باتلاق اوکراین
آیا جنگ روسیه به پایان میرسد؟
آنچه در اوکراین در حال حاضر در جریان است را چگونه باید تفسیر و تحلیل کرد و چه موضعی در قبال آن اتخاذ کرد؟ پاسخ به این سوال تعیینکننده است و تحلیل دقیق از جنگ اوکراین و نتیجه آن برای همه کشورها به شمول ایران از آن جهت مهم است که ارزیابی مبتنی بر دادههای ناصحیح و قرار گرفتن در کنار یکی از دو طرف منازعه خسارتهای جبرانناپذیر را در پی خواهد داشت. بهخصوص اینکه از منظر تاریخی ارزیابی ناصواب رهبران سیاسی در دو جنگ جهانی اول و دوم پیامدهای فاجعهباری برای کشور داشت.
مهمترین دلیل (بهانه) روسیه برای آغاز جنگ به گفته پوتین، تلاش غرب به رهبری ایالاتمتحده آمریکا برای نادیده گرفتن منافع عالی روسیه، تلاش در گسترش ناتو به شرق و تبدیل اوکراین به پاشنهآشیل مسکو بود. پوتین بهطور مکرر آمریکا و کشورهای غربی را به نادیده گرفتن ملاحظات امنیتی و منافع عالی روسیه متهم کرده و هدف ارتش روسیه در عملیات ویژه در اوکراین را رفع این تهدیدات عنوان کرد.
در اینکه غرب از سالهای قبل درصدد روی کار آوردن دولتی همسو با خود در کییف، الحاق این کشور به پیمان ناتو و گسترش پیمان نظامی غرب به مرزهای روسیه است، تردیدی وجود ندارد. اما سوالی که پس از گذشت دو سال از جنگ مطرح است این است که آیا ممانعت از تحقق اهداف غرب در گرو تهاجم و اشغال اوکراین بود؟ از نظر بینالمللی تردیدی نیست کشوری که با توسل به زور، علیه تمامیت ارضی یک کشور دیگر به اقدام نظامی تجاوزکارانه متوسل شده، بخشی از اراضی یک کشور مستقل را اشغال کرده، با حمله به مراکز غیرنظامی مرتکب فجایع انسانی شده و با انهدام زیرساختها باعث مهاجرت اجباری چندده میلیون نفر با ترک خانه و کاشانه خود به کشورهای دیگر شده از منظر حقوق بینالملل متجاوز و اشغالگر نامیده میشود. درباره خطای استراتژیک پوتین در لشکرکشی تمامعیار به اوکراین دو گمانهزنی مطرح است: اول، قصد پوتین از همان ابتدا تسلط بر اوکراین و اداره آن از طریق تحمیل حکومتی دستنشانده مانند یانوکویچ بود. تکرار آنچه در بلاروس و در دیگر جمهورهای آسیای میانه جریان دارد. اوکراین علاوه بر جایگاه مهم ژئوپولیتیک، سرزمین پهناور و ثروتمندی است. ضمن اینکه تسلط بر این کشور هشداری به دیگر کشورهای جداشده از اتحاد شوروی و ملحقشده به اتحادیه اروپا و پیمان ناتو تلقی میشود. اشغال اوکراین و سلطه بر آن، روسیه را یک گام برای تاثیرگذاری بر این کشورها نزدیکتر میکرد. از این منظر گسترش ناتو به مرزهای روسیه و نقش حکومت غربگرای اوکراین بهانه خوبی برای پیشبرد این نقشه پوتین بود که نهایتاً انجام شد. هدف در این سناریو اشغال کامل سرزمین پهناور اوکراین، ساقط کردن دولت مستقر و قرار دادن کشور اشغالشده به یکی از گماشتههای کرملین است. در این صورت بود که «نگرانیهای امنیتی» پوتین رفع شده و از دور بودن ناتو در کنار مرزهایش خاطرجمع میشد.
دوم، گمانهزنی دیگر که نمیتوان از کنار آن به راحتی عبور کرد پهن کردن «دام غرب» در سر راه جاهطلبیهای پایانناپذیر ولادیمیر پوتین رهبر مقتدر، مطلقالعنان و علیالظاهر مادامالعمر روسیه است. غربیها ارزیابی درستی از روانشناسی شخصیتی پوتین داشتند. با ارائه اطلاعات هدایتشده، او را به این اطمینان رساندند که غرب در مقابل اشغال اوکراین، هیچ گزینهای جز تن در دادن به آن ندارد (مانند اشغال شبهجزیره کریمه). میتوان این سناریو را با ملاقات سفیر آمریکا با صدام قبل از اشغال کویت مقایسه کرد. سفیر در آن ملاقات با گفتن این عبارت که «آمریکا به اختلافات کشورهای عربی ورود نخواهد کرد» وسوسه صدام در حمله به کویت و اشغال و انضمام آن به عراق را به قطعیت رساند.
بایدن در چند مقطع به صراحت اعلام کرد آمریکا در برابر اقدام نظامی روسیه در اوکراین دست به اسلحه نخواهد برد، زیرا این کار در حکم آغاز جنگ بین دو قدرت بزرگ هستهای است. میتوان این سناریو را با آنچه در ملاقات سفیر آمریکا با صدام قبل از اشغال کویت اتفاق افتاد مقایسه کرد. سفیر در آن ملاقات با گفتن این عبارت که «آمریکا به اختلافات کشورهای عربی ورود نخواهد کرد» وسوسه صدام در حمله به کویت و اشغال و انضمام آن را به عراق به قطعیت رساند. پوتین با این اطمینان که پاسخ غرب در مقابل تهاجم کشورش به اوکراین، نظامی نخواهد بود تهاجم به اوکراین را طراحی و اجرا کرد. علاوه بر اطلاعات سازمان امنیتی، روسیه از طریق جاسوسی از سیستمهای کشورهای غربی که احتمالاً اطلاعات فریبنده و هدایتشده به جاسوسان روسی میدادند به این جمعبندی رسیده بود.
خطای استراتژیک پوتین
لشکرکشی پوتین در اوکراین چند خطای محاسباتی استراتژیک داشت. اول اینکه، تصور میکرد، سناریوی طراحیشده شاید کمتر از یک هفته انجام خواهد شد. سناریوی پوتین مبتنی بر اشغال کامل اوکراین، فرار مقامات اصلی، فروپاشی ساختارها، ساقط شدن حکومت و روی کار آوردن دولتی دستنشانده و نهایتاً خروج نیروهای روسی از آن بود. دوم، تصور ذهنی پوتین این بود که، وابستگی شدید اروپا به انرژی روسیه و اختلافات آمریکا و اروپا مانع از اقدامی جدی و تاثیرگذار از طرف غرب در مقابل تحرک نظامی روسیه خواهد شد.
برخلاف تصور، آمریکا و اروپا به سرعت در مقابل تهاجم نظامی ارتش روسیه به اوکراین به اتفاق نظر دست یافتند. اروپا به تحریمهایی که قبلاً آمریکا از آن صحبت میکرد و عملیاتی شد، پیوست. سرمایهگذاری عظیم 10میلیاردی نورد استریم ۲ به خط پایان رسید. آرزوهای پوتین برای وابستگی کامل آلمان، موتور اقتصادی اروپا، به خود بر باد رفت. اموال و داراییهای روسیه در سراسر آمریکا و اروپا مسدود و از کنترل روسیه خارج شد.
از نظر اقتصادی، تحریمهای غرب علیه روسیه، این کشور را با معضلاتی جدی روبهرو خواهد کرد که بهطور قطع و یقین در آیندهای نهچندان دور تاثیرات سهمگینی بر اقتصاد روسیه که قبل از جنگ در مسیر رشد قرار گرفته بود، خواهد گذاشت. بر اساس دادههای پایگاه جهانی نظارت بر تحریمها روسیه در حال حاضر با ۵۵۳۰ مورد در بالاترین سطح در بین کشورهای تحت تحریم قرار گرفته است. بر همین اساس ایران با ۳۶۱۶، سوریه با ۲۶۰۸ و کره شمالی با ۲۰۷۷ مورد تحریم در ردههای بعدی قرار دارند.
بازندگان و برندگان جنگ
در تحلیل بازندگان و برندگان جنگ، میتوان به جرات ادعا کرد آمریکا برنده است. جنگ اوکراین به نحو چشمگیری به تثبیت هژمونی آمریکا کمک کرد. از سوی دیگر کشور ویرانشده اوکراین، اروپا و روسیه بازندگان این جنگ هستند. چین به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان با هوشمندی از قرار گرفتن در کنار روسیه پرهیز کرده است. برخی بر این اعتقادند که ناکامی روسیه در جنگ در تحلیل نهایی به نفع ایران است. بهخصوص اینکه اروپا تا قبل از آغاز اعتراضات داخلی که پس از مرگ مهسا امینی شروع شد، با درکی درست از نقش ایران در تامین انرژی و ثبات بازار، درصدد حل بحران هستهای و رفع موانع حضور ایران در این بازار بود. موضوعی که روسیه با آن مخالف است و احتمالاً اقبال روسیه به سمت ایران با هدف تاثیرگذاری بر تصمیم تهران در مطالبه حداکثری در مذاکرات و گرفتن امتیازات بیشتر از آمریکاست که میتواند توافق را تا زمان مشخص شدن نتیجه جنگ اوکراین به تعویق بیندازد. هر چند از منظر استراتژیک، تضعیف روسیه در عرصه بینالمللی نیز به صلاح ایران نیست و موجب تثبیت هژمونی آمریکا در سطح جهان و وابستگی بیشتر اروپا به این کشور خواهد شد. مصلحت ایران در اتخاذ موضع بیطرفی در جنگ اوکراین، تلاش برای پایان جنگ و برقراری روابطی دوستانه و مبتنی بر احترام متقابل و منافع مشترک با همسایه شمالی است که قدرت مانور ایران در برابر غرب را نیز افزایش میدهد.
پوتین توانسته است ناراضیان و مخالفان داخلی خود را سرکوب کند و رقبای سیاسی منتقد و مخالف را به طرق مختلف حذف کند. اما ادامه این وضعیت با وجود مشکلات روزافزون اقتصادی و کاهش درآمد صادرات نفت و گاز، در درازمدت دشوار است و زمینه را برای بروز بحرانهای سیاسی و اقتصادی فراهم میکند. این بحرانها و فشارها حتی اگر به سقوط پوتین نینجامد، دیگر حکومت بر مردمی که از او رضایت ندارند، دشوار خواهد بود. به بیان بهتر ستاره پوتین در آسمان روسیه دیگر نمیدرخشد و نتیجه جنگ اوکراین هرچه باشد، پوتین بازندهای است که روزگار باشکوه قبل از جنگ برایش تکرارنشدنی و آرزویی دستنیافتنی است.
واقعیتهای میدانی
در کنار این تحلیل و تلقی از پایان جنگ، واقعیتهای میدانی در جهتی مغایر در جریان است. غرب روسیه را در باتلاق اوکراین به دام انداخته و تا از پای افتادن روسیه آن را ادامه خواهد داد. پوتین با تصور جنگ یکهفتهای و اشغال کییف ارتش خود را وارد اوکراین کرد.
پس از گذشت دو سال از آغاز جنگ روسیه در تصرف کامل شرق اوکراین و اتصال زمینی به کریمه ناتوان بوده و تسلیحات پیشرفته غرب ضربات سهمگینی را به ارتش روسیه وارد کرده است. آمریکا با استفاده از منابع، امکانات اطلاعاتی، زرادخانه نیرومند و همپیمانان اروپایی، جنگ را به صورت نیابتی مدیریت میکند. پوتین با تصور جدا کردن «اروپای پیر و فرتوت و نیازمند امنیت و انرژی» از آمریکا دو سال است که جنگ را با تمام خسارتهایی که روسیه متحمل شده، ادامه داده و ظاهراً هیچ چشمانداز روشنی نیز بر پایان آن در کوتاهمدت دیده نمیشود. با وجود شکاف در میان ۲۷ کشور تشکیلدهنده اتحادیه و تردید در برخی از این کشورها در ادامه حمایت نظامی و مالی از زلنسکی، بعید به نظر میرسد که بحران انرژی در اروپا (که در دو سال گذشته توانسته آن را در حد قابل قبولی مدیریت کند)، رکود اقتصادی و فشار تورمی، پیگیری پروژه غرب خصوصاً آمریکا در مهار روسیه از طریق «تله اوکراین» را ناتمام بگذارد. اظهارات اخیر امانوئل مکرون به عنوان بازوی سیاسی اتحادیه میتواند گواهی بر این مدعا باشد.
با توجه به شواهد میدانی نیز بهرغم پیشرفتهای نظامی اخیر روسیه، بروز نشانههای ضعف و کاهش انگیزههای ارتش اوکراین و معطل ماندن بسته بزرگ حمایتی آمریکا در پیچوخم کنگره، نمیتوان ناکامی روسیه در دستیابی به اهدافی را که تصور میشد در یک هفته اول محقق خواهد شد، نادیده گرفت. زلنسکی اخیراً تلفات انسانی ارتش خود را ۳۱ هزار نفر اعلام کرد. زلنسکی در عین حال گفت تعداد نیروهایی را که مجروح یا مفقود شدهاند فاش نمیکند. وی همچنین گفت «دهها هزار غیرنظامی» در مناطق اشغالی اوکراین کشته شدهاند، اما گفت که تا پایان جنگ، آمار دقیقی در دسترس نخواهد بود. از سوی دیگر به دلیل نوع حکمرانی در روسیه، نمیتوان درباره تلفات ارتش این کشور آمار دقیقی ارائه کرد.
چندی قبل آمار وزارت دفاع روسیه که در ژانویه ۲۰۲۳ منتشر شد، به بیش از شش هزار کشته اشاره کرد که راستیآزمایی آن کار دشواری است. با این حال میتوان با گمانهزنی از شرایط جبهههای نبرد، پیشروی و عقبنشینیهای ارتش روسیه قطعاً گفت که این کشور «خسارات سنگینی» متحمل شده که این امر پوتین را در داخل کشور با معضلات جدی روبهرو خواهد کرد. بر اساس پیشبینیها نتیجه جنگ قطعاً به نفع روسیه نخواهد بود و اگر شکست در انتظار روسیه نباشد قطعاً پوتین پیروز آن نخواهد بود.
منافع و مضرات جنگ اوکراین برای ایران
در کنار این موارد نمیتوان از جنگ اوکراین سخن گفت و از کنار منافع و مضرات این جنگ ویرانگر برای ایران عبور کرد؛ روابط تهران-مسکو طی چند سال اخیر با تحولات شگرفی روبهرو شده و ایران را خواسته و ناخواسته به یکی از متحدان روسیه تبدیل کرده است. این تحول در وهله اول ریشه در عامل نظری نگاه ایران به غرب و خصوصاً آمریکا دارد که بهرغم گذشته بیش از چهار دهه و دگرگونی در مناسبات بینالمللی همچنان در بر پاشنه «دشمن» انگاشتن آمریکا میچرخد. عامل تاثیرگذار دیگر مناقشه هستهای است که طی دو دهه گذشته روابط ایران با جهان به آن گره خورده و تاثیرات ویرانگری بر اقتصاد و توسعه ایران داشته است. ایران بر این باور است که نگاه به شرق در واقع با هدف خنثی کردن یا کاهش تاثیرات تحریمهایی است که آمریکا به بهانه پرونده هستهای به ایران تحمیل کرده است.
اما دلیل اصلی گرایش روزافزون ایران به روسیه را میتوان در این تلقی حاکمیت (یا بخشی از آن) از آینده نظم حاکم بر جهان دانست. از شواهد چنین برمیآید که ایران به این جمعبندی رسیده که روسیه برنده نهایی است و تحول در مواضع ایران و خروج از ریل بیطرفی و قرار گرفتن در کنار روسیه بر مبنای چنین تحلیلی است.
از منظر منافع ملی که شاقول سیاست خارجی هر کشوری است، حمایت از روسیه در جنگ اکراین منافع ملی را با مخاطره و ابهام مواجه ساخته و هزینههای گزافی را بر کشور تحمیل کرده است. برخلاف تحلیلهای ناصواب پیروزی روسیه در جهان و تغییر مناسبات بینالملل و برپایی نظم جدید که در آن قدرتهای شرق بازیگران تاثیرگذار خواهند بود توهمی بیش نیست.
تعیین راهکاری منطبق با واقعیتهای سیاست در ایران کاری است دشوار و دور از دسترس. با این حال به نظر نگارنده این سطور:
ایران با استفاده از شرایط کنونی باید در برقراری روابط با اروپا و آمریکا سیاستی کاملاً مستقل از روسیه در پیش گیرد.
در همین راستا و با توجه به اهمیت جنگ اوکراین برای اروپا، اولین گام تغییر در رویکرد ایران در جنگ اوکراین و اتخاذ بیطرفی قابل راستیآزمایی در قبال این جنگ است.
توافق هستهای را به پایان برساند و با رهایی از چنبره تحریمها، جذب سرمایه خارجی در حوزه انرژی، حضور خود را در بازار تثبیت کند. در اینکه روسیه گرفتار در جنگ، در راستای مقابله با غرب موافق نهایی شدن توافق هستهای نیست و ترجیح میدهد وضعیت بلاتکلیفی در مذاکرات ادامه یابد تردید نمیتوان کرد. در نگاه کرملین، توافق هستهای به معنای روانه شدن نفت ایران به بازارهای جهانی و احتمال توافق اروپا با ایران برای تامین بخشی از گاز مورد نیاز خود از طریق ایران است که همواره خط قرمز کرملین بوده است. از نظر سیاسی دستیابی به توافق، آسودگی خیالِ غرب و بهخصوص آمریکا از یک بحران و تمرکز بیشتر بر بحران اوکراین و چین است.
در سیاست خارجی با اولویت منافع ملی، توازن در مناسبات با قدرتهای مطرح و تاثیرگذار را در پیش گیرد این امر لزوماً به معنای کنار گذشتن شرق نیست. روسیه همسایهای است بزرگ که بیتوجهی به آن شرط عقل و منطبق با سیاست خارجی واقعگرایانه نیست. مشکل اصلی در برهم خوردن «توازن» در مناسبات خارجی کشور است.