این سال عجیب
سال 1402 چگونه آغاز شد و چگونه پایان یافت؟
سال 1402 در عرصه جامعه و زندگی با اخباری مبهم پیرامون درستی یا نادرستی مسمومیت و بدحالی دختران دانشآموز آغاز شد و در دنیای سیاست با تبعات آشتی ناگهانی ایران و عربستان سعودی با وساطت چین، آن هم در دولتی که به مسببان قطع رابطه که در سال 1396 به سفارت این کشور هجوم بردند در عمل پاداش داده بود.
در فضای پر از شایعه و شائبه درباره مسمومیت یا بدحالی دختران محصل در مدارس با سم یا مواد محرک توضیح رسمی و قانعکنندهای ارائه نمیشد. مشخصاً وزیر وقت آموزش و پرورش که به قاعده باید اینسو و آنسو سر میکشید و دستکم سفت و محکم تکذیب میکرد و اطمینان خاطر میداد یا چند و چون ماجرا را جویا میشد در حال تماشا و شاید حیران و بهتزده بود.
یوسف نوری مراقب بود اظهار نظر ناهماهنگ با مقامات امنیتی درباره این قضیه کرسی وزارت او را به مخاطره نیندازد اما وقتی اسفند به پایان رسید و نتوانست برای پرداخت حقوق فرهنگیان و مبالغ رتبهبندیها هماهنگی و اقدام کند، سال تازه با خبر عزل یا استعفای اجباری او شروع شد و سکان را به رضا مرادصحرایی رئیس دانشگاه فرهنگیان سپردند که بعدتر وزیر شد و در پایان سال نیز همچنان بر این کرسی نشسته است.
در غیاب پیروز
در نوروز ۱۴۰۲ تعبیر «نورزوتان پیروز» با طعم تلخ مرگ توله یوز ایرانی به نام «پیروز» همراه بود که قرار بود یوز ایرانی را از انقراض نجات دهد و نام او چنان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی فراگیر شد که در ترانه «برای...» شروین حاجیپور هم شنیده شد. ترانهسرایی که در پایان سال حکم حبس او صادر و منتشر شد و در قیاس آغاز و پایان سال داستان شروین هم قابل ذکر است هر چند روشن نشد چرا خبر صدور حکم او درست در روز انتخابات منتشر شد در حالی که هواداران و علاقهمندان فراوانی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی دارد.
آشتی با سعودی
در آغاز سال همان روزنامهای که از حکومت سعودی با تندترین الفاظ یاد میکرد در استقبال از آشتی ایران و عربستان تیتر زد: «اصلاحطلبان مذاکره را یاد بگیرند» و این در حالی بود که مذاکرهکننده علی شمخانی بود که ۱۰ سال قبل با حکم حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی شد و حلقه رادیکالهای پیرامون ابراهیم رئیسی که با هر سه دبیر سه شورای عالی برجایمانده از دولت قبل مشکل داشتند و دو مورد را توانسته بودند تغییر بدهند (شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی) در این فقره هم میکوشیدند و تا آن زمان ناکام بودند و سال ۱۴۰۲ در حالی به پایان میرسد که آن سهگانه کامل شده و شمخانی دیگر دبیر شورای عالی امنیت ملی نیست. روابط ایران و عربستان اما احیا و برقرار و سفیر هم مبادله شده است. اگرچه به نظر میرسد بیش از آنکه برای اقتصاد ایران دستاورد داشته باشد خاطر چینیها را از سرمایهگذاری در عربستان سعودی آسوده کرده است. در نوروز ۱۴۰۲ این بحث هم درگرفت که واسطه آشتی دو قطب جهان اسلام -که هر دو بر پرچم خود نشان الله دارند- چینی بوده که هیچ نسبتی با اسلام و مسلمانی و حتی دیگر ادیان ابراهیمی ندارد.
نرخ مشارکت در کشور همسایه
آغاز سال ۱۴۰۲ خورشیدی برای همسایه غربی خوشیُمن نبود چرا که تبعات زلزله مهیب در ترکیه با ۵۰ هزار قربانی این احتمال را به میان آورده بود که بر انتخابات ریاستجمهوری در این کشور اثر منفی برجای بگذارد و رجب طیب اردوغان را به زیر بکشد اما این اتفاق نیفتاد و اردوغان با بالاترین نرخ مشارکت در انتخاباتی تاریخی ابقا شد. در پایان سال مهمترین دغدغه در ایران هم این بود که نرخ مشارکت در انتخابات مجلس از سالهای 13۹۸ و ۱۴۰۰ پایینتر نیاید و به همین خاطر مجال رقابت درون خانواده اصولگرایی فراهم شد تا بر نرخ مشارکت تاثیر گذارد و اگرچه این تدبیر در برخی استانها کارگر افتاد ولی در شهر تهران به ۲۵ درصد نرسید.
داغترین بحث
مهمترین موضوع در آغاز سال ۱۴۰۲ که از اعتراضات پسامهسای نیمه دوم سال قبلتر منتقل شده بود بحث اجبار در پوشش حجاب زنان بود و نمایندگان مجلس از یکسو میخواستند حسب خاستگاه و تعلقات خود قانون سفت و سختی در اینباره بنویسند و از جانب دیگر پایان سال انتخابات برگزار میشد و به این نتیجه رسیدند که قضیه را به کمیسیون اصل ۸۵ بسپارند تا بحثها در صحن مطرح نشود و در پستوی این کمیسیون و دور از چشم و گوش افکار عمومی و رسانهها قانونی تصویب کردند که در پایان سال مشخص شده تا چه اندازه قابلیت اجرا دارد. محدودیتی که در آغاز سال با ماجرای «سطل ماست» یک تذکردهنده بر سر دختری که موی سر خود را نپوشانده بود خبرساز شد در ادامه در قالب پلمب و تهدید مراکز تجاری و صنفی خود را نشان داد و در پایان سال معلق و منتظر عبور از انتخابات ۱۱ اسفند بود و به سال تازه انتقال یافته است.
بازی پانزی
در آغاز سال مردم نه در سالنهای سینما که در رایانههای شخصی به تماشای فیلم سینمایی «برادران لیلا» نشستند که سعید روستایی آن را کارگردانی کرده و جمعی از بهترین بازیگران سینمای ایران در آن نقش ایفا میکنند و به باور بسیاری سعید پورصمیمی بهترین بازی خود را در آن ارائه داده است.
اشاره به این فیلم جدای اینکه وزارت ارشاد دولت رئیسی خط و نشان کشیده برای نمایش فیلم در جشنوارههای خارجی هم باید اول از ما اجازه بگیرید و بهرغم اکران نشدن کثیری از مردم آن را تماشا کردند به این سبب است که در پایان همین سال سکانسی از آن فراگیر و اصطلاحاً وایرال شده زیرا در پایان سال هزاران ایرانی در دام بازی پانزی کلاهبرداری موبایل کورشکمپانی گرفتار شدهاند. در حالی که در آن فیلم به وضوح توضیح داده شده این شیوه چگونه عمل میکند و از پول عدهای تعهدات مشتریان دیگر پرداخت و اعتمادسازی میشود و ناگهان چشم باز میکنند و میبینند نه از تاک نشان مانده است و نه از تاکنشان و بازی پسرکی را خوردهاند که بازیگران را هم بازی داد تا کالای او را تبلیغ کنند. کالایی که با پول خودشان برای بخشی از خودشان تهیه میکرد!
سازوکار بلیت بختآزمایی هم البته کمابیش همین است و آدام اسمیت نیز در شاهکار جاودانه خود (ثروت ملل) گفته مردم چون خود را خوششانس میپندارند به امید بهره از آن بلیت بختآزمایی میخرند و در لاتاریها شرکت میکنند منتها مبالغ بسیار کم و امید به بردن مبلغ زیاد در مرحله بعد آنان را از نبردن سرخورده نمیکند. در قضیه موبایل اما چون نیمی از بهای آیفون واقعی را پرداخته بودند تلخکام شدند تا آنچه در آغاز ۱۴۰۲ در فیلم سینمایی حاصل و زاده ذهن و تخیل نویسنده و کارگردان نقش بسته بود در پایان سال صورت واقعی به خود گرفته باشد. با این تفاوت که در برادران لیلا صحبت از پراید ۲۰ میلیونتومانی است و در ماجرای کورش کمپانی آیفون ۲۰ میلیونتومانی.
سوگ سینما
تعطیلات نوروزی تمام شده بود و مردم به کار و زندگی خود بازگشته بودند که از شنیدن خبر خودکشی کارگردان پرآوازه سینمای ایران شوکه شدند. او نیز مثل کثیری دیگر به شمال ایران رفته بود اما بازنگشت و تصویر آن قامت بلند که خود را حلقآویز کرده بود همه را تکان داد. شاید اگر کارگردان نومیدی دست به این اقدام میزد شگفتیها کمتر بود در حالی که کیومرث پوراحمد شور زندگی داشت و برای مردم با قصههای مجید شناخته میشد. این برای چندمین سال پیاپی بود که خبر خودکشی یک اهل هنر بر نوروز سایه میانداخت و بادا که نوروز ۱۴۰۳ چنین نباشد.
جدای کارگردانی سینما نمیتوان از بهاریههای او در مجله فیلم ننوشت که بسیار تاثیرگذار بود و مرگ در 16 فروردین 1402 خورشیدی در دهکده ساحلی (بندر انزلی) یعنی بهاریهنویس در بهاریترین روز بهار از دنیا رفت و در پایان سال یاد او از این حیث هم تازه میشود.
ماجرای خسرو گلسرخی
در بهار سالی که کهنه میشود کسی درگذشت که نام او با مشهورترین دادگاه سیاسی ایرانِ پیش از انقلاب -محاکمه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و 10 نفر در همان پرونده- گره خورده بود. آن شخص امیرحسین فطانت بود و تمام -بله تمام زندگی او پس از آن دادگاه و اعدام آن دو- تا لحظه مرگ تحتالشعاع همان رخداد بود و هرگز نتوانست از سایه آن بیرون بیاید، چرا که نقش یهودای خائن را در آن ماجرا بازی کرد و رفقای خود را لو داد. در پایان سال هم باز همه سراغ ماجرای ۵۰ سال قبل رفتند و اینبار به خاطر درگذشت ایرج جمشیدی مدیر روزنامه آسیا که همپرونده خسرو گلسرخی بود اما ترجیح داد رفتاری متفاوت با او و کرامت دانشیان پیشه کند تا جان به در برد و نیمقرن بعد از آن زندگی کرد و پول درآورد و نوشت و در نظام سیاسی بعد هم باز به زندان افتاد و خلاص شد.
خالصسازی
در اردیبهشت ۱۴۰۲ تکذیبیه علی لاریجانی رئیس پیشین مجلس شورای اسلامی و کاندیدای تاییدصلاحیتنشده انتخابات ریاستجمهوری 1400 درباره خبر اختصاصی خبرگزاری تسنیم (ارائه لیست در انتخابات اسفند مجلس شورای اسلامی) اگرچه کوتاه بود اما یک اصطلاح تازه را وارد ادبیات سیاسی کرد: خالصسازی و چون برساخته یک اصولگرا بود رسانههای مستقل هم توانستند با بهره از آن به توضیح پروژه حذف نیروهای سیاسی سابقهدار بپردازند و به یکی از پربسامدترین اصلاحات و کلمات در طول سال تبدیل شد تا جایی که وقتی شورای نگهبان بر روی نام حسن روحانی رئیسجمهوری پیشین ایران در عین و سابقه عضویت در مجلس خبرگان رهبری هم قلم قرمز کشید با همین تعبیر تفسیر شد.
اعلام بیزاری
در آغاز سال اعلام بیزاری امام جمعه رشت از دختران جوانی که در جشنواره تئاتر کودک ایثار به عمد یا به سهو روسری از سر انداخته بودند برخلاف انتظار «گوینده بیزاریجوینده» موجی از تقبیح را در پی داشت و مصداق صفرا فزودنِ سرکنگبین شد و شاید کاهش فاحش نرخ مشارکت در استان گیلان و مشخصاً رشت که به زیان محمدباقر نوبخت نامزد اعتدالگرا تمام شد ریشه در همین سخنان داشت زیرا بخش قابل توجهی از دختران و زنانی که قرار بود در ۱۱ اسفند رای دهند همانها بودند که شیخ رسول فلاحتی در بهار از آنان اعلام بیزاری کرده بود.
حکمرانی نو
در آغاز سال ۱۴۰۲ محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی بار دیگر بحث حکمرانی نو را پیش کشید و گفت: «ما نیازمند یک تحول در نظام حکمرانی در داخل هستیم. در همه زمینههای فرهنگی و سیاسی اجتماعی و اقتصادی و حتی دفاعی و امنیتی. در همه این زمینهها ما نیازمند یک حکمرانی نو هستیم.» در پایان سال اما کمتر این تعبیر را به کار برد و مشخص نیست در مجلس آینده همین ایده را دنبال میکند یا چهرههای تازه میدانی به او نخواهند داد. به هر رو تعبیر حکمرانی نو هرازگاهی از زبان او گفته شد بیآنکه مشخص شود با کدام سازوکار قرار است اجرایی شود.
پاداش ریزش مخاطب
در آغاز سال سازمان صداوسیما اسب خود را زین کرده بود تا بدون بهره از چهرههای تاثیرگذار کار خود را پیش ببرد و در تندترین موضع پیمان جبلی با اشاره تلویحی به عادل فردوسیپور گفت: «بالاخره وقتی این آدم در برنامهای میآمده برای خودش خِیلی از مخاطبان را داشته است. اسمش میآمده، برنامه با خودش مخاطب میآورده است. اسم آن آدم روی شبکهای میآمد، آن شبکه خودش را بالا میکشید. خب حالا به نظام، مردم و اعتقادات خودش لگد زده است. لگد زده به نمکدان، نمک را ریخته و نمکدانی را شکسته است. آیا از من انتظار دارید برای اینکه من پرمخاطب بشوم بروم خواهش و التماس کنم که تو رو خدا بیا؟!
حالا ما چشممان را میگذاریم روی هم انگار ندیدهایم، اصلاً شما (دانشجویان) و مردم اجازه میدهید ما این کار را کنیم؟ آیا ما میتوانستیم برنامههایی را بدون عجز و التماس و بدون پذیرش ذلت در برابر افرادی که پشت پا زدند به اعتقاداتشان، تاریخشان، فرهنگ و مردمشان و نظامی که تا به حال از آن ارتزاق کرده بودند که با آن تا به اینجا رسیده بودند، بسازیم؟ پاسخ این است: نه میتوانیم و نه خواهیم توانست که این کار را انجام بدهیم.»
همان موقع البته دانشجویانی به او یادآوری کردند فردوسیپور هرچه باشد در این مملکت مانده و کار میکند و مانند دو برادر شما پناهنده نشده است و در پایان سال با اینکه آمارها حکایت از افت شدید شمار مخاطبان صداوسیما داشت و در بودجه دولت هم افزایش بودجه هشت هزار میلیاردتومانی پیشبینی شده بود اما بودجه آن به ۲۴ هزار میلیارد تومان رسید و نمایندگانی که برای دوره بعد نامزد شده بودند سنگ تمام گذاشتند.
مرگ شاعر
بهار تمام شد و در آغاز تابستان شاعری چشم از جهان بست که به تعبیر عباس کیارستمی پارهوقت نبود، تماموقت بود و اگر از بقالی محل خرید میکرد و او را نمیشناخت از بیان و لحن کلمات و چینش واژگان او درمییافت شاعر است. از تفاوتهای پایان سال با آغاز تابستان یکی همین غیبت احمدرضا احمدی است که رفیق شفیق او مسعود کیمیایی کارگردان پرآوازه سینما به بهانه مرگ او نوشت:
«حتی یاد نگرفتند به ما احترام بگذارند. البته کم هستند! 40 کتاب برای بزرگ و کودک کافی نیست این همه موسیقی را این همه ساز و صدا از بهترینهایش را نوار کردی. از کویر تا سالهای سی آمدی. شعرها نوشتی و نثرها... شیش دانگ همه هم مال خودت بود.
نمیدانم برایت چه بنویسم. از این حرفهای ما گذشته است. چقدر در تلویزیون شاعر بودی و جنگنده و خسته. اما پیر نبودی. آنکس که نداند شعرهای تو شبیه شعرهای هیچ شاعری نیست تقصیری ندارد. تقصیر با همان ریاضی است. من استعداد سینما دارم اما استعداد زندگی ندارم. بلدی میخواهد. در جوانی جامی به جامت زدم و تا پیری مست ماندم. من بلد نیستم برای تو زیبا بنویسم. آفتاب لب بام است و ما هنوز سردمان نیست.»
وداع با گلستان
تابستان اما تنها فصل وداع با او نبود که ابراهیم گلستان هم چشم از جهان بست. او که کمی بیش از یک قرن زیست سرانجام در واپسین روز مرداد 1402 خورشیدی در خانه رویایی خود در عمارتی قرون وسطایی در ساسکس انگلستان چشم از جهان بست. عمارتی به مراتب زیباتر و فراختر از خانههای معمولاً کوچک نخستوزیران بریتانیا. هر چند از آخرین کتابی که نوشته بود سالها میگذشت و نیز از واپسین فیلمی که ساخته بود اما همچنان به عنوان نویسنده، فیلمساز، عکاس و البته روزنامهنگار شناخته میشد و به خاطر این سابقه و صبغه نوعی شمایل روشنفکری هم برای خود ساخته بود و در سالهای بعد از 70 خورشیدی چون دیگر روشنفکران از گزند طعنههای پرخاشگران رسانه خاص دور نیفتاد و یکبار علیه او نوشت او با کودتای 28 مرداد بار خود را بست و رفت. منظور مستندهایی بود که برای شرکت نفت ساخت و اگرچه برای گلستان آب و نان فراوان داشت اما ربطی به کودتا نداشت و اگر هم داشت پیشتر دین خود را با ثبت تصاویر تاریخی دادگاه مصدق ادا کرده بود و این اشاره آخر بدین خاطر بود که در اسفند یاد مصدق در دو روز ۱۴ و ۲۹ اسفند تازه میشود. اولی سالمرگ او که امسال ۵۷ ساله شد و دومی سالروز ملی شدن صنعت نفت ایران و سفرهای که ۷۵ سال است بر سر آن نشستهایم.
نسلکشی در غزه
پاییز ۱۴۰۲ با این بیم شروع شد که با قانع نشدن افکار عمومی درباره مرگ دختر جوانی به نام آرمیتا قصههای پسامهسا تکرار شود و مترو تهران ماموریت یافت فیلمهای مختلف منتشر کند تا مشخص شود کار حجاببانان داخل ایستگاههای مترو نبوده اما در گرماگرم توجه افکار عمومی به این قضیه و در نیمه مهرماه جهان از یک خبر تکان خورد: عملیات فلسطینیها در قلب اسرائیل با عنوان طوفانالاقصی که به کشتن صدها اسرائیلی و به اسارت کشیدن شمار قابل توجهی از آنان انجامید.
از آن پس اسرائیل تمام همت خود را به کار بست تا حماس را نابود کند و به بهانه کشف تونلهای زیرزمینی شهر را ویران کرده و تاکنون ۳۰ هزار فلسطینی ساکن غزه را که غالباً هم زن و کودک بودند کشته است.
تصویر باریکه غزه در پایان سال ۱۴۰۲ خورشیدی هیچ شباهتی به آغاز سال ندارد. درست است که غزه عملاً یک زندان روباز بود و اسرائیل آمد و شد را در کنترل داشت ولی آنچه اکنون شاهدیم یک فاجعه تمامعیار است و با حمله روسیه به اوکراین هم قابل قیاس نیست. چون آنجا جنگ یک کشور و یک ارتش علیه کشور و ارتشی دیگر است و اینجا تجاوز ارتش به سرزمینی فاقد ارتش کلاسیک. اوکراین به حمایتهای فراوان غرب پشت گرم است ولی امکان کمکرسانی به غزه جز از طریق گذرگاه رفح نیست و جهان هر روز بعد از ۱۵ مهر ۱۴۰۲ با اخبار کشتار غزه تکان خورد و آخرین آن در اسفند و در روز برگزاری انتخابات در ایران کشتن ۱۰۰ فلسطینی بود که برای دریافت آرد و نان ایستاده بودند. گزاف نیست اگر گفته شود تمام نیمه دوم سال ۱۴۰۲ را باید با یک کلمه توصیف کرد: غزه با تاکید بر زنان و کودکان بیگناهی که مشخص نشد به کدامین گناه دستهدسته قربانی شدند. آن هم در هزاره سوم و در جهانی با فناوریهای حیرتآور که صحبت از تغییر زندگی انسان با هوش مصنوعی است.
جدای غزه اما نیمه دوم سال مانند نیمه نخست با یک خبر تکاندهنده درباره کارگردان مشهور دیگری شروع شد. با این تفاوت که اولی را با تعبیر مرگ خودخواسته شاید میشد توجیه کرد و در دومی پای قتل در میان بود: داریوش مهرجویی و همسر جوانش را در ویلای شخصیشان مثله کرده بودند. هیچ پایانی دهشتناکتر از این برای داریوش مهرجویی متصور نبود که با فیلمهای خود بخشی از گنجینه فرهنگی و هنری ایران به حساب میآید. چون صحبت از این است که ۱۴۰۲ چگونه شروع شد و چگونه به پایان رسید میتوان در درنگ بر نیمه دوم سال یاد کرد از جملهای که از نگاهی تازه حکایت داشت.
بهای یک جمله
یک خانم عضو جریان شریان (شبکه راهبردی یاران انقلاب اسلامی) به صراحت در تلویزیون گفت: «این مملکت مال حزباللهیهاست» و اگر در پایان سال کسانی ترجیح دادند پای صندوق حاضر نشوند با یاد این سخن هم بود. هر قدر احساس تعلق رنگ ببازد انگیزه مشارکت هم فرومیکاهد.
نه برنده نه بازنده
در قیاسی دیگر میان آغاز سال با بعد از آن میتوان یادآور شد که در اردیبهشت برای هنری کیسینجر معمار سیاست خارجی آمریکا جشن تولد صدسالگی برگزار شد ولی او هم مانند ابراهیم گلستان نتوانست چندان بعد از صد بماند و بپاید و در پاییز درگذشت.
مشهورترین جمله او که الگوی عمل سیاسیون قرار گرفته و آدمی مثل رجب طیب اردوغان هم به کار بسته این است: «کار سیاستمدار این است که بین آنچه مطلوب است و آنچه امکانپذیر، توازن برقرار کند. کوشش برای تحمیل عدالت از طرف یک گروه به گروههای دیگر بیعدالتی و اجحاف مطلق به حساب میآید.»
پس از وینستون چرچیل و آن سخن ضربالمثل شده (درسیاست نه دوست دائمی معنی دارد نه دشمن دائمی و تنها منافع دائمی داریم) همین سخنی که از کیسینجر نقل شد نیز آویزه گوش سیاستمداران حرفهای است بیآنکه متهم به نقض اخلاق و عدالت شوند چرا که کیسینجر ظاهراً کوشیده بود در چهارچوب عدالت تفسیر خود را ارائه کند و هرگز دوست نداشت به اندیشههای ماکیاولیستی متهم شود و شاید ننگ جنگ ویتنام را میخواست اینگونه بزداید.
حتی این جمله هم به او نسبت داده شده که به عراق کمک کنید تا ایران پیروز نشود اما به ایران هم کمک کنید تا عراق پیروز نشود.
تاثیر کیسینجر بر سیاست خارجی آمریکا چنان بود که تفاوتی نداشت دولت دموکرات بر سر کار باشد یا جمهوریخواه. چندان که بر برژه ژینسکی (در ایران: برژینسکی) مشاور امنیت ملی کارتر -که مثل خود او دیپلماتی مهاجر و فارغالتحصیل هاروارد بود- نیز اثر میگذاشت و چنانچه اشاره شد تنها رئیسجمهوری که درهای کاخ سفید را به روی کیسینجر نگشود باراک اوباما بود.
دلیل مخالفت کیسینجر با برجام نیز همین بود. زیرا در واقع با خود اوباما مشکل داشت وگرنه با منطق توازن باید از این توافق حمایت میکرد.
ایده پشتیبانی از اسلامگراهای تندرو در پاکستان و افغانستان در دهه 80 میلادی هم متعلق به کیسینجر است. مهمترین نظریه او چنانچه بارها اشاره شد توازن بود و هست تا هیچکس در منطقه دست بالا را نداشته باشد. در این فقره اگر در ایران، اسلامِ سیاسیِ شیعی به قدرت رسیده در همسایگی هم اسلامِ طالبانیِ سنی تا مهارکننده ایران باشد. هیچ یک اما بر دیگری برتری نداشته باشند و همدیگر را خنثی کنند. این مراد اصلی اوست از کلمه توازن.
در واقع کار کیسینجر در تمام این سالها این بوده که طرف قوی را ضعیف و طرف ضعیف را قوی کند تا هیچکس نه برنده باشد نه بازنده.
از مقامات ایران بعد از انقلاب تنها محمدجواد ظریف با هنری کیسینجر دیدار داشته و ماجرای آن را چنین روایت کرده است:
«در جلسهای با حضور بعضی شاگردان کیسینجر او گفت شما باید بین دولت بودن و آرمان بودن یکی را انتخاب کنید و من پاسخ دادم: هر وقت شما بین این دو یکی را انتخاب کردید از ما هم توقع داشته باشید یکی را انتخاب کنیم. پس از آن بود که شاگرد او که البته از من 10 سالی بزرگتر است برای من ایمیل زد و نوشت: اولینباری بود که من با استادم اختلاف پیدا کردم. این دیدار در دوران وزارت من بود اما از دوره سفارت در سامان ملل این دعوا را داشتیم و به همین خاطر برای من نوشت: «دشمن قابل احترام.» ایدههای او قابل توجه است.»
مهمترین ایدههای کیسینجر عملگرایی و البته توازن بود و ظریف در برجام در قامت یک سیاستمدار عملگرا و به دنبال منافع ملی در پی برقراری همین توازن بود از اینرو تا دید روسها چوب لای چرخ مذاکرات میگذارند به جان کری نزدیکتر شد تا مسکو نپندارد آن باب، بسته است و ایران ناگزیر است به سوی مسکو غش کند.
کیسینجر در دنیای سیاست به یک برند و اصطلاح بدل شده به معنی واقعگرایی و ارزیابی خونسردانه در سیاست خارجی در چهارچوب منافع ملی و شاید چند درجه پایینتر از آموزههای ماکیاولی تا چندان به لحاظ اخلاقی توی ذوق نزند. از جملات مشهور او که باز در چهارچوب «توازن» قابل فهم است این است: «اصرار زیاده از حد بر اخلاق به بیاخلاقی میانجامد و کوشش برای تحمیل عدالت به بیعدالتی.»
دردسرهای روزنامهنگاران
از دیگر تفاوتهای فصل آغازین سال با پایان آن میتوان به دو خبرنگار زندانی در نوروز ۱۴۰۲ اشاره کرد: نیلوفر حامدی و الهه محمدی که بعد از اعتراضات مهسا به زندان افتادند و در ۲۴ دی ۱۴۰۲ موقتاً آزاد شدند و تا هنگام تحریر این متن نیز منتظر حکم نهایی و بیروناند.
از شگفتیها اینکه واکنش اکثر کاربران طبعاً ابراز خوشحالی بود خاصه اگر دخترانی، همسرانی، خواهرانی، دوستانی، همکارانی و در یک کلمه عزیزانی با این سن و سال داشته باشند چرا که بیاغراق شبیهتریناند به غالب همنسلان خود و در مقابل، اقلیتی بر قوه قضائیه و حتی شخص رئیس آن خرده گرفتند چرا این دو آزاد شدند و حتی درباره بازگرداندن آنان خبرسازی کردند.
در این فاصله اما دادستان تهران گفت اتهام جاسوسی این دو محرز نشده و همین جای امیدواری باقی گذاشت.
شگفتی مضاعف اینکه جدای قلیلی که در داخل خوشحال نشدند واکنش بعضی هم در خارج چنین بود. در داخل به خاطر قاعده و نه استثنا دانستن زندان و در خارج هم علاقه به فضای دوقطبی.
هرچند گویا به خاطر تصاویری که از لحظات افتادن شال آنها ثبت شد پروندهای دیگر هم تشکیل شد و شاید اینگونه اعلام شد که رادیکالها قدری آرام بگیرند.
اتفاق مهم و بیسابقه دیگر این بود که ایرانیان دعای تحویل سال را ۲۷ روز زودتر و از زبان رئیس سازمان سینمایی در دولت ابراهیم رئیسی شنیدند که میخواست ابتکاری به خرج دهد و بگوید پس از جشنواره یا بعد از سالگرد پیروزی انقلاب سال تحویل میشود منتها گاف داد و آنقدر این گلدرشت بود که ذهن همه را از سیمرغهای قله قاف به این گاف برد وقتی از عهده خواندن دعای تحویل سال که ایرانیان از بر هستند برنیامد.
روح استالین در کالبد پوتین
در آغاز سال ۱۴۰۲ الکسی ناوالنی مهمترین منتقد پوتین اگرچه در اردوگاهی در مدار شمالی زندانی بود اما زنده بود در حالی که در پایان سال جسد او را تحویل خانواده او دادند تا این فرضیه قوت گیرد که انگار هر سرزمینی ویژگیهایی دارد که تقدیری جز آن ندارند کمااینکه شر استالین کم شد و در دوران پسااتحاد شوروی پوتین ظهور کرد و وجه تناقضآمیز ماجرا اینکه کثیری از مردم روس دستکم در ظاهر این شیوه را میپسندند.
فتحالفتوح
نمیتوان گزارش سال را برای معتبرترین مجله اقتصادی با توجه خاص به بخش خصوصی نوشت و به تلاش دولت برای دخالت در برکناری رئیس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران اشاره نکرد و وقتی سلاحورزی را کنار زدند انگار برکناری او یا واداشتن به کنارهگیری در زمره وعدههای رئیسجمهور رئیسی بوده و حتی مهمتر از ساخت چهار میلیون مسکن در چهار سال یا ایجاد سالانه یک میلیون شغل یا کاهش نرخ تورم و بیکاری. سرانجام به ۱۱اسفند میرسیم و روز برگزاری انتخابات دو مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری که در بخشهای دیگر اشاراتی شد و غافلگیری خاصی نداشت جز اینکه سیدمحمد خاتمی رئیسجمهوری اسبق ایران در روزی که دو رئیسجمهوری پیشین دیگر -حسن روحانی و محمود احمدینژاد- بهرغم تمام انتقادات پای صندوق حاضر شدند برای اولینبار رای نداد و پرهیز او خبر شد چندان که انتخاب او در 13۷۶ و 13۸۰ و تکرای او در دماوند در سال 13۹۰ و حمایت او در 13۹۲ و تَکرار او در 13۹۴ و 13۹۶ و شاید نوروز ۱۴۰۳ را با محدودیت آغاز کند. در سالی که پا به ۸۰سالگی میگذارد.
سیستان غرق سیل
روزهای میانه اسفند 1402 که شادمانی از بارش برف و باران شدید بخشهایی از کشور را فرا گرفته بود، نگرانی از وقوع سیلاب مهیب در بخشهایی از جنوب شرق کشور بهخصوص منطقه دشتیاری سیستان و بلوچستان نیز شدت گرفت. متخصصان محیط زیست و هواشناسی هشدار دادند که سیلی بزرگ شبیه به آنچه در چند سال گذشته همین منطقه را درنوردیده بود، در راه است. شوربختانه سیل آمد و به دلیل فقدان زیرساختهای مناسب خسارت بسیار زیادی به مردم بهخصوص کشاورزی روستانشینان و خانهها و مزارع آنها وارد آورد. راهها تخریب شد و افرادی نیز در سیلاب غرق شدند. درست در همین زمان که سیل به سیستان و بلوچستان هجوم آورد، ایران درگیر انتخابات بود و صدای مردم گرفتار سیل بسیار دیر به گوشها رسید. سه، چهار روز از زمانی که ۱۶ شهرستان و ۱۹۴۷روستا در محاصره آبها گرفتار شدند، گذشت تا اینکه بالاخره دستور امدادرسانی صادر شد. بر اساس برآورد اولیه از سیل سیستان و بلوچستان حدود ۶۴۰ میلیارد ریال به زیرساختهای مناطق عشایری شامل خطوط انتقال آب شرب، راههای دسترسی و چاههای مالداری عشایر خسارت وارد شد.