سهل و ممتنع
علی واعظ از چشمانداز مذاکرات وین میگوید
در عین سادگی، بازگشت به برجام پیچیدهتر از آن چیزی است که بتوان تصور کرد. البته شاید فقط یک مساله، بتواند تمام این پیچیدگیها را اندکی کاهش بدهد و مسیر رسیدن به توافقی همهجانبه را هموار کند؛ آن یک عامل موثر، چیزی نیست جز عدول طرفین از مواضع بیشینه و سفت و سخت خود. عامل این دشواری، تجربه تاریخی ایران از شیوه رفتار آمریکا به ویژه در حوزه برجام و برای آمریکا، نگرانی فزاینده از پیشرفت توان غنیسازی اورانیوم در برنامه هستهای ایران است. علی واعظ در این گفتوگوی جامع، تصویری دقیق از سناریوهای محتمل در برابر ایران و آمریکا را ترسیم میکند. تصویری که در آن، پیچیدگی روند توافق به روشنی قابل درک است و مبتنی بر وضعیت کنونی ایران و آمریکا به عنوان دو ذینفع اصلی این جدال، کشوری که دست بالا را در اختیار دارد آمریکاست. چرا که ایران در وضعیت کنونی تنها میتواند توان هستهای خود را افزایش دهد؛ وضعیتی که نه کمکی به اقتصاد ایران و نارضایتیهای فزاینده داخلی خواهد کرد و نه دستاوردی جز افزایش فشارهای بینالمللی و انزوای بیشتر را به دنبال خواهد داشت.
♦♦♦
لزوم رفع نگرانیهای مهم ایران چیست؟ گره آخر توافق در مذاکرات وین چیست؟ این بنبست چگونه از سر راه برداشته خواهد شد و آیا امکان عدم حصول توافق نیز وجود دارد؟
گرههایی که اکنون در مذاکرات موجود است، در واقع گرههایی است که از ابتدا هم وجود داشته. به این معنا که ایران انتظار دارد تمامی تحریمهایی که در دولت ترامپ وضع شدهاند اعم از تحریمهایی که مجدداً اعمال شدند و تحریمهایی که به نوعی تغییر کاربری پیدا کردهاند، همگی به صورت یکجا برداشته شوند. از طرف دیگر، آمریکا نیز در تلاش است برخی تحریمها را که توجیهپذیر و مغایر با برجام میداند، حفظ کند. با توجه به پیشرفتهای برنامه هستهای ایران در ماههای اخیر، از جمله گرههای اصلی دیگری که میتوان برشمرد، تمایل غرب به این موضوع است که ایران برنامه هستهای خود را به گونهای به عقب بازگرداند که زمان «گریز هستهای» (زمان مورد نیاز برای تبدیل انباشت غنیشده برای ساخت یک سلاح هستهای) به مدت زمان «یک سال» برسد. به عنوان مثال در شرایطی که آمریکا معتقد است در حملههای راکتی و پهپادی که در منطقه در چند سال گذشته و از جمله در ماههای آغازین دولت بایدن، به پایگاههای آمریکایی شده و آنها مورد هدف قرار گرفتهاند و همچنین اعلام علنی حمایتهای ایران در ارسال موشکهای مورد استفاده حماس علیه اسرائیل و همچنین فرستادن دو کشتی جنگی به اقیانوس اطلس که ممکن است حامل سلاحهای ایرانی باشند، موجب پدیدار شدن وضعیتی میشود که دولت بایدن تحریم سلاحهای متعارف (بعد از اینکه آمریکا نتوانست تحریمهای سازمان ملل را حفظ کند) را که توسط ترامپ علیه ایران وضع شده بود، ادامه دهد. برداشتن این تحریمها بسیار مشکل است و توجیه این امر در سیاست داخلی آمریکا تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. از سوی دیگر، ایران نیز این تحریمها را مغایر با تعهدات آمریکا در برجام میداند و بنابراین، این مساله نیز یکی دیگر از موارد آشکار اختلافات طرفین است.
در مورد موضوعات مرتبط به مساله هستهای نیز میتوان به مواردی اشاره کرد. در محاسبه زمان گریز، معمولاً سه عامل، نقش اساسی دارند. 1- «قابلیت» سانتریفیوژها در غنیسازی، 2- «تعداد» سانتریفیوژها و 3- «میزان انباشت» اورانیوم غنیشدهای که میتوان از آن به عنوان ماده اولیه ساخت سلاح استفاده کرد. در برجام، سانتریفیوژهایی که قرار بود توسط ایران مورد استفاده قرار بگیرد، بیشتر شامل سانتریفیوژهای نسل اول و تعدادی هم از سانتریفیوژهای نسل دوم بود. ایران اجازه نداشت تا سال هشتم برجام، از سانتریفیوژهای پیشرفته IR-4 و IR-6 با تعداد زیاد در آبشارها استفاده کند. در دورهای که ایران از تعهدات برجامی خود فاصله گرفت، توانست از هر دو این سانتریفیوژهای پیشرفته در سطح وسیع، غنیسازی انجام دهد و هم دستگاههای جدیدی مانند IR-9 را که اصلاً در برجام قید نشده بود، طراحی و آماده استفاده کند. این مسائل بدون شک در بحث «زمان گریز» موثر بوده است و اگر قرار باشد به شرایط پیشابرجام بازگردیم، ایران نهتنها باید این سانتریفیوژها را جمعآوری کند بلکه لازم است تدبیری بیندیشد که استفاده سریع از آنها ممکن نباشد. این مساله برای ایران از لحاظ سیاسی نمیتواند قابل پذیرش باشد. علاوه بر این گرهها، مساله دیگری که برای ایران موجب نگرانی است، مساله «تضمین» است. در یک تفاهم نهایی، ایران اگر تعهدات هستهای خود را انجام دهد اما رفع تحریمها کمتر از آنچه موردنظر ایران بوده است صورت بگیرد، چه تضمینی وجود دارد که دوباره دولت بایدن یا دولت پس از آن در آمریکا این تحریمها را بازنگردانند و ایران را از دستیابی به منافع وعده دادهشده به ایران محروم نسازند؟ مشکل این است که به لحاظ حقوقی، هیچ راهکار و مکانیسم خاصی در آمریکا برای تضمین پایبندی به یک توافق وجود ندارد. توافق برجام یک توافق اجرایی بود و آنچه به عنوان «Executive Agreement» از آن یاد میشود یعنی این تعهد فقط توسط دولت (آمریکا) داده شده است. مدل دیگری که وجود دارد، یک «معاهده» یا «Treaty» است که لازم است بیش از دوسوم سنای آمریکا آن را تایید کنند. با توجه به اینکه برجام حتی در دوره باراک اوباما نیز نتوانست حمایت جمهوریخواهان و حتی برخی دموکراتهای سرشناس را جلب کند، امروز نیز نمیتوان تصور کرد که دولت آمریکا بتواند 67 رای در سنا را به دست آورده و برجام را به یک «تعهدنامه» تبدیل کند. یک حالت میانی نیز وجود دارد که از آن با عنوان یک توافق «اجرایی-کنگرهای» نام برده میشود که در آن مدل، نیاز به اکثریت نسبی سنا (1+50) وجود دارد اگرچه تحقق چنین چیزی هم کار آسانی به نظر نمیرسد اما راحتتر از حالت قبلی است. اصولاً در ساختار آمریکا ورود به معاهدات بینالمللی دشوار است اما خروج از آنها به سادگی و با امضای رئیسجمهور قابل تحقق است. همانطور که در دوره ترامپ، آمریکا از میثاقهای گوناگون و متعددی خارج شد. بنابراین، این چالش، راهحل چندان مناسب و مشخصی ندارد و حل آن نیازمند یک توافق جدید است. زمانی که جان کری و محمدجواد ظریف در حال مذاکره بر سر برجام بودند، از آن به عنوان یک «توافق سیاسی» یاد میکردند که با توجه به شرایط، هریک از طرفین میتوانند از آن خارج شوند. امروز اما اگر قرار باشد که خروج از این توافق، دشوار شود و با یکسری شرایط صورت بگیرد، نیازمند اعمال تغییراتی در برجام است و این تغییرات، برجام را در آمریکا آسیبپذیرتر خواهد کرد. چرا که هر کلمهای از برجام که تغییر کند، نیازمند بازبینی توسط کنگره است و توافق را مجدداً با مشکلات سیاسی عمدهای مواجه خواهد کرد. اگر طرفین واقعاً در نهایت، منافع بازگشت به برجام را بیش از مضرات آن بدانند، چارهای ندارند جز اینکه بپذیرند شرایط به دوره پیش از خروج دولت ترامپ از برجام برنخواهد گشت. نه ایران به صد درصد رفع تحریمهای مورد نظرش دست خواهد یافت و نه آمریکا میتواند زمان گریز را قطعاً به یک سال برگرداند. اما بازگشت به یک برجام تضعیفشده، نسبت به سایر گزینههای جایگزین مانند رشد تصاعدی برنامه هستهای ایران یا ادامه و افزایش اعمال تحریمهای آمریکا منطقیتر به نظر میرسد. نهایتاً اینکه چنین مسائل مورد اختلافی را باید در یک توافق پسینی حلوفصل کرد.
اگر در بدترین حالت، توافقی میان ایران و طرفهای مذاکره (مشخصاً ایالات متحده) حاصل نشود چه رویدادها و تحولاتی میتواند در پیش باشد؟
با توجه به میزان اختلافات باقیمانده، بعید به نظر میرسد که ظرف یکی، دو هفته آینده، حصول توافق امر واقعبینانهای باشد. در بهترین سناریو، شاید بتوان تصور کرد تا اواخر ماه ژوئن که طرفین بتوانند فهرست اقداماتی را که هر یک از طرفها باید عملی کنند، نهایی کنند و پس از آن باید در مورد توالی اقدامات و مساله راستیآزمایی صحبت کنند و همین روند نیز با چالشهای عمدهای مواجه خواهد بود. چرا که مدل مدنظر ایران یعنی برداشته شدن همه تحریمها و انتظار ایران در یک بازه زمانی نامشخص برای راستیآزمایی، برای دولت بایدن و فروش آن در داخل ایالات متحده ناممکن است. به همین دلیل باید به روندی قابل قبول برای هر دو طرف دست یافت. در بهترین سناریو میتوان تصور کرد که توافق، قبل از تحلیف رئیسجمهور جدید در ایران به دست خواهد آمد و اجرای آن در اواخر دوره ریاستجمهوری حسن روحانی یا در ابتدای فعالیت دولت بعدی کلید خواهد خورد. با این حال باید در نظر داشت که زمان، نامحدود نیست. برخی دانشمندان هستهای مشاور دولت بایدن معتقدند که اگر تا ماه آگوست و تحلیف ریاستجمهوری در ایران توافقی حاصل نشود، از آنجا که دولت جدید در ایران برای تشکیل کابینه و آماده شدن برای مذاکرات هستهای به زمان نیاز دارد احتمالاً زودتر از شهریور یا مهر، مذاکرات از سر گرفته نخواهد شد و با توجه به شیب تند رشد برنامه هستهای ایران، دیگر بازگشت به برجام ممکن نخواهد بود. همانطور که پیشتر به حصول دانش از طریق تحقیق و توسعه که بازگشتناپذیر است اشاره کردم، این روند تا ماه سپتامبر به جایی خواهد رسید که غیرقابل بازگشت خواهد شد و نیاز است که برجام کنار گذاشته شود و توافق جدیدی مورد بحث قرار بگیرد. در صورت وقوع چنین رخدادی، حصول یک توافق جدید در کوتاهمدت، ناممکن است و یک روند تقابلی بسیار پرچالش در پیشرو خواهد بود تا طرفین دوباره به نقطهای برسند که آمادگی لازم و کافی را برای یک توافق جدید از خود نشان دهند.
آیا پیشرفت علمی و فنی ایران سقف مشخصی دارد؟ هدف ایران از این پیشروی تکنولوژیک چیست؟ زمان گریز با توجه به پیشرفت ایران چطور قابل تخمین است؟
طبق برآوردهای غرب، زمان گریز ایران بر اساس محاسبات موجود، در حدود دو ماه در نظر گرفته میشود. این زمان تقریباً یکششم زمانِ در نظر گرفتهشده در برجام است. اگر روند تصاعدی پیشرفت برنامه هستهای ایران تا زمان شروع به کار دولت جدید ادامه داشته باشد، زمان گریز حتماً به حدود یک ماه یا حتی کمتر نیز خواهد رسید که این مساله، نگرانیهای بینالمللی را افزایش خواهد داد. به موازات این مساله، کاهش دسترسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی در اثر تصویب قانون مبارزه راهبردی مقابله با تحریمها توسط مجلس شورای اسلامی، علاوه بر نگرانیهای مربوط به گریز، جامعه جهانی را با شرایطی مواجه خواهد کرد که احساس میکند از آنچه در برنامه هستهای ایران رخ داده، دیگر اطلاع دقیقی ندارد که این، نگرانیها را دوچندان خواهد کرد. «سطح غنیسازی» نیز از جمله مسائلی است که به این نگرانیها افزوده است. اصولاً در روند غنیسازی، برای رساندن اورانیوم خام به غنای زیر پنج درصد، به توان غنیسازی بسیار بیشتری نسبت به حرکت از غنیسازی پنج درصد به 20 درصد و از 20 درصد تا بالای 90درصد (که اهداف تسلیحاتی را دنبال میکند) نیاز است. وقتی ایران تا 60درصد غنیسازی انجام داده است در واقع از نگاه غرب، ایران همه گامهای دشوار برای رسیدن به مواد غنیشده تسلیحاتی را پشت سر گذاشته است و فقط یک گام کوچک برای حرکت از 60 درصد به 90 درصد باقی است. هرچه انباشت مواد غنیشده ایران افزایش یابد، نگرانیهای بینالمللی نیز بیشتر خواهد شد. آنچه بیش از هر امر دیگری، بازگشت به برجام را با گذر زمان بیمعنی خواهد کرد، دو عامل اصلی است: 1- بحث تحقیق و توسعه بر روی سانتریفیوژهای پیشرفته از جمله IR-9 که این وسیله، تقریباً توانی 50 برابر بیشتر از سانتریفیوژهای نسل اول دارد. بنابراین میتوان تصور کرد که فعالیت پنج هزار سانتریفیوژی که در برجام مجاز شمرده شدهاند، تقریباً فقط با 100 سانتریفیوژ IR-9 قابل برابر شدن است و آسانتر، قابل پنهانسازی در سایتهای زیرزمینی مخفی است. 2- قسمتی از قانون مجلس که از آن یاد شد، اشاره به کد 9 /3 در معاهده الحاقی پادمان مبنی بر اینکه تصمیم برای «تاسیس» یک مرکز هستهای باید به آژانس اطلاع داده شود نه صرفاً «راهاندازی»، دارد که این مساله را نیز مجلس به حالت تعلیق درآورده است. بنابراین، نگرانیها برای امکان ساخت تاسیسات هستهای پنهانی مجهز به سانتریفیوژهای پیشرفته در ایران بیشتر خواهد شد. با عدم اجرای معاهده الحاقی توسط ایران و بر اساس توافق موقت دولت روحانی با آژانس مبنی بر نگهداری نوارهای ویدئویی آژانس که در تاسیسات اتمی نصب شده، اگر این توافق در 24 ژوئن منقضی شود، در واقع آژانس سابقه عملکرد ایران در مراکز هستهای را از دست خواهد داد و یک خلأ اطلاعاتی برای آژانس در مورد اقدامات هستهای ایران ایجاد خواهد شد و هر زمانی که یک توافق هستهای جدید حاصل شود، آژانس برای پر کردن این خلأ، ماهها و سالها تلاش خواهد کرد تا با بازرسیهای متعدد و روشهایی اینچنینی اطمینان حاصل کند که در این مدت، هیچ ماده هستهای خارج از عرفی به مراکز هستهای به صورت پنهانی منتقل نشده است. این مساله، احیای بازرسیهای آژانس تحت برجام را با چالشهایی جدی مواجه خواهد کرد. این موارد، به مرور زمان، بازگشت به برجام را از دید غرب بیمعنا خواهد کرد. علاوه بر آن، ایران در حال حاضر بر سر مسائل پادمانی نیز با آژانس دارای اختلافاتی است و کشف مواد هستهای در سه نقطه مختلف توسط آژانس و عدم ارائه توضیح قانعکننده از سوی ایران در اجلاس شورای حکام این ماه در آژانس مطرح شد اما به خاطر روند مذاکرات، کشورهای اروپایی از ارائه قطعنامه اجتناب کردند. ولی اگر تا ماه سپتامبر این مساله حل نشود، (که حل آن به سرنوشت برجام پیوند خورده است) احتمالاً قطعنامهای از سوی اروپا ارائه خواهد شد. این قطعنامه، شورای حکام را مجبور میکند که پرونده ایران بار دیگر به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع داده شود. در صورتی که برجام احیا نشده باشد و مشکلات پادمانی نیز وجود داشته باشد (یعنی ایران در نقض NPT قرار داشته باشد) یکبار دیگر ایران ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل قرار خواهد گرفت و به عنوان یک تهدید نسبت به صلح و امنیت بینالملل شناخته خواهد شد و تحت تحریمهای جدید قرار خواهد گرفت. این روند، بحث احیای برجام به شکل اولیه را تقریباً غیرممکن خواهد کرد.
آمریکا با چه هدفی همزمان با رفع برخی تحریمها، تحریمهای دیگری را علیه ایران وضع کرد؟ آیا این رفتار آمریکا مبتنی بر استراتژی خاصی است یا صرفاً حرکتی تاکتیکی در نظر گرفته میشود؟
به نظر من این یک اقدام تاکتیکی است که دولت بایدن در واقع با توسل به آن، سیگنالی به ایران ارسال کرد مبنی بر اینکه آمریکا قابلیت برداشتن تحریمها و انعطاف در این زمینه را دارد اما حاضر نیست که از این اهرمها به عنوان یک امتیاز یکجانبه استفاده کند بلکه به دنبال یک راهحل برد-برد است. نگاه دولت بایدن به ایران اینگونه است که از زمان آغاز بهکار این دولت، تحریم خاصی علیه ایران وضع نشده است اما در همین مدت، ایران همچنان هم در سطح منطقه به ادامه فشار بر نیروهای آمریکاییِ حاضر در منطقه افزوده و هم به اعزام کشتیهای جنگی به کشورهای همسایه آمریکا مبادرت کرده است. علاوه بر آن، رشد برنامه هستهای ایران نیز به شکلی فزاینده پیشرفت کرده است و اگرچه دولت بایدن خروج ترامپ از برجام را محکوم کرد، اما آمریکا هنوز احساس نکرده است که شرایط مهیاست تا به ایران امتیازی یکطرفه بدهد. آمریکا با این اقدامات تاکتیکی میخواهد نشان دهد که انگیزه لازم و کافی را برای رفع تحریمها دارد.