قدیس کارگران
چه کسی روزولت را رئیسجمهور کرد؟
در بوستون به دنیا آمد، اما ریشههای فکریاش در مین جامانده بود. پدر و مادرش، سوزان و فردریک پرکینز، کشاورز بودند و همزمان در یک کارگاه آجرپزی کار میکردند. اما پس از جنگ داخلی، اقتصاد روستایی مین ضعیفتر شد. کارگاههای آجرپزی از رونق افتادند و مردان مجبور به مهاجرت شغلی شدند. فردریک، برای رهایی از فقر، به ماساچوست رفت و کمی که اوضاع مالی او بهتر شد؛ به بوستون بازگشت تا با خانوادهاش به ووستر بروند. جایی که او شریک تجاری شرکت لوازمالتحریر پرکینز و باتلر شده بود و طی مدتی کوتاه مدیرعامل کمپانی کاغذ باتلر-دردن شد که هنوز به عنوان یک کسبوکار خانوادگی در بویلستون پابرجاست و فعالیت میکند. البته فردریک، با این مهاجرت، رابطه خانوادگیاش را قطع نکرد و دخترش فرانسیس، تمامی تابستانهای کودکی خود را با مادربزرگش در مزرعه خانوادگیشان در نیوکاسل گذراند و اغلب در زمستانها، مادربزرگش را همراه خود به ووستر میبرد. کاری که صرفاً از سر علاقه و محبت کودکانه نبود. سینتیای 70ساله، زنی عاقل، باایمان و دلیل موفقیت پرکینزها در تجارت و زندگی بود و باعث شد فرانسیس پرکینز هم، دستاورد فوقالعاده مادربزرگش در اقتصاد و سیاست آمریکا شود. خانواده پرکینز در ووستر، به عنوان یک خانواده سختگیر، محافظهکار و جمهوریخواه معروف بودند. فرانسیس در چهارسالگی خواندن را یاد گرفت. در ششسالگی با ادبیات کلاسیک آشنا شد و وقتی هشت سال داشت، بر زبان یونانی و قواعد آن مسلط شده بود و با این توانمندی، دروس مقدماتی کالج را در دبیرستان دولتی و کلاسیک ووستر گذراند و در حالی که رفتن زنان به دانشگاه، ناممکن بود، در کالج مونت هلیوک، در هدلی جنوبی ماساچوست، ثبتنام کرد. این کالج، که در سال 1837 تاسیس شده بود، قدیمیترین موسسه آموزش عالی برای زنان محسوب میشد و مری لیون، بنیانگذار آن، پیشبینی کرده بود زنان و دختران این کالج «به مقامی در اجتماع برسند که هیچکسی تا به حال بدان دست نیافته است و کاری را انجام دهند که در باور عمومی سخت، ناممکن و عجیب به نظر میرسد»؛ پیشگویی که برای فرانسیس پرکینز، به واقعیت تبدیل شد.
وارث دردانه مادربزرگ
فرانسیس پرکینز، در کالج مونت هلیوک، تحت نظارت سختگیرانه استادان در دورههای آموزشی شیمی، فیزیک، زیستشناسی و ریاضی که از کودکی با آنها آشنا شده است، تحصیل کرد. در سال 1902، در رشتههای شیمی و فیزیک، مدرک کارشناسی خود را گرفت. در ترم آخر، دورهای را در تاریخ اقتصاد آمریکا تحت نظارت آنا می سول، استاد تاریخ و اقتصاد سیاسی مونت هلیوک گذراند. با روند رشد صنعتگرایی در انگلستان و آمریکا آشنا شد. از نزدیک شرایط کار در آسیابهای کنار رودخانه کانِتیکت را دید. درباره کارِ سخت زنان و کودکان در کارخانهها، نبود مقررات تنظیم ساعات کاری، ضعف بهداشت مشاغل، فقدان تامین اجتماعی کارگری مطالعه کرد و بعد از فارغالتحصیلی، برای کمک به جامعه کارگری، نابرابری درآمد و تبعیضهای جنسیتی، چندین طرح و برنامه را در دفتر ایدههایش نوشت. اما والدین او قصد نداشتند، او وارد جامعه و اقتصاد کار شود. نهایت تصور آنها از آینده فرانسیس، ازدواج، بچهداری و تدریس مقطعی در کلیسا بود. اما فرانسیس با کمکِ سیاستهایی که مادربزرگش به او یاد داده بود، مغلوب خواستههای پدر و مادرش نشد. برای یافتن شغلی در زمینه مددکاری اجتماعی تلاش کرد اما ناموفق بود. بنابراین مطالعاتش درباره شرایط زندگی در محلههای فقیرنشین نیویورک را بر مبنای تصاویر جیکوب ریس، مصلح اجتماعی و روزنامهنگار ماکریکری در سال 1890، توسعه داد و برای تدریس در مدرسه دخترانه فریهال در لیکفارست به ایلینوی رفت و ووستر را ترک کرد. او حتی برای نشان دادن استقلال فردی خود، نام و وابستگی مذهبیاش را نیز از کلیسای برادران پلیموث تغییر داد؛ در ژوئن 1905، یک کلیسای اسقفی، این تغییر او را به عنوان یک مسیحی به شدت متعصب و معتقد با نام رسمی فرانسیس پرکینز پذیرفت و فرانسیس، برای تکمیل مطالعاتش، روزهای تعطیل و اوقات فراغت خود را در قدیمیترین خانههای سکونتگاهی آمریکا یعنی در شیکاگو کامانز و هال هاوس گذراند. به عنوان مددکار اجتماعی به فقرا و بیکاران کمک کرد. با موضوعات چالشی در حلوفصل اختلافات کارگری و دموکراسی صنعتی، آشناتر شد و در سال 1907، به عنوان دبیر کل انجمن تحقیقات و حفاظت فیلادلفیا، برای جلوگیری از انحراف دختران مهاجر تازهوارد، به زنان سیاهپوستی که به تنفروشی روی آورده بودند، مشاوره و خدمات اجتماعی داد و کمک کرد آنها از این مسیر خارج شوند. البته او در کنار این فعالیتهای اجتماعی خیرخواهانه، جامعهشناسی و اقتصاد را نیز در مدرسه وارتون دانشگاه پنسیلوانیا نزد سایمون پاتن، اقتصاددان و رئیس دانشکده تجارت وارتون خواند. با نظریه تغییر از «اقتصاد کمبود» به «اقتصاد فراوانی» آشنا شد. در سال 1909، با کمکهزینه تحصیلی مدرسه مددکاری و بشردوستی نیویورک به بررسی سوءتغذیه دوران کودکی دانشآموزان هلز کیچن معروف به آشپزخانه جهنمی منهتن نیویورک پرداخت و به عنوان کاندیدای کارشناسی ارشد در رشته جامعهشناسی و اقتصاد، دانشگاه کلمبیا ثبتنام کرد؛ مفیدترین دوره تحصیلات تکمیلی، چون با پروژه تحقیقاتی «بررسی سوءتغذیه در 107 کودک از 51 مدرسه دولتی» به عنوان پایاننامه کارشناسی ارشد او، توجه جامعه به موضوع سوءتغذیه و فقر در کلانشهرها جلب و دلیلی شد تا در سال 1910، فرانسیس پرکینز، دبیر اجرایی اتحادیه ملی مصرفکنندگان نیویورک شود و مستقیماً با فلورانس مولتروپ کلی، اصلاحطلب اجتماعی-سیاسی و پیشگام اصطلاح لغو دستمزد، کار کند. کار او در این اتحادیه، بر نیاز به مقررات بهداشتی برای نانواییها، حفاظت در برابر آتش در کارخانهها و قانون محدود کردن ساعات کار برای زنان و کودکان در کارخانهها -54 ساعت در هفته- متمرکز شده بود و فرآیند اجرای آن با راهنمایی و مشاوره سناتور رابرت واگنر و تامانی هال، عضو انجمن سنت تامانی، مهارتهای یک لابیگر موثر برای اصلاحات کارگری و اجتماعی را به او آموخت. مهارتی که پایه پیشبرد اهداف سیاسی در بدنه دولت بود اما همزمانی آن با آتشسوزی مرگبار کارخانه بلوز تریانگل، دلیلِ ورود او به سیاست شد.
تولد نیودیل
در بیست و پنجم مارس 1911، پرکینز در میدان واشنگتن شهر نیویورک بود که صدای ماشینهای آتشنشانی را شنید. او در حالی که به سمت محل آتشسوزی میدوید با وحشت شاهد پریدن 47 کارگر -اکثراً زنان جوان- از طبقههای هشتم و نهم ساختمان بود و جان دادن آنها در کف خیابان را به چشم دید. آتشسوزی درست قبل از پایان روز کاری آغاز شده بود. راههای فرار محدود بودند. یکی از درها قفل شده بود. نردبانهای آتشنشانی نیویورک فقط به طبقه ششم رسیدند و بالاخره نیمساعت پس از زنگ خطر، آتش خاموش شد. اما در آن 18 دقیقه، 146 نفر -123 زن / دختر و 23 مرد- جان خود را از دست دادند. بیشتر قربانیان، زنان و دختران مهاجر ایتالیایی یا یهودی 14 تا 23ساله بودند. در آن روز، صدای زنان و مردانی ضبط و ثبت شد که در راهپلهها و خروجیهای مسدودشده گیر افتاده بودند و با استنشاق دود یا خفه شدند یا زندهزنده در آتش سوختند. اتفاق مرگباری که در پی آن، صاحبان کارخانه، مکس بلانک و آیزاک هریس که با فرار به پشتبام ساختمان، جان سالم به در برده بودند، به اتهام قتل عمد درجه یک و دو متهم شدند. البته همه میدانستند جرقه این آتش از اعتصاب 20 هزار کارگرِ صنعت پوشاک در سال قبل از آتشسوزی زده شده است. اعتصابکنندگان نیویورک، خواهان محل کار برای اتحادیه، شرایط کار ایمن، دستمزد بهتر و ساعات کوتاهتری بودند و صاحبان شرکت به کارگران اجازه تشکیل اتحادیه را نمیدادند. شاید باید این تراژدی رخ میداد تا کاتالیزوری برای طیف وسیعی از اصلاحات باشد و کمیته ایمنی شهروندان ایجاد و اقدامات کافی برای جلوگیری از فاجعههای بیشتر در کارخانههای شهر انجام شود. کمیتهای که تئودور روزولت، فرانسیس پرکینز را دبیر اجرایی آن کرد. اما ماموریت این کمیته و کمیسیونهای بررسی بسیار گستردهتر از چیزی بود که در ابتدا تصور میشد و مطالعه موارد ایمنی مرتبط با آتشسوزی، سلامت و رفاه کارگران صنعتی و تاثیر آن بر خانوادههایشان را دربر میگرفت. ولی پرکینز یک متخصص شناختهشده در زمینه بهداشت و ایمنی کارگران بود. بنابراین به عنوان شاهدی متخصص، محقق و راهنما، به قانونگذاران پیشرو در بازرسی از کارخانهها و کارگاههای ایالتی کمک کرد تا خطرات صنعتگرایی افراطی را از نزدیک ببینند و کار کمیسیون به تدوین جامعترین مجموعه قوانین حاکم بر سلامت و ایمنی در محل کار منجر شود.
دشمنِ کاخ سفید
پرکینز در انتخابات فرمانداری سال 1918، اولین انتخاباتی که زنان نیویورک در آن حق رای داشتند، به آل اسمیت، دوست و متحد خود در آلبانی کمک کرد و کارزار بزرگی برای او به راه انداخت. آنقدر بزرگ و اثرگذار که اسمیت، مدت کوتاهی پس از انتخابش به عنوان فرماندار، به فرانسیس، پستی در کمیسیون صنعتی نیویورک داد تا او اولین زنی باشد که یک پست اداری دولتی را به دست میآورد و با حقوق سالانه هشت هزار دلار، پردرآمدترین زن دولتی نیویورک میشود. اسمیت با این کار قصد داشت همزمان با نابودی بیکفایتی و فساد در اداره کار و صنایع ایالتی به فرانسیس و همکارانش کمک کند تا قوانینی را که کمیسیون تحقیق کارخانه وضع کرده بود، اجرایی کنند؛ و موفق هم شد. در چهار دوره فرمانداری اسمیت، پرکینز نزدیکترین مشاور کارگری او بود و این همراهیاش او را به ریاست کمیسیون صنعتی رساند. البته نتوانست اسمیت را در انتخابات 1928، رئیسجمهور کند؛ چون نیویورک، فرماندار جدیدی به نام فرانکلین دی روزولت را انتخاب کرد. ولی فرماندار جدید هم پرکینز را نیاز داشت. روزولت از پرکینز خواست کمیسر صنعتی ایالت شود و مسئولیت نظارت بر کل دپارتمان کار را بر عهده بگیرد. سمتی که مورد علاقه فرانسیس بود و او را برجستهترین مقام کارگری دولتی در کشور کرد. بماند که فرانسیس جسور بود و در خلال مطالعات خود برای توسعه اقتصاد کارِ سالم، روبهروی بسیاری از دولتیها و سیاسیون ایستاد. او پیشبینیهای دولت هوور، یکی از مورد اعتمادترین افراد دولت آمریکا را در ژانویه 1930 به چالش کشید و افزایش اشتغال و بهبود رکود را فریبی بیرحمانه نامید. فرانسیس با شواهد آماری حاکی از افزایش بیکاری به صورت علمی مقابله کرد و با نمایندگان کارگری همراه شد تا برنامههای بلندمدت افزایش اشتغال را جدیتر بررسی کنند. او در همین راستا، به برپایی کنفرانسی پیرامون بیکاری در هفت ایالت صنعتی شمال شرق کمک کرد، آژانسهای کار ایالتی را گسترش داد و در عین حال، بهطور فزایندهای بر طراحی برنامهای با عنوان «بیمه بیکاری» متمرکز ماند و روزولت را اولین مقام دولتی متعهد به بیمه بیکاری کرد؛ تلاش برای پیشرانی که باعث شد روزولت، در سال 1930، پرکینز را برای مطالعه سیستم کار و بیمه بریتانیا به انگلستان بفرستد و او در اکتبر، با توصیههایی برای آن برنامه انگلیسی به واشنگتن بازگردد و به ادعای خودش «برای خدا، روزولت و میلیونها کارگر عادی و فراموششده، کار کند». هرچند، دو سال بعد از اینکه پرکینز از ماموریت بازگشت، با انتخاب روزولت به عنوان رئیسجمهور، سالهای خدمت عمومی فرانسیس نیز در نیویورک به پایان رسید؛ ولی سیاستها و برنامههایی که برای نیویورک پیش برده بود، ضرورت اجرای سراسری پیدا کردند و به شدت عملیاتی و موثر بودند. به نحوی که در فوریه 1933، وقتی رئیسجمهور از او خواست تا در کابینهاش، وزیر کار شود، مجموعهای از اولویتهای سیاستی آماده و مطالعهشده مانند دستمزد، غرامت بیکاری، لغو کار کودکان، کمک مستقیم فدرال به ایالتها برای کمک به بیکاری، امنیت اجتماعی، سیستم کار فدرالی و بیمه درمانی همگانی را روی میز روزولت گذاشت و شرط موافقتش برای حضور در کابینه را تحقق این اولویتها دانست. روزولت نیز همه آنها را تایید کرد و فرانسیس پرکینز، اولین زن آمریکایی شد که توانست در کابینه ریاستجمهوری خدمت کند.
سالهای اقتدار و آرامش
پرکینز از اولین روزهای حضورش در کابینه روزولت، مدافع قوی برنامههای عمومی برای بازگرداندن بیکاران کشور به محیطهای کاری و اقتصادی شد. طی یک ماه پس از تحلیف روزولت نیز، کنگره، قانونی را برای تاسیس سپاه حفاظت غیرنظامی (CCC)، یک برنامه امداد داوطلبانه دولتی برای بیکاران وضع کرد و روزولت از پرکینز خواست مسئول اجرای آن شود. پیرو این پیشنهاد و قبل از اینکه روزولت آخرین قانون صدروزه خود یعنی قانون ملی احیای صنعتی را به کنگره ارائه کند، او را متقاعد کرد از اعتبار تخصیصی، 3 /3 میلیارد دلار را برای پروژههای خدمات عمومی و زیربنایی در نظر بگیرد و خودش نیز به عنوان عضوی از هیات ویژه، ناظر باشد تا این پول در پروژههای مفید اجتماعی مانند ساخت و توسعه مدارس، جادهها، بزرگراهها، پروژههای مسکن و دفاتر پست هزینه شود و طرحهای عمومی تا سال 1934 بین 5 /1 تا 2 میلیون نفر را به کار بگیرند. پیشنهاد بزرگی که روزولت را شگفتزده و در سال 1934، پرکینز را به ریاست کمیته امنیت اقتصادی منصوب کرد؛ جایی که او قانون تامین اجتماعی را به تصویب رساند. این قانون که در 14 آگوست 1935 از سوی رئیسجمهور امضا شد، شامل بازنشستگی سالمندان، غرامت بیکاری، غرامت کارگران و کمک به نیازمندان و ناتوانان بود و در جریان توسعه آن، در سال 1938، کنگره قانون استانداردهای کار منصفانهتر را تصویب کرد که شامل تعیین حداقل دستمزد و حداکثر ساعات کار و البته ممنوعیت کار کودکان بود. هرچند زمان زیادی را برای تحقق عینی و واقعی نیاز داشت. مدت زمانی که پرکینز را تا به هنگام مرگ روزولت، در کابینه نگه داشت. در سال 1944، مجله آمریکایی «Collier’s» از دستاوردهای 12ساله او با عنوان «نه به اندازه نیودیل روزولت، بلکه به اندازه نیودیل پرکینز» تقدیر کرد و در واقع، دلیلی شد تا خود او قبل از ترک وزارت کار، همکارانش را تحسین کند. او بعد از روزولت با دستور هری ترومن، تا سال 1953 رئیس کمیسیون خدمات دولتی ایالاتمتحده ماند، در کنارش شروع به سخنرانی کرد، تا 85سالگی، مدرس دانشکده روابط صنعتی و کار دانشگاه کرنل، بود و در نهایت در 14 می 1965، در کنار همسرش پل ویلسون در گورستان گلیدن نیوکاسل با فاصله کمی از خانه آجریشان، جایی که برایش کنج دنج دنیا بود، آرام گرفت.