میدان نبرد جدید اروپا
بحران اوکراین
چند روز قبل از بروز اغتشاشات جدید در کییف به نظر میرسید رویارویی سهماهه بین معترضان و دولت رئیسجمهور ویکتور یانوکویچ به پایان رسیده است. دولت عفو عمومی اعلام کرد و در مقابل معترضان پذیرفتند تا موانع خیابانی را بردارند و ساختمانهای دولتی اشغالشده را تخلیه کنند.
چند روز قبل از بروز اغتشاشات جدید در کییف به نظر میرسید رویارویی سهماهه بین معترضان و دولت رئیسجمهور ویکتور یانوکویچ به پایان رسیده است. دولت عفو عمومی اعلام کرد و در مقابل معترضان پذیرفتند تا موانع خیابانی را بردارند و ساختمانهای دولتی اشغالشده را تخلیه کنند. آقای یانوکویچ و معترضان درباره دولت ائتلافی و بازگشت به قانون اساسی سال 2004 در حال مذاکره بودند. جهان نفسی از سر آرامش کشید. اما کمتر از 24ساعت پس از آن توافقنامه بخشهایی از کییف در شعلههای آتش سوختند. در 18 سپتامبر پلیس ضدشورش به میدان استقلال که از ماه دسامبر صحنه اعتراضات بود حمله کرد. افسران پلیس نارنجکهای صوتی پرتاب کردند و در مقابل کوکتل مولوتفها به سمت آنها روانه شدند. به دنبال آن گلولههای واقعی استفاده شدند. اوباش لباس شخصی تحت حمایت پلیس به مرکز کییف هجوم آوردند. یک ساختمان متعلق به اصناف تجاری که تحت اشغال معترضان بود و به بیمارستان موقت تبدیل شده بود به آتش کشیده شد. شاهدان میگفتند پزشکان در حال انجام اعمال جراحی بر روی میزهای غذاخوری بودند که پلیس نارنجک دودزا پرتاب کرد، تا 20 فوریه دهها نفر از جمله 10 پلیس کشته و صدها نفر
مجروح شدند. این شدیدترین خشونت در تاریخ 22ساله اوکراین به عنوان یک کشور مستقل بود. پیمان بین رئیسجمهور و مخالفان به سرعت شکسته شد. با افزایش شمار کشتگان، وزارت دفاع اعلام کرد قصد دارد از ارتش استفاده کند. این تهدید اوکراین را در آستانه جنگ داخلی و امنیت اروپا را در معرض آزمون قرار داد. اما چگونه کشوری که تا همین اواخر نشانههایی از عضویت در اتحادیه اروپا به نمایش گذاشته بود در آستانه جنگ قرار گرفت؟
از نارنجی به قرمز خونین
در میان کلیه کشورهایی که در سال 1991 از شوروی جدا شدند اوکراین آرامترین و ثروتمندترین کشور بود. کشوری با 52 میلیون نفر جمعیت (از آن زمان این جمعیت به 46 میلیون کاهش یافته است) در مساحتی کمتر از فرانسه و با وجود اقلیم مناسب، زمین حاصلخیز و دسترسی به دریای سیاه کلیه عوامل موفقیت و شکوفایی را در اختیار داشت. اما برخلاف سایر دولتهای بالتیک مانند استونی، لاتویا و لیتوانیا این کشور هرگز برای حاکمیت خود مبارزه نکرد و از قدرت خودمختاری برای تبدیل شدن به دولتی مدرن بهره نگرفت. برعکس، طبقه حاکم اوکراین استقلال را حقی برای غارت کردن کشور دانستند بدون آنکه کسی را در منافع خود شریک بدانند. آنچه بحران را تشدید کرد شکاف بین قوم روسزبان در منطقه صنعتی شرقی کشور و کریمه و غرب اوکراین با دیدگاه ملیگرایانه است که زمانی قسمتی از لهستان، اتریش و مجارستان بود و در سال 1939 و به موجب پیمان عدم خصومت بین استالین و آلمان به خاک شوروی ضمیمه شد. آنچه این کشور را منسجم نگه داشت توافق همگان برای انتخاب کییف به عنوان پایتخت بود. بذر بحران کنونی توسط یانوکویچ کاشته شد. در سال
2004، او تلاش کرد ریاستجمهوری را به نفع خود مصادره کند. اما تلاشهای او با مقاومت مواجه شد و مخالفانش ویکتور یوشچنکو و یولیا تیموشنکو به قدرت رسیدند. آن اعتراضی که به انقلاب نارنجی معروف شد زمانی با آرامش به پایان رسید که لئونید کوچما حامی و جانشین آقای یانوکویچ نپذیرفت بهرغم اصرار او علیه مخالفان از زور استفاده کند. اما ناکامیهای آقای یوشچنکو و تیم او آنقدر ادامه یافت که در سال 2010 کشور به طور دموکراتیک آقای یانوکویچ را به عنوان رئیسجمهور برگزید. غرب که از سیاست نمایشی و هیاهوی دولت اوکراین خسته شده بود از ورود یانوکویچ استقبال کرد و با بیتوجهی به تجمیع قدرت توسط او آن را نشانهای از بازگشت به مسند ریاستجمهوری دانستند. نگرانیهای غرب هنگامی آغاز شد که آقای یانوکویچ با روسیه قرارداد گازی بست و با تقلید از نظام حکمرانی روسها خانم تیموشنکو را به زندان انداخت و سکان پولها و داراییهای کشور را در اختیار خانواده و دوستان نزدیک قرار داد. رهبران اتحادیه اروپا در مورد پیمان همکاری و تجارت آزادی که اوکراین را به اروپا نزدیکتر میکرد با یانوکویچ به مذاکره پرداختند. آنها خود را قانع کرده بودند که او
میتواند پیمان را اجرا کند. اما او از این مذاکرات برای باجخواهی و کسب ضمانت سیاسی از روسیه استفاده کرد و در مقابل تسلط روسیه بر اوکراین را افزایش داد تا بتواند این کشور را در اتحادیه گمرکی بین روسیه، بلاروس و قزاقستان وارد کند. پس از ملاقات مخفی با ولادیمیر پوتین در ماه نوامبر آقای یانوکویچ با دریافت وعده گاز ارزان، خط اعتباری به ارزش 15 میلیارد دلار، و آسودگی خیال از بابت سوالات مرتبط با حقوق بشر، پیمان خود با اتحادیه اروپا را زیر پا گذاشت.
هنگامی که چند صد نفر - عمدتاً دانشجویان - به خیابانها آمدند و علیه این چرخش موضع او اعتراض کردند آقای یانوکویچ مطابق غریزه خود (و شاید اندرز مشاورانی از کرملین) ارتش را برای سرکوب آنها فرستاد. روز بعد صدها هزار اوکراینی که از رفتار او عصبانی شده بودند به میدان استقلال، صحنه انقلاب نارنجی، آمدند. ناگهان رفتار مردم تغییر کرد. برای آنها پیمان تجارت آزاد با اتحادیه اروپا یا پیمان گمرکی مشترک با روسیه مهم نبود. آنها در معرض انتخابی بین حاکمیت فاسد و خودکامه پس از شوروی و حاکمیتی اروپایی قرار داشتند. این گزینه بیش از هر پیمان دیگر با اتحادیه اروپا برای کرملین تهدیدکننده بود. مردم در یکی از جمهوریهای سابق شوروی مصمم بودند تا میراث آن را از بین ببرند هرچند خود روسیه قصد داشت مانع آن شود. اردوگیری اولیه در میدان استقلال شبیه جشنواره تولد دوباره یک ملت شده بود. مردم پرچم اوکراین را تکان میدادند و سرود ملی میخواندند. معترضان طبقه متوسط جامعه خواستار خانهتکانی نظام سیاسی بودند. هسته اصلی معترضان را مردمی از غرب اوکراین تشکیل میدادند که خودکامگی آقای یانوکویچ را قبول نداشتند. میدان استقلال در میان حصارها قرار
گرفت و به منطقهای آزاد تبدیل شد. نظم حاکم بر آنجا باعث شد دیدگاهی مثبت و برتر ایجاد شود و تلاش دولت و حامیان روسی آن برای معرفی معترضان به عنوان ملیگرایان تندرو ارزشی پیدا نکند. هم آقای یانوکویچ و هم مخالفان غافلگیر شده بودند. رهبران مخالف تلاش کردند بر موج محبوبیت اعتراضات سوار شوند اما هیچگاه درصدد تغییر آن برنیامدند. آقای یانوکویچ نیاز داشت تا معترضان را به تندروی وادار کند تا بتواند از روشهای خودش علیه آنها استفاده کند. سه ماه گذشته شاهد وقوع چنین فرآیندی بود. دولت تقاضاهای مخالفان را نپذیرفت در حالی که همزمان وانمود میکرد با رهبران آنها در حال مذاکره است. هرکدام از رهبران نیز در جستوجوی منافع خاص خود بودند. پس از دو ماه چادرزنی بدون نتیجه در هوای سرد، معترضان ناامید شدند. به منظور تحریک بیشتر، آقای یانوکویچ با تقلید از روسیه قوانین شدیدتری وضع کرد که تظاهراتکنندگان را مجرم میدانست. در 22 ژانویه، معترضانی که منتظر اقدام بودند و گفتوگو با دولت را بینتیجه میدانستند با پلیس درگیر شدند. پلیس به روی آنها آتش گشود. پنج نفر کشته، دهها نفر مجروح و 25 نفر مفقود شدند. خشونت با همان سرعتی که آغاز شده
بود به پایان رسید اما اوضاع متحول شده بود. تلویزیون دولتی روسیه معترضان را تندروها و تروریستهایی با پشتیبانی غرب معرفی کرد. به دنبال زد و خوردها دورانی از آرامش شروع شد. آقای یانوکویچ قوانین جدید را پس گرفت و استعفای نخستوزیرش میکولا آزارف را پذیرفت و سمت او را به یاتسنیوک رهبر حزب خانم تیموشنکو پیشنهاد کرد. او این پیشنهاد را نپذیرفت. آرامش اعتراضات اوکراین با مراسم افتتاحیه المپیک سوچی همزمان شد و آقای یانوکویچ در این مراسم حضور پیدا کرد. اما این آرامش دیری نپایید. همزمان با پرت کردن حواس مخالفان از طریق برگزاری مذاکرات طولانی و بینتیجه، آقای یانوکویچ نیروهای خود را برای یک سرکوب شدید آماده میکرد. کرملین نیز که از شیوع ناآرامیها به روسیه هراس داشت تمهیدات خود را اندیشیده بود. دولت کرملین رسانههایی را که معترضان اوکراین حمایت کرده بودند تعطیل کرد و معترضان ضد دولتی خود را تحت تعقیب قرار داد. سرگئی گلازیف مشاور پوتین در امور اوکراین آشکارا از یانوکویچ خواست علیه «تروریستها» از زور استفاده کند تا آشوب بیشتری ایجاد نشود. همزمان روسیه ارزش خط اعتباری خود به اوکراین را دو میلیارد دلار دیگر بالا برد.
آشفتگیها به مردم مستقر در میدان اجازه داد تا خود را به سلاح و سپر محافظتی مجهز کنند. تا سه هفته جوخه جوان محافظان میدان در نقش سرباز ظاهر شده و از چادرها و حصارها محافظت میکردند. آنها با به نمایش گذاشتن توانایی و سلاح خود از نبردی زودهنگام دم میزدند. معترضان جسور تصمیم گرفتند فشارها بر آقای یانوکویچ را شدت دهند. آنها خواستار تغییر قانون اساسی و بازگشت اوکراین به جمهوری پارلمانی سال 2010 و قبل از به قدرت رسیدن یانوکویچ بودند. با تخریب حصارها در 18 فوریه، رهبران از معترضان خواستند بهطور آرام و بدون خشونت به مجلس حمله کنند. آشکار بود که این حمله نمیتوانست بدون خشونت باشد. سیاستمداران مخالف هشدار دادند که یانوکویچ در پی بهانهای است تا به اردوگاه حمله و تظاهرات را برای همیشه خاموش کند. هنگامی که فراکسیون او از بحث درباره اصلاح قانون اساسی در مجلس امتناع کرد اعتراضها شدت گرفت. کامیونهای سنگینی که خیابانها را مسدود کرده بودند به آتش کشیده شدند و پلیس حمله را آغاز کرد. خونینترین روز اوکراین رقم خورد.
محل دیدار غرب و شرق
آقای پوتین هرگز حاکمیت اوکراین را قبول نداشت و آن را همانند کشوری میدانست که در نهایت به روسیه تعلق دارد. از نظر او تلاش اتحادیه اروپا برای بستن پیمان با اوکراین به همان اندازه تلاش ناتو برای دخالت در گرجستان در سال 2008 غیرقابل قبول بود. در آن زمان جنگی پنج روزه بین روسیه و گرجستان در گرفت و نواحی جداییطلب این کشور به اشغال روسها درآمد. تجربیات آن روزگار ممکن بود در وضعیت کنونی اوکراین تکرار شوند. ولادیسلاو سرکف مشاور دولت کرملین که بهطور رسمی مسوول مقابله با مناطق جداییطلب آبخازی و اوستیای جنوبی بود بحران اوکراین را برای پوتین هدایت میکرد و چندین بار در کییف و کریمه دیده شده بود. آقای یانوکویچ بر این باور بود که پیمان خود را با اتحادیه اروپا در مقابل پشتیبانی مالی روسیه زیر پا گذاشته است. اما آقای پوتین که به یانوکویچ اعتماد ندارد به تضمینهای محکمتری برای حفظ وابستگی اوکراین به روسیه نیاز داشت. یک جنگ داخلی که در آن افراد تندرو مقصر جلوه داده میشوند میتوانست هم اتحادیه اروپا را از مداخله کردن باز دارد و هم به روسیه تسلط بیشتری بر بخشهایی
از اوکراین-از جمله کریمه-بدهد. همزمان آمریکا که صدور ویزا برای 20 عضو دولت اوکراین را ممنوع کرده بود موضع شدیدتری در پیش گرفت. در 19 فوریه باراک اوباما اوکراین را «دولت وابسته به روسیه» خواند و گفت« نباید اوکراین را به عنوان یک صحنه شطرنج جنگ سرد دید که در آن ما با روسیه در حال رقابت هستیم». وضعیت اوکراین اکنون به شرایطی وارد شده است که دیگر نمیتوان آن را بازی دانست.
دیدگاه تان را بنویسید