پلی میان صلح و اقتصاد
چرا امیلی گرینبالچ اقتصاد را با گرایشهای اجتماعی دنبال میکرد؟
ذهن هر انسان اتفاقات، پدیدهها یا مسائل را به شیوه خاصی در هزارتوی خودش پی میگیرد و از همینروست که زندگی برای هر کدام از ما تعبیر و تفسیری منحصربهفرد دارد. با این اوصاف کودکی که در خانوادهای مبارز به دنیا آمده باشد و اولین روزهای زندگیاش در سایه صلحی تازه اما متزلزل آغاز شده باشد، قدر و قیمت آرامش را به خوبی میداند. پس چندان هم دور از ذهن نیست که «امیلی گرینبالچ»، بیش از آنکه به عنوان یک اقتصاددان برجسته شناخته شود، به خاطر فعالیتهای صلحطلبانهای شناخته شود که سرانجام او را به جایزه صلح نوبل رساندند. در واقع گرینبالچ مسائل اقتصادی را با گرایشهای اجتماعی دنبال میکرد و سعی داشت برای دغدغههایی مثل فقر، حقوق زنان، کار کودکان و مهاجرت، پاسخی در علم اقتصاد بیابد. همین دغدغهها بود که مقدمه آشنایی او با «جین آدامز» را فراهم کرد که یکی از مهمترین رهبران جنبش حق رای زنان و مددکاری اجتماعی شناخته میشود.
الهامبخش و همراه
تنها هشت روز از سال 1867 میگذشت که یک عضو جدید به خانواده گرینبالچ اضافه شد. امیلی در زمانی به دنیا آمد که خانوادهاش در منطقهای در حومه بوستون زندگی میکردند؛ در شهری که حدود یک قرن پیش از آن میزبان وقایعی بود که به انقلاب آمریکا منجر شد. او تنها دو سال بعد از پایان جنگ داخلی آمریکا متولد شد، آن هم در خانوادهای شناختهشده و مبارز از جرگه یانکیها. پدرش وکیل موفق و مشهوری بود که زمانی ریاست دفتر «چارلز سامنر» سناتور جمهوریخواه ایالت ماساچوست را به عهده داشت. امیلی گرینبالچ در سال 1889 و وقتی 22ساله بود از کالج برینمار فارغالتحصیل شد که دانشکدهای زنانه و خصوصی در پنسیلوانیاست. او در سالهای دانشکده به شکلی جدی مشغول مطالعه علوم پایه و زبان بود، اما بیشتر روی علوم اقتصادی متمرکز شده بود. در واقع او از همان سالها متوجه علاقهاش به اقتصاد شده بود و به همین خاطر بعد از فارغالتحصیلی به شکل مستقل به مطالعه جامعهشناسی پرداخت و با استفاده از کمکهزینه تحصیلی و تحقیقاتی اروپا، به پاریس رفت. او در فاصله سالهای 1890 تا 1891 در پاریس به مطالعه مباحث مورد علاقهاش در زمینه اقتصاد پرداخت و در سال 1893 نتایج این مطالعات و تحقیقات را با عنوان «همیاری عمومی برای مبارزه با فقر در فرانسه» منتشر کرد. او اما در بازگشت به خانه تصمیمی جدی برای انجام کارهای علمی و پژوهشی نداشت و به این ترتیب بود که رسیدگی به امور خانه را در اولویت قرار داد. با این حال مدتی بعد به وضوح احساس میکرد که اشتیاقش به یادگیری و تحقیقات بسیار بیشتر از امور روزمره است و همین شد که دورههای آموزشی پراکنده اما هدفمندی را گذراند. گرینبالچ مدتی در دانشگاه هاروارد، دانشگاه شیکاگو و سپس در دانشگاه برلین به یادگیری اقتصاد و زیرشاخههای آن پرداخت و سپس اولین کار مرتبط با حوزههای اقتصادی را در فاصلههای سالهای 1895 تا 1896 در برلین تجربه کرد.
اولین تجربه کار آکادمیک او اما با تدریس در کالج ولزلی در سال 1896 رقم خورد که یکی از معتبرترین کالجهای زنانه آموزش هنرهای آزاد در آمریکاست. مداومت و پشتکار او برای تدریس و آموزش علوم اجتماعی و اقتصادی در این دانشکده باعث شد تا در سال 1913 به درجه استادی برسد؛ معلمی برجسته و نخبه که شاگردانش تحت تاثیر شفافیت افکار، وسعت تجارب، همدلی با افراد محروم و نگرش قوی او قرار میگرفتند. گرینبالچ به شدت به شاگردانش آزادی عمل میداد و معتقد بود آنها تنها با تلفیقی از تحقیقات و مطالعاتشان میتوانستند به قضاوت و برداشت مستقل و خاص خودشان دست پیدا کنند.
او بعد از کنارهگیری «کاترین کومان»، اقتصاددان و استاد اقتصاد سیاسی دانشکده ولزلی، بر صندلی ریاست او در دپارتمان اقتصاد سیاسی این دانشکده تکیه زد. در واقع اولینبار کاترین کومان بود که با انگیزه اصلاحات اجتماعی، دورههای آموزش اقتصاد سیاسی را در این دانشکده ارائه کرد و باعث شکلگیری این دپارتمان شد تا به این ترتیب امکان پرداختن همزمان به مسائل اقتصادی و اجتماعی فراهم شود. به این ترتیب امیلی گرینبالچ در این دانشکده به سمت استاد اقتصاد سیاسی و علوم اجتماعی و سیاسی رسید تا راه کومان را ادامه بدهد.
پرچمدار آزادی زنان
فعالیتهای امیلی گرینبالچ تنها محدود به پژوهشها و مشاغل آکادمیک نبود و او کار در بعضی بخشهای کمیسیونهای دولتی را هم تجربه کرد. جالب آنجاست که او حتی در این مشاغل هم دست از دغدغههای اجتماعی خودش نمیکشید. گرینبالچ سابقه حضور در دو هیاتمدیره امور کودکان و برنامهریزی شهری را در کارنامه دارد و در دو کمیسیون آموزش صنعتی و کمیسیون امور مهاجرت هم حضور داشته است. در همین سالها بود که به عضویت اولین کمیسیون بررسی حداقل دستمزد برای زنان درآمد. فعالیتهای او در این کمیسیون در نهایت باعث شد به رهبری اتحادیه کارگری زنان برسد که وظیفه حمایت از زنان عضو تشکلهای کارگری را به عهده داشت. این اتحادیه که در سالهای 1903 تا 1950 به شکل جدی فعالیت میکرد، روی مسائل کاری و بیشتر از آن رفاه زنان و حمایت از آنها برای سازماندهی تشکلهای کارگری و حذف شرایط سوءاستفادههای کاری تمرکز داشت.
اتحادیه کارگری زنان آمریکا در دو دهه اول قرن بیستم نقش مهمی در شکلگیری جنبشهای حمایتی از زنان داشت و مقدمهای برای ایجاد نهادهایی مشابه با اهداف تعیینشده و مشخص بود. امیلی گرینبالچ در جایگاه رهبر اتحادیه کارگری زنان آمریکا، در جنبشهای حمایت از حق رای زنان، عدالت نژادی، کنترل کار اجباری کودکان و بهبود دستمزد و مزایای کارگران مشارکت میکرد. در این راه، دانش و پژوهشهایش هم به کمک او میآمدند؛ او مطالعهای با تمرکز عمده بر مسائل اسلاوها در آمریکا و مناطقی از اتریش و مجارستان که به آنها مهاجرت کرده بودند، هم انجام داد. در نهایت نتایج این بررسیها در سال 1910 با عنوان «همشهریان اسلاو ما» منتشر شد.
گرینبالچ همیشه در فکر مسائل و موانع در مسیر رسیدن به صلح بود و با دقت عملکرد دو کنفرانس صلحی را که در سالهای 1899 و 1907 در شهر لاهه در هلند برگزار شدند، دنبال کرده بود. با این حال اما با بالا گرفتن شعلههای جنگ جهانی اول در سال 1914، به این نتیجه رسید که مهمترین دغدغه تمام عمرش در گرو تلاش انسانی برای پاک کردن تصویر ترسناک جنگ از چهره جهان است. یک سال بعد از آغاز جنگ جهانی اول یعنی در سال 1915 او به عنوان نماینده کنگره بینالمللی زنان در لاهه، نقشی کلیدی در چند پروژه مهم ایفا کرد. گرینبالچ در این سمت به ایجاد سازمانی به نام «کمیته بینالمللی زنان برای صلح پایدار» کمک کرد که بعدها «اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی» نام گرفت.
او همچنین طرحها و پیشنهادهای صلح را برای بررسی از سوی کشورهای درگیر جنگ آماده میکرد و به عنوان نماینده این کنگره و با حمایت آن، مقامات کشورهای حوزه اسکاندیناوی و روسیه را ترغیب میکرد تا دولتهایشان را برای آغاز پیشنهادهای میانجیگری آماده و متقاعد کنند. در واقع امیلی گرینبالچ علاوه بر کنگره بینالمللی زنان لاهه، در کمیته بینالمللی هنری فورد هم تلاشهای زیادی برای میانجیگری کشورهای بیطرف کرد. وقتی ایالاتمتحده آمریکا وارد این جنگ شد، گرینبالچ دیگر به عنوان یک فعال سیاسی شناخته میشد که موضعی جدی در برابر استخدام و بهکارگیری سربازان برای اهداف جاسوسی گرفته بود و در مقابل، از آزادیهای مدنی معترضان متعهد و درستکار حمایت میکرد.
آشنایی با بنیانگذار مددکاری اجتماعی
در سالهای جنگ و در بحبوحه فعالیتهای اجتماعی بود که گرینبالچ با «جین آدامز» آشنا شد و این آشنایی مسیر او را متحول کرد؛ زنی هفت سال بزرگتر از او که به عنوان جامعهشناس، نویسنده، فعال اجتماعی، اصلاحطلب و مددکار اجتماعی، فعالیتهای مختلف و تاثیرگذاری از جمله رهبری جنبش حق رای زنان و تلاش برای رسیدن به صلح جهانی انجام میداد. او در ایالاتمتحده آمریکا فعالیتهایی مرتبط با مادران، نیازهای کودکان، بهداشت عمومی و صلح جهانی انجام میداد. آدامز که داوطلبانه در تلاش برای رشد جامعه خود بود، در واقع الگویی جالب برای زنان طبقه متوسط به حساب میآمد. جین آدامز بهطور جدی طرفدار فلسفه عملگرایی بود و بسیاری او را به عنوان اولین زن فیلسوف عمومی در تاریخ ایالاتمتحده آمریکا میشناسند. آدامز یکی از بنیانگذاران اتحادیه آزادیهای شهروندی آمریکا بود و در سال 1931 توانست به عنوان اولین زن آمریکایی جایزه صلح نوبل را به خودش اختصاص بدهد تا به این ترتیب لقب بنیانگذار مددکاری اجتماعی در ایالاتمتحده را در اختیار بگیرد.
گرینبالچ با همکاری آدامز و آلیس همیلتون در سال 1915 کتاب «زنان در لاهه: کنگره بینالمللی زنان و دستاوردهای آن» را نوشتند. اگرچه گرینبالچ عضو بنیاد «کشتی صلح» بنیاد هنری فورد نبود، اما در سال 1915 عضو کنفرانس بیطرفی برای میانجیگری مداوم این بنیاد بود که مقر آن در استکهلم پایتخت سوئد قرار داشت. در این کنفرانس او یادداشتی غیررسمی با عنوان «حکومت استعماری بینالمللی» را منتشر کرد و در آن پیشنهاد سیستمی از حاکمیت را ارائه کرد که شبیه آن سیستم قیومیتی نبود که بعدها از سوی جامعه ملل پذیرفته شد. جامعه ملل سازمانی میاندولتی که در سال 1920 و به دنبال کنفرانس صلح پاریس تاسیس شد.
امیلی گرینبالچ بعد از بازگشت به آمریکا کارزار فعالی را برای مخالفت با ورود آمریکا به جنگ به راه انداخت. او که میخواست مرخصی از دانشکده ولزلی را تمدید کند، در نامهای خطاب به رئیس دانشکده ولزلی نوشته بود: «ما باید روشهای عیسی مسیح را دنبال کنیم.» در حقیقت افکار روحانی و مذهبی او تاکید میکردند که اقتصاد آمریکا از هارمونی و هماهنگی با اصول عیسی مسیح که به آن اعتقاد داشتند، دور بود. با این اوصاف اعضای هیاتمدیره دانشکده ولزلی تصمیم گرفتند به قرارداد همکاری با گرینبالچ در سال 1919 پایان بدهند. بعد از آن بود که گرینبالچ به عنوان سردبیر هفتهنامه ملت (The Nation) انتخاب شد که قدیمیترین هفتهنامه آمریکا و مجلهای تحلیلی سیاسی است. در اولین شماره حضور گرینبالچ در این هفتهنامه، او مقالهای با عنوان «رویکردهایی برای توافق بزرگ» نوشت که دیباچه آن به قلم «نورمن آنجل» بود که بعدها و در سال 1933 برنده جایزه صلح نوبل شد.
در سال 1919 امیلی گرینبالچ در دومین مجمع کنگره بینالمللی زنان شرکت کرد که در شهر زوریخ برگزار شد و دعوتنامه آن را برای تصدی سمت دبیر اجرایی اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی پذیرفت. مقر اصلی اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی در ژنو سوئیس بود و گرینبالچ تا سال 1922 در این سمت ایفای نقش کرد. اما وقتی این اتحادیه در سال 1934 بهشدت تحت فشار مالی قرار گرفت، او دوباره به اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی بازگشت و اینبار به مدت یکسالونیم انجام همان وظایف را البته بدون دریافت هیچ حقوقی، بر عهده گرفت. او در همین دوره به راهاندازی مدارس آموزش صلح و تاسیس شعبههای جدید برای آنها در بیش از 50 کشور جهان کمک کرد. امیلی با همکاری سازمان تازهتاسیس جامعه ملل هم فعالیتهایی در جهت کنترل توزیع مواد مخدر، مسائل مربوط به مهاجران و خلع سلاح انجام داد. گرینبالچ در جریان جنگ جهانی دوم با پیروزی متفقین همراهی کرد و اقدامات جنگی آنها را مورد انتقاد قرار نداد. با این حال او همیشه یک مخالف جدی خدمت سربازی بود و ماند.
جایزه برای یک عمر دغدغه صلح
امیلی گرینبالچ همیشه به عنوان فردی مذهبی شناخته میشد و حتی خودش هم در این مورد گفته بود: «مذهب برای من جالبترین چیز در زندگی و یکی از مبهمترین، غنیترین و هیجانانگیزترین زمینههای فکری بشر بهشمار میآید.» شاید به همین خاطر هم بود که در سال 1921 نگرش مذهبی خودش را از یونیتارینیسم (یکی از جنبشهای مذاهب مسیحیت) به کوئیکر (جامعه مذهبیدوستان که همه مومنان را کشیش میپندارد) تغییر داد. با این حال این تغییر عقیده نتوانست سریال موفقیتها و دستاوردهای گرینبالچ را متوقف کند. به این ترتیب بود که «جان راندال»، استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا به همراه همسرش «مرسده راندال» -که یکی از رهبران بخش آمریکای اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی و دوست امیلی گرینبالچ بود- کمپینی را به راه انداختند تا نامزدی بالچ برای دریافت جایزه صلح نوبل را رسمیت ببخشند. این کمپین با حمایت پنج سازمان آمریکایی همراه شد که شامل اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی، فدراسیون توافقات ملی، اتحادیه کارگری زنان آمریکا، شورای ملی زنان آمریکا و انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان بودند. مضاف بر اینها، 16 استاد حقوق و نماینده مجلس هم نامزدی گرینبالچ برای تصاحب جایزه صلح نوبل را تایید و از او حمایت کردند. در نهایت امیلی گرینبالچ در سال 1946 موفق شد به خاطر فعالیتها و اقداماتش در اتحادیه بینالمللی زنان برای صلح و آزادی، جایزه صلح نوبل را دریافت کند. در واقع به همین دلیل هم بود که او سهم خودش از این جایزه را به این اتحادیه بخشید. امیلی گرینبالچ تقریباً تمام عمرش را صرف فعالیتهای انساندوستانه و تلاش برای برقراری صلح کرد، اما هرگز ازدواج نکرد و سرانجام یک روز بعد از تولد 94سالگیاش از دنیا رفت.