توطئه به وقت کابل
تحلیل احمد نقیبزاده از زمینههای انفعال ایران در ماجرای افغانستان و حمایت از پنجشیر
خبرهای ضدونقیضی از درگیریها بین جبهه مقاومت ملی افغانستان در پنجشیر به رهبری احمد مسعود با طالبان به گوش میرسد. تصاویر کشتارهای طالبان که گاهوبیگاه از این نبردهای قرون وسطایی مخابره میشود، به روشنی نشان میدهد که طالبان نهتنها تغییر نکرده بلکه سیاست را به مجموعه ویژگیهای پیشین خود آراسته است؛ سیاستی که ره به ترکستان خواهد برد و آنها همانند هر گروه دستنشانده و غیرملی دیگر، سرانجامی جز سقوط در پیش نخواهند داشت. با این حال ایران به عنوان یکی از مهمترین بازیگران منطقهای، در این فقره به جز چند کنش کمرنگ، و عدم پشتیبانی از جبهه مقاومت کار دیگری در پیش نگرفت. مجموعه این رخدادها، پرسشهای فراوانی را به ذهن بسیاری از ایرانیان متبادر کرد. آیا ایران کنش درستی را در پیش گرفت؟ چرا ایران از مقاومت ملی که قرابت فرهنگی جداییناپذیری با فرهنگ ایرانی دارد پشتیبانی نکرد؟ آیا رفتار ایران، تاکتیکی بوده یا بر اساس استراتژی خاصی عمل کرده است؟ پاسخ به این پرسشها را احمد نقیبزاده استاد بازنشسته علوم سیاسی دانشگاه تهران در این گفتوگوی جامع ارائه داده است. او با اشاره به مرزهای طولانی ایران با افغانستان و پاکستان تاکید دارد که ناامنی مرزهای شرقی برای ایران بسیار خطرآفرین خواهد بود و توطئهای در این راستا طراحی شده است تا دور تا دور ایران محاصره شود و سپس توجه ایران از غرب خود یعنی عراق و سوریه، به شرق یعنی افغانستان معطوف شود.
♦♦♦
ایران در چند دهه گذشته، همواره از جنبشهای موسوم به «مقاومت» پشتیبانی کرده است؛ به نظر شما اینبار چه اتفاقی افتاده است که ایران از جبهه مقاومت افغانستان به رهبری احمد مسعود حمایت خاصی به عمل نمیآورد؟
مقاومت، امری مطلق نیست و بر مبنای تعاریف خاصی ارائه میشود و حتی برای جمهوری اسلامی نیز مقاومت تعریف ویژهای دارد. آنچه از «جبهه مقاومت»، مدنظر جمهوری اسلامی است در واقع «مقاومت علیه آمریکا و اسرائیل» و به لحاظ جغرافیایی در غرب کشور است. آنچه اخیراً در شرق سرزمین ما اتفاق افتاده، بدون کوچکترین دخالت ایران و بهوسیله دیگران رخ داده و در واقع، ایران در یک عمل انجامشده قرار گرفته است. لازم است که بین بسیاری از مسائل تفکیک قائل شویم. مثلاً بین احساساتی که ملت ایران نسبت به افغانستانیها دارند و پیوستگی و همبستگی که بین آنها احساس میشود؛ به خصوص در شرایط کنونی، ایرانیان با افغانستانیها احساس «خویشتنپنداری» میکنند و مردم ایران نیز احساس میکنند که هدف توطئههایی قرار گرفتهاند که ممکن است در آینده، وضعیت نامناسبی برای ما هم پدیدار شود. با این حال، اشتباهاتی در افغانستان صورت گرفته است که ناشی از پیچیدگی بیش از حد جامعه افغانستان است. به همین دلیل، پیدا کردن یک خط روشن و واضح که بتوان از آن حمایت کرد، بسیار دشوار است. در قسمتهایی که افغانستان در حال مقاومت است مثل پنجشیر، این منطقه به لحاظ جغرافیایی از ایران بسیار دور است و اگر ایران بخواهد حمایتی انجام دهد، کار بسیار سخت خواهد بود و ایران ناچار است مثلاً از مرز تاجیکستان استفاده کند درحالی که مشخص نیست تاجیکستان چنین اجازهای را به ایران بدهد یا نه. ایران مثل کشورهای دیگر ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که در کوتاهمدت، مقاومت در مقابل طالبان شانس چندانی ندارد مگر آنکه این مقاومت در سراسر کشور گسترش یابد؛ همانطور که افغانستان یک بار تبدیل به «ویتنامِ شوروی» و بار دیگر «ویتنام دوم آمریکا» شد، اکنون نیز میتواند «ویتنام پاکستان» بشود. افغانها به هیچوجه موافق پذیرش خارجیها نیستند و به همین دلیل احتمالاً مبارزه علیه طالبان گسترده خواهد شد و در آن زمان باید دید که آیا ایران میتواند موضع درستی اتخاذ کند یا نه. در حال حاضر نمیتوان خیلی از جمهوری اسلامی ایراد گرفت که چرا با طالبان پیش از ورود آنها به کابل مذاکره کرده یا چرا در برابر آنها موضع خصمانهای نگرفته است. واقعیت این است که دولتی که طالبان با آنها در حال جنگ بودند (دولت افغانستان)، خودش با طالبان بر سر میز مذاکره مینشست. علاوه بر این، دولتهای ترکیه، روسیه، قطر، امارات متحده، آمریکا و... نیز با طالبان مذاکره میکردند و طبیعتاً ایران نیز نمیبایست از این جریان دور میبود و بیتفاوت مینشست و تنها از دور نظاره میکرد. حرکت ایران و مذاکره با طالبان، از روی دوراندیشی صورت گرفت. اکنون که طالبان به قدرت رسیده، ایجاد رابطه بین کابل و تهران لازمه تاثیرگذاری ایران است تا ایران بتواند در افغانستان تاثیرگذار باشد و جلوی تندرویها و کشتارهای طالبان را بگیرد و آنها را کمی کنترل کند. این مساله بهتر از بی تفاوتی و تعلل است تا ایران صرفاً نظاره گر باشد. با تمام این مسائل، من ظهور طالبان را مسالهای حاد و توطئهای علیه ایران میدانم و از این شگفتزده هستم که جمهوری اسلامی هیچ توجهی به این نکته ندارد. ایران مرزهایی با بیش از هزار کیلومتر درازا با افغانستان و پاکستان دارد که ناامنی آنها برای ایران بسیار خطرآفرین خواهد بود. توطئهای که از آن یاد میکنم در این راستا طراحی شده است تا دور تا دور ایران محاصره شود و سپس توجه ایران از غرب خود یعنی عراق و سوریه، به شرق یعنی افغانستان معطوف شود و درگیریها و دلمشغولیهایی در این سوی مرزها ایجاد شود. در همین راستا ممکن است ایران، غرب خود را رها کند یا توجه کافی را به آن منطقه از دست بدهد. به همین دلیل است که میگویم قضیه بسیار پیچیده است و هیچیک از ابعاد آن به روشنی قابل فهم نیست که مبتنی بر آن بتوان دستورالعمل مواجهه با آن را طراحی کرد. با این حال، و تا اینجای کار میتوان گفت جمهوری اسلامی تاکنون موضع چندان نامعقولی را هم در پیش نگرفته است.
آیا این بازی لزوماً با هدف آسیب رساندن به ایران طراحی شده است یا این که هدف بزرگتری مانند چین، مدنظر بازیگران اصلی بوده است که متعاقب آن، ایران نیز درگیر آن خواهد شد؟
به نظر من هدفها میتوانند متعدد باشند و چین، ایران و در کل، آسیای میانه جزو این هدفها قرار بگیرند. موضعی که روسها اخیراً گرفتهاند و حاضر نشدهاند طالبان را به رسمیت بشناسند بیدلیل نیست. روسها احساس میکنند که نحوه بیرون رفتن آمریکا از افغانستان حاوی معانی خاصی است. اگرچه این برای نخستینبار نیست که آمریکا به این شکل، کشوری را رها میکند. سقوط کابل، شباهت زیادی به «سقوط سایگون» در جنگ ویتنام دارد و آمریکاییها با کمخردی فکر میکنند که این کارها در درازمدت نمیتواند بر روی داوری همه مردم تاثیرگذار باشد و هیچکس دیگر به آمریکا اعتماد نخواهد داشت. در ماجرای اخیر افغانستان، نوع رفتار آمریکا به این شکل بود که بر دولت مستقر در کابل فشار آورد تا پنج هزار نیروی طالبان را آزاد کنند و بعد از آن، یکی پس از دیگری شهرها و روستاها را تسلیم کنند و پس از رسیدن طالبان به دروازه کابل، فرار اشرف غنی بدون هماهنگی با آمریکاییها رخ ندهد. غنی، ورود طالبان به کابل را تسهیل کرد و بر همین اساس میتوان ادعا کرد که از مجموعه این اتفاقات، بوی توطئه به مشام میرسد. خصومت آمریکا با ایران موجب شده است که بتوان گفت این توطئه علیه ایران است و طالبان نیز ثابت کرده که هیچ تغییری نکرده است. آنها با اعتماد به نفس بیشتری نسبت به قبل آمدهاند و اطمینان دارند که برای سرکوب، وقت کافی دارند و از همینرو، عجلهای برای کشتار و قلع و قمع مخالفان ندارند. ملت مظلوم افغانستان دوباره به زودی دچار قتل عام دیگری خواهند شد و به این زودیها اوضاع آنها به سامان نخواهد رسید. ناامن شدن مرزهای شرقی ایران بسیار خطرناک است و دردسرهای بزرگی برای ما به همراه خواهد آورد.
به چه دلیل، میبینیم که جامعه مدنی در ایران، با این شور و عِرق، از جبهه مقاومت مردمی افغانستان در پنجشیر حمایت میکند اما ساختار تصمیمگیری کشور یا وزارت امور خارجه تنها به صدور چند بیانیه و اظهارنظرهای کلی بسنده میکنند؟
نگرانی بسیار شدیدی وجود دارد در مورد این که نظام سیاسی متوجه خطراتی که در آینده متوجه ایران است نیست اما ملت، از روی احساسات و عواطفی که دارد و پیشینه تاریخی ملت ایران که همواره هوادار مظلوم است و جانب حق را میگیرد، این بار نیز حقانیت مقاومت پنجشیر را در نظر گرفته است. مساله این است که آیا حرکت مقاومت در افغانستان به پیروزی خواهد رسید یا نه؟ باید واقعبین بود و به این مساله توجه کرد که مقاومت کردن، همواره به خیر و صلاح مردم نمیتواند باشد. مثلاً اگر افغانها علیه نیروهای کمونیست نمیجنگیدند و اجازه تشکیل یک «حکومت متمرکز» را میدادند که بتواند خدماتی مانند سوادآموزی، توسعه راهها و... را انجام دهد، پس از فروپاشی شوروی، افغانستان همانند تاجیکستان میتوانست مسیر توسعه را در پیش بگیرد. اما نیروهای افغان به وسیله آمریکا تهییج شدند و با حمایت آنها حکومت را ساقط کردند اما بعد به جان همدیگر افتادند و گروههای مختلفی را تشکیل دادند. حتی اگر طالبان نیز مواضع خود را کمی تعدیل میکرد و حکومت متمرکزی بدون مسائل قومی ایجاد میکرد، بازهم به نفع افغانستان بود تا مردم دندان روی جگر بگذارند و یک گام به پیش حرکت کنند. همه این مسائل، افغانستان را در برابر یک معمای پیچیده قرار میدهد همانطور که آمریکا نیز دارای یک حزب موافق خروج آمریکا از افغانستان است در حالی که حزب دیگر، این عمل را تقبیح میکند و خواستار بازگشت آمریکا به افغانستان است. احساس خطری که به آمریکاییها در آنسوی دنیا دست داده است، در جمهوری اسلامی که طالبان در بیخ گوش اوست، دیده نمیشود و همین مساله تاسفبرانگیز است و میتواند نتایج وخیمی در پی داشته باشد. مردم اما بر اساس روحیات فرهنگی و تاریخی خود، جانب نیروهای مظلوم و مثبت را گرفتهاند و باید دید که این مقاومتها تا چه حد گسترش خواهد یافت و پاکستان که علناً در افغانستان دخالت میکند چه اقداماتی را انجام خواهد داد. پاکستان یک کشور بیهویت، بینظم و پر از گروههای شربرانگیز است و من سالها اصرار داشتهام که ایران باید پاکستان را رها کند و جانب هند را بگیرد. «جمهوری اسلامی پاکستان» به دست افرادی تاسیس شد که هیچ درکی از اسلام نداشتند اما مسلمانان را از هند جدا کردند. اگر این تفکیک در هند صورت نگرفته بود، الان اکثریت هند با مسلمانان بود. اکنون وقتی مردم افغانستان میبینند که کشوری فروتر از آنها مثل پاکستان میخواهد بر آنها سلطه یابد، فکر نمیکنم که دست از مقاومت بردارند. در نتیجه، از یک نظر میتوان گفت که مردم ایران، چشمانداز ژئوپولیتیک را نسبت به نظام سیاسی بهتر درک میکنند. جمهوری اسلامی باید به سیاست خارجی خود، «رویکرد تمدنی» داشته باشد و این خلأ را مردم میخواهند پوشش دهند. ایران با بسیاری از کشورها متفاوت است. کشوری با سابقه و فرهنگ غنی، دولتشناسی و... مانند ایران را فقط به اندازه انگشتان یک دست میتوان در جهان یافت. مردم ایران در ناخودآگاه خود و ذهن آگاهی که دارند، این نگاه تمدنی را لحاظ میکنند و از ابتدا نیز به دنبال این بودند که دولت همین سیاست را در پیش بگیرد درحالی که دولت ایران، یک «دولت ایدئولوژیک» است و بر همین اساس به سوی غرب خود حرکت کرده و عملاً پا در باتلاق خاورمیانه گذاشته است. تنها در یک صورت میتوان به دولت ایران در قضیه اخیر افغانستان حق داد که کنش آن، یک «تاکتیک» باشد و ملاحظاتی در پس ذهن دولت وجود داشته باشد. اگرچه من شخصاً هیچ نشانی از آن نمیبینم.
نوع کنش و واکنش ایران در برابر ظهور طالبان را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ آیا ایران میتوانست (یا میتواند) روش دیگر یا بهتری را برای این بازی پیچیده که در آن بازیگران متعدد با دستورکارهای گوناگون حضور داشتهاند در پیش بگیرد؟
ایران در کوتاهمدت و در حد فاصل رخ دادن این اتفاقات اخیر نمیتوانست کار خاصی بکند اما لازم بود که در گذشتههای دور، برنامهریزی خاصی برای این روز میداشت. ایران اکنون دارای موضعی منفعلانه است و در عمل انجامشده قرار گرفته و نمیداند و نمیتواند کار خاصی را پیش ببرد و حتی از آینده نزدیک افغانستان هم بیاطلاع است. ایران دقیقاً نمیداند برنامه آینده طالبان در این کشور چیست. برنده اصلی این رخدادها پاکستان است. چین هم بازیگر قدرتمندی است که چندان برایش مهم نیست که چه گروهی در افغانستان روی کار بیاید. چین در حد توان خود از هر شرایطی استفاده میکند. ایران میبایست زودتر زمینهسازی میکرد و سیاست معقولی را بدون وارد شدن در مسائل داخلی افغانستان در پیش میگرفت که نگرفت و به همین دلیل، الان در وضعیت منفعلانه قرار دارد که پیامدهای خاص خود را به همراه خواهد داشت. ایران باید از ابتدا رویکرد حمایتی در قبال مردم افغانستان میداشت و میانجیگری و تصدیگری در منطقه را در دستور کار قرار میداد. پیشتر نیز ایران در قبال مجاهدینی که علیه شوروی میجنگیدند سیاستی دوگانه را در پیش گرفته بود به شکلی که هم حکومت کمونیستی را به رسمیت میشناخت و هم از مردم حمایت میکرد که کار درستی نبود. حمایت ایران از مجاهدین به شکلی بود که حتی نمیتوانست نفوذ تاثیرگذاری در بین آنها ایجاد کند و پس از آن نیز ایران از چهرههای غیرمحبوب افغانستان حمایت کرد که مورد قبول مردم افغانستان نبودند. ایران زمانی که باید از احمد شاه مسعود پشتیبانی میکرد، این کار را انجام نداد. الان نیز باید حتی در حد زبان، از احمد مسعود حمایت کند. آنها طرفدار و پیرو فرهنگ ایرانی هستند و دلخوری آنها از ایران به عنوان «کشور مادر»، شایسته نیست. بنابراین، کلیت سیاست خارجی ایران در این مساله قابل قبول نیست.
دلایل درخواست کمک احمد مسعود، فرمانده مقاومت پنجشیر از کشورهای اروپایی بهجای ایران چیست؟ به نظر شما در صورت شکست یا تضعیف شدید مقاومت، روند حکمرانی طالبان و تهدیدهای آتی آنها در قبال ایران را چطور میتوان پیشبینی کرد؟
اینکه ایران از احمد مسعود حمایت نکرد، به این دلیل بود که ایران میخواست از جریان اصلی (حاکم) حمایت کند تا با طالبان زاویه پیدا نکند. در نتیجه، جبهه مقاومت نیز این مساله را درک کرد و کمکی از ایران نخواست چراکه متوجه شد که ایران، طالبان را پیش از رسیدن به قدرت به حضور میپذیرد و با آنها به نحوی کنار آمده است و به همین دلیل، جریان مقاومت، اعتماد خود را نسبت به ایران از دست میدهد. اگر جریان مقاومت شکست بخورد (که بعید است چنین اتفاقی رخ دهد یا به طور کلی مقاومتی در افغانستان وجود نداشته باشد) یا به عبارت دیگر بهشدت تضعیف شود و طالبان به طور کامل در افغانستان حاکم شود، تازه آغاز بدبختیهاست. طالبان با اعتمادبهنفس بیشتری قدرت را در دست خواهد گرفت و زاویه خود را با ایران آشکارتر خواهد کرد و درگیریها با ایران آغاز میشود. نباید فراموش کرد که سرنخ تمام جریانات اسلامگرای منطقه در دست ایالات متحده است و نمیتوان تصور کرد که حکومتی که مستقیم یا غیرمستقیم از سوی پاکستان حمایت میشود و به وسیله آمریکا حمایت میشود، روابط خوبی با ایران برقرار کند. چنین چیزی به هیچ عنوان قابل تصور نیست و بر همین اساس باید دید که آنها چه برنامهای برای ناامن کردن مرزهای ایران یا درگیر کردن ما خواهند داشت. درگیر شدن ایران در این منطقه، عملاً مساوی با ورود به یک باتلاق خطرناک است. از طرفی انفعال ایران نیز آنها را جسورتر میکند تا هر کاری که دوست دارند انجام دهند و به طور کلی میتوان گفت اتفاق مثبتی برای ایران رخ نخواهد داد.
عاجلترین کاری که ایران در حال حاضر میتواند متناسب با وضعیت کنونی انجام دهد این است که روی مهاجران افغانستانی حساب کند و با حمایت از آنها و همچنین بازآرایی گروههایی که ایران پیشتر نیز بر آنها نفوذ داشته و آنها را قبلاً به سوریه و عراق میفرستاده، مجدداً آنها را مهیا کند تا اگر اتفاق خطرناکی رخ داد بتواند با استفاده از آنها اقدامات لازم را انجام دهد. علاوه بر این، ایران باید در برابر طالبان نیز کماکان موضع بیطرفانه و انفعالی خود را ادامه دهد تا ببیند روند قضایا به کدامسو خواهد رفت. به مانور نظامی ترکیه و پاکستان که در جمهوری آذربایجان در جریان است نگاه کنید. پاکستان در این سر دنیا و ترکیه در آن سر دنیا مانور مشترک با یکدیگر برگزار میکنند. اما ایران شب و روز به فکر مبارزه با آمریکا و اسرائیل است. سلطان اردوغان چه در سر دارد؟ ورود به افغانستان و خیلی چیزهای دیگر.