمردان اعمال میشود. فشاری که سیاستمداران را زیر ذرهبین حساسیتهای جامعه که گاهی اقتصادی، گهگاه اخلاقی و... است قرار داده و مجبور به پاسخگویی و یا استعفا میکند. حساسیتهایی که بسته به فرهنگ جوامع متفاوت است.
شاید حالا دلیل عدم کنارهگیری فرانسوا اولاند، رئیسجمهوری فرانسه به دلیل رسوایی اخلاقی یا کنارهگیری استراوس کان و یا حتی ریچارد نیکسون کاملاً قابل تعریف باشد. روابط شخصی رئیسجمهوری در جامعه فرانسه از لحاظ افکار عمومی امری کاملاً شخصی تلقی شد اما تجاوز استراوس کان یا شنود رئیسجمهور نیکسون، امری غیراخلاقی. ساعت16:40 دقیقه بعدازظهر شنبه ۱۴ می سال ۲۰۱۱ به وقت نیویورک، دو مامور پلیس فرودگاه جان اف کندی وارد هواپیمای آماده پرواز «ایر فرانس» شدند و از قسمت درجه یک هواپیما دومینیک استراوس کان را با خود بردند. او به اتهام سوءاستفاده جنسی و تلاش برای تجاوز جنسی بازداشت شد. این اتهام بر اساس ادعای زنی وارد شده که در هتل سوفیتل در نیویورک که محل اقامت دومینیک استراوس کان بود، به عنوان خدمتکار مشغول به کار بوده است. استراوس کان از مصونیت دیپلماتیک برخوردار نبود و به همین جهت بازداشت شد. افکار عمومی با قدرت هر چه تمامتر روی خط قرمز اخلاقی دست گذاشتند و نتیجه فشار، استعفای کان شد.
فرانسوا اولاند به دلیل رابطه با یک مدل، افکار عمومی را آنچنان تحت تاثیر قرار نداد که مجبور به کنارهگیری شود اما دو سیاستمدار دیگر به دلیل دست گذاشتن روی نقطه حساس جامعه در دام افکار عمومی افتادند. سوی دیگر ماجرا، میزان و اجازه فعالیت و آزادی عمل افکار عمومی است. زمانی که پاسخگویی وجود نداشته باشد و مطبوعات و رسانههای جمعی آن، چندان اجازه فشار بر دولتمردان را نداشته باشند، نبایستی از مسوولان آن انتظار داشت که اولاً بپذیرند خود یا زیرمجموعهشان ممکن است مرتکب خطایی شده باشند، ثانیاً آنکه به واسطه ارتکاب آن خطا، استعفا هم بدهند. اساساً در چنین مجموعهای، چیزی به اسم فرهنگ استعفا نمیتواند موضوعیت داشته باشد.
نخستوزیر انگلستان هر هفته سهشنبهها در مجلس حضور مییابد و به پرسشهای نمایندگان در جلسه علنی پاسخ میدهد. اولاند در برابر مجلس فرانسه، اوباما و نخستوزیر هند در برابر کنگره و ایضاً سایرین در برابر پارلمانهایشان پاسخگو هستند. نفس اینکه میبایستی در برابر مجلسهایشان پاسخگو باشند به معنای آن است که لزوماً در کارهایشان، تصمیماتشان و سیاستهایشان ممکن است چندان هم درست عمل نکرده باشند، مسوولان و دولتمردان در جوامع توسعهیافته از مطبوعات و رسانههای جمعیشان واقعاً حساب میبرند و در واکنش به فشاری که رسانهها و به عبارتی افکار عمومی به آنها وارد خواهند کرد مجبور به پاسخگویی یا حتی در نهایت کنارهگیری خواهند شد.
از سال 2010 به بعد شاهد 29 درخواست استعفا از سوی مقامات و سیاستمداران برجسته و صاحبنام در اقصی نقاط دنیا بودهایم. آماری که تقریباً در مقایسه با دهه اول هزاره دوم رشد فزایندهای داشته است. در همین سهماهه نخست سال جاری میلادی «انریکو لتا» سیاستمدار ایتالیایی (13 فوریه) نامش با استعفا گره خورد. لتا از سال ۲۰۰۷ نفر دوم حزب «دموکراتیک ایتالیا» بود. او خبر استعفایش را پس از آن اعلام کرد که رهبری حزب دموکرات رای به تغییر سریع دولت جهت انجام پیشبرد اصلاحات داد. اما استعفای دوم تنها به فاصله دو ماه بعد (آوریل) با نام «چونگ هونگ اون» گره خورد. استعفایی پس از یک فاجعه دردناک در کره جنوبی. «چونگ هونگ اون» در حقیقت قربانی حادثه تلخ مرگ دانشآموزان کرهای شد و به دلیل نارضایتی از واکنش دولت به مساله غرق شدن کشتی مسافری با ۳۰۰ کشته عذرخواهی کرد و استعفا داد.
دیدگاه تان را بنویسید