افول و سقوط
داستان بریتانیا
بریتانیا از زمان بحران سوئز چنین اثر تاسفبرانگیزی در عرصه جهانی بر جای نگذاشته است. اِوِلین واف در نامهای به همسرش در ماه 1942، داستان واقعی یک عملیات جسورانه ارتش را یادآوری کرد. یک واحد کماندوی بریتانیایی پیشنهاد کرد تا یک کنده درخت را روی خانه یک لرد اهل گلاسکو بترکانند و به او قول داد که آنها درخت را با دینامیت منفجر خواهند کرد تا در فاصلهای نزدیک سقوط کند. پس از صرف ناهار همگی به تماشای این انفجار نشستند. اما به جای سقوط در جایی نزدیک، کنده درخت به همراه تکهای خاک و یک تکه نهال کوچک به اندازه 50 پا به هوا پرتاب شد. لرد اهل گلاسکو اشکریزان به قلعهاش گریخت تا متوجه شود تمامی شیشهها شکستهاند. او سپس به سمت دستشویی دوید تا احساساتش را پنهان کند، اما هنگامی که تلاش کرد شیر آب را باز کند، تمامی سقف که در اثر انفجار سست شده بود، روی سرش سقوط کرد!
یک سال پس از همهپرسی برگزیت، بریتانیا احساسی مشابه قلعه لرد اهل گلاسکو دارد. واضحترین آسیب این مساله به سیاست داخلی این کشور وارد شده است. رهبر چپگرای حزب کارگر جرمی کوربین، با آشفتگی حزب محافظهکار، صحبت از نخستوزیرشدن طی شش ماه آینده به میان آورده است. اما چنین ضربه مهلکی نیز به وجهه جهانی بریتانیا وارد شده است، که بدترین شرایط خود را از زمان بحران سوئز در سال 1956 تجربه میکند. در آن زمان آمریکا تلاش آنتونی ادن برای بازگرداندن قدرت در مصر را ناکام گذاشت. دهههاست که سیاست خارجی بریتانیا بر سه ستون استوار شده است: ایالات متحده، اتحادیه اروپا و دنیای نوظهور. وینستون چرچیل، پسر یک نجیبزاده انگلیسی و یک زن آمریکایی، عبارت «رابطه ویژه» را برای نشان دادن پیوند خونی و زبانی میان بریتانیا و ایالات متحده جا انداخت. به عنوان یک قدرت استعماری سابق، بریتانیا روابط نزدیکی با بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی دارد. همچنین با دارابودن یکی از بزرگترین اقتصادهای اروپا، اغلب در نقش یک متوازنکننده برای محور فرانسوی- آلمانی ظاهر میشود. دیپلماتهای بریتانیایی میتوانند به این واقعیت زل بزنند. بحران سوئز درواقع نشان داد آمریکا هرزمان که با منافع ملیاش در تضاد باشد، از شکست رابطه ویژه ابایی نخواهد داشت. به علاوه بریتانیاییها همواره به عنوان بازیکن دست دوم در اروپا مطرح بودهاند. با این حال، سه ستون یادشده، طی زمان تنها نبودهاند بلکه یکدیگر را تقویت کردهاند. عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا، نفوذش را در آمریکا افزایش داد همانطور که رابطه نزدیکش با آمریکا اعتبارش را در اتحادیه اروپا فزونی بخشید. همچنین اتحادیه اروپا سبب شد تا قدرت جهانی بریتانیا بیش از پیش بزرگ جلوه داده شود چراکه امتیاز تجارت با 53 کشور جهان را به همراه داشت.
تصمیم بریتانیا برای ترک اتحادیه، به وضوح نفوذش را در اروپا کاهش خواهد داد. حتی اگر این کشور بتواند بر سر دسترسی قابل قبول به یک بازار یکپارچه مذاکره کند، دیگر در دستگاه تصمیمگیری اتحادیه اروپا جایی نخواهد داشت. ضعف این کشور تا به حال نمایان شده است: دیوید دیویس مذاکرهکننده ارشد بریتانیا در موضوع برگزیت، تا به حال اقدام خاصی جز اعطای امتیاز انجام نداده است. به همین دلیل است که بریتانیا در انزوا قرار گرفته است. این روزها مکرراً از ترزا می تقاضا میشود جلساتی را که در آنها، مساله اتحادیه اروپا در حال بحث است، ترک کند. بریتانیا درست زمانی در حال ترک اتحادیه اروپاست که روابطش با ایالات متحده چندان مطمئن نیست. دونالد ترامپ شخصیت پرنوسانی است که مساله اصلیاش اولویت دادن به آمریکاست. او به طرز خارقالعادهای تفرقهانداز است بدین معنی که هرچقدر بریتانیا سعی کند به ترامپ نزدیک شود، به همان میزان برای مخالفان ترامپ بیگانه خواهد شد. یک نظرسنجی از 37 کشور جهان که از سوی مرکز پژوهشی پیو انجام شد نشان داد تنها 22 درصد از مردم فکر میکنند که دونالد ترامپ در امور بینالمللی کار درست را انجام میدهد. این در حالی است که باراک اوباما در آخرین سال ریاستجمهوریاش 64درصد را کسب کرد. اما ستون سوم چه میشود؟ برگ برنده طرفداران برگزیت این است که آنها طرفدار جهانیشدن هستند. استدلال این گروه چنین است که با خلاص شدن از مسوولیتهای اتحادیه اروپا، بریتانیا این فرصت را خواهد داشت تا آزادانه با اقتصادهای نوظهور ارتباط برقرار کند. البته همچنان مدرکی دال بر محدودیت شرکتهای بریتانیایی برای این موضوع همزمان با عضویت در اتحادیه اروپا وجود ندارد. اتحادیه اروپا شرکتهای آلمانی را از چنین چیزی منع نکرده است و آنها در سراسر دنیا مشغول فروش محصولاتشان هستند. با وجود این حتی ممکن است عکس این مساله صادق باشد چراکه اقتصادهای نوظهور بیش از همه علاقهمندند تا به بازار اتحادیه اروپا با بیش از 500 میلیون مصرفکننده دسترسی پیدا کنند. این منطق که نظامهای قدیمی در سالهای آینده به صورت عکس عمل خواهند کرد در حال تقویت شدن است، فارغ از اینکه چه کسی قرار است کابینه را در دست داشته باشد. این هفته هنری کیسینجر در همایشی در لندن گفت که برگزیت فرصتی برای برقراری مجدد روابط ترانس آتلانتیک (میان بریتانیا و ایالات متحده) خواهد بود. اما او ظاهراً پرسشی را که خودش در زمان تصدی امور سیاست خارجی آمریکا پرسیده بود، فراموش کرده است: «اگر بخواهم با اروپا صحبت کنم باید چه کسی را صدا بزنم؟» آمریکا زمان بیشتری را برای صحبت با کشوری نهچندان قدرتمند ولی درون اتحادیه اروپا پای تلفن صرف خواهد کرد. این جملهای بود که ترامپ در دیدارش از فرانسه در روز استقلال این کشور عنوان کرد در حالی که سفرش به بریتانیا همچنان روی هوا معلق است! اقتصادهای نوظهور علاقه دارند با کشورهایی کار کنند که در گروهبندیهای قویتری قرار دارند تا اینکه با کشور کوچک سروکار داشته باشند که قوانین مخصوص به خود و سیاست متزلزلی دارد. حتی این فرآیند در صورت انتخاب جرمی کوربین که متخصص انتقاد از قدرتهای بزرگ است اما به برخی منافع آن چشم دارد، میتواند سریعتر از قبل اتفاق بیفتد.
از دور ارزش به دور باطل
از دهه 1980 میلادی به این سو، بریتانیا و ایالات متحده جزو سردمداران ایدئولوژی وقت یعنی نئولیبرالیسم بودهاند. مشاوران بریتانیایی به سرتاسر اروپا و شوروی سابق سفر کردند تا درسهای مربوط به خصوصیسازی را ارائه کنند. سوئدیها بازارهای داخلی را به نظام دولت رفاه خود افزودند. آلمانیها تلاش کردند سرمایهداری مبتنی بر سهمخواهی را در پیش گیرند. اما نئولیبرالیسم با وقوع بحران مالی 2008 با یک شکست مواجه شد. بریتانیا و آمریکا از آن تاریخ به بعد در برابر ایدههای عوامپسندانه متواضع بودهاند، ایدههایی که محصولشان در یکسو برگزیت و در سوی دیگر اقیانوس اطلس، دونالد ترامپ بوده است. طرفداران برگزیت معتقدند رای به خروج میتواند یک «بهار برگزیت» را ایجاد کند چراکه نظام قدیمی از هم پاشیده و یورو نیز تضعیف شده است. در مقابل، اتحادیه اروپا در بهترین وضعیت خود طی سالهای اخیر قرار دارد، جایی که آلمان و فرانسه یعنی دو قدرت اقتصادی اصلی این اتحادیه همچنان به کار خود ادامه میدهند و اتفاقاً در سراسر این قاره، مطبوعات از بریتانیا به عنوان «مرد بیمار اروپا» یاد میکنند. در فضای پس از بحران سوئز دین آچسون انتقاد داشت که بریتانیا یک امپراتوری را از دست داده و نتوانسته است نقشش را در این موارد ایفا کند: نقطه اتکا میان بریتانیا و ایالات متحده، دستی قدیمی در فرآیند جهانیسازی و نیز یک عنصر کلیدی نئولیبرالیسم. به لطف ترکیب بحران مالی و برگزیت، بریتانیا تمامی اینها را در یک مدت کوتاه از دست داده است.