جنازه روی آب
ماجرای دزدان دریایی عدن چگونه دروغ از کار درآمد؟
اقیانوسها اقتصاد مدرن را ممکن کردهاند. بدون امکان حملونقل راحت و سریع و مقرونبهصرفه دریایی، دنیای امروز به این صورتی که میشناسیم وجود نداشت. امکان ارسال سریع و ارزان کفشهای تولیدشده در چین و لباسهای تولیدشده در بنگلادش به بازارهای اروپا و آمریکا، به شهروندان دنیای جدید امکان میدهد تا با قیمتهای مناسب مدلهای متنوع کفش و لباس را تهیه کنند.
این موضوع درباره سوخت ماشین و هواپیماهایی که سفرهای تفریحی و کاری را ممکن میکنند، فولادی که با استفاده از سنگآهن استرالیایی در چین تهیه شده و در ساختمانهای آمریکایی بهکار میرود و خودرویی که برای مسافرت یا رفتن به محل کار از آن استفاده میکنیم و... هم صادق است. چندده سال پیش کالاهای بسیار محدودی در بازار هر منطقه وجود داشت که نقل و انتقال همان هم با سختی انجام میشد و برنامهریزی فراوان و پرریسک لازم داشت و حالا حملونقل دریایی آنقدر امن و در پشت صحنه است که حتی به سختی توجهمان به وجود آن جلب میشود. به خصوص که به دلیل تجهیزات جدید مورد نیاز برای حمل کالاها، اسکلهها دیگر در داخل شهرها قرار ندارند. اما حملونقل اقیانوسی، یک جنبه عجیب دیگر هم دارد. اقیانوسها تنها بخشی از جهان امروزی هستند که همچنان هیچ دوربین نظارتی، تکنولوژی هوشمند تعیین مسیر و... در مقیاس ارزان اقتصادی، در آن وجود ندارد. این بدان معنی است که کشتیهای باربری که زندگی مدرن را در جهان ممکن کردهاند، وقتی بارگیری کرده و از اسکله و دیدرس ساحل خارج میشوند، عملاً وارد دنیای دیگری میشوند که قوانین و محدودیتها و حتی امکانات خاص خودش را دارد و مانند همیشه، این امکانات و محدودیتها جنبههای مختلفی دارد. شما در عین حال که میتوانید از نبود دوربینهای نظارتی و تکنولوژیهای هوشمند به گونهای که در خشکی میشناسیم به عنوان فرصتی برای استراحت و... استفاده کنید، میتوانید آن را به عنوان شانسی برای اعمال خلاف قانون بدون امکان دستگیر شدن هم بدانید. علاوه بر این نبود دوربینهای نظارتی همانطور که در خشکی هم باعث جذب دزدان میشود در دریاها نیز دزدان دریایی را به سمت کشتیهای با محموله باارزش جلب میکند.
«مرگ در آب» داستان یکی از کشتیهایی است که به دست دزدان دریایی افتاد و این باعث جریانهایی شد که به مرگ حداقل یک نفر و ایجاد مشکلات بسیار از ربوده شدن تا ترک محل زندگی به صورت ناشناس برای عده بسیاری منتهی شد. کشتی «بریلانته» یک نفتکش غولپیکر بود که طول آن از سه زمین فوتبال بیشتر به نظر میرسید و 12 مخزن آن گنجایش حمل 150 هزار تن نفت را داشتند. کشتی در اختیار شرکت سرمایهگذاری «سوئزفورچون» بود که اگرچه مالکی یونانی داشت اما در بهشت مالیاتی جزایر مارشال به ثبت رسیده بود. مانند بسیاری از کشتیهای باربری دیگر بریلانته نیز مالکیت چندگانه داشت. این کشتی متعلق به یونان محسوب میشد اما با پرچم لیبریا تردد میکرد. در تاریخ 6 جولای 2011 بریلانته که با محمولهای به ارزش 100 میلیون دلار در مسیر اوکراین به چین قرار داشت، اعلام کرد مورد حمله دزدان دریایی قرار گرفته است. کشتی در این هنگام در خلیج عدن و در 37کیلومتری جنوب غربی عدن قرار داشت. اعلام شد دزدان دریایی اقدام به استفاده از نارنجک کردهاند که باعث آتشسوزی در کشتی شده و در نتیجه خدمه برای حفظ جان خود کشتی را ترک کردهاند. تمام 26 نفر خدمه نجات یافتند و مالکان کشتی دو یدککش را از عدن برای خاموش کردن کشتی (که فرآیندی بسیار هزینهبر بود به ویژه به این دلیل که نشت محموله کشتی به دلیل حجم بالای آن به آب، میتوانست مشکلات زیستمحیطی ایجاد کند) و کشاندن بقایای آن تا یک مکان امن فرستادند. اما به زودی معلوم شد این تمام داستان نبوده است و در واقع داستان اصلی «مرگ در آب» اتفاقاتی است که بعد از این رخ داد و برخلاف تصوری که احتمالاً دارید، بخش جنایی و اصلی داستان تازه از این زمان شروع شد.
«متیو کمپل» و «کیت چلل» هر دو خبرنگاران بخش تحقیقات تخصصی بلومبرگ هستند که برای «بلومبرگ بیزنسویک» تحلیل و گزارش مینویسند و هر دو آنها برنده جوایز روزنامهنگاری متعددی شدهاند. موضوعاتی که این دو نفر در بخش تحقیقات تخصصی بلومبرگ روی آن کار میکنند متفاوت است، اما اولین همکاری آنها کتاب جذاب موفقی از کار درآمده که در کمتر از 300 صفحه در ماه می سال گذشته میلادی انتشارات پورتفولیو به بازار کتاب ارائه کرد.
چلل و کمپل در 27 فصل سعی میکنند داستان یکی از بزرگترین تقلبهای بیمهای را روایت کنند که دلیل شهرت آن بیش از رقم درخواستی از بیمه بابت از بین رفتن کشتی، جنایتهای انجامشده از سوی ذینفعان در جریان برای علنی نشدن این تقلب بود. آنها در مقدمه تاکید میکنند که «مرگ در آب» محصول بیش از چهار سال تحقیق است و با استناد قطعی به دهها هزار صفحه پروندههای دادگاه، شهادت شهود، سوابق پلیس، اسناد نظامی و ایمیلها و یادداشتها نوشته شده و هیچ صحنه یا دیالوگی در آن ساختگی نیست. حتی در صورتی که رخ دادن اتفاقی مورد مناقشه باشد در پاورقی در مورد اختلافات موجود درباره آن توضیح داده شده است.
«مرگ در آب» به شکلی جذاب شروع میشود. بریلانته در شب در خلیج عدن در حال حرکت است که قایقی از مردان مسلح نقابدار به آن نزدیک میشود و میخواهند آن را به کنترل خود درآورند. کاپیتان کشتی به دلایلی که بعدها مشخص میشود، این اجازه را به دزدان میدهد. آنها پس از سوار شدن با خدمه درگیر میشوند و قبل از آنکه از کشتی خارج شوند با استفاده از نارنجک آن را آتش میزنند. خدمه به وسیله یک رزمناو موشکی ایالات متحده نجات مییابند. وقتی مالکان کشتی درخواست خسارتی با مبلغ 77 میلیون دلاربه بیمهگر کشتی لویدز لندن ارائه کردند (خود کشتی به ارزش 55 میلیون دلار و محموله کشتی با ارزش 100 میلیون دلار هر دو نزد لویدز بیمه شده بودند) طبیعی بود شرکت بیمه کارشناسی را برای بررسی نحوه وقوع حادثه و علت یا علل آن استخدام کند. «دیوید ماکت» کارشناس شرکت بیمه، طبق توضیحات کمپل و چلل، شبیه شخصیتی از رمانهای «گراهام گرین» بود. نقشهبردار دریایی انگلیسی 64ساله که به تنهایی در یمن کار و زندگی میکرد در حالی که همسرش سینتیا و فرزندش در پلیموث انگلستان مانده بودند. ماکت مرتب در ایمیلهایی بسیار طولانی تمام جنبههای کار و زندگی خود را در عدن برای همسرش شرح میداد. ماکت یک هفته بعد از وقوع حمله از لاشه باقیمانده بریلانته بازدید کرد و از چیزی که دید حیرتزده شد. اول از همه او نمیتوانست بفهمد چرا به دزدان دریایی اجازه ورود داده شده است. هیچ نشانهای از استفاده از سلاح برای متقاعد کردن کاپیتان یا ملوانان به همکاری روی بدنه وجود نداشت. دزدان دریایی سومالی نشان داده بودند میتوان همانند فیلمهای هالیوودی با قلاب و طناب حتی بر کشتیهای بزرگ اقیانوسپیما غلبه کرد اما این کار آسانی نبود. کار دزدان در بریلانته بسیار آسان بود و آنها ظاهراً با موافقت کاپیتان و با استفاده از تجهیزات خود کشتی وارد شده بودند. جزئیات حمله نیز متناقض و با مشاهدات ماکت نامنطبق بود. از جمله اینکه ادعا شده بود مهاجمان از نارنجک استفاده کردهاند اما دیوید ماکت شواهدی برای آن نیافت. علاوه بر آن، اینها چطور دزدان دریایی بودند که به جای تصرف کشتی و تلاش برای باجگیری، آن را منهدم کرده و فرار کرده بودند. تنها دو هفته بعد از حمله، در 20 جولای سال 2011 مامور بیمه که تازه گزارش اولیه خود را برای لویدز ارسال کرده بود و در آن از تردیدهایش درباره اتفاق رخداده صحبت کرده بود، به وسیله بمبی که در ماشینش کار گذاشته شده بود، کشته شد. قتلی که در ابتدا به القاعده نسبت داده شد؛ اتهامی که قبل از القاعده، همسر ماکت آن را رد کرد و اظهار کرد قتل شوهرش دلایل دیگری دارد. به زودی مشخص شد وی حق داشته است و داستان دیگری در جریان است. هشت سال طول کشید تا دادگاههای انگلستان، ظن ماکت را تایید کردند و قاضی پرونده در مورد آن نوشت: «هیچ توضیحی درباره وقایع رخداده برای بریلانته وجود ندارد که بیگناهی مالکان کشتی را ثابت کند. رهبر اصلی جریانهای رخداده برای بریلانته آقای ایلیوپولوس، مالک یونانی کشتی بوده است.»
اما کتاب «مرگ در آب» در سطحی دیگر، کتابی فقط درباره یک کلاهبرداری بیمهای که دستکم به یک قتل منجر شده است نیست. داستان بیشتر درباره دنیای عظیم و پیچیدهای از تقلب و کلاهبرداری است که به قدری پیچیده و در عین حال کثیف و سرشار از پول است که گویا گردانندگان آن در دنیای دیگری جدا از ما زندگی میکنند. دنیای متفاوتی که اخلاقیات، منطق و ارزشهای دنیای عادی در آن کاربردی ندارد. کتابهای غیرداستانی خوب، آنهایی هستند که ما را به جایی فراتر از تجربههای روزمره هدایت میکنند آنچنان که گویی خود آن را زندگی کردهایم. این کاری است که چلل و کمپل به خوبی در «مرگ در آب» از عهده آن برآمدهاند. آنها یک داستان بسیار پیچیده را جذاب و قابل درک روایت میکنند. در مرکز داستان آنها، لویدز یک بیمهگر اصلی کشتیها و نفتکشهایی که در اقیانوسها تردد میکنند قرار دارد. یک سازمان عظیم با صدها عضوی که خود ترکیبی از شرکتها و اعضای حقوقی هستند. لویدز در حقیقت یکی از آن سازمانهایی است که زیربنای زندگی جدید است و آن را ممکن کرده است. این شرکت بیمه مسوولیت را برای همه چیز از کشتی و خطوط هوایی گرفته تا باغوحش ارائه و مانند یک ضربهگیر غولپیکر عمل میکند. اما همزمان بدهیها به قدری کوچک شده و به صورتی بین اعضا پخش میشود که اعضا به روشی که سرمایهگذاران در سهام و اوراق قرضه معامله میکنند با بیمههای ارائهشده از سوی شرکت رفتار میکنند. اما این بسیار سادهشده مساله است. در واقع این تجارت از نظر طراحی به شدت پیچیده و گیجکننده است. نیمقرن صرف ساختن این امپراتوری و احتمالاً پنهان کردن رازهای فراوانی در آن شده است، به طوری که مطمئن باشند این رازها هیچگاه برملا نخواهد شد.
اما مانند اکثر داستانهای بر اساس واقعیت و احتمالاً حتی بدتر از اکثر آنها، «مرگ در آب» و بهطور کلیتر پرونده بریلانته پایانی آشفتهتر از آنچه ما میخواهیم داشت. با توجه به جنگ داخلی شدید در یمن و دشواری کار از طریق مقامات محلی در عدن، با وجود پیگیریهای دائمی همسر ماکت، کارآگاهان نهتنها نتوانستند قاتل ماکت را پیدا کنند بلکه حتی ثابت نشد چه کسی دستور قتل را داده است. اگرچه همه نشانهها به یک سمت خاص و ثابت اشاره میکردند. علاوه بر این نویسندگان از منابع ناشناس اطلاعاتی در این مورد به دست آوردند که قتل ماکت تنها قتل مربوط به این پرونده نبود اما حتی امکانات لازم برای پیگیری اولیه موضوع با توجه به شرایط وجود نداشت. همزمان و در حالی که کارآگاهان شواهد بسیاری مبنی بر اینکه ایلیوپولوس، مالک کشتی، خود ربایش را طراحی کرده در دست داشتند وی در کمال حیرت نهتنها از اتهامات جنایی که از اتهامات مالی نیز مبرا شناخته شد. بخش عمدهای به این دلیل که در دنیای پیچیده قوانین بیمه مالک کشتی شکسته تنها کسی نبود که میتوانست از شرکت بیمه تقاضای خسارت کند. با استناد به ادعای مالک هر نهاد دیگری که در این جریان متضرر شده بود نیز میتوانست شکایت کند و به نظر نویسندگان احتمالاً به همین دلیل بود که حداقل بخشی از لوید ممکن است تصمیم گرفته باشد برای یک توافق مذاکره کند تا از برگزاری محاکمه و ریسکهای مترتب بر آن جلوگیری کند. اگرچه هیچگاه رسماً تایید نشد اما نویسندگان احتمال میدهند ایلیوپولوس چندده میلیون دلار نیز در نتیجه این توافق دریافت کرده باشد. شاید به دلیل همین پیچیدگیها بود که چلل و کمپل در موخره کتاب تاکید میکنند که بریلانته و تمام پروندههای وابسته به آن در واقع یک دعوتنامه رسمی برای دزدان و کلاهبرداران است. روی این دعوتنامه با حروف درشت نوشته شده کلاهبرداری دریایی سودآور است و حتی اگر آنقدر ناشی یا بدشانس باشید که گیر بیفتید، بسیار بعید است تحت تعقیب قانونی قرار گیرید. چل و کمپل، خوشبینانه امیدوارند کتاب آنها باعث بازنگریهایی شود که اقدامات مشابه را پرهزینهتر و در نتیجه احتمال وقوع آن را کمتر کند.