تاریخ انتشار:
علی واعظ معتقد است موفقیت مذاکرات هستهای محصول تلاش تیمهای مذاکرهکننده ایران و آمریکاست
به دیپلماسی فرصت دوباره بدهیم
متاسفانه برخلاف ایران که آژانس بینالمللی انرژی اتمی ناظر بر فعالیتهایش است هیچ مرجع بینالمللی ناظر بر عملکرد طرف مقابل وجود ندارد و احتمالاً اعضای گروه ۱ + ۵ پس از توافق با ایران کمیتهای را در نظر خواهند گرفت که تحت توافق جامع بر روند اجرای تعهدات طرفین نظارت کند.
مذاکرات هستهای ایران و 1+5 و شاید به عبارت دیگر تهران و واشنگتن به حساسترین مرحله خود رسیده است و تیمهای مذاکرهکننده ایران و آمریکا تقریباً هر 10 روز یک بار با هم مذاکره میکنند. مذاکراتی سخت و فشرده و از جنس موضوعات سیاسی و فنی هستهای. هر دو دولت برای دستیابی به توافق تحت فشار مخالفان خود قرار دارند اما در عین حال هر دو نیز معتقدند دیپلماسی تنها گزینه برونرفت از شرایط فعلی و عادیسازی شرایط پرونده هستهای ایران است. با علی واعظ، تحلیلگر ارشد گروه بینالمللی بحران در مورد وضعیت فعلی مذاکرات ایران و آمریکا و چشمانداز پیش روی آن به گفتوگو پرداختهایم. او معتقد است خلط مطلبی که در حال حاضر نسبت به واژههای تفاهم و توافق در کشور وجود دارد شاید ناشی از کمکاری دستگاه سیاست خارجی کشور باشد اما در عین حال تاکید میکند با تلاشهای اعضای تیم هستهای ایران، تیمهای مذاکرهکننده تهران و واشنگتن توانستند خطوط قرمزشان را برهم منطبق کرده و در پارهای موارد حتی به نقاط مشترک نیز دست یابند و البته همین تلاشها بود که منجر به تسلیم شدن کنگره آمریکا در عدم وضع تحریمهای جدید شد. واعظ که روند مذاکرات هستهای
ایران را با دقت دنبال میکند بر لزوم انعطاف طرفین مذاکرهکننده تاکید میکند و یادآور میشود هرگونه پافشاری بر برخی از خواستهها احتمال فروپاشی نظام مذاکرات و مرگ آن را حتمی خواهد کرد.
مقامات ایرانی در آخرین موضعگیری که از روند مذاکرات هستهای داشتند اعلام کردند حاضر به توافق دومرحلهای نیستند و تنها در صورت یکمرحلهای شدن توافق هستهای با مفاد آن موافقت خواهند کرد. مذاکراتی که بر پایه یک توافق سیاسی و یک توافق جامع پایهگذاری شده بود و حالا از واژههایی چون تفاهم برای توضیح مرحله نخست آن استفاده میشود.
به اعتقاد بنده مقداری کجفهمی از صحبتهای رهبری در رابطه با روند مذاکرات هستهای به وجود آمده است چرا که به گمان من هیچ اختلافی میان اظهارات ایشان با دیدگاههای تیم مذاکرهکننده نسبت به یک مرحلهای بودن توافق وجود ندارد. اختلاف نظر پیرامون مفهوم استنباطشده از واژه تفاهم و توافق است. (لغت تفاهم در انگلیسی به معنای understanding است اما توافق agreement است که اولی الزامآور نیست اما دومی الزامآور است.) شاید عدم درک این تفاوتهاست که موجب بروز برداشتهای فوق شده است. اگر شما به بیانیه 24 نوامبر 2014 که میان خانم اشتون و آقای ظریف به امضا رسید، توجه داشته باشید مشاهده میکنید هدف از این تمدید هفتماهه و هفتروزه مذاکرات تا اول جولای هم این است که به یک توافق کلی دست یابند. هیچ جا در متن به توافق سیاسی پیش از توافق جامع اشاره نشده است. اما این موضوع منافاتی با تفاهم بر رئوس کلی پیش از نهایی کردن برنامه اجرایی و برخی جزییات دیگر ندارد. بهعنوان مثال شما میتوانید تفاهم غیرالزامآور بکنید که چه تحریمی در مقابل چه اقدامی از طرف ایرانی لغو شود، و سپس در مورد مکانیسم بانکی آن رفع تحریم و شیوه اجرای تعهد ایران وارد جزییات شوید. کجفهمی دیگری که از این مذاکرات وجود دارد تفاوت میان برداشت از واژه تفاهم با توافق جزیی و کلی است. نگرانیهای رهبر انقلاب و اعضای تیم مذاکرهکننده ایران این بود که به عنوان مثال 1+5 در جزییات برنامه هستهای ایران و در رابطه با موضوعاتی چون ظرفیت غنیسازی یا تعداد سانتریفیوژها بحث کند ولی در حوزههایی چون رفع تحریمها بحثها به صورت کلی مطرح شوند و دیدگاههای ایران چندان لحاظ نشود. البته یکی از شروط توافق این است که یا در مورد همه موارد صورت میگیرد یا در رابطه با هیچ یک از آنها نخواهد بود. این موضوع یکی از کلیدیترین بندهای توافق ژنو است که قطعاً تمامی تیمهای مذاکرهکننده با آن همنظر و موافق هستند. البته شاید هم سوءتفاهمها ناشی از کمکاری مقامات دستگاه سیاست خارجی کشور باشد که نتوانستهاند تفاوتهای میان واژههای مذکور را در جامعه تبیین کنند و حالا با این چالشها مواجه باشند؛ چالشهایی که شاید ناشی از بیاطلاعی و ناآگاهی باشد. اما محرز است که با این تلاشها (اعضای تیم هستهای ایران) بود که تیمهای مذاکرهکننده ایران و آمریکا توانستند خطوط قرمزشان را برهم منطبق کرده و در پارهای موارد حتی به نقاط مشترک نیز دست یابند و البته همین تلاشها بود که منجر به تسلیم شدن کنگره آمریکا در عدم وضع تحریمهای جدید شد؛ پس از مخالفت کاخ سفید، دموکراتهای سنا در نهایت پذیرفتند تا پایان ماه مارس برای پیشبرد دیپلماسی منتظر بمانند هرچند که در عمل مقامات کاخ سفید مجبور شدند چهار ماه پیش از زمان اصلی پایان مذاکرات در جولای موضع قاطع خود را نسبت به امکان توافق با ایران اعلام کنند. این قیمتی بود که کاخ سفید بابت عدم تحریمهای ایران پرداخت و تا آنجا که من اطلاع دارم آقای اوباما در تماس با دفاتر برخی از سناتورهای آمریکا اعلام داشته است اگر تا آخر مارس به هیچ پیشرفت ملموسی با ایران دست نیافت، آماده است تا از آنها در تبیین تحریمهای جدید علیه ایران حمایت کند. بنابراین لازم است تا پایان ماه مارس به یک دستاورد مشخص از مذاکرات پرونده هستهای دست پیدا کنیم. در این مسیر هم ما باید ابتدا به حل مسائل اصلی بپردازیم و بعد مسائل فرعی را مدنظر قرار دهیم تا در نهایت به جدول زمانی اقدامات و برنامه اجرایی توافق دست پیدا کنیم. این حرکتی نیست که یکشبه و به صورت یکجا امکانپذیر باشد بلکه روندی است که باید به صورت مقطعی پیش رود.
اما با این حال سناتورهای آمریکایی در اقدامی شیطنتآمیز طرح جدیدی را در کنگره مطرح کردهاند. طرحی تحت عنوان «قانون بررسی توافق هستهای با ایران» و به دنبال آن هستند که هرگونه توافق نهایی هستهای دولت اوباما با ایران را منوط به تصویب و تایید خود کنند. در این طرح آمده هرگونه توافق نهایی هستهای با ایران در مهلت پنج روز پس از توافق باید به تایید و تصویب کنگره برسد. این طرح همچنین دست اوباما را برای برداشتن تحریمهای تصویبی کنگره علیه ایران در فرصت 60 روز پس از توافق نهایی با ایران میبندد و یک فرصت دوماهه در اختیار کنگره قرار میدهد.
بله، به علاوه این طرح با گره زدن پرونده هستهای به پروندههای منطقهای از رئیسجمهور میخواهد بهطور متناوب گزارش دهد که ایران به هیچوجه از تروریسم بینالمللی حمایت نمیکند. این طرح مانند یک جام زهر توافق را از بین خواهد برد و به همین علت هم حتماً رئیسجمهور آن را وتو خواهد کرد. این لایحه در کنار لایحهای که توسط سناتور منندز و کرک در سنا مطرح شده دو طرحی هستند که برای فشار بر کاخ سفید در چند ماه آینده مورد استفاده قرار خواهند گرفت. البته چنین جنگی بین قوای مجریه و مقننه در آمریکا غیرمنتظره نیست. در نظر بگیرید کنگره در تمام طرحهای ملی هم از بیمه درمانی گرفته تا بودجه سازمان امنیت ملی در مقابل رئیسجمهور قرار گرفته. بدبینی کنگره به ایران، فشار لابی طرفدار اسرائیل، کارشکنی اعراب، و دشمنی جمهوریخواهان با هر آنچه برای اوباما پیروزی بهحساب آید دست به دست هم داده و این شرایط را ایجاد کرده. ولی من گمان دارم اگر توافق خوب و قابل دفاعی به دست آید نهایتاً کنگره بازی را خواهد باخت چون افکار عمومی داخلی در آمریکا خواهان جنگ نیست و جمهوریخواهان هیچ گزینه مناسبتری از روندی که توسط اوباما طی شد برای ارائه ندارند. البته کنگره میتواند جلو تعلیق تحریمها توسط رئیسجمهور را بگیرد یا بودجه لازم برای اجرای توافق را تصویب نکند، ولی این کار هزینه گزافی خواهد داشت چرا که آمریکا را در چشم جهانیان باعث و بانی شکست قراردادی تاریخی که 1+5 (به نمایندگی از سازمان ملل) با ایران به دست آورده بودند، معرفی خواهد داد و این نتیجهای ندارد جز منزوی شدن آمریکا.
به نظر میرسد یکی دیگر از نگرانیهای مقامات ارشد نظام این باشد که بدون برداشته شدن تحریمها ایران را وادار به توقف برنامههای هستهایاش کنند.
گروه بینالمللی بحران در فوریه 2013 گزارشی را تحت عنوان «تارعنکبوت تحریمها» منتشر کرد که در آن به دشواریهای لغو تحریمها پرداخته بود. در آن گزارش آمده بود تحریمها چنان شبکه تارعنکبوتی را به دور ایران تنیدهاند که برداشتن آن حقیقتاً کار دشواری است و در یک روند ناگهانی قابل انجام نیست. به طور مثال اگر بخواهیم به تحریمهای سازمان ملل بپردازیم باید توجه داشته باشیم که این تحریمها بر اساس قطعنامههای شورای حکام وضع شدهاند که عملاً به راحتی قابل فسخ شدن نیست؛ همین گزارش اخیر (فوریه) شورای حکام به این موضوع اشاره میکند که برخی از مشکلات فعلی آژانس با ایران به موضوعاتی بازمیگردد که ریشه در گذشته داشته و همچنان حلنشده باقی ماندهاند. اعتبار شورای امنیت لکهدار خواهد شد اگر پیش از حل این مشکلات ایران و آژانس اقدام به لغو تحریمهای تهران کند. شاید تنها کاری که میتواند انجام دهد این باشد که اقدام به تعلیق تحریمها کند و پس از حل مشکلات ایران با آژانس تحریمهای موردنظر را لغو کند. در سوی دیگر نیز تحریمهای کنگره آمریکا قرار دارند که به دلیل سوءظن و بدبینی کنگره نسبت به ایران امکان لغو یکباره آنها تقریباً غیرممکن است. بنابراین در گام نخست گزینه تعلیق تحریمها مطرح میشود که آن هم قطعاً اقدامی است که کاخ سفید در حیطه اختیارات خود انجام میدهد و نه بیشتر. یعنی ما نباید انتظار داشته باشیم پس از توافق ایران و 1+5 شاهد لغو تمامی اشکال تحریمهای خود از سوی آمریکاییها باشیم. در نهایت هم تحریمهای اتحادیه اروپاست که مشروعیت خود را از تحریمهای سازمان ملل میگیرند و اگر تحریمهای سازمان ملل لغو شوند اروپا نیز دیگر دلیلی برای ادامه این دست از تحریمها ندارد و اهرمهایش را از دست خواهد داد. بر همین اساس هم کشورهای غربی مایل هستند در ابتدای کار از گزینه تعلیق تحریمها استفاده کنند و باید در نظر داشت که مجموعه اقدامات موردنظر غرب و انتظارات ایران هیچگاه در قالب برنامه یک یا دوروزه قابل انجام نیست و خود متضمن گذر سالهای متمادی است. شاید لازم به یادآوری باشد که اقدامات ایران هم یکشبه قابل انجام نیستند. تبدیل اکسید اورانیوم غنیسازیشده 20درصدی که بخشی از توافق ژنو بود خود چند ماه به طول انجامید. اگر بر اساس یکی از بندهای توافق جامع قرار بر تغییر کاربری تاسیسات فردو به یک مرکز تحقیق و توسعه باشد، قطعاً این کار در طول یک دوره چندماهه انجام خواهد شد یا باز طراحی اراک و ساخت رآکتور جدید هم نیازمند صرف زمانی چندساله است. طبیعی است وقتی مجموعه اقدامات ایران یکشبه انجامپذیر نیست نباید انتظار داشته باشیم آن سوی میز مذاکرات نیز با سرعت اقدام به لغو تمامی اشکال تحریمها کند. اقدامات هر دو طرف زمانبر هستند ولی میتوان آنها را به صورت متوازن و همزمان انجام داد. حتی میتوان با تعجیل بدان دست یافت.
نکته بعدی که متاسفانه در ایران تصور غیرواقعی درباره آن وجود دارد توجه به این نکته است که پس از توافق جامع دست ایران از تمامی اهرمهای موجودش خالی میشود، این در حالی است که اهرمهای ایران در واقع دانش هستهای بومیشدهای است که امکان از بین رفتن آن وجود ندارد. بنابراین همانطور که در سال 2005 با خلف وعده طرف اروپایی ایران توانست در طول سه سال، سالی حدود سه هزار سانتریفیوژ بسازد و توانایی غنیسازی خود را احیا کند حالا هم هر زمان که اعضای گروه 1+5 از انجام وعدههایشان سر باز زدند ایران میتواند مجدداً درصدد احیای برنامه هستهایاش برآید. یعنی توافق جامع ایران را خلعید نخواهد کرد چرا که برخلاف تحریمها که تاثیرگذاری آنها بسته به اجرای آنها توسط دیگر کشور است، اهرمهای ایران در دست خود و دانشمندانش قرار دارد و خللپذیر نیست. هرچند که این موضوع نافی آن نیست که طرف مقابل تضمینهای سیاسی جدی در مورد رفع تحریمها به ایران ندهد و یک نقشه راهی برای عمل به تعهداتش تهیه نکند. تعهداتی که قطعاً باید نسبت به آن وفادار هم باشد. متاسفانه برخلاف ایران که آژانس بینالمللی انرژی اتمی ناظر بر فعالیتهایش است هیچ مرجع بینالمللی ناظر بر عملکرد طرف مقابل وجود ندارد و احتمالاً اعضای گروه 1+5 پس از توافق با ایران کمیتهای را در نظر خواهند گرفت که تحت توافق جامع بر روند اجرای تعهدات طرفین نظارت کند. البته این نظارت نمیتواند همسان با نقشی باشد که آژانس بازی میکند یعنی به همان قوت و جدیت. از سوی دیگر طی یکی دو سال آینده بادهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در فضای داخلی این کشور شروع به وزیدن خواهد کرد که ممکن است موجب ایجاد نگرانیهایی برای ایران شود. بر همین اساس هم تهران باید اطمینان داشته باشد که رئیسجمهور بعدی ایالات متحده همچنان به ماهیت توافق جامع و روند لغو تحریمها متعهد است و در نهایت هم با اجرای بندهای توافق جامع باید این اطمینان خاطر برای شرکتهای بزرگ اقتصادی و صنعتی جهان ایجاد شود که در صورت سرمایهگذاری در ایران تبر تحریمها بالای سر آنها سنگینی نخواهد کرد و ریسک سرمایهگذاری در این کشور بالا نخواهد بود. به همه این موارد اشاره کردم تا بگویم هدف از امضای توافق جامع باید ایجاد اطمینان خاطر در دو سوی میز مذاکره باشد و آن هم با تهیه و تدوین یک نقشه راه کامل و جامع میسر است که به دیدگاهها و مطالبات هر دو سوی میز مذاکرات توجه داشته باشد. اما این نقشه راه نباید موجب ایجاد تلقی نادرستی از انتظاراتمان شود اگر ما مایل به لغو یکشبه تحریمها باشیم آن وقت طرف مقابل نیز میتواند انتظار داشته باشد تمامی تعهدات ایران نیز یکشبه عملیاتی شود که قطعاً این امر غیرممکنی است و بر همین اساس هم معتقدم پافشاری بر این خواستهها برابر با به بنبست کشاندن روند مذاکرات است. مجدداً برداشت من از صحبتهای رهبری این نیست که ایشان توقع داشته باشند که رفع تحریمها شامل پروسهای یکشبه شود بلکه انتظار دارند رفع تحریمها به صورت واقعی صورت پذیرد. به این معنا که ما دوباره در شرایط سال 2005 قرار نگیریم که ایران همه امتیازها را به صورت نقد واگذار کند اما طرف مقابل بخواهد نسیهوار به اجرای تعهداتش بپردازد. ما نیازمند یک نقشه گامبهگام تا حصول نتیجه نهایی هستیم.
خبرگزاری AP چندی پیش در گزارشی از پیشنهاد طرف غربی مبنی بر کاهش ذخایر غنیسازی به ایران خبر داده و آورده بود آمریکا در این صورت با افزایش تعداد سانتریفیوژها موافقت میکند. به اعتقاد متخصصان امر تعداد سانتریفیوژها یکی از دلایل کشمکش این روزهای ایران و 1+5 و به عبارتی قاتل توافق هستهای است، بر همین اساس هم آمریکا به ایران پیشنهاد داده است کاهش ذخایر اورانیوم و انتقال اورانیوم به خارج از کشور و بازآرایی ساختار آبشارها میتواند طرفین مذاکرهکننده پرونده هستهای ایران را تا رسیدن به خواستههایشان یاری کند. در قسمت دیگر این خبر هم آمده است که برخلاف خواست آمریکاییها توافق جامع نه در یک بازه زمانی 20ساله بلکه در یک مدت زمان 10 تا 12ساله عملیاتی میشود.
من از حالا میتوانم پیشبینی کنم که ادبیات مذاکرهکنندگان آمریکایی برای فروختن توافق جامع به افکار عمومی این کشور و کنگره در واقع از این فرمول نشات خواهد گرفت که هیچ یک از عناصر توافق هستهای با ایران را نباید به تنهایی مورد ارزیابی قرار داد و باید برداشت کلی از این توافق داشت. بنابراین تمرکز صرف بر تعداد سانتریفیوژها کار اشتباهی است چرا که خواسته اصلی کشورهای غربی طولانیتر کردن زمان گریز ایران است (زمان گریز زمان موردنیاز برای تولید اورانیوم کافی برای یک بمب اتمی) و فرمولهای مختلف برای رسیدن به این هدف وجود دارد. فرمولی که کشورهای غربی به دنبال دستیابی به آن هستند بر این اساس طراحی شده است که امکان گریز هستهای ایران را طولانیتر کند. گمان بنده بر این است که برای آمریکاییها تعداد سانتریفیوژهای ایران که حالا شش یا هشت هزار عدد باشد چندان مهم نیست بلکه آنچه حائز اهمیت و تعیینکننده است زمان گریزی است که آنها میخواهند یکساله باشد تا بتوانند ادعا کنند فرصت کافی را به آنها برای برخورد با هرگونه تخطی میدهد. فرمولی هم برای رسیدن به این زمان وجود دارد مبنی بر اینکه تعداد سانتریفیوژها را در میزان انباشت اورانیوم غنیشده، در کارایی سانتریفیوژها، در نحوه آرایش آبشارهای سانتریفیوژ، در محدودیتهای پروژههای تحقیق و توسعه و در نهایت در بازرسیها و اقدامات شفافساز ضرب کنیم و نتیجه را به صورت یک بسته یا پکیج به افکار عمومی ارائه کنیم. تعداد سانتریفیوژها یک مساله سمبلیک است و رایزنیها به گونهای خواهد بود که هر دو سوی میز مذاکرات از آن به عنوان یک موضوع برد- برد یاد کنند. در مورد طول زمان (10 تا 12 ساله) هم نهایتاً هر دو طرف میتوانند بگویند به میانگین زمانهای مورد نظرشان رسیدهاند که یک راهحل میانی است. در حالت کلی نمیتوان از یک دوره زمانی برای توافق جامع یاد کرد چرا که به احتمال قوی عناصر مختلفش دورههای زمانی مختلفی خواهند داشت. برخی محدودیتها 10ساله و برخی کمتر یا بیشتر طول خواهند کشید و برخی هم دائمی خواهند بود مثل معاهده الحاقی یا تغییرات در رآکتور اراک. کشورهای غربی و به ویژه آمریکاییها برای اقناع افکار عمومیشان نسبت به توافق هستهای با ایران قطعاً بر طولانیتر شدن پروسه گریز این کشور که در قالب یکی از بندهای توافق جامع تدوین میشود، تاکید خواهند کرد و آن را تضمینی بر ایجاد زمان و فضای کافی برای حل مشکلات آژانس با ایران و اطمینان از ماهیت صلحآمیز پرونده هستهای این کشور عنوان میکنند. این زمانی است که آژانس برای تایید ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران در نظر گرفته است و راهکاری است که با بازرسیهای گسترده حاصل خواهد شد تا این اطمینان خاطر ایجاد شود که هیچ کدام از فعالیتهای هستهای ایران در مصارف غیرصلحآمیز حرکت نمیکند و عملکردی در آن حوزه ندارد.
اما به نظر میرسد عمده اختلافات بر سر بازه زمانی لغو تحریمها به قوت خود باقی باشد؟
شکی نیست که این یکی از مشکلترین موانع است. علتش هم تفاوت درک طرفین از تحریمهاست. ایران تحریمها را اهرمی همتراز اهرم قابلیت هستهایاش میداند، در حالی که غرب ماهیت تحریمها را متفاوت از ماهیت سانتریفیوژها میداند، به این معنی که اولی را به راحتی دومی نمیتوان خاموش و روشن کرد. یعنی غرب میگوید قرارداد طوری تنظیم شده که در طول زمان ایران قابلیت غنیسازیاش را، که غرب روزی خواهان تعلیقش بود، بهتدریج افزایش خواهد داد و به موازات آن تحریمها کم میشوند. یعنی در هر دو مورد ایران سود میبرد در حالی که غرب دستش خالی میشود و اگر ایران زمانی زیر تعهداتش بزند، غرب تا بیاید تحریمها را اعمال کند و دیگران آنها را اجرا کنند و اثر آنها هویدا شود، ممکن است دیگر دیر شده باشد. ولی من همواره معتقد بودهام راهحل میانهای وجود دارد. یعنی اگر غرب میخواهد تحریمها را آخر کار بردارد و ایران میخواهد این اتفاق در ابتدای کار رخ دهد، میتوان نقشه راهی تنظیم کرد که این اقدام در وسط راه صورت بگیرد. یعنی ما با تعلیق شروع کنیم، به لغو جزیی و بعد به لغو کامل برسیم.
نکته جالبی در این میان وجود دارد و آن هم این است که با وجود تاکید ایران بر پروسه غنیسازی صنعتی به نظر میرسد این موضوع در توافق نهایی جایی نداشته باشد.
این برداشت صحیحی نیست. برنامه غنیسازی صنعتی مورد چشمپوشی قرار نگرفته است، فقط به تعویق افتاده و قرارداد هم بر این امر صحه خواهد گذاشت که ایران درصدد است تا در یک افق 10 تا 15ساله بدان دست یابد. ایران کشوری است که دانش چرخه سوخت هستهای را در اختیار دارد و نباید تعویق برخی از خواستهها را برابر حذف آنها دانست. ممکن است چند سال زودتر یا دیرتر شود اما قطعاً متوقف نخواهد شد. همانطور که دو خواسته اقتصادی ما یعنی اقتصاد بدون نفت و مبارزه با فساد بیشتر از آنچه دلخواهمان بوده است طول کشیده این امر هم بیشتر طول خواهد کشید. اما در این دوره میتوان به دیگر جوانب کار پرداخت. همین اتفاق در برنامه موشکی ایران رخ داد. در برنامه موشکی در ابتدا عمدتاً توجه بر افزایش برد موشکها معطوف بود و زمانی که برد مورد نظر تامین شد، توجه به افزایش دقت موشکها معطوف شد. این راهبرد میتواند در مورد برنامههای هستهای نیز به همین شکل باشد. به این صورت که برنامه هستهای تنها صرف غنیسازی نیست و میتواند جنبههای دیگر چون تهیه و تولید میلههای سوخت، تجهیز رآکتورهای تحقیقاتی و گداخت هستهای (موضوعی که در حاشیه مذاکرات ایران و 1+5 مبنای رایزنیهای تهران و پاریس بوده است)را نیز شامل شود. بر همین اساس هم معتقدم اینکه ایران بخواهد برای جلب اعتماد جهانی غنیسازی صنعتیاش را چند سال به تعویق بیندازد امری منطقی است؛ اگر قرار بر لغو همیشگی این برنامه بود منتقدان حق انتقاد و اعتراض را داشتند اما بر اساس توافق جامع برنامه مذکور تنها برای چند سال به تعویق خواهد افتاد؛ این متناسب با نیازهای عملی ایران خواهد بود.
به زمانبندیهای متفاوت هر یک از سطوح برنامههای هستهای ایران اشاره کردید. از دیدگاه جنابعالی غنیسازی صنعتی یا هر یک از موارد اختلافی ایران و 1+5 پروسهای چندساله خواهد داشت؟
پیشبینی این امر در این مرحله دشوار است. معتقدم بخش مهمی از توافق در رابطه با همکاریهای هستهای دو طرف (ایران و 1+5) خواهد بود، و در عملیاتی شدن این شکل از همکاریها محاسن فراوانی برای ایران وجود دارد. ابتدا اینکه دسترسی ایران به کارگاههای آموزشی آژانس بینالمللی انرژی اتمی که در مورد ایمنی و امنیت برنامههای هستهای است به راحتی امکانپذیر میشود و دانشمندان ایرانی میتوانند به کارگاهها و کنفرانسهای علمی بینالمللی دسترسی داشته باشند. محدودیتهای تحقیق و توسعه پیش از محدودیتهای کمیت رفع خواهند شد. هرچند که به گمان بنده تاکید 1+5 کمتر بر بحث تحقیق خواهد بود چراکه تحقیق امری اجتنابناپذیر است و بیشتر متوجه مقوله توسعه خواهد بود چرا که میتواند به زمان گریز کوتاهتر بینجامد. به اعتقاد بنده، ایران باید توجه بیشتری به جنبههای دیگر پروسه چرخه سوخت هستهای داشته باشد و نباید تمامی توجهات خود را معطوف به بحث غنیسازی کند. مثلاً در نظر بگیرید که ایران برای آزمایش سوخت رآکتور تهران معمولاً از خود این رآکتور استفاده میکند. این در حالی است که معمولاً در جهان رآکتورهایی وجود دارند که اصولاً برای تست سوخت هستهای مورد استفاده قرار میگیرند. حتی اگر ما راساً اقدام به تولید سوخت هستهای در نیروگاه بوشهر کنیم، نمیتوانیم این سوخت را در رآکتور تهران بارگذاری کنیم چرا که به لحاظ ابعاد مناسب این رآکتور نیست و در نتیجه اطمینان نسبت به ایمنی سوخت رآکتور بوشهر نخواهیم داشت. بنابراین ما نیاز به برخورداری از فناوری داریم که فقط در صورت انعقاد توافق نهایی و لغو تحریمها قابل دسترسی است. این امر قطعاً به ما کمک خواهد کرد تا از ایمنی سوختی که برای بارگذاری در رآکتورهای تولید برق استفاده میشود اطمینان حاصل کنیم.
بنابراین نمیتوان زمانبندی دقیقی برای برخورداری ایران از چرخه سوخت صنعتی در نظر گرفت؟
این امر بستگی به روند توافق دارد. ولی ببینید، ما تا سال 2021 یعنی شش سال دیگر نیازی به غنیسازی نداریم چرا که روسها سوخت بوشهر را تامین خواهند کرد. اگر حتی چهار سال هم توافق تامین سوخت را با آنها تامین کنیم 10 سال مورد نظر غرب تامین میشود. حقیقتاً برای کشوری با سابقه تاریخی چند هزارساله ایران چهار یا پنج یا شش سال بیشتر و کمتر چه تفاوتی میکند. باید بهانه را از دست طرف مقابل درآورد.
در گزارش فوریه یوکیا آمانو به این موضوع نیز اشاره شده است که از 20 ژانویه 2014 ایران به غنیسازی بیش از پنج درصد نپرداخته و میزان ذخیرهسازی گاز اورانیوم با غنای کم را هم به 7952 کیلوگرم کاهش داده است. اگرچه مدیرکل آژانس در همین گزارش مدعی است که ایران هنوز به سوالات مرتبط با ساخت بمب اتم پاسخ نداده و اجازه بازرسی از سایت پارچین را هم صادر نکرده است. به نظر میرسد آقای آمانو در این گزارش هم مانند گزارشهای پیشین خود سعی کرده یکی به نعل و یکی به میخ بزند.
متاسفانه این گزارش میتواند دستمایه سوءاستفاده مخالفان برنامه هستهای ایران و منتقدان این برنامه قرار گیرد تا بگویند با کشوری که آژانس قادر به راستیآزمایی برنامههای هستهایاش نیست نباید برخورد دوستانهای داشت و اقدام به لغو تحریمهای آن کرد. این گزارش آژانس بیشک و تردید مورد استفاده منتقدان سیاستهای اوباما نیز قرار میگیرد تا از آن برای حمله به کاخ سفید و دولت آمریکا استفاده کنند. ابعاد احتمالی نظامی برنامه هستهای ایران همواره منتقدان بسیار سرسختی داشته است که معتقدند رفع برخی از اشکال تحریم را باید مشروط بر حل موضوعات مربوط به ابعاد نظامی برنامه هستهای ایران کرد. برای افرادی نظیر نتانیاهو و همفکرانش بسیار مهم بود که ایران را ملزم به پاسخگویی در مورد برنامههایی فراتر از موضوعات هستهایاش کنند. این در حالی است که ایران هیچگاه حاضر نیست در موضوعات دفاعی خود نه وارد مذاکره و نه معامله با 1+5 شود. این در حالی است که 1+5 مایل است عمده تمرکز خود را نه بر فعالیتهای گذشته ایران بلکه بر فعالیتهای آیندهاش و اقدامات بعد از توافق معطوف سازد و آن را هم از طریق شفافسازی برنامههای هستهای ایران به دست خواهد آورد که با این امر احتمالاً نگرانیها نسبت به ابعاد نظامی برنامه هستهای ایران هم حل خواهد شد. جدای از این آمریکا و دیگر اعضای 1+5 اجازه دخالت در کار آژانس را که یک سازمان بینالمللی بیطرف و مستقل است ندارند. در نهایت اینکه، ایران این انگیزه را دارد که هر چه سریعتر مسائل و مشکلاتش را با آژانس حل کند تا برنامه هستهایاش عادی شود و یک توافق سیاسی با غرب این اطمینان را ایجاد خواهد کرد که غرب هم دیگر درصدد کشدار کردن این موضوع نخواهد بود.
اما با این حال به نظر میرسد مقامات آمریکایی دیگر تمایلی به آگاهسازی مقامات اسرائیلی از روند مذاکرات هستهای ایران نداشته باشند.
حقیقت امر این است که در شش ماه گذشته این تصور که نخستوزیر اسرائیل بخواهد در کنگره آمریکا سخنرانی کند و نهتنها رئیسجمهور آمریکا حاضر به ملاقاتش نشود بلکه معاون رئیسجمهور نیز تمایلی برای شرکت در جلسه سخنرانی آن نداشته باشد، بسیار سخت بود. این در حالی است که در اتفاقی نادر و حیرتآور بسیاری از سناتورها و نمایندگان دموکرات مجلس نیز از رفتن به آن جلسه خودداری کردند و ریاست کنگره مجبور شد از کارمندان کنگره برای پر کردن صندلیهای خالی استفاده کند. چنین موضوعی نهتنها حالا بلکه در تاریخ روابط آمریکا و اسرائیل بیسابقه بوده است. در این میان اشتباه بزرگ نتانیاهو نیز این بود که موضع اسرائیل را که همیشه مورد حمایت دو حزب جمهوریخواه و دموکرات بود تبدیل به یک مساله حزبی کرد. به طوری که در حال حاضر موضع دموکراتهای کنگره با کاخ سفید بسیار نزدیکتر از اسرائیل است و از این جهت یک شکاف و گسست جدی و تاریخی در مناسبات 30 سال گذشته اسرائیل و آمریکا و در موضوع ایران به وجود آمده است. این یک زلزله سیاسی بسیار بزرگ است. اظهارات نتانیاهو مبنی بر اینکه میگوید من مخالف توافق نیستم اما مخالف توافق بد هستم در شرایطی است که همه اعم از سناتورها و سیاسیون آمریکایی نیز به این موضوع واقف هستند که آنچه نتانیاهو توافق خوب مینامد در واقع توافق ناممکن است. نخستوزیر اسرائیل هنوز به دنبال غنیسازی صفر و برچیدن برنامه هستهای ایران است. پروژهای که محکوم به شکست است و در نهایت کار کاخ سفید را برای پیشبرد توافق و همراه کردن دموکراتها با خود هموارتر کرده است. در این میان هم برگ برنده آقای اوباما و تیمشان این است که به مخالفان مذاکرات هستهای ایران و نتانیاهو بگویند آیا شما گزینه بهتری از توافق سراغ دارید؟ چرا که قطعاً خواسته آنها نه توافق بلکه توقف مذاکرات هستهای است و آشکار شدن این موضع به منزوی شدن تندروهایی نظیر نتانیاهو انجامیده است. بعد هم در نظر بگیرید توافق جامع هستهای تنها یک توافق میان ایران و آمریکا نیست. توافقی میان تمامی متحدان نزدیک آمریکا، پنج عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان با ایران است که تمامی دستگاههای مربوط به بخشهای اطلاعاتی، وزارت انرژی، لابراتوارهای ملی و حتی جامعه اطلاعاتی آمریکا نیز آن را تایید میکنند.
به گمان شما اگر تا 11 فروردین تفاهمی صورت بگیرد مرحله بعدی چه خواهد بود؟
احتمال موفقیت و دستیابی به یک تفاهم بسیار زیاد است، اما هنوز معلوم نیست دو طرف چه اندازه از جزییات این تفاهم را علنی کنند. البته مسلماً تصمیمگیران نظام در ایران و کنگره در آمریکا در جریان جزییات قرار خواهند گرفت، ولی اینکه تا چه حد میتوان توافقی را که نهایی نشده در معرض دید عموم قرار داد جای سوال دارد. به هر حال اولین اقدام پس از تفاهم راضی کردن بازیگران داخلی در تهران و واشنگتن به حمایت از این دستاورد است. در این مهم دو طرف باید مراقب باشند تا بیش از اندازه غلو نکنند و موفقیتهای خود را به قیمت شکست طرف مقابل جلوه ندهند. توجه کنید که ما هنوز به چند ماه دیگر بحث در مورد جزییات احتیاج داریم و لازم است جو مثبت مذاکرات را حفظ کرد. در ضمن چنین ادبیاتی نهتنها تندروها را راضی نخواهد کرد، بلکه فقط هیزم تنورهای طرف مقابل را شعلهورتر خواهد کرد و یک چرخه معیوب تولید میکند که فضا را زهرآگین میکند. امید است توافق هستهای نهایتاً باب تعامل سازنده با غرب را بگشاید و برای این کار لازم است که دو طرف از تحریک بیمورد احساسات یکدیگر بپرهیزند و توافق را برد-برد قلمداد کنند. پیشنهاد بنده این است که کارشناسان روابط عمومی دو طرف پیامها را هماهنگ کنند تا سوءتفاهمهای بیمورد پیش نیاید. اگر خاطرتان باشد بعد از انعقاد قرارداد ژنو کاخ سفید متنی را منتشر کرد و در آن از کلمه Dismantle یا از بین بردن سانتریفیوژها استفاده کرد که بیمورد بود ولی منجر به هجمه به تیم مذاکرهکننده ایران در داخل کشور شد. پس از این مرحله فروش تفاهم در داخل وارد فاز دشوار نهایی کردن جزییات خواهیم شد. در این مرحله توافق هنوز شکننده است و دشمنان آن شمشیر را از رو خواهند بست. بنابراین مهم است که مذاکرهکنندگان با سرعت و جدیت کار را به پیش ببرند. در عین حال مهم است که هیچ نکته مبهم و تفسیرپذیری در توافق باقی نماند. بهراستی یک تراژدی خواهد بود اگر پس از این همه مذاکره توافق بعد از یکی دو سال سر یک سوءبرداشت از هم پاشیده شود. فراموش نکنید که این توافق یکی از پیچیدهترین توافقهای پنج دهه گذشته با ابعاد مختلف سیاسی، حقوقی، اقتصادی و فنی است. نهایتاً اینکه برای اطمینان از پایا بودن توافق، طرفین باید آن را بدون هیچگونه کاستی و با جدیت اجرا کنند و پتانسیل مثبتی را که به واسطه آن ایجاد میشود به دیگر زمینههایی که اشتراک منافع وجود دارد، مانند مبارزه با افراطگرایی و خشونت در منطقه، بسط دهند.
مقامات ایرانی در آخرین موضعگیری که از روند مذاکرات هستهای داشتند اعلام کردند حاضر به توافق دومرحلهای نیستند و تنها در صورت یکمرحلهای شدن توافق هستهای با مفاد آن موافقت خواهند کرد. مذاکراتی که بر پایه یک توافق سیاسی و یک توافق جامع پایهگذاری شده بود و حالا از واژههایی چون تفاهم برای توضیح مرحله نخست آن استفاده میشود.
به اعتقاد بنده مقداری کجفهمی از صحبتهای رهبری در رابطه با روند مذاکرات هستهای به وجود آمده است چرا که به گمان من هیچ اختلافی میان اظهارات ایشان با دیدگاههای تیم مذاکرهکننده نسبت به یک مرحلهای بودن توافق وجود ندارد. اختلاف نظر پیرامون مفهوم استنباطشده از واژه تفاهم و توافق است. (لغت تفاهم در انگلیسی به معنای understanding است اما توافق agreement است که اولی الزامآور نیست اما دومی الزامآور است.) شاید عدم درک این تفاوتهاست که موجب بروز برداشتهای فوق شده است. اگر شما به بیانیه 24 نوامبر 2014 که میان خانم اشتون و آقای ظریف به امضا رسید، توجه داشته باشید مشاهده میکنید هدف از این تمدید هفتماهه و هفتروزه مذاکرات تا اول جولای هم این است که به یک توافق کلی دست یابند. هیچ جا در متن به توافق سیاسی پیش از توافق جامع اشاره نشده است. اما این موضوع منافاتی با تفاهم بر رئوس کلی پیش از نهایی کردن برنامه اجرایی و برخی جزییات دیگر ندارد. بهعنوان مثال شما میتوانید تفاهم غیرالزامآور بکنید که چه تحریمی در مقابل چه اقدامی از طرف ایرانی لغو شود، و سپس در مورد مکانیسم بانکی آن رفع تحریم و شیوه اجرای تعهد ایران وارد جزییات شوید. کجفهمی دیگری که از این مذاکرات وجود دارد تفاوت میان برداشت از واژه تفاهم با توافق جزیی و کلی است. نگرانیهای رهبر انقلاب و اعضای تیم مذاکرهکننده ایران این بود که به عنوان مثال 1+5 در جزییات برنامه هستهای ایران و در رابطه با موضوعاتی چون ظرفیت غنیسازی یا تعداد سانتریفیوژها بحث کند ولی در حوزههایی چون رفع تحریمها بحثها به صورت کلی مطرح شوند و دیدگاههای ایران چندان لحاظ نشود. البته یکی از شروط توافق این است که یا در مورد همه موارد صورت میگیرد یا در رابطه با هیچ یک از آنها نخواهد بود. این موضوع یکی از کلیدیترین بندهای توافق ژنو است که قطعاً تمامی تیمهای مذاکرهکننده با آن همنظر و موافق هستند. البته شاید هم سوءتفاهمها ناشی از کمکاری مقامات دستگاه سیاست خارجی کشور باشد که نتوانستهاند تفاوتهای میان واژههای مذکور را در جامعه تبیین کنند و حالا با این چالشها مواجه باشند؛ چالشهایی که شاید ناشی از بیاطلاعی و ناآگاهی باشد. اما محرز است که با این تلاشها (اعضای تیم هستهای ایران) بود که تیمهای مذاکرهکننده ایران و آمریکا توانستند خطوط قرمزشان را برهم منطبق کرده و در پارهای موارد حتی به نقاط مشترک نیز دست یابند و البته همین تلاشها بود که منجر به تسلیم شدن کنگره آمریکا در عدم وضع تحریمهای جدید شد؛ پس از مخالفت کاخ سفید، دموکراتهای سنا در نهایت پذیرفتند تا پایان ماه مارس برای پیشبرد دیپلماسی منتظر بمانند هرچند که در عمل مقامات کاخ سفید مجبور شدند چهار ماه پیش از زمان اصلی پایان مذاکرات در جولای موضع قاطع خود را نسبت به امکان توافق با ایران اعلام کنند. این قیمتی بود که کاخ سفید بابت عدم تحریمهای ایران پرداخت و تا آنجا که من اطلاع دارم آقای اوباما در تماس با دفاتر برخی از سناتورهای آمریکا اعلام داشته است اگر تا آخر مارس به هیچ پیشرفت ملموسی با ایران دست نیافت، آماده است تا از آنها در تبیین تحریمهای جدید علیه ایران حمایت کند. بنابراین لازم است تا پایان ماه مارس به یک دستاورد مشخص از مذاکرات پرونده هستهای دست پیدا کنیم. در این مسیر هم ما باید ابتدا به حل مسائل اصلی بپردازیم و بعد مسائل فرعی را مدنظر قرار دهیم تا در نهایت به جدول زمانی اقدامات و برنامه اجرایی توافق دست پیدا کنیم. این حرکتی نیست که یکشبه و به صورت یکجا امکانپذیر باشد بلکه روندی است که باید به صورت مقطعی پیش رود.
اما با این حال سناتورهای آمریکایی در اقدامی شیطنتآمیز طرح جدیدی را در کنگره مطرح کردهاند. طرحی تحت عنوان «قانون بررسی توافق هستهای با ایران» و به دنبال آن هستند که هرگونه توافق نهایی هستهای دولت اوباما با ایران را منوط به تصویب و تایید خود کنند. در این طرح آمده هرگونه توافق نهایی هستهای با ایران در مهلت پنج روز پس از توافق باید به تایید و تصویب کنگره برسد. این طرح همچنین دست اوباما را برای برداشتن تحریمهای تصویبی کنگره علیه ایران در فرصت 60 روز پس از توافق نهایی با ایران میبندد و یک فرصت دوماهه در اختیار کنگره قرار میدهد.
بله، به علاوه این طرح با گره زدن پرونده هستهای به پروندههای منطقهای از رئیسجمهور میخواهد بهطور متناوب گزارش دهد که ایران به هیچوجه از تروریسم بینالمللی حمایت نمیکند. این طرح مانند یک جام زهر توافق را از بین خواهد برد و به همین علت هم حتماً رئیسجمهور آن را وتو خواهد کرد. این لایحه در کنار لایحهای که توسط سناتور منندز و کرک در سنا مطرح شده دو طرحی هستند که برای فشار بر کاخ سفید در چند ماه آینده مورد استفاده قرار خواهند گرفت. البته چنین جنگی بین قوای مجریه و مقننه در آمریکا غیرمنتظره نیست. در نظر بگیرید کنگره در تمام طرحهای ملی هم از بیمه درمانی گرفته تا بودجه سازمان امنیت ملی در مقابل رئیسجمهور قرار گرفته. بدبینی کنگره به ایران، فشار لابی طرفدار اسرائیل، کارشکنی اعراب، و دشمنی جمهوریخواهان با هر آنچه برای اوباما پیروزی بهحساب آید دست به دست هم داده و این شرایط را ایجاد کرده. ولی من گمان دارم اگر توافق خوب و قابل دفاعی به دست آید نهایتاً کنگره بازی را خواهد باخت چون افکار عمومی داخلی در آمریکا خواهان جنگ نیست و جمهوریخواهان هیچ گزینه مناسبتری از روندی که توسط اوباما طی شد برای ارائه ندارند. البته کنگره میتواند جلو تعلیق تحریمها توسط رئیسجمهور را بگیرد یا بودجه لازم برای اجرای توافق را تصویب نکند، ولی این کار هزینه گزافی خواهد داشت چرا که آمریکا را در چشم جهانیان باعث و بانی شکست قراردادی تاریخی که 1+5 (به نمایندگی از سازمان ملل) با ایران به دست آورده بودند، معرفی خواهد داد و این نتیجهای ندارد جز منزوی شدن آمریکا.
به نظر میرسد یکی دیگر از نگرانیهای مقامات ارشد نظام این باشد که بدون برداشته شدن تحریمها ایران را وادار به توقف برنامههای هستهایاش کنند.
گروه بینالمللی بحران در فوریه 2013 گزارشی را تحت عنوان «تارعنکبوت تحریمها» منتشر کرد که در آن به دشواریهای لغو تحریمها پرداخته بود. در آن گزارش آمده بود تحریمها چنان شبکه تارعنکبوتی را به دور ایران تنیدهاند که برداشتن آن حقیقتاً کار دشواری است و در یک روند ناگهانی قابل انجام نیست. به طور مثال اگر بخواهیم به تحریمهای سازمان ملل بپردازیم باید توجه داشته باشیم که این تحریمها بر اساس قطعنامههای شورای حکام وضع شدهاند که عملاً به راحتی قابل فسخ شدن نیست؛ همین گزارش اخیر (فوریه) شورای حکام به این موضوع اشاره میکند که برخی از مشکلات فعلی آژانس با ایران به موضوعاتی بازمیگردد که ریشه در گذشته داشته و همچنان حلنشده باقی ماندهاند. اعتبار شورای امنیت لکهدار خواهد شد اگر پیش از حل این مشکلات ایران و آژانس اقدام به لغو تحریمهای تهران کند. شاید تنها کاری که میتواند انجام دهد این باشد که اقدام به تعلیق تحریمها کند و پس از حل مشکلات ایران با آژانس تحریمهای موردنظر را لغو کند. در سوی دیگر نیز تحریمهای کنگره آمریکا قرار دارند که به دلیل سوءظن و بدبینی کنگره نسبت به ایران امکان لغو یکباره آنها تقریباً غیرممکن است. بنابراین در گام نخست گزینه تعلیق تحریمها مطرح میشود که آن هم قطعاً اقدامی است که کاخ سفید در حیطه اختیارات خود انجام میدهد و نه بیشتر. یعنی ما نباید انتظار داشته باشیم پس از توافق ایران و 1+5 شاهد لغو تمامی اشکال تحریمهای خود از سوی آمریکاییها باشیم. در نهایت هم تحریمهای اتحادیه اروپاست که مشروعیت خود را از تحریمهای سازمان ملل میگیرند و اگر تحریمهای سازمان ملل لغو شوند اروپا نیز دیگر دلیلی برای ادامه این دست از تحریمها ندارد و اهرمهایش را از دست خواهد داد. بر همین اساس هم کشورهای غربی مایل هستند در ابتدای کار از گزینه تعلیق تحریمها استفاده کنند و باید در نظر داشت که مجموعه اقدامات موردنظر غرب و انتظارات ایران هیچگاه در قالب برنامه یک یا دوروزه قابل انجام نیست و خود متضمن گذر سالهای متمادی است. شاید لازم به یادآوری باشد که اقدامات ایران هم یکشبه قابل انجام نیستند. تبدیل اکسید اورانیوم غنیسازیشده 20درصدی که بخشی از توافق ژنو بود خود چند ماه به طول انجامید. اگر بر اساس یکی از بندهای توافق جامع قرار بر تغییر کاربری تاسیسات فردو به یک مرکز تحقیق و توسعه باشد، قطعاً این کار در طول یک دوره چندماهه انجام خواهد شد یا باز طراحی اراک و ساخت رآکتور جدید هم نیازمند صرف زمانی چندساله است. طبیعی است وقتی مجموعه اقدامات ایران یکشبه انجامپذیر نیست نباید انتظار داشته باشیم آن سوی میز مذاکرات نیز با سرعت اقدام به لغو تمامی اشکال تحریمها کند. اقدامات هر دو طرف زمانبر هستند ولی میتوان آنها را به صورت متوازن و همزمان انجام داد. حتی میتوان با تعجیل بدان دست یافت.
نکته بعدی که متاسفانه در ایران تصور غیرواقعی درباره آن وجود دارد توجه به این نکته است که پس از توافق جامع دست ایران از تمامی اهرمهای موجودش خالی میشود، این در حالی است که اهرمهای ایران در واقع دانش هستهای بومیشدهای است که امکان از بین رفتن آن وجود ندارد. بنابراین همانطور که در سال 2005 با خلف وعده طرف اروپایی ایران توانست در طول سه سال، سالی حدود سه هزار سانتریفیوژ بسازد و توانایی غنیسازی خود را احیا کند حالا هم هر زمان که اعضای گروه 1+5 از انجام وعدههایشان سر باز زدند ایران میتواند مجدداً درصدد احیای برنامه هستهایاش برآید. یعنی توافق جامع ایران را خلعید نخواهد کرد چرا که برخلاف تحریمها که تاثیرگذاری آنها بسته به اجرای آنها توسط دیگر کشور است، اهرمهای ایران در دست خود و دانشمندانش قرار دارد و خللپذیر نیست. هرچند که این موضوع نافی آن نیست که طرف مقابل تضمینهای سیاسی جدی در مورد رفع تحریمها به ایران ندهد و یک نقشه راهی برای عمل به تعهداتش تهیه نکند. تعهداتی که قطعاً باید نسبت به آن وفادار هم باشد. متاسفانه برخلاف ایران که آژانس بینالمللی انرژی اتمی ناظر بر فعالیتهایش است هیچ مرجع بینالمللی ناظر بر عملکرد طرف مقابل وجود ندارد و احتمالاً اعضای گروه 1+5 پس از توافق با ایران کمیتهای را در نظر خواهند گرفت که تحت توافق جامع بر روند اجرای تعهدات طرفین نظارت کند. البته این نظارت نمیتواند همسان با نقشی باشد که آژانس بازی میکند یعنی به همان قوت و جدیت. از سوی دیگر طی یکی دو سال آینده بادهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در فضای داخلی این کشور شروع به وزیدن خواهد کرد که ممکن است موجب ایجاد نگرانیهایی برای ایران شود. بر همین اساس هم تهران باید اطمینان داشته باشد که رئیسجمهور بعدی ایالات متحده همچنان به ماهیت توافق جامع و روند لغو تحریمها متعهد است و در نهایت هم با اجرای بندهای توافق جامع باید این اطمینان خاطر برای شرکتهای بزرگ اقتصادی و صنعتی جهان ایجاد شود که در صورت سرمایهگذاری در ایران تبر تحریمها بالای سر آنها سنگینی نخواهد کرد و ریسک سرمایهگذاری در این کشور بالا نخواهد بود. به همه این موارد اشاره کردم تا بگویم هدف از امضای توافق جامع باید ایجاد اطمینان خاطر در دو سوی میز مذاکره باشد و آن هم با تهیه و تدوین یک نقشه راه کامل و جامع میسر است که به دیدگاهها و مطالبات هر دو سوی میز مذاکرات توجه داشته باشد. اما این نقشه راه نباید موجب ایجاد تلقی نادرستی از انتظاراتمان شود اگر ما مایل به لغو یکشبه تحریمها باشیم آن وقت طرف مقابل نیز میتواند انتظار داشته باشد تمامی تعهدات ایران نیز یکشبه عملیاتی شود که قطعاً این امر غیرممکنی است و بر همین اساس هم معتقدم پافشاری بر این خواستهها برابر با به بنبست کشاندن روند مذاکرات است. مجدداً برداشت من از صحبتهای رهبری این نیست که ایشان توقع داشته باشند که رفع تحریمها شامل پروسهای یکشبه شود بلکه انتظار دارند رفع تحریمها به صورت واقعی صورت پذیرد. به این معنا که ما دوباره در شرایط سال 2005 قرار نگیریم که ایران همه امتیازها را به صورت نقد واگذار کند اما طرف مقابل بخواهد نسیهوار به اجرای تعهداتش بپردازد. ما نیازمند یک نقشه گامبهگام تا حصول نتیجه نهایی هستیم.
خبرگزاری AP چندی پیش در گزارشی از پیشنهاد طرف غربی مبنی بر کاهش ذخایر غنیسازی به ایران خبر داده و آورده بود آمریکا در این صورت با افزایش تعداد سانتریفیوژها موافقت میکند. به اعتقاد متخصصان امر تعداد سانتریفیوژها یکی از دلایل کشمکش این روزهای ایران و 1+5 و به عبارتی قاتل توافق هستهای است، بر همین اساس هم آمریکا به ایران پیشنهاد داده است کاهش ذخایر اورانیوم و انتقال اورانیوم به خارج از کشور و بازآرایی ساختار آبشارها میتواند طرفین مذاکرهکننده پرونده هستهای ایران را تا رسیدن به خواستههایشان یاری کند. در قسمت دیگر این خبر هم آمده است که برخلاف خواست آمریکاییها توافق جامع نه در یک بازه زمانی 20ساله بلکه در یک مدت زمان 10 تا 12ساله عملیاتی میشود.
من از حالا میتوانم پیشبینی کنم که ادبیات مذاکرهکنندگان آمریکایی برای فروختن توافق جامع به افکار عمومی این کشور و کنگره در واقع از این فرمول نشات خواهد گرفت که هیچ یک از عناصر توافق هستهای با ایران را نباید به تنهایی مورد ارزیابی قرار داد و باید برداشت کلی از این توافق داشت. بنابراین تمرکز صرف بر تعداد سانتریفیوژها کار اشتباهی است چرا که خواسته اصلی کشورهای غربی طولانیتر کردن زمان گریز ایران است (زمان گریز زمان موردنیاز برای تولید اورانیوم کافی برای یک بمب اتمی) و فرمولهای مختلف برای رسیدن به این هدف وجود دارد. فرمولی که کشورهای غربی به دنبال دستیابی به آن هستند بر این اساس طراحی شده است که امکان گریز هستهای ایران را طولانیتر کند. گمان بنده بر این است که برای آمریکاییها تعداد سانتریفیوژهای ایران که حالا شش یا هشت هزار عدد باشد چندان مهم نیست بلکه آنچه حائز اهمیت و تعیینکننده است زمان گریزی است که آنها میخواهند یکساله باشد تا بتوانند ادعا کنند فرصت کافی را به آنها برای برخورد با هرگونه تخطی میدهد. فرمولی هم برای رسیدن به این زمان وجود دارد مبنی بر اینکه تعداد سانتریفیوژها را در میزان انباشت اورانیوم غنیشده، در کارایی سانتریفیوژها، در نحوه آرایش آبشارهای سانتریفیوژ، در محدودیتهای پروژههای تحقیق و توسعه و در نهایت در بازرسیها و اقدامات شفافساز ضرب کنیم و نتیجه را به صورت یک بسته یا پکیج به افکار عمومی ارائه کنیم. تعداد سانتریفیوژها یک مساله سمبلیک است و رایزنیها به گونهای خواهد بود که هر دو سوی میز مذاکرات از آن به عنوان یک موضوع برد- برد یاد کنند. در مورد طول زمان (10 تا 12 ساله) هم نهایتاً هر دو طرف میتوانند بگویند به میانگین زمانهای مورد نظرشان رسیدهاند که یک راهحل میانی است. در حالت کلی نمیتوان از یک دوره زمانی برای توافق جامع یاد کرد چرا که به احتمال قوی عناصر مختلفش دورههای زمانی مختلفی خواهند داشت. برخی محدودیتها 10ساله و برخی کمتر یا بیشتر طول خواهند کشید و برخی هم دائمی خواهند بود مثل معاهده الحاقی یا تغییرات در رآکتور اراک. کشورهای غربی و به ویژه آمریکاییها برای اقناع افکار عمومیشان نسبت به توافق هستهای با ایران قطعاً بر طولانیتر شدن پروسه گریز این کشور که در قالب یکی از بندهای توافق جامع تدوین میشود، تاکید خواهند کرد و آن را تضمینی بر ایجاد زمان و فضای کافی برای حل مشکلات آژانس با ایران و اطمینان از ماهیت صلحآمیز پرونده هستهای این کشور عنوان میکنند. این زمانی است که آژانس برای تایید ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران در نظر گرفته است و راهکاری است که با بازرسیهای گسترده حاصل خواهد شد تا این اطمینان خاطر ایجاد شود که هیچ کدام از فعالیتهای هستهای ایران در مصارف غیرصلحآمیز حرکت نمیکند و عملکردی در آن حوزه ندارد.
اما به نظر میرسد عمده اختلافات بر سر بازه زمانی لغو تحریمها به قوت خود باقی باشد؟
شکی نیست که این یکی از مشکلترین موانع است. علتش هم تفاوت درک طرفین از تحریمهاست. ایران تحریمها را اهرمی همتراز اهرم قابلیت هستهایاش میداند، در حالی که غرب ماهیت تحریمها را متفاوت از ماهیت سانتریفیوژها میداند، به این معنی که اولی را به راحتی دومی نمیتوان خاموش و روشن کرد. یعنی غرب میگوید قرارداد طوری تنظیم شده که در طول زمان ایران قابلیت غنیسازیاش را، که غرب روزی خواهان تعلیقش بود، بهتدریج افزایش خواهد داد و به موازات آن تحریمها کم میشوند. یعنی در هر دو مورد ایران سود میبرد در حالی که غرب دستش خالی میشود و اگر ایران زمانی زیر تعهداتش بزند، غرب تا بیاید تحریمها را اعمال کند و دیگران آنها را اجرا کنند و اثر آنها هویدا شود، ممکن است دیگر دیر شده باشد. ولی من همواره معتقد بودهام راهحل میانهای وجود دارد. یعنی اگر غرب میخواهد تحریمها را آخر کار بردارد و ایران میخواهد این اتفاق در ابتدای کار رخ دهد، میتوان نقشه راهی تنظیم کرد که این اقدام در وسط راه صورت بگیرد. یعنی ما با تعلیق شروع کنیم، به لغو جزیی و بعد به لغو کامل برسیم.
نکته جالبی در این میان وجود دارد و آن هم این است که با وجود تاکید ایران بر پروسه غنیسازی صنعتی به نظر میرسد این موضوع در توافق نهایی جایی نداشته باشد.
این برداشت صحیحی نیست. برنامه غنیسازی صنعتی مورد چشمپوشی قرار نگرفته است، فقط به تعویق افتاده و قرارداد هم بر این امر صحه خواهد گذاشت که ایران درصدد است تا در یک افق 10 تا 15ساله بدان دست یابد. ایران کشوری است که دانش چرخه سوخت هستهای را در اختیار دارد و نباید تعویق برخی از خواستهها را برابر حذف آنها دانست. ممکن است چند سال زودتر یا دیرتر شود اما قطعاً متوقف نخواهد شد. همانطور که دو خواسته اقتصادی ما یعنی اقتصاد بدون نفت و مبارزه با فساد بیشتر از آنچه دلخواهمان بوده است طول کشیده این امر هم بیشتر طول خواهد کشید. اما در این دوره میتوان به دیگر جوانب کار پرداخت. همین اتفاق در برنامه موشکی ایران رخ داد. در برنامه موشکی در ابتدا عمدتاً توجه بر افزایش برد موشکها معطوف بود و زمانی که برد مورد نظر تامین شد، توجه به افزایش دقت موشکها معطوف شد. این راهبرد میتواند در مورد برنامههای هستهای نیز به همین شکل باشد. به این صورت که برنامه هستهای تنها صرف غنیسازی نیست و میتواند جنبههای دیگر چون تهیه و تولید میلههای سوخت، تجهیز رآکتورهای تحقیقاتی و گداخت هستهای (موضوعی که در حاشیه مذاکرات ایران و 1+5 مبنای رایزنیهای تهران و پاریس بوده است)را نیز شامل شود. بر همین اساس هم معتقدم اینکه ایران بخواهد برای جلب اعتماد جهانی غنیسازی صنعتیاش را چند سال به تعویق بیندازد امری منطقی است؛ اگر قرار بر لغو همیشگی این برنامه بود منتقدان حق انتقاد و اعتراض را داشتند اما بر اساس توافق جامع برنامه مذکور تنها برای چند سال به تعویق خواهد افتاد؛ این متناسب با نیازهای عملی ایران خواهد بود.
به زمانبندیهای متفاوت هر یک از سطوح برنامههای هستهای ایران اشاره کردید. از دیدگاه جنابعالی غنیسازی صنعتی یا هر یک از موارد اختلافی ایران و 1+5 پروسهای چندساله خواهد داشت؟
پیشبینی این امر در این مرحله دشوار است. معتقدم بخش مهمی از توافق در رابطه با همکاریهای هستهای دو طرف (ایران و 1+5) خواهد بود، و در عملیاتی شدن این شکل از همکاریها محاسن فراوانی برای ایران وجود دارد. ابتدا اینکه دسترسی ایران به کارگاههای آموزشی آژانس بینالمللی انرژی اتمی که در مورد ایمنی و امنیت برنامههای هستهای است به راحتی امکانپذیر میشود و دانشمندان ایرانی میتوانند به کارگاهها و کنفرانسهای علمی بینالمللی دسترسی داشته باشند. محدودیتهای تحقیق و توسعه پیش از محدودیتهای کمیت رفع خواهند شد. هرچند که به گمان بنده تاکید 1+5 کمتر بر بحث تحقیق خواهد بود چراکه تحقیق امری اجتنابناپذیر است و بیشتر متوجه مقوله توسعه خواهد بود چرا که میتواند به زمان گریز کوتاهتر بینجامد. به اعتقاد بنده، ایران باید توجه بیشتری به جنبههای دیگر پروسه چرخه سوخت هستهای داشته باشد و نباید تمامی توجهات خود را معطوف به بحث غنیسازی کند. مثلاً در نظر بگیرید که ایران برای آزمایش سوخت رآکتور تهران معمولاً از خود این رآکتور استفاده میکند. این در حالی است که معمولاً در جهان رآکتورهایی وجود دارند که اصولاً برای تست سوخت هستهای مورد استفاده قرار میگیرند. حتی اگر ما راساً اقدام به تولید سوخت هستهای در نیروگاه بوشهر کنیم، نمیتوانیم این سوخت را در رآکتور تهران بارگذاری کنیم چرا که به لحاظ ابعاد مناسب این رآکتور نیست و در نتیجه اطمینان نسبت به ایمنی سوخت رآکتور بوشهر نخواهیم داشت. بنابراین ما نیاز به برخورداری از فناوری داریم که فقط در صورت انعقاد توافق نهایی و لغو تحریمها قابل دسترسی است. این امر قطعاً به ما کمک خواهد کرد تا از ایمنی سوختی که برای بارگذاری در رآکتورهای تولید برق استفاده میشود اطمینان حاصل کنیم.
بنابراین نمیتوان زمانبندی دقیقی برای برخورداری ایران از چرخه سوخت صنعتی در نظر گرفت؟
این امر بستگی به روند توافق دارد. ولی ببینید، ما تا سال 2021 یعنی شش سال دیگر نیازی به غنیسازی نداریم چرا که روسها سوخت بوشهر را تامین خواهند کرد. اگر حتی چهار سال هم توافق تامین سوخت را با آنها تامین کنیم 10 سال مورد نظر غرب تامین میشود. حقیقتاً برای کشوری با سابقه تاریخی چند هزارساله ایران چهار یا پنج یا شش سال بیشتر و کمتر چه تفاوتی میکند. باید بهانه را از دست طرف مقابل درآورد.
در گزارش فوریه یوکیا آمانو به این موضوع نیز اشاره شده است که از 20 ژانویه 2014 ایران به غنیسازی بیش از پنج درصد نپرداخته و میزان ذخیرهسازی گاز اورانیوم با غنای کم را هم به 7952 کیلوگرم کاهش داده است. اگرچه مدیرکل آژانس در همین گزارش مدعی است که ایران هنوز به سوالات مرتبط با ساخت بمب اتم پاسخ نداده و اجازه بازرسی از سایت پارچین را هم صادر نکرده است. به نظر میرسد آقای آمانو در این گزارش هم مانند گزارشهای پیشین خود سعی کرده یکی به نعل و یکی به میخ بزند.
متاسفانه این گزارش میتواند دستمایه سوءاستفاده مخالفان برنامه هستهای ایران و منتقدان این برنامه قرار گیرد تا بگویند با کشوری که آژانس قادر به راستیآزمایی برنامههای هستهایاش نیست نباید برخورد دوستانهای داشت و اقدام به لغو تحریمهای آن کرد. این گزارش آژانس بیشک و تردید مورد استفاده منتقدان سیاستهای اوباما نیز قرار میگیرد تا از آن برای حمله به کاخ سفید و دولت آمریکا استفاده کنند. ابعاد احتمالی نظامی برنامه هستهای ایران همواره منتقدان بسیار سرسختی داشته است که معتقدند رفع برخی از اشکال تحریم را باید مشروط بر حل موضوعات مربوط به ابعاد نظامی برنامه هستهای ایران کرد. برای افرادی نظیر نتانیاهو و همفکرانش بسیار مهم بود که ایران را ملزم به پاسخگویی در مورد برنامههایی فراتر از موضوعات هستهایاش کنند. این در حالی است که ایران هیچگاه حاضر نیست در موضوعات دفاعی خود نه وارد مذاکره و نه معامله با 1+5 شود. این در حالی است که 1+5 مایل است عمده تمرکز خود را نه بر فعالیتهای گذشته ایران بلکه بر فعالیتهای آیندهاش و اقدامات بعد از توافق معطوف سازد و آن را هم از طریق شفافسازی برنامههای هستهای ایران به دست خواهد آورد که با این امر احتمالاً نگرانیها نسبت به ابعاد نظامی برنامه هستهای ایران هم حل خواهد شد. جدای از این آمریکا و دیگر اعضای 1+5 اجازه دخالت در کار آژانس را که یک سازمان بینالمللی بیطرف و مستقل است ندارند. در نهایت اینکه، ایران این انگیزه را دارد که هر چه سریعتر مسائل و مشکلاتش را با آژانس حل کند تا برنامه هستهایاش عادی شود و یک توافق سیاسی با غرب این اطمینان را ایجاد خواهد کرد که غرب هم دیگر درصدد کشدار کردن این موضوع نخواهد بود.
اما با این حال به نظر میرسد مقامات آمریکایی دیگر تمایلی به آگاهسازی مقامات اسرائیلی از روند مذاکرات هستهای ایران نداشته باشند.
حقیقت امر این است که در شش ماه گذشته این تصور که نخستوزیر اسرائیل بخواهد در کنگره آمریکا سخنرانی کند و نهتنها رئیسجمهور آمریکا حاضر به ملاقاتش نشود بلکه معاون رئیسجمهور نیز تمایلی برای شرکت در جلسه سخنرانی آن نداشته باشد، بسیار سخت بود. این در حالی است که در اتفاقی نادر و حیرتآور بسیاری از سناتورها و نمایندگان دموکرات مجلس نیز از رفتن به آن جلسه خودداری کردند و ریاست کنگره مجبور شد از کارمندان کنگره برای پر کردن صندلیهای خالی استفاده کند. چنین موضوعی نهتنها حالا بلکه در تاریخ روابط آمریکا و اسرائیل بیسابقه بوده است. در این میان اشتباه بزرگ نتانیاهو نیز این بود که موضع اسرائیل را که همیشه مورد حمایت دو حزب جمهوریخواه و دموکرات بود تبدیل به یک مساله حزبی کرد. به طوری که در حال حاضر موضع دموکراتهای کنگره با کاخ سفید بسیار نزدیکتر از اسرائیل است و از این جهت یک شکاف و گسست جدی و تاریخی در مناسبات 30 سال گذشته اسرائیل و آمریکا و در موضوع ایران به وجود آمده است. این یک زلزله سیاسی بسیار بزرگ است. اظهارات نتانیاهو مبنی بر اینکه میگوید من مخالف توافق نیستم اما مخالف توافق بد هستم در شرایطی است که همه اعم از سناتورها و سیاسیون آمریکایی نیز به این موضوع واقف هستند که آنچه نتانیاهو توافق خوب مینامد در واقع توافق ناممکن است. نخستوزیر اسرائیل هنوز به دنبال غنیسازی صفر و برچیدن برنامه هستهای ایران است. پروژهای که محکوم به شکست است و در نهایت کار کاخ سفید را برای پیشبرد توافق و همراه کردن دموکراتها با خود هموارتر کرده است. در این میان هم برگ برنده آقای اوباما و تیمشان این است که به مخالفان مذاکرات هستهای ایران و نتانیاهو بگویند آیا شما گزینه بهتری از توافق سراغ دارید؟ چرا که قطعاً خواسته آنها نه توافق بلکه توقف مذاکرات هستهای است و آشکار شدن این موضع به منزوی شدن تندروهایی نظیر نتانیاهو انجامیده است. بعد هم در نظر بگیرید توافق جامع هستهای تنها یک توافق میان ایران و آمریکا نیست. توافقی میان تمامی متحدان نزدیک آمریکا، پنج عضو دائم شورای امنیت به علاوه آلمان با ایران است که تمامی دستگاههای مربوط به بخشهای اطلاعاتی، وزارت انرژی، لابراتوارهای ملی و حتی جامعه اطلاعاتی آمریکا نیز آن را تایید میکنند.
به گمان شما اگر تا 11 فروردین تفاهمی صورت بگیرد مرحله بعدی چه خواهد بود؟
احتمال موفقیت و دستیابی به یک تفاهم بسیار زیاد است، اما هنوز معلوم نیست دو طرف چه اندازه از جزییات این تفاهم را علنی کنند. البته مسلماً تصمیمگیران نظام در ایران و کنگره در آمریکا در جریان جزییات قرار خواهند گرفت، ولی اینکه تا چه حد میتوان توافقی را که نهایی نشده در معرض دید عموم قرار داد جای سوال دارد. به هر حال اولین اقدام پس از تفاهم راضی کردن بازیگران داخلی در تهران و واشنگتن به حمایت از این دستاورد است. در این مهم دو طرف باید مراقب باشند تا بیش از اندازه غلو نکنند و موفقیتهای خود را به قیمت شکست طرف مقابل جلوه ندهند. توجه کنید که ما هنوز به چند ماه دیگر بحث در مورد جزییات احتیاج داریم و لازم است جو مثبت مذاکرات را حفظ کرد. در ضمن چنین ادبیاتی نهتنها تندروها را راضی نخواهد کرد، بلکه فقط هیزم تنورهای طرف مقابل را شعلهورتر خواهد کرد و یک چرخه معیوب تولید میکند که فضا را زهرآگین میکند. امید است توافق هستهای نهایتاً باب تعامل سازنده با غرب را بگشاید و برای این کار لازم است که دو طرف از تحریک بیمورد احساسات یکدیگر بپرهیزند و توافق را برد-برد قلمداد کنند. پیشنهاد بنده این است که کارشناسان روابط عمومی دو طرف پیامها را هماهنگ کنند تا سوءتفاهمهای بیمورد پیش نیاید. اگر خاطرتان باشد بعد از انعقاد قرارداد ژنو کاخ سفید متنی را منتشر کرد و در آن از کلمه Dismantle یا از بین بردن سانتریفیوژها استفاده کرد که بیمورد بود ولی منجر به هجمه به تیم مذاکرهکننده ایران در داخل کشور شد. پس از این مرحله فروش تفاهم در داخل وارد فاز دشوار نهایی کردن جزییات خواهیم شد. در این مرحله توافق هنوز شکننده است و دشمنان آن شمشیر را از رو خواهند بست. بنابراین مهم است که مذاکرهکنندگان با سرعت و جدیت کار را به پیش ببرند. در عین حال مهم است که هیچ نکته مبهم و تفسیرپذیری در توافق باقی نماند. بهراستی یک تراژدی خواهد بود اگر پس از این همه مذاکره توافق بعد از یکی دو سال سر یک سوءبرداشت از هم پاشیده شود. فراموش نکنید که این توافق یکی از پیچیدهترین توافقهای پنج دهه گذشته با ابعاد مختلف سیاسی، حقوقی، اقتصادی و فنی است. نهایتاً اینکه برای اطمینان از پایا بودن توافق، طرفین باید آن را بدون هیچگونه کاستی و با جدیت اجرا کنند و پتانسیل مثبتی را که به واسطه آن ایجاد میشود به دیگر زمینههایی که اشتراک منافع وجود دارد، مانند مبارزه با افراطگرایی و خشونت در منطقه، بسط دهند.
دیدگاه تان را بنویسید