ارزش زندگی نسلهای آینده
فرضیه اخلاقی در الگوهای اقتصادی تغییرات اقلیمی
تغییرات اقلیمی مجموعهای از مشکلات است که در یک مشکل جمع شدهاند. توسعه و استقرار فناوریهای کربن صفر چالشی بسیار بزرگ به شمار میرود. سیاستهای هماهنگسازی گروههای پراکنده به منظور اجرای اقدامات جمعی ضروری نیز به همان اندازه چالش دارد. در آمریکا جایی که حزب جمهوریخواه اصرار دارد تاثیرات اقلیمی را انکار کند این بحث به یک ملغمه معرفتشناسی تبدیل شده است.
هفته گذشته سیاستگذاران در هلند گردهم آمدند تا در مورد اجرای پیمان اقلیمی که سه سال قبل در پاریس به امضا رسید با یکدیگر بحث و گفتوگو کنند. پیمانی که آمریکای تحت ریاستجمهوری دونالد ترامپ از آن خارج شد.
اما در ورای همه این موضوعات یک مشکل اقتصادی قرار دارد. انسان باید بفهمد چه مقدار از منابع را باید از کاربردهای مفید – از تولید کالاهای مصرفی رفاهی تا تامین مالی بازنشستگان- دور سازد و آنها را به امر مهار گرمایش زمین اختصاص دهد. شاید اینگونه محاسبات بیدلیل به نظر برسند اما بر مبنای فرضیههای اخلاقی سنگین قرار دارند که میگویند چگونه باید زندگی افراد را ارزشگذاری کرد. اگرچه نمیدانیم در نهایت چه چیز بشریت را وادار میکند تا تهدید تغییرات اقلیمی را جدی بگیرد شاید گفتوگوی صادقانه درباره هزینههای اخلاقی آن بیشتر مفید باشد.
هسته اصلی این چالش کاملاً آشکار است. فعالیتهای اقتصادی نوین گاز دیاکسید کربن تولید میکند که در جو انباشته میشود و با ایجاد اثر گلخانهای دمای زمین را بالا میبرد. افزایش دما هزینههایی بزرگ، فزاینده و درازمدت بر بشریت تحمیل میکند. جهان در مقایسه با دوران قبل از صنعتی شدن یک درجه گرمتر شده است. اگر بر همان معیار تا پایان این قرن دمای زمین به جای 5 /1 درجه 3 درجه سانتیگراد بالا برود تولید اقتصادی تریلیونها دلار کمتر میشود و شاهد افزایش دهها یا صدها میلیونی مرگومیر خواهیم بود. اما محدود کردن دمای جهان در سطح 5 /1 درجه مستلزم استفاده از منابعی است که میتوان آنها را در بهبود رفاه کنونی بهکار برد. به عنوان مثال ممکن است برای تامین هزینه سرمایهگذاری در تولید برق با کربن صفر مالیاتها افزایش یابند. در چند دهه گذشته اقتصاددانان در تلاش بودند تعیین کنند چشمپوشی از رفاه امروز با هدف آیندهای بهتر تا چه اندازه منطقی است.
مدلهای مورد استفاده آنها انبوهی از متغیرها را شامل میشوند. مهمترین متغیر نرخ تنزیل است که بیان میکند وزن رفاه آینده در قبال رفاه کنونی تا چه اندازه کمتر است. مردم ناشکیبا هستند. اگر از آنها بپرسید اکثراً یک قالب شکلات در امروز را به شکلات فردا ترجیح میدهند بنابراین اگر از آنها بخواهید شکیبایی به خرج دهند لازم است به آنها وعده دهید در آینده بیش از یک قالب شکلات میگیرند. نرخ تنزیل توضیح میدهد اگر یک کالا به آینده موکول شود ارزش کنونی آن تا چه اندازه آسیب میبیند.
قدرت تجمیع و افقهای درازمدت در بحث تغییرات اقلیمی به آن معناست که هنگام وزندهی سیاستها در مقابل یکدیگر، گزینه نرخ تنزیل اهمیت زیادی پیدا میکند. اگر نرخ تنزیل یک درصد باشد ممکن است فرد با وعده دریافت 100 قالب شکلات در قرن بعدی امروز از 37 شکلات چشمپوشی کند. اما اگر نرخ تنزیل به چهار درصد برسد یک فرد منطقی فقط از دو شکلات صرفنظر خواهد کرد.
ویلیام نوردهاوس یکی از برندگان امسال جایزه نوبل اقتصاد در کتاب برجسته خود در زمینه اقتصاد تغییرات اقلیمی که در سال 1994 انتشار یافت توصیه میکند کاهش انتشار کربن به صورت تدریجی صورت گیرد. گزارشی که لرد نیکلاس استرن در سال 2006 برای دولت بریتانیا تهیه کرد تلاشهای فوری و جدی از قبیل تخصیص یک تا دو درصد از تولید ناخالص داخلی اقتصادهای پیشرفته را برای مقابله با تغییرات اقلیمی توصیه میکند. رویکردهای تحلیلی این دو نفر از چند جهت با یکدیگر تفاوت دارند اما تفاوت اصلی محاسبات آنها بیشتر از استفاده از نرخهای تعدیل مختلف ناشی میشود.
این نرخها از کجا میآیند؟ آقای نوردهاوس نرخ خود را از مشاهده ترجیحات انسانها در زندگی واقعی به دست آورد. این ترجیحات در نرخ بهره و سایر مطالعات مربوط به تصمیمگیری آشکار میشوند. اما نمیتوان گفت آیا میتوان نرخهایی را که افراد هنگام تصمیمگیری درباره رفتن به دانشگاه یا پسانداز برای بازنشستگی در ذهن دارند برای سیاستهای اجتماعی بهکار برد که بر زندگی میلیونها فرد تاثیر میگذارند. به هر حال، سیاست اقلیمی صرفاً یک بخش از منفعت را از یک دسته به دسته دیگر انتقال نمیدهد بلکه تعیین میکند که نسل کنونی چه اندازه آسیب زیستمحیطی تهدیدکننده زندگی را به نسلهای آینده منتقل میسازد.
برخلاف اقتصاددانان، فلاسفه به بحثهای مربوط به چگونگی ارزشگذاری زندگی در فاصله زمانی و مکانی دور از ما عادت دارند. اما تایلور کوئن از دانشگاه جرج میسون (George Mason) در کتاب جدیدش با عنوان «ضمایم یک دنده: چشمانداز جامعه متشکل از افراد آزاد، بالنده و مسوولیتپذیر» استدلال میکند که نباید جایگاه اخلاقی زندگی انسانها را همانند یک پورتفوی اوراق بهادار در طول زمان در معرض بدهبستان قرار داد.
او نتایج تنزیل را به شکلی تکاندهنده ارائه میدهد: اگر نرخ تنزیل پنج درصد باشد یک زندگی انسانی در امروز در یک قرن دیگر ارزش 132 دارد. آیا واقعاً از نظر اخلاقی قابل قبول است که اکنون زندگی یک انسان را به بهای زندگی آن همه افراد در آینده نجات دهیم؟ شاید برای ما تصور زندگی افرادی که چند دهه دیگر به دنیا میآیند دشوار باشد یا ما زندگی آنها را با زندگی خود همارزش بدانیم. اما زندگی ما نیز با زندگی کسانی که زمانی بر کره زمین میزیستند فاصله دارد. وقتی آینده فرارسد همهچیز برای کسانی که در آن زندگی خواهند کرد به همان اندازه واقعی خواهد بود که اکنون برای ما هست. اقتصاددانان باید تهدیدهای آینده برای زندگی بشر را به همان اندازه تهدیدهای کنونی زندگی ما پراهمیت و معنادار بدانند.
آینده متفاوت است
نیازی نیست که نرخ تنزیل صفر باشد. آنگونه که پارتا داسگوپتا (Partha Dasgupta) از دانشگاه کمبریج میگوید این خطر وجود دارد که در چند قرن پس از این دیگر بشری روی زمین نباشد. به عنوان مثال ممکن است یک شهابسنگ به زمین اصابت کند یا فوران آتشفشانها زمین را در میان دود و غبار خفهکننده احاطه کند. منطقی است که با لحاظ این احتمال که ممکن است در آینده زندگی نباشد نرخ تنزیل برای آن را مقداری اندک در نظر بگیریم. در غیر این صورت بشریت مجبور خواهد شد اکنون هزینههای گزافی را متحمل شود تا در نهایت بتواند آسیبهای اقلیمی را کاهش دهد.
تغییر دیدگاه ما در مورد انسانهای آینده ممکن است برای وادار ساختن انسانها به هماهنگسازی اقدامات زیستمحیطی کافی نباشد. منطق اخلاق اغلب در مواجهه با فاصله جغرافیایی، فرهنگی و زمانی شکست میخورد. اما بهتر است از انسانهای آینده غافل نشویم و مدلهای اقتصادی را با توجه به آنها سازگار سازیم.