دردسر تکشاخهای فناوری
فقدان مسیر به سمت سود بیشتر
سرمایهگذاران اغلب جهان تجارت را با نام حیواناتی مانند خرس، گاو، شاهین، کبوتر و سگ توصیف میکنند. در حال حاضر بنگاههای فناوری خصوصی با ارزش بیش از یکمیلیارد دلار که در ظاهر قدرتمند و معجزهآسا هستند اما از نظر اندازه اسبهای کوچکی بیش نیستند با عبارت تکشاخها توصیف میشوند.
سرمایهگذاران اغلب جهان تجارت را با نام حیواناتی مانند خرس، گاو، شاهین، کبوتر و سگ توصیف میکنند. در حال حاضر بنگاههای فناوری خصوصی با ارزش بیش از یکمیلیارد دلار که در ظاهر قدرتمند و معجزهآسا هستند اما از نظر اندازه اسبهای کوچکی بیش نیستند با عبارت تکشاخها توصیف میشوند. ماه آینده شرکت اوبر (Uber) در بزرگترین عرضه اولیه عمومی (IPO) امسال بیش از 10 میلیارد دلار گردآوری خواهد کرد. این رویداد پس از عرضه اولیه عمومی سهام علیبابا و فیسبوک سومین رویداد بزرگ آمریکا در حوزه فناوری تلقی میشود. شرکتهای ایربیانبی (Air bnb) و ویورک (We Work) دنبالهرو لیفت (Lyft) میشوند که قبلاً سهام خود را شناور کرده بود و شرکت پینترست (Pinterest) قرار بود در زمان چاپ نشریه اکونومیست به این مرحله وارد شود. در چین موج عرضه اولیه که سال گذشته آغاز شد با قدرت پیش میرود. به خاطر محصولات مشتریپسند و وجود انبوهی از کاربران ارزش کلی این بنگاهها به صدها میلیارد دلار بالغ میشود. آنها به همراه سرمایهگذاران ماجراجوی حامی خود سهام را با قیمتهای بالا به صندوقهای سرمایهگذاری و بازنشستگی میفروشند که برای مردم عادی کار میکنند. با این حال تکشاخها یک مشکل دارند: الگوی کسبوکار.
طبق گزارش این هفته نشریه اکونومیست دهها تکشاخ که در بورس قرار دارند یا احتمال دارد وارد بورس شوند سال گذشته در مجموع 14 میلیارد دلار زیان ثبت کردند. زیان تجمیعی آنها به 47 میلیارد دلار میرسد. نرخ خدمات آنها از تاکسیرانی گرفته تا اجاره دفتر کار روزبهروز ارزانتر میشود تا بتوانند رشد درآمدی را سرعت بخشند. دلیل این امر را باید در فلسفه رشد برقآسای (Blitzscaling) سیلیکون ولی جستوجو کرد که هدف فتح بازارهای انحصاری را دنبال میکند. به اصطلاح انگلیسیزبانها آنها با سرعت زمینها را میگیرند با این امید که طلا پیدا کنند.
با این حال برخلاف ادعای تبلیغکنندگان برخی تکشاخها فاقد صرفهجویی حاصل از مقیاس هستند و موانعی بر سر راه ورود آنها به بورس وجود دارد. همزمان، تشدید مقررات آزادی عمل آنها را در حرکت سریع و هنجارشکنی محدود میسازد. لازم است سرمایهگذاران در هنگام عرضه اولیه عمومی درخواست کنند قیمت سهام پایینتر بیاید و در غیر این صورت خود را کنار بکشند. کارآفرینان حوزه فناوری و حامیان آنها باید در مورد رویکرد ناپایدار خود در زمینه ساخت بنگاهها و تجاریسازی ایدهها بازنگری کنند.
صنعت پرورش تکشاخ به گونهای که امروز وجود دارد در 25 سال پیش امکانپذیر نبود. در سال 1994 فقط شش میلیارد دلار سرمایه به صندوقهای ماجراجو وارد شد و ارقام چکها به 10 میلیون نمیرسید. آمازون قبل از عرضه اولیه عمومی در سال 1997 فقط 10 میلیون دلار سرمایه جذب کرده بود. سه تغییر اتفاق افتاده است. به خاطر رایانش ابری، تلفنهای هوشمند و رسانههای اجتماعی که به بنگاههای نوپا امکان پخش شدن در سراسر جهان را میداد رشد سریع آسانتر شد. نرخ پایین بهره باعث شد سرمایهگذاران در جستوجوی بازدهی بهتر باشند. همچنین گروه کوچکی از بنگاههای ابرستاره از قبیل گوگل، فیسبوک، علیبابا و تنسنت در چین ثابت کردند که وجود بازارهای بزرگ، سودهای بالا و انحصارات طبیعی به همراه اندکی سرمایه فیزیکی و مقررات آسانتر کلیدهای رسیدن به ثروتهای هنگفت هستند. ناگهان حوزه فناوری این فرمول جادویی را در هر صنعتی که میتوانست بهکار برد و برای سرعت بخشیدن به این فرآیند از پولهای هنگفت استفاده کرد.
اشتباه نشود، تکشاخهای امروزی در مقایسه با بوقلمونهای حباب فناوری سال 2000 از قبیل پت داتکام (Pet.com) که 10 ماه پس از عرضه اولیه عمومی ورشکسته شد بسیار بهتر عمل میکنند. اپ (app)های مسافربری از تاکسیهای رسمی بسیار راحتترند، تحویل غذا به سرعت برق انجام میگیرد و موسیقی سیال از دانلود فایل بهتر است. تکشاخها همانند گوگل و علیبابا از پایگاه کاربر بزرگی برخوردار هستند. کسبوکار اصلی آنها نیازی به سرمایه فیزیکی ندارد و آنها میتوانند فناوری اطلاعات خود را به عرضهکنندگان ابری برونسپاری کنند. آنگونه که مدارک عرضه اولیه عمومی نشان میدهند فروش این بنگاهها به سرعت در حال افزایش است.
نگرانی بزرگ آنجاست که زیانهای آنها بیانگر مشکلات موقت در رشد نیستند بلکه بازارهای بسیار شلوغ و مشتریان بیاحتیاط را نشان میدهند. در انحصارات دیجیتال اصلی شبکه برای هر کاربر ارزشمندتر میشود و افراد بیشتری از آن استفاده میکنند به همین دلیل است که 67 درصد سهم بازار شبکه اجتماعی به فیسبوک تعلق دارد. پویایی تکشاخها به این اندازه قانعکننده و رضایتبخش نیست. با وجود کاهش قیمتها، مشتریان اپهای مسافربر خود را به یک بنگاه محدود نمیسازند. تعجبی ندارد که ارزش سهام لیفت (Lyft) قبل از عرضه اولیه عمومی 20 درصد کاهش داشت. هرکس میتواند دفتر کاری را اجاره کند و میزهای آن را اجاره دهد. برخی تکشاخها میتوانند رقبای ثروتمند و بنگاههای سابقهدار را شکست دهند. شرکت اسپاتیفای (Spotify) که در سال 2018 وارد بورس شد 34 درصد از سهم بازار موسیقی سیال آمریکا را در اختیار دارد
و شانه به شانه اپل (Apple) پیش میرود.
از آنجا که بازارهای تکشاخها شلوغ و پرمنازعه هستند سود حاشیهای بهبود نیافته است هرچند میزان فروش با سرعت بالا میرود. ترس از دست دادن مشتریان باعث میشود مدیران نتوانند هزینههای بازاریابی را کاهش دهند. بسیاری از بنگاهها تلاش میکنند با عرضه محصولات کمکی از کاربران درآمد کسب کنند. همچنین از آنجا که حصارهای محکمی پیرامون کسبوکارها وجود ندارد یک سوال بزرگ در مورد تکشاخها مطرح میشود: اگر اوبر واقعاً میتواند با حدود 15 میلیارد دلار به ارزش 100 میلیارددلاری برسد چرا رقبا شانس خود را امتحان نمیکنند یا چرا یک بنگاه بزرگ پرسابقه وسوسه نمیشود به این حوزه وارد شود؟
نیروهای بیرونی نیز فرآیند رشد برقآسا را دشوار ساختهاند. نسل اولیه بنگاهها با مقررات کمتری مواجه بودند. مقرراتگذاران اینترنت را نمیشناختند بنابراین آنها میتوانستند در ابتدا پول بیشتری بگیرند و سپس تقاضای بخشش کنند. تکشاخها نیز از همین رویه پیروی کردند. بنگاه ایربیانبی مالیات بر هتلها را دور زد و اوبر مقررات اخذ مجوز تاکسیرانی را نادیده گرفت. امروز واکنشها کاملتر شدهاند و به ویژه بر مالیات دیجیتال، و قوانین دادهها و محتوا تاکید دارند. آییننامههای سرمایهگذاری در تکشاخها شامل چندین صفحه هستند که خطرات قانونی و مخاطرات نظارتی را یادآور میشوند.
همه اینها به نفع مشتریان است و پولها به سمت آنها سرازیر میشود. یارانه اعطایی چندده بنگاه به عموم مردم در سال به 20 میلیارد دلار میرسد. در حالی که قلههای فرماندهی صنعت فناوری از قبیل موتورهای جستوجو و رسانههای اجتماعی انحصاری شدهاند تکشاخها حداقل در سایر حوزهها رقابت را آغاز کردهاند.
همزمان لازم است که سرمایهگذاران خود را کنترل کنند. آنها وسوسه میشوند که موفقیت گوگل و علیبابا را به کل بنگاههای جدید تعمیم دهند. در حقیقت تکشاخها با جنگ درازمدت فرسایش و کاهش سود حاشیهای مواجه هستند. در نهایت شاید بنگاههای ضعیفتر به فروش برسند اما خطر دیگری پدیدار میشود. اکثر تکشاخها برای حق رای سرمایهگذاران سقف گذاشتهاند (اوبر یک استثناست) و بسیاری به اصطلاح «قرصهای سمی» دارند که فروش بنگاه را دشوار میسازند و اگر بنگاه در نهایت نتوانست سود کافی داشته باشد تا رضایت خریداران عرضه اولیه سهام را جلب کند سرمایهگذاران نمیتوانند مداخله کنند.
اما زمانی که رویای ایده تکشاخها تحقق یابد سیلیکون ولی و مراکز فناوری در چین چه خواهند کرد؟ اکنون میلیاردها دلار به سمت سرمایههای خطرپذیر، بنیانگذاران فناوری و کارمندان سرازیر میشود. سوال آشنا این است که آنها پول چند منزل لوکس، پروژههای انساندوستانه و برنامههای ایجاد فضای شخصی را خواهند پرداخت؟ سوال مهمتر این است که چگونه این سرمایه به شکل بنگاههای جدید فناوری بازیابی میشود؟ فلسفه رشد برقآسا در حال اوج گرفتن است. باید پس از تکشاخها گونههای جدید و منطقیتری از بنگاههای نوپا به عرصه بیایند.