غارتگران عصر جدید
سهامداران چگونه اقتصاد را به یغما میبرند؟
برای دههها یکی از مهمترین مشکلات بنگاهها و کسبوکارها در جهان مساله تامین مالی بوده است. درست است که بخشی از علت عدم جریان پیدا کردن نقدینگی به سمت بنگاهها و کسبوکارها به مشکلات کلان نظام بانکی برمیگردد، اما نمیتوان نبود ابزارها و نهادهای مالی و سرمایهگذاری مناسب، قابل اعتماد و منطبق با نیازها و شرایط را نیز در این زمینه نادیده گرفت. به همین دلیل در بازارهای مالی جهان ابزارها و نهادهای مختلفی پدید آمد تا با توجه به تمایلات و سلیقههای سرمایهگذاران، نیاز بنگاهها به منابع مالی را برطرف کند. یکی از این ابزارها سرمایهگذاری خصوصی است که از صندوقها و سرمایهگذارانی تشکیل شده است که به طور مستقیم در شرکتهای خصوصی سرمایهگذاری میکنند یا با تملیک شرکتهای عمومی، آنها را از سهامی عام به سهامی خاص و شرکت خصوصی تبدیل میکنند. سرمایهگذاران حقوقی و خرد، سرمایه لازم برای این موضوع را فراهم میآورند و این سرمایه میتواند برای تامین مالی فناوریهای جدید، افزایش سرمایه در گردش یا تقویت و بهبود ترازنامه به کار برده شود.
ایده اولیه پشت سرمایهگذاری خصوصی ساده است: یک شرکت سهامی خصوصی انبوهی از پول نقد را جمعآوری میکند که میتواند شامل مقداری پول نقد از سرمایهگذار و قرضهای زیادی از سرمایهگذاران خرد و اشخاص حقیقی یا حقوقی دیگر باشد. سرمایهگذار خصوصی پول جمعآوریشده را برای خرید شرکتهای مختلف هزینه کرده و اغلب آنها را از بازار سهام عمومی خارج میکند. سپس، آنها معمولاً مدیریت جدیدی را برای شرکت منصوب میکنند و برنامههای تهاجمی برای کاهش هزینهها و تغییر مسیر را آغاز میکنند، بیشتر به این دلیل که باید همه آن بدهیها را خیلی سریع پرداخت کنند. آنها سعی میکنند بهبودهای عملیاتی و مالی یا تغییراتی در شرکت ایجاد کنند تا چند سال بعد آن را به سوددهی برسانند. پس از آن میتوان شرکت را برای سود کلان دوباره فروخت یا دوباره آن را به سهامی عام تبدیل و در بورس عرضه کرد. اما نگران نباشید -اگر نتیجهای هم حاصل نشد-، شرکتهای سرمایهگذاری خصوصی در هر مرحله از فرآیند کارمزد دریافت میکنند، بنابراین صرف نظر از اینکه چه اتفاقی میافتد، پول دریافت میکنند. این نوع سرمایهگذاری در شرکتها و اقتصاد به نظر برندان بالو و بسیاری دیگر (همزمان حداقل یک کتاب مهم دیگر در همین زمینه به بازار کتاب وارد شده است) مشکلات بسیاری را ایجاد کرده و مشکلات مهمتری را هم در آینده برای اقتصاد کشورها و احتمالاً جهان به بار خواهد آورد. کتاب «غارت: طرح سهام خصوصی برای غارت آمریکا» تلاش دارد این مشکلات را شرح دهد و بررسی کند. «غارت» را برندان بالو نوشته که در دانشگاه کلمبیا و دانشگاه حقوق استنفورد تحصیل کرده و سالهاست برای دولت ایالاتمتحده در وزارت دادگستری و به طور خاص به عنوان مشاور ویژه برای سهام خصوصی در بخش ضد تراست وزارت دادگستری مشغول به کار است. بالو البته در تمام مصاحبهها تاکید دارد، تمام دیدگاههای ارائهشده در کتاب صرفاً نظرات شخصی وی هستند و به هیچ عنوان نمایانگر دیدگاههای وزارت دادگستری نیست.
همانطور که بالو میگوید، سهام خصوصی مردم را حداقل در ایالاتمتحده (و احتمالاً در هر اقتصادی که از ابزارهای مدرن مالی استفاده میکند) احاطه کرده است. وقتی در این اقتصادها مردم به پزشک مراجعه میکنند یا وام دانشجویی میپردازند، بیمه عمر میخرند یا آپارتمان اجاره میکنند، بنزین میزنند یا نسخهای را پر میکنند، ممکن است -خواسته یا ناخواسته- از یک شرکت سهامی خاص حمایت کنند. این شرکتها، با نامهای مبهم که اغلب برخلاف شرکتهایی مانند گوگل، تسلا، مایکروسافت و... برای مردم ناشناخته هستند، در واقع برخی از بزرگترین کارفرمایان در آمریکا هستند و داراییهایی دارند که با کشورهای کوچک رقابت میکنند. با این حال تعداد کمی از مردم میدانند که این شرکتها چه نامهایی دارند یا چگونه کار میکنند. این مایه تاسف است، زیرا شرکتهای سهام خصوصی، که بسیاری از کسبوکارها را میخرند و میفروشند، اسرار بیشمار اقتصادی مدرن را توضیح میدهند. آنها تا حدی توضیح میدهند که چرا صورتحساب پزشک در ایالاتمتحده اینقدر گران است و چرا به نظر میرسد کلینیک دامپزشکی یا سایر خدمات رو به افول است. آنها توضیح میدهند که چرا بسیاری از فروشگاهها کمبود نیرو دارند یا کلاً تعطیل میشوند. آنها توضیح میدهند که چرا شرکتهای کمتری در آمریکا وجود دارد و چرا آنهایی که باقی ماندهاند، محصولات با کیفیت پایینتری میفروشند. بالو در عین حال اعتقاد دارد، با وجود ناشناس بودن نسبی شرکتهای سهام خصوصی آنها آماده هستند تا اقتصاد ایالاتمتحده را به همان شدتی که در دهههای گذشته از طریق فناوری تغییر داده شد، تغییر دهند و البته این کار را با کمک دولت انجام خواهند داد. به باور وی، الگوی کسبوکار پایه شرکتهای سهام خصوصی اغلب به سه دلیل اساسی به فاجعه منتهی خواهند شد. اول، شرکتهای سهام خصوصی معمولاً مشاغل را فقط برای کوتاهمدت میخرند. دوم، آنها اغلب شرکتهایی را که میخرند با بدهی بار میکنند و در دوره مالکیت کارمزدهای سنگینی را از آنها برداشت میکنند. و سوم، بهگونهای عمل میکنند که از عواقب حقوقی و مالی اعمالشان مصون بمانند. به همین دلیل در حالی که همه شرکتهای متعلق به شرکتهای سهام خصوصی ورشکست نمیشوند، اما احتمال وقوع فاجعه به طور معناداری تحت مالکیت آنها افزایش مییابد. بالو همچنین مزایای احتمالی سرمایهگذاری سهام خصوصی مانند دسترسی به منابع مالی (یا دسترسی با هزینه کمتر)، مدیریت تخصصی از سوی متخصصان صنعت، منابع جهانی کارآمد، بهبودهای عملیاتی و مالی، و حتی بهبود روابط شرکتها و کارکنان را تصدیق میکند. مشتریان ممکن است از ثبات بیشتر در محصول، دسترسی سریعتر و قیمتگذاری بهتر بهرهمند شوند. شرکتهای سهام خصوصی به طور بالقوه میتوانند از صرفهجویی در مقیاس و مدیریت حرفهای در همه سطوح سود ببرند، اما براساس آنچه بالو میگوید، این صنعت در دهههای گذشته آنچنان سودآور بوده و بزرگ شده که دیگر نمیتوان فعالان آن را کنترل کرد. آنها دیگر به خرید شرکتهای سالم و بیمار کردن آنها روی آوردهاند. به گفته بالو، کاری که سرمایهگذاران خصوصی در حال حاضر با شرکتها انجام میدهند در واقع استخراج منابع آنها در قالب کارمزد و ورشکسته کردن آنهاست و هیچ ربطی به سرمایهگذاری ادعاشده ندارد. او مینویسد: «تقریباً از هر پنج شرکت بزرگی که از طریق خریدهای استقراضی خریداری میشوند، یک شرکت در طی یک دهه ورشکست میشود.» فروپاشی بسیاری از شرکتهای معروف به خودی خود ناراحتکننده است. اما بیش از شکست کسبوکارهای خاص، سهام خصوصی به توضیح چگونگی تغییر کل صنایع و شیوههای زندگی کمک میکند. با اتکا به بدهیها و کارمزدها و تمرکز آن بر سود کوتاهمدت، سهام خصوصی بخشی از دلیل پایین آمدن کیفیت در بسیاری از بخشهای اقتصاد در کشورهای توسعهیافته است. این بخشی از دلایلی است که چرا بسیاری از مردم در زندانها و خانههای سالمندان میمیرند، چرا خرید خانه بسیار سخت است، و چرا بسیاری از شرکتها از مشتریان خود شکایت میکنند. مساله اساسی این است که اینها تنها حوادثی ناخوشایند نیستند؛ آنها برای الگوهای کسبوکار صنعت اساسی هستند.
علاوه بر این، به استدلال بالو، سهام خصوصی به توضیح نابرابری اقتصادی در حال گسترش ایالاتمتحده و جهان کمک میکند. این شرکتها از شرکتهای مولد، کارمندان و مشتریانشان پول میگیرند و آن را دوباره بین خودشان توزیع میکنند. به طور معمول، آنها کسبوکارهایی را که خریداری میکنند با بدهی سنگین روبهرو میکنند و اغلب برای امتیاز مالکیت در اختیار شرکتهایشان هزینههایی را تحمیل میکنند. نتیجه این انتقال ثروت این است که رهبران بزرگترین شرکتهای سهام خصوصی برخی از ثروتمندترین افراد در آمریکا هستند. در حالی که مدیرعامل بانک سرمایهگذاری جی پی مورگان در سال 2021 اندکی بیش از 80 میلیون دلار درآمد داشت، مدیرعامل شرکت سهام خصوصی بلک استون بیش از ده برابر این درآمد کسب کرد؛ یعنی یک میلیارد دلار! علاوه بر این همانطور که فصول این کتاب توضیح میدهد، شرکتهای سهام خصوصی نیز از طریق افزایش قدرت بانکها و سایر موسسههای مالی نسبت به شرکتهایی که محصولات مفید و کالاهای ملموس تولید و میفروشند، «مالیسازی» اقتصاد آمریکا را تسریع میکنند. امروزه، صنعت مالی یکچهارم کل سود شرکتها را به دست میآورد، در حالی که در دهه 1980 که به دوران «طمع خوب است» شهرت دارد، این سهم تنها یکدهم بود. علاوه بر این بخش مالی، تنها پنج درصد از نیروی کار ایالاتمتحده را استخدام میکند و تا حد زیادی نمیتواند محصول مفیدی برای بسیاری از آمریکاییها ارائه دهد: برای مثال، یکچهارم خانوادهها به حساب بانکی دسترسی ندارند. با کنترل عملکرد شرکتها در بقیه اقتصاد، سهام خصوصی این روند را به سمت افزایش سهم و کنترل بخش مالی تسریع میکند. اما بالو بر این باور است که موضوع حتی خطرناکتر این است که موفقیت خیرهکننده سهام خصوصی همه با حمایت دولت اتفاق میافتد که بازوهای مختلف آن -از دادگاهها و کنگره گرفته تا قوه مجریه، ایالتها و محلات- از آن برخوردارند. این بازوهای حمایتی نهتنها به سهام خصوصی اجازه رشد و تسلط دادهاند، بلکه فعالانه آن را تشویق کردهاند. البته جای تعجب ندارد، زیرا این صنعت صدها میلیون دلار به سیاستمداران داده است و از استخدام مقامات ارشد دولتی پس از پایان کارشان در خدمات دولتی به صورت ناگفته، استقبال کرده است.
بالو دو دلیل را برای اقبال بالا به سرمایهگذاری خصوصی بیان میکند: 1- به دلیل ساختار لایهای مالکیت شرکتهای سهام خصوصی، اغلب شرکتهای سهام خصوصی کنترل شرکتهایی را که میخرند در اختیار دارند و سود خوبی از آن برداشت میکنند، اما زمانی که آن شرکتها کارهای غیرقانونی انجام میدهند، یا ورشکست میشوند مسوولیت بسیار کمی دارند. 2- قوانین در زمینه شرکتهای سهامی خاص (شرکتهایی که سرمایهگذاران خصوصی خریداری میکنند از سهامی عام به سهامی خاص تغییر ماهیت میدهند) کمتر و مبهمتر بوده و به همین دلیل دست سرمایهگذاران در آن بازتر است تا سود بیشتری به دست بیاورند.
اما همین کمبود قوانین و مقررات میتواند صرفاً به دلیل شفافیت کمی که در آن وجود دارد،به حباب منجر شود و بحرانهایی نهتنها در سطح ایالاتمتحده که در سطح جهان را موجب شود. موضوع مهم دیگری که بالو به آن میپردازد قشری است که بر اثر رونق سرمایهگذاری خصوصی آسیب میبیند. بالو بیان میکند که شرکتهای سهام خصوصی اغلب صنایعی را هدف قرار میدهند که نه به افراد ثروتمند، بلکه به افراد فقیر خدمات میدهند. این موضوعی است که بالو آن را کاملاً غیرمنتظره در جریان تحقیقات برای نوشتن کتاب متوجه شده است. به نظر میرسد اگر در کسبوکار خود قصد پول درآوردن داشته باشید، باید بیشتر تلاش کنید افراد ثروتمند مشتری شما باشند، پس چرا سرمایهگذاران خصوصی عکس این عمل میکنند و به نظر میرسد صنایعی که به افراد طبقه کارگر خدمات میدهند اغلب برای شرکتهای سهامی خاص بسیار جذاب هستند؟ در نهایت بالو به این نتیجه میرسد که این موضوع به این دلیل است که مردم طبقه کارگر اغلب جایگزینی ندارند. بنابراین افزایش قیمت یک محصول خاص یا کاهش کیفیت کالا یا خدمت ارائهشده به آنها بسیار آسان است. این موضوع وقتی آشکارتر میشود که بدانیم اغلب خدمات ارائهشده در خانههای سالمندان دولتی و زندانهای ایالاتمتحده در نهایت در دست سرمایهگذاران خصوصی است. یعنی سرمایهگذاران خصوصی نهتنها نابرابری را افزایش میدهند که جامعه هدف آنها اقشار ضعیف جامعه هستند.
بالو در نهایت اعتقاد دارد که تنها راه ممکن برای غلبه بر آیندهای که سرمایهگذاران خصوصی قصد دارند برای مردم عادی ایالاتمتحده و احتمالاً دنیا بسازند، توانمند کردن و آگاهسازی مردم است. مردم باید بدانند با چه خطراتی روبهرو هستند تا بتوانند به سیاستمداران برای اعمال سیاستهای درست فشار بیاورند یا حتی بتوانند سیاستمداران درستی را انتخاب کنند. «غارت» را میتوان به نوعی تلاش شخصی و ادای دین خود وی در این راه دانست، اگرچه بر این باور است که این کاری نیست که یکساله یا چندساله به نتیجه برسد و حداقل یک نسل زمان برای اصلاح این مدل کسبوکار معیوب مورد نیاز است. اما راه هر قدر هم طولانی باشد با نخستین گام آغاز میشود و بالو اولین قدم را قدرتمند برداشته است.