درسهایی از گذشته
روم باستان و توسعه پایدار
توسعه پایدار دربر گیرنده این دیدگاه است که پیشرفت مادی باید با شمول اجتماعی و احترام به محیط زیست همراه باشد. قطع ارتباط رشد اقتصادی و دو رکن دیگر یک اقدام خودتخریبی خواهد بود. مطالعه موردی روم باستان به ما نشان میدهد که چگونه یک تراژدی اتفاق میافتد و چگونه میتوان از آن اجتناب کرد.
توسعه پایدار دربر گیرنده این دیدگاه است که پیشرفت مادی باید با شمول اجتماعی و احترام به محیط زیست همراه باشد. قطع ارتباط رشد اقتصادی و دو رکن دیگر یک اقدام خودتخریبی خواهد بود. مطالعه موردی روم باستان به ما نشان میدهد که چگونه یک تراژدی اتفاق میافتد و چگونه میتوان از آن اجتناب کرد. جمهوری روم 500 سال دوام آورد چون نهادهای آن به اندازه کافی گسترده بودند که بتوانند خود را با دو چالش بزرگ آن دوران انطباق دهند: جدال داخلی بین اشراف و تودهها، و جدال خارجی با دولتهای رقیب و الحاق سرزمینهای فتحشده. بهرغم وجود تنشهای مداوم، ارزشهایی مشترک رومیان را به یکدیگر پیوند میداد: حس افتخاری که در خدمت به مردم ریشه داشت و تعهد به پذیرش نفع مشترک.
این وضعیت چند نسل ادامه یافت تا زمانی که مشکلات شدید شدند. تغییرات در ابتدا اندک بود. در ابتدای قرن دوم قبل از میلاد گستره جمهوری روم از سرزمین گل (Gaul) تا یونان را دربر میگرفت. توسعه قلمرو به همراه دریافت خراج، مالیات ایالات جدید و توسعه معادن فلزات موج انبوهی از ثروت پدید آورد و طبقه جدیدی از ابرثروتمندان ایجاد شد. رومیها موسساتی مالی ساختند که بستههای وام ارائه میدادند، آنها را دوباره به فروش میگذاشتند و سود حاصل را در پروژههای زیرساختاری سرمایهگذاری میکردند. از بسیاری جهات این فرآیند همانند جهانیسازی در زمینه تجارت و امور مالی بود. شکوفایی اقتصادی باعث شد در قرن اول پیش از میلاد جمعیت روم به حدود یکمیلیون نفر برسد و روم اولین شهری باشد که چنین جمعیتی را در خود جای میداد.
هجوم بردهها
اما همه چیز خوب پیش نرفت. ثروت جدید در میان همگان توزیع نمیشد و هجوم انبوه بردگان به بازار کار باعث شد سربازان و شهروندان بیکار و بهطور فزایندهای خشمگین شوند. آنگونه که ادوارد واتس در کتاب جدیدش با عنوان «جمهوری میرا» مینویسد تجمیع ثروت جای فضیلتهای فردی و خدمت به کشور را به عنوان معیار اصلی موفقیت گرفت. طبقه برتر ثروت خود را صرفاً برای ساخت ویلا و خرید کالای تجملی صرف نمیکردند بلکه، برخلاف پیشینیان، آنها در مقیاسی وسیع به رشوه و فساد روی آوردند تا بتوانند افتخارات و مناصب سیاسی و همچنین مصونیت قضایی به دست آورند.
شاید هیچ کس بهتر از مارکوس یسینیوس کراسوس نتواند پویایی آن دوران را نشان دهد. ثروت او که عمدتاً از طریق سفتهبازی متقلبانه در املاک به دست آمده بود با کل خزانهداری روم برابری میکرد. از آنجا که او بانکدار صدها سیاستمدار بود توانست با کمک ثروت خود نفوذی بیرقیب پیدا کند.
اما طولی نکشید که خطوط گسل پدیدار شدند. در قرون گذشته طبقه برتر با تسهیم قدرت و توازن مجدد سیاسی به نارضایتی عمومی پاسخ میدادند اما این اجماع به خاطر فساد و منافع فردی از بین رفت. در سراسر قرن آخر جمهوری روم یک الگو بارها و بارها تکرار شد. خشم عوامگرایان به نارضایتی اشراف و تندروی و اغلب به خشونت دو طرف منجر میشد.
غلات یارانهای
چرخه تغییرات با تیبریوس و گایوس که برادر بودند آغاز شد. تیبریوس برای بازتوزیع زمین بین فقرا مبارزه میکرد اما برنامه اصلاحات او مخالفت محافظهکاران را برانگیخت و او با ضربات چماق کشته شد. گایوس برادر کوچکتر با تمرکز بر حمایت اجتماعی از طریق اعطای غلات یارانهای و مبارزه با فساد از طریق اصلاحات قضایی وارد عمل شد اما او نیز به قتل رسید.
به دنبال این هرج و مرجها گایوس ماریوس در نقش قهرمان فقرا قیام کرد و موجی از تنفر عمومی علیه فساد سناتورها برانگیخت. اما او در نهایت با طرفداران استفاده از خشونت برای اهداف سیاسی همدست و باعث شد دیکتاتوری سولا «Sulla» ظهور کند. سولا اعمالی غیرقابل تصور انجام داد. او رهبری ارتشی را به دست گرفت که کل شهر را اشغال کرده بودند. حکومت او با اعمال ممنوعیتهای فراوان، مصادره املاک و خلع قدرت فرماندهان همراه شد. در سالهای پس از آن، اشراف ریاکاری از قبیل کاتالین و کلودیوس تلاش کردند با سوءاستفاده از نارضایتی عمومی و روی آوردن به خشونت و ارعاب منافع خود را پیش برند. این اقدامات راه را برای ژولیوس سزار هموار کرد. او از تاکتیکهای نظامی برای اجرای اصلاحات عوامگرایانه بهره برد اما پس از پیروزی در جنگ داخلی به یک دیکتاتور تبدیل و روزبهروز خودکامهتر شد. قتل او آغازگر دور جدیدی از خونریزیهای داخلی بود که در عمل نظام جمهوری را نابود کرد.
خرد شدن هنجارها
در طول قرن پایانی و سرنوشتساز جمهوری روم تعدادی از فرمانروایان هنجارهایی را شکستند که در گذشته تخطیناپذیر بودند. خشونت سیاسی به امری رایج تبدیل شد. نهادهای دولتی قدرت سرکوب مخالفان را به دست آوردند. مردم روزبهروز عصبانیتر میشدند. قدرتمندان نیز به نوبه خود وعده برقراری نظم میدادند. همه این اتفاقات محصول زخمهای چرکین فساد و نابرابری بودند.
پس از سقوط نظام جمهوری روم دوباره به دوران شکوفایی بازگشت هرچند صلح حاکم تا حدی به خاطر سرکوب نهادهای دموکراتیک ایجاد شده بود. ادوارد گیبون واقعهنگار بزرگ دوران سقوط روم اوج امپراتوری را در قرن دوم بعد از میلاد و در دورانی تاریخی میداند که شرایط برای شادمانی و خوشبختی نژاد بشر فراهم بود. اما آنچه گیبون نمیدانست این حقیقت بود که رومیها خوشاقبالی خویش را مدیون آب و هوای مناسب بودند. آنگونه که کایل هارپر در کتاب جدید خود «سرنوشت روم: آب و هوا، بیماری و پایان امپراتوری» مینویسد دوره زمانی بین سالهای 200 قبل از میلاد و 150 پس از میلاد اکنون به عنوان دوران آب و هوای مطلوب روم شناخته میشود که گرما، رطوبت و قابلیت پیشبینی از ویژگیهای آن بودند. ویژگیهایی که برای محصولات کشاورزی امپراتوری روم عواملی کلیدی قلمداد میشدند. اما تا قرن سوم آب و هوا خنکتر، خشکتر و پیشبینیناپذیرتر شد و خشکسالی و نابودی محصولات تناوب بیشتری پیدا کرد و در اواسط قرن پنجم عصر یخبندان کوچک فرا رسید.
اقلیم متغیر
تغییر آب و هوا مقاومت و تابآوری امپراتوری در برابر انواع تکانهها از جمله بیماریهای واگیردار را کاهش داد. بیماری آبله در قرن دوم شیوع یافت و در قرن سوم نیز نوعی بیماری ویروسی فراگیر شد که احتمالاً ابولا بود، در اواسط قرن ششم طاعون جاستینین (Justinian)، اولین نوع شناختهشده طاعون میمونی جان حدود نیمی از مردم امپراتوری را گرفت.
شواهد تازه بر نقش تغییرات اقلیمی مهر تایید میزنند. دهه قبل از شیوع طاعون شاهد سردترین دما در طول 2000 سال بود که به دنبال مجموعهای از فورانهای آتشفشانی اتفاق افتاد. احتمالاً این رویداد باعث شد موشهای صحرایی و موشخرماها از زیستگاه طبیعی خود در آسیای مرکزی خارج شوند و با خود ساسهای انتقالدهنده باکتری را جابهجا کنند. در نتیجه موشهای سیاه که در سرتاسر شبکه گسترده جادههای تجاری روم فراوان بودند آلوده شدند.
حقیقت آن است که سقوط امپراتوری روم نتیجه چندین عامل بود. شاید این رویداد تنها رویدادی در جهان باشد که گمانهزنیهای زیادی در مورد عوامل آن به عمل آمده است. اما بیش از هر چیز آشکار است که تاثیر طبیعت بر عالم بشری یک عامل اصلی بود. امپراتوری روم که نیروهای خشن طبیعت آن را به ضعف کشانده بودند در قرن سوم در آستانه فروپاشی قرار گرفت. در این زمان بیثباتی سیاسی، ناامنی مرزها و بحران مالی ناشی از تضعیف واحد پولی فراگیر شد. پس از یک تجدید حیات اقتصادی در قرن چهارم محیط طبیعی یکبار دیگر دست بهکار شد. خشکسالی شدید در اوراسیا اقوام هون -که هارپر آنها را «پناهندگان اسبسوار اقلیمی» میخواند- را به مهاجرت واداشت. این آغازگر تاثیر دومینویی مهاجرت انبوه در مرزهای روم بود که در نهایت به سقوط امپراتوری غربی در قرن پنجم منجر شد. به دنبال آن در قرن ششم فجایع سهگانه نابودی محصولات کشاورزی در نتیجه تغییرات آب و هوا، طاعون کشنده و جنگ ویرانگر روی دادند. در این دوران جمعیت روم به 20 هزار کاهش یافت و میدان بزرگ روم به مزرعه گاوها تبدیل شد.
هنجارهای اجتماعی
هم جمهوری روم و هم امپراتوری روم سقوط کردند چون هر دو در آزمون توسعه پایدار مردود شدند. آن شکست میتواند درسی برای روزگار ما باشد، شکستی در تاریخ که ضعف هنجارهای اجتماعی، قطببندیهای سیاسی ناشی از نابرابری اقتصادی، تسلط طبقه برتر بر منافع عمومی و فجایع زیستمحیطی عوامل بروز بحران پس از بحران بودند.
ما باید این درس را جدی بگیریم به ویژه اکنون که صدای تاریخ را به شکل هراسآور و ترسناک میشنویم. به همین دلیل دستیابی به اهداف توسعه پایدار یعنی فراخوان جهان برای پایان دادن به فقر، حفاظت از سیاره زمین و تضمین آرامش و شکوفایی مشترک ضرورتی فوقالعاده پیدا میکند. تجربه روم پنجرهای را به روی ما میگشاید که آینده محتمل در صورت عدم اقدام را به ما یادآوری میکند.
البته بین اقتصاد زمان ما و اقتصاد روم باستان تفاوتهای مهمی وجود دارد، اقتصاد ما به مراتب ثروتمندتر، سالمتر، فراگیرتر و مقاومتر است. رومیها قادر نبودند اشکال مختلف محرومیت مادی را از میان بردارند هرچند آنها میتوانستند و بایستی نابرابریهای ناشی از تجربه جهانیسازی خود را مدیریت میکردند. ما توان آن را داریم که هر دو کار را انجام دهیم.
علاوه بر این ما میتوانیم مشکل تغییرات اقلیمی را که بزرگترین چالش نسل ماست حل کنیم. رومیان زیردست طبیعت بودند و فعالیت آنها عامل بروز تغییرات اقلیمی نبود بنابراین آنها برای توقف یا کند کردن اثرات آن کاری انجام نمیدادند. اما از آنجا که فعالیتهای بشر امروزی عامل تغییرات اقلیمی است ما میتوانیم با تغییر رفتار خود و ساخت یک سامانه انرژی کربن صفر در سه دهه آینده این مشکل را مهار و حل کنیم. نکته آخر اینکه توسعه پایدار اهمیتی همیشگی دارد و فرقی نمیکند که ما درباره سال 130 قبل از میلاد، 530 یا 2030 صحبت کنیم.
منبع: اکونومیست