قصه یک عشق واقعی
بئاتریس وب چگونه طرح مدرسه اقتصاد لندن را ارائه کرد؟
اگرچه عشق در جهان پیچیده و تاریک امروز غریب است و واژهای کلیشهای که ارزشها و جذابیتهایش با تعابیر مبتذل زایل شدهاند، اما مفهوم آن در جایگاه حقیقیاش تا همیشه ناب و ارزشمند باقی میماند؛ دستکم برای آنها که آن را تجربه کرده یا شاهد و بازماندهای از آن باشند. این انگاره شیرین و ناپیدا اما همیشه ترکیبی از همراهی رنج و لذت بوده است که در کمال مطلوبش میتواند نقش موتور محرکی برای پیشرفتها و موفقیتهایی باشد که حاصل و بهرهاش عاید دیگران و حتی نسلهای آینده هم میشوند. داستان زندگی «بئاتریس وب» هم یک روایت واقعی از موفقیتهایی است که در بستری عاشقانه رقم خوردند و مهمترین حاصل آن مدرسه اقتصاد لندن شد؛ یکی از مهمترین قطبهای آموزش علم اقتصاد در جهان و خانهای برای پرورش بسیاری از اقتصاددانان بزرگ. هرچند بئاتریس وب بیشتر به خاطر فعالیتهای اجتماعی و تاریخنگاری جامعه کارگری شناخته میشود، اما در عین حال او اقتصاددانی برجسته است که اصطلاح «چانهزنی جمعی» را ابداع کرد تا همیشه در مباحث مربوط به روابط صنعتی، تجاری و کارگری ماندگار شود. در واقع ازدواج او با «سیدنی وب»، جامعهشناس و اقتصاددان هموطنش بود که مسیر زندگی او را تغییر داد و به انگیزهای تازه و البته همیشگی برای پیشبرد اهدافش تبدیل شد.
یک «قصه عشق» واقعی
این داستان از بیستودومین روز از ماه ژانویه سال 1858 و در دهکدهای به نام استندیش در شهرستان گلاسترشایر در جنوبغربی انگلستان، با تولد بئاتریس وب با نام اصلی «مارتا بئاتریس پاتر» آغاز میشود. او آخرین دختر از 9 دختر خانواده مشهور پاتر بود. پدرش «ریچارد پاتر»، وکیل، تاجر و سرمایهگذار دوره ویکتوریا و آخرین رئیس شرکت راهآهن گریت وسترن بود. مادرش «لارنسیا هیورث» دختر یک تاجر لیورپولی بود. پدربزرگ پدری بئاتریس هم با نام ریچارد پاتر، یک مبارز تندرو و از اعضای ارشد حزب لیبرال انگلستان بود که از بنیانگذاران گروه مبارزان حزب لیبرال به حساب میآمد که به عنوان حلقه کوچک شناخته میشدند. همین پیشینه خانوادگی کافی بود که نگاه و رویکرد بئاتریس به دنیای اطرافش کمی متفاوتتر از همسنوسالانش باشد. با این اوصاف بود که او از همان سالهای کودکی به خوبی یاد گرفت که چطور خودآموزی کند. گفته میشد که بئاتریس وب از زمانی که به دنیای اطرافش آگاهتر شد، به شدت تحت تاثیر جنبش همیاری و «هربرت اسپنسر» قرار داشت که یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن نوزدهم به شمار میآید. جالب اینکه هربرت اسپنسر هم به خودآموزی شهرت داشت.
بئاتریس وب زمانی که بیستوچهارساله بود، مادرش را از دست داد و بعد از مرگ او بود که مثل یک مهماندار و بیش از آن در نقش یک همدم، پدرش را همراهی کرد. شاید همین عمق غم ناشی از فقدان مادرش باعث شد که به «ژوزف چمبرلین» نزدیک شود؛ سیاستمداری تندرو که 22 سال از بئاتریس بزرگتر بود و تجربه دو بار ازدواج ناموفق را از سر گذرانده بود. چمبرلین بعدها در کابینه دولت دوم «ویلیام گلدستون» به مقام وزارت رسید. در واقع بئاتریس وب از این استقلالی که به جبر روزگار و بعد از مرگ مادرش داشت تجربه میکرد، ترسیده بود و نمیخواست نیازش به استقلال به عنوان یک زن را بپذیرد. با این حال بعد از چهار سال سخت و پراسترس، این ارتباط گسسته شد.
شش سال بعد و زمانی که بئاتریس از طوفانهای عاطفی و زخمهای احساسی خودش فاصله گرفت و سخت مشغول کارهای تحقیقاتیاش بود، با «سیدنی وب» آشنا شد تا زندگی او وارد مسیر تازه و البته روشن بشود. آنها در سال 1892 با هم ازدواج کردند و تا آخر عمر نهتنها لحظات، بلکه تجربهها، کارها و تحقیقاتشان را هم با همکاری یکدیگر پیش بردند. با این اوصاف تعجبی نداشت که در اوایل سال 1901 بئاتریس وب درباره ارتباطش با همسرش نوشت: «انگار هنوز در روزهای ماهعسلمان هستیم و هر سالی که میگذرد، رابطه ما پرمهرتر و کاملتر میشود.» سیدنی وب یک فعال اجتماعی، اقتصاددان و اصلاحطلبی بود که در آن سالها درست مثل بئاتریس مشغول تحقیق و بررسی مسائل اجتماعی و بهخصوص جامعه کارگری بود. سیدنی و بئاتریس وب در کنار دغدغهها و علایق مشترکشان، دوستان مشترک زیادی هم داشتند که اتفاقاً از چهرههای سرشناس و تاثیرگذار زمان خودشان بودند. از میان این دوستان اما «برتراند راسل» فیلسوف، ریاضیدان، مورخ و جامعهشناس و همچنین «جرج برنارد شاو» نمایشنامهنویس، منتقد ادبی و فعال سیاسی، معروفترین آنها بودند.
بئاتریس وب سالها مشغول نوشتن زندگینامه خودش بود که میخواست با نام «باور من و هنر من» آن را منتشر کند. هر چند او هرگز نتوانست تا 82 سالگی، یعنی زمان مرگش زندگینامهاش را منتشر کند، تنها اثری که او از زندگینامه خودش منتشر کرد، «کارآموزی من» بود که در سال 1926 منتشر شد. کتاب دیگری که بخشی از اتفاقات زندگی او را روایت میکرد، با عنوان «شراکت ما» در سال 1948 و پس از مرگ او منتشر شد. این کتاب در واقع مسائل مربوط به دو دهه اول ازدواج بئاتریس و سیدنی وب در فاصله سالهای 1892 تا 1911 و همکاریهای آنها در مسائل و امور عمومی مختلف را پوشش میداد. ویراستاران این کتاب در مقدمه آن به علاقه بئاتریس وب به توضیح صادقانه درباره اشتیاق تمام عمرش به فلسفه زندگی، تغییرات دیدگاه و عقایدش، بیاعتمادی فزایندهاش به انساندوستی خیرخواهانهای که به عنوان ابزاری برای خریدن انسانیت فقرا بهکار برده میشد و همچنین کنارهگیری او از تئوری اقتصاد محض اشاره کردند که در نهایت به جستوجوی راههای نرفته در زمینه تحقیقات اجتماعی و علمی به صورت عملی منجر شد.
از جنبشهای روشنفکری
کار تحقیقاتی بئاتریس وب بعد از ازدواج یکی از خواهران بزرگترش با سیاستمدار معروفی به نام «لئونارد کورتنی»، آغاز شد. او به واسطه شوهرخواهرش که نماینده پارلمانی ضدنظام سلطه و نظامیگری بود، به تحقیق درباره وضعیت کارگران در مجموعهای از شرکتهای خصوصی پرداخت که با ساخت خانههایی برای طبقه کارگر سعی در بهبود شرایط زندگی آنها داشتند. در همین دوران بود که بئاتریس به سیدنی وب معرفی شد تا به او برای انجام تحقیقاتش کمک کند. آنها کار مشترکشان را در سال 1890 آغاز کردند و دو سال بعد هم با هم ازدواج کردند. این ازدواج تا 51 سال بعد و زمان مرگ بئاتریس در امتداد فعالیتهای حرفهای و سیاسی آنها دوام یافت. پدر بئاتریس درست قبل از ازدواج آنها و در ماه ژانویه سال 1892 از دنیا رفت و یک مقرری سالانه هزارپوندی برای او به ارث گذاشت که نوعی درآمد شخصی برای بئاتریس به حساب میآمد و کمک میکرد تا بتواند پروژههای تحقیقاتی مورد علاقهاش را دنبال کند. همین تحقیقات باعث شدند که او به زندگی طبقه کارگری بریتانیا در دوره ویکتوریا که در واقع دوره اوج انقلاب صنعتی در بریتانیا به حساب میآمد، علاقهمند شود.
به این ترتیب بود که مدتی بعد در تحقیقی پیشرو و جالب مشارکت کرد که «چارلز بوث» محقق، فعال اجتماعی، اصلاحطلب و یکی از خویشاوندان سببی دورش برای بررسی زاغهها و محلههای فقیرنشین لندن انجام میداد. علاقه و انگیزه بئاتریس جوان به این کار و ثبت تمام جزئیات مربوط به آن، به قدری بود که در نهایت باعث شد این تحقیقاتش به یک کتاب هفدهجلدی با عنوان «زندگی و کار مردم لندن» تبدیل شود که در فاصله سالهای 1902 و 1903 منتشر شدند. این بررسیها و تجربهها نوعی نگرش انتقادی را نسبت به عقاید رایج درباره انساندوستی در او ایجاد کردند. خانواده وب به تدریج به اعضای فعال جامعه فابیان تبدیل شدند که جنبشی سوسیالیستی در آن زمان به حساب میآمد. به عقیده فابینها، سوسیالیسم با عکسالعمل مسالمتجویانه و تدریجی جامعه در برابر مالکیت انحصاری و در نتیجه پیشرفت دموکراسی سیاسی و تطبیق اصول دموکراسی بر اقتصاد و توسعه مالکیت کلی و تغییر عقیده درباره اخلاق اجتماعی و احساس مسئولیت در برابر منافع عمومی پدید میآید. بئاتریس وب با حمایت اعضای جامعه فابیان، کتابها و مقالات زیادی درباره سوسیالیسم و جنبش همیاری نوشت که از آن جمله میتوان به «تاریخ اتحادیهگرایی تجاری» در سال 1894 و «دموکراسی صنعتی» در سال 1807 اشاره کرد. فابیانها که جرج برنارد شاو هم یکی از اعضای برجسته آنها بود، بعد از تشکیل حزب کارگر به آنها پیوستند، اما ماهیت و موجودیتشان را از دست نداده و همچنان به صورت یک گروه روشنفکر برای تحقیق و تبلیغ در حزب باقی ماندند.
صبحانه در آگوست
فعالیتهای روشنگرانه و فرهنگی فابیانها برای هماهنگی اصول دموکراسی با اقتصاد همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال 1895 آنها به کمک بخشی از ارثیه بادآورده 10 هزارپوندی «هنری هاچینسون»، یکی از اعضای جامعه فابیان، توانستند مدرسه اقتصادی و علوم سیاسی لندن را راهاندازی کنند. در واقع هاچینسون این پول را برای پیشبرد اهداف جامعه فابیان اهدا کرد و در آن زمان اعضای ارشد معتقد بودند که هیچ چیز به اندازه آموزش نمیتواند در جامعه، فرهنگسازی کند. جالب آنجاست که طرح تاسیس مدرسه اقتصاد لندن در یک جلسه صبحانه در روز چهارم آگوست سال 1894 با حضور بئاتریس و سیدنی وب، لوئیس فلود و جرج برنارد شاو به تصویب رسید و در ماه فوریه 1895 قطعی شد. به این ترتیب اولین کلاسهای درس این دانشکده در اکتبر همان سال و در اتاقهای خانهای در منطقه آدلفی شهر وستمینستر در ناحیه لندن بزرگ، برگزار شدند. مدرسه اقتصاد لندن در سال 1900 به مجموعه بزرگ دانشگاه دولتی لندن پیوست و اولین دوره رسمی خودش را با حمایت این دانشگاه در سال 1901 برگزار کرد. از آن زمان تا سال 2008 مدرسه اقتصاد لندن مدارک و مدارجش را تحت عنوان دانشگاه لندن اهدا میکرد، اما از سال 2008 به بعد این مدارک با عنوان مدرسه اقتصاد لندن صادر میشوند. مدرسه اقتصاد لندن بعد از تاسیس، به تدریج به قطب آموزشی و روشنفکری تاثیرگذاری در بریتانیا و جهان تبدیل شد و دهها اقتصاددان و جامعهشناس برجسته را به دنیا معرفی کرد که از میان آنها بسیاری موفق به دریافت جوایز مهمی مانند نوبل شدند. علاوه بر جرج برناردشاو و برتراند راسل که به ترتیب در سالهای 1925 و 1950 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شدند، اقتصاددانان بزرگی از جمله جان هیکس، فردریش فون هایک، جیمز مید، آرتور لوئیس، مرتون میلر، رونالد کوز، آمارتیا سن، روبرت ماندل، جرج آکرلوف، لئونید هورویچ و پل کروگمن هم که جایزه نوبل اقتصاد را در کارنامه دارند، تربیت شده و پرورشیافته مدرسه اقتصاد لندن هستند.
گیاهخواری و مفهوم چانهزنی دستهجمعی
در همان سالهای ابتدایی شروع به کار مدرسه اقتصاد لندن، بئاتریس وب دچار بعضی مشکلات جسمی شد که در نتیجه آنها، دکترش به او پیشنهاد کرد سبک تغذیه خودش را تغییر دهد و گیاهخوار شود. به این ترتیب او دیگر هیچ نوع گوشت و محصولات مربوط به حیوانات مانند تخممرغ و لبنیات را مصرف نمیکرد و از سال 1902 کاملاً گیاهخوار شد تا به الگویی برای همفکران سوسیالیست خودش تبدیل شود. مداومت وب در این راه باعث شد بسیاری را به تغییر سبک زندگی و تغذیه سالم ترغیب کند و در نهایت در سال 1908 به معاونت بنیاد ملی اصلاح تغذیه رسید. با این همه اما بئاتریس وب همیشه دغدغه مسائل اقتصادی را داشت و به همین دلیل اقدامات مهمی در زمینه تئوریهای اقتصادی و سیاسی و مربوط به جنبش همیاری انجام داد. وب در کتاب «جنبش همیاری در بریتانیای کبیر» که در سال 1891 آن را منتشر کرد، به موضوع تفاوتهای میان همیاری فدرالیسم و همکاری فردگرایانه اشاره میکند. او به وضوح با ایده تعاونی کارگری مخالف است و آن را رد میکند. در واقع بئاتریس وب معتقد بود که کنترل همهچیز از سوی خود کارگران همیشه و در هر موقعیت شغلی، نمیتواند مفید باشد. با این اوصاف بود که در کتاب آخرش با عنوان «حقیقت فدراسیون روسیه» که در سال 1942 منتشر شد، با اشاره به این موضوع، از برنامهریزی مرکزی و واحد حمایت کرد.
با این همه اما، یکی از ماندگارترین اقدامات بئاتریس وب در حوزه اقتصاد، ابداع عبارت «چانهزنی دستهجمعی» بود. این اصطلاح به فرآیند مذاکره میان کارفرمایان و گروههای کارگری برای تعیین و تنظیم دستمزد، شرایط کار و مزایا اشاره میکند تا در نتیجه این مذاکرات مقیاسهایی نسبتاً دقیق برای تعیین دستمزد، مزایا، ساعات کار، شرایط آموزشی و بهداشتی کارگران بهدست بیاید. بئاتریس وب به مدت چهار سال در کمیسیون سلطنتی قوانین مربوط به فقرا و کاهش رنج و آثار فقر فعالیت میکرد. او در این دوره به انتشار گزارش مربوط به اقلیتهای فقیر جامعه پرداخت و پیشنهادهایی برای رفع مشکلات آنها به مسئولان وزارت رفاه ارائه کرد. هر چند نفوذ خانواده وب در جامعه روشنفکران فابیان برای آنها اعتبار قابلتوجهی به همراه آورده بود، اما به همان نسبت دشمنیها و مخالفتهایی را هم برایشان به همراه داشت. با این حال آنها دست از تلاشهایشان برنداشتند و در سال 1913 با همکاری چند نفر از اعضای همراه جامعه فابیان، هفتهنامه سیاسی «نیو استیتسمن» را تاسیس کردند؛ نشریهای به سردبیری «کلیفورد شارپ»، روزنامهنگار مشهور بریتانیایی، و حاوی مقالات و نوشتههایی از فیلسوفان، سیاستمداران و اقتصاددانان برجسته و شناختهشدهای مانند جرج برنارد شاو و جان مینارد کینز. در سال 2016 تیراژ این نشریه به بیش از 34 هزار نسخه هم رسید.
در نهایت در اواخر سال 1914 بود که خانواده وب به حزب کارگر بریتانیا پیوستند. بئاتریس و سیدنی وب در روزهای آخر جنگ جهانی اول نوشتهها و مقالاتشان را گردآوری کرده و آنها را در سال 1918 در کتاب «کار و نظم اجتماعی تازه» منتشر کردند. بئاتریس در سال 1922 کمکهای مفید و موثری برای انتخاب شدن و رسیدن شوهرش به صندلی پارلمان بریتانیا انجام داد. سرانجام در سال 1929 سیدنی وب به سمت بارون پسفیلد انتخاب شد و به مجلس اعیان بریتانیا راه پیدا کرد. تنها مولود این قصه عشق، مدرسه اقتصاد لندن بود و خانواده وب هرگز فرزندی نداشتند. بئاتریس وب در روز سیام آوریل سال 1943 از دنیا رفت و جسد او به درخواست خودش سوزانده و در باغ خانهشان در پسفیلد دفن شد.