ضرورت همخوانی مطالعات فقر با قرارداد اجتماعی
بررسی مساله فقر در ایران در گفتوگو با جواد صالحیاصفهانی
جواد صالحیاصفهانی، استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک آمریکا، معتقد است مهمترین کمبود مطالعات منتهی به اندازهگیری خط فقر در ایران این است که آن را در بعد یک قرارداد اجتماعی نمیبینند. او با اشاره به اینکه یکی از دلایل محاسبه خط فقر این است که ببینند چه افرادی فقیر یا زیر خط فقر هستند تا به آنها کمکهای نقدی یا غیرنقدی شود، میگوید: در توجه به اینکه بنیه دولت و بنیه اجتماع برای چه سطحی از رفاه آماده است خیلی مهم است و نمیشود محاسبات مربوط به خط فقر را بدون توجه به این موضوع انجام داد.»
جواد صالحیاصفهانی، استاد اقتصاد دانشگاه ویرجینیاتک آمریکا، معتقد است مهمترین کمبود مطالعات منتهی به اندازهگیری خط فقر در ایران این است که آن را در بعد یک قرارداد اجتماعی نمیبینند. او با اشاره به اینکه یکی از دلایل محاسبه خط فقر این است که ببینند چه افرادی فقیر یا زیر خط فقر هستند تا به آنها کمکهای نقدی یا غیرنقدی شود، میگوید: در توجه به اینکه بنیه دولت و بنیه اجتماع برای چه سطحی از رفاه آماده است خیلی مهم است و نمیشود محاسبات مربوط به خط فقر را بدون توجه به این موضوع انجام داد.» این اقتصاددان با اشاره به اینکه در بعضی کشورهای در حال توسعه افرادی که دارای اتومبیل، کامپیوتر، ماشین لباسشویی و تلویزیون رنگی هستند فقیر محسوب نمیشوند، تاکید میکند تنها در صورتی که جامعه ایران حاضر باشد از درآمدهای مالیاتی و نفتی کشور به افرادی که با وجود داشتن این وسایل زیر خط فقر به شمار رفتهاند کمک شود، خط فقر محاسبهشده با قرارداد اجتماعی ایران خوانایی دارد و در غیر این صورت، این خط فقر فقط گویای نظرات نویسندگان گزارش خط فقر است. صالحیاصفهانی میگوید: «رفتن به سراغ این قرارداد اجتماعی که چه سطح درآمدی هست که جامعه ایران حاضر است برای کمک به افراد دارای درآمد پایینتر از این سطح مالیات بیشتری بدهد یا تورم را بپذیرد یا به هر شکل دیگری وضع زندگی آنها را بهبود بدهد خیلی مفیدتر است تا اینکه (برای تعیین خط فقر) به سراغ این محاسبه برویم که 2100 کالری چقدر هزینه دارد.»
♦♦♦
در ایران اعلام خط فقر و نرخ فقر متولی رسمی و مشخصی ندارد. در بهترین حالت گاهی آمارهای وزارت رفاه (وزارت کار فعلی) مورد استناد قرار میگیرد، اما مسوولان و کارشناسان خط فقرهای دلخواه خود را اعلام میکنند. از طرفی روشهای مختلفی برای محاسبه خط فقر وجود دارد. نظر شما درباره خط فقر و نرخ فقر اعلامی در گزارشهای اخیر مرکز پژوهشها و شیوه محاسبه آن در این مرکز چیست؟
محاسبه خط فقر و درصد افراد فقیر با هدف از این محاسبه ارتباط تنگاتنگی دارد. معمولاً سه نوع دلیل برای این محاسبات وجود دارد. یکی اینکه ببینند چه افرادی فقیر یا زیر خط فقر هستند تا به آنها کمکهای نقدی یا غیرنقدی شود. دوم اینکه ببینند فقر و نرخ فقر یعنی درصد افراد زیر خط فقر از یک سال به سال دیگر یا از یک دوره زمانی به دوره زمانی دیگر چه تغییری کرده تا بر این اساس ببینند اثر تغییر سیاستها چه بوده است؛ به عنوان مثال در ایران مقایسه فقر در دولت آقای روحانی با دولت آقای احمدینژاد یا مقایسه فقر پس از تصویب برجام با قبل از آن از جنس دلیل دوم است. دلیل سوم این است که میخواهند یک کشور را با کشورهای دیگر مقایسه کنند؛ مثلاً مقایسه ایران و ترکیه. بنابراین ارزشیابی یک پژوهش سنجش فقر بستگی به هدف پژوهش دارد. هدف مطالعه بانک جهانی از نوع دوم و سوم است، اما هدف گزارش مرکز پژوهشها برای من مشخص نیست.
کاری که بانک جهانی کرده بررسی این است که فقر در طول زمان در ایران چه تغییری کرده و چه شباهتی به کشورهای دیگر دارد که سوالات خیلی مهمی است. به نظر میرسد کاری که مرکز پژوهشهای مجلس در محاسبه خط فقر انجام داده و در ایران معمولاً در این زمینه انجام میدهند از جنس دلیل اول است، یعنی میخواهند ببینند چه کسانی به کمکهای نقدی یا غیرنقدی دولت احتیاج دارند. برای اندازهگیری خط فقر میتوان از روشهای مختلف استفاده کرد و روش مطالعه حاضر از دقت بالایی برخوردار است. اما کار به اینجا ختم نمیشود و باید دید که خصوصیات افرادی که زیر خط فقر هستند چیست. اگر قرار بر این باشد که دولت در پی این محاسبات به این افراد کمک کند و منابع این کمک یا از طریق افزایش مالیات یا کاهش پرداختها به سایر افراد جامعه تامین شود، طبیعی است که جامعه و سیاستگذار باید با دریافتکنندگان این کمکها آشنا شوند تا حاضر باشند که بار مالی آن را به دوش بگیرند. شاید مهمترین کمبود این نوع مطالعات که به اندازهگیری خط فقر ختم میشوند این است که آن را در بعد یک قرارداد اجتماعی نمیبینند. مثل اینکه دولت درآمد بیحدی دارد که کمکهای حمایتیاش به سایر افراد جامعه فشاری وارد نمیکند. منظور از بعد اجتماعی این است که وقتی مرکز پژوهشها در محاسبه خط فقر سال 1395 میگوید خط فقر در شهر تهران برای یک خانواده چهارنفری دو میلیون و 76 هزار تومان در ماه است آیا بقیه مردم ایران حاضرند از درآمد خود مقداری را به عنوان مالیات به دولت بدهند تا از افرادی که زیر این خط فقر هستند حمایت شود؟ درست است که ایران کشوری نفتخیز است و درآمدهای دولت اکثراً از مالیات نمیآید، ولی در اصل وقتی خط فقر را محاسبه میکنید در واقع میگویید افرادی که بالای این خط هستند مایل هستند به نحوی بخشی از درآمدهای مالیاتی و نفتی خود را به افراد زیر خط فقر بدهند.
به طور مثال، اگر محاسبات گزارش مرکز پژوهشها را درست فهمیده باشم، در سال ۱۳۹۵ در شهر تهران 9 /11 درصد افراد زیر خط فقر هستند که از این گروه ۲۷ درصد دارای اتومبیل، ۱۰ درصد دارای کامپیوتر، ۸۷ درصد دارای ماشین لباسشویی و همگی دارای تلویزیون رنگی هستند. در بعضی کشورهای در حال توسعه افرادی که به این وسایل دسترسی دارند فقیر محسوب نمیشوند، ولی ممکن است در ایران جامعه حاضر باشد که به آنها از درآمد خود کمک کند. در این صورت خط فقر محاسبهشده با قرارداد اجتماعی ایران خوانایی دارد در غیر این صورت، فقط گویای نظرات نویسندگان گزارش است.
وقتی شما از قرارداد اجتماعی صحبت میکنید باید روشن شود که زندگی افراد زیر خط فقر در چه میزان از سختی است تا مردم حاضر باشند بخشی از درآمد خود را به آنها بدهند. علت اینکه این بحث در ایران به این صورت مطرح نشده به نوعی بازتاب این است که نگاه همه ما به دولت است و معتقدیم دولت باید فقر را ریشهکن کند و به مردم ربطی ندارد.
بدون توجه به قرارداد اجتماعی مطالعات خط فقر ممکن است حتی باعث مشکلات اقتصادی دیگری هم بشوند. اگر به دلیلی دولت خود را ملزم بداند که هر طور شده به اینها درآمد برساند، ممکن است مجبور به چاپ پول بشود که در شرایط فعلی به تورم منجر خواهد شد که نهتنها مشکل فقیران را حل نمیکند بلکه مشکل بقیه مردم را هم چند برابر خواهد کرد. یا ممکن است از بودجه عمرانی بزند و رشد اقتصادی را فدای حمایت کند، که آن هم هزینههای خودش را دارد. بنابراین توجه به اینکه بنیه دولت و بنیه اجتماع برای چه سطحی از رفاه آماده است خیلی مهم است و نمیشود محاسبات مربوط به خط فقر را بدون توجه به این موضوع انجام داد.
مساله دیگر این است که محاسبه خط فقر بر اساس کالری مصرفی به نظر من به طور کلی مشکل دارد. اگر به توزیع کالری در جامعه نگاه کنید میبینید افراد فقیری هستند که همه اندازه کالری مصرف میکنند، یا افراد زیادی در دهکهای پایین نسبت به دهکهای بالا کالری بیشتری مصرف میکنند. اصولاً ارتباط بین کالری مصرفی و هزینه و سطح رفاه در کشورهایی که درآمدشان از میانه به بالاست، پایین است. حتی در بعضی کشورهای پیشرفته مثل آمریکا تقریباً برعکس است؛ یعنی کسانی که فقیرند بیشتر کالری مصرف میکنند و احتمال اینکه اضافهوزن داشته باشند بیشتر است. بنابراین من فکر میکنم رفتن به سراغ این قرارداد اجتماعی که چه سطح درآمدی هست که جامعه ایران حاضر است برای کمک به افراد دارای درآمد پایینتر از این سطح مالیات بیشتری بدهد یا تورم را بپذیرد یا به هر شکل دیگری وضع زندگی آنها را بهبود بدهد خیلی مفیدتر است تا اینکه به این صورت به سراغ این محاسبه برویم که 2100 کالری چقدر هزینه دارد و... .
نکته دیگر این است که در حال حاضر در ایران حمایتهای کمیته امداد و بهزیستی بر مبنای خط فقر نیستند و هر کدام معیارهای مشخص خود را دارند. به نظر من خیلی بعید است که اگر آنها به جای مکانیسم شناخت فعلی خود به فقر کالری بسنده کنند شناسایی کمیته امداد و بهزیستی از افراد فقیر بهتر شود.
شما کدام روش را برای محاسبه خط فقر در ایران پیشنهاد میکنید؟
جواب این سوال برمیگردد به اینکه برای چه کاری این خط فقر را محاسبه میکنیم. چون اطلاعات ما از هزینه و درآمد افراد بسیار کم است، احتمالاً برای پرداختهای حمایتی نیست. حال اگر برای مقایسه در طول زمان یا بین کشورها باشد، من از خط فقرهای بینالمللی شروع میکنم. مثلاً در بانک جهانی 5 /5 دلار در روز برای هر نفر در نظر گرفته شده است که بر حسب بهای «دلار بینالمللی» یعنی با در نظر گرفتن برابری قدرت خرید (PPP) محاسبه میشود. برابری قدرت خرید (PPP) دلار به ریال نرخی است که قدرت خرید در ایران و آمریکا را یکسان میکند به این معنی که همان اندازه که یک دلار در آمریکا خرید میکند، چند ریال در ایران همان بسته را میتواند بخرد. اگر بخواهید این کار را با نرخ دلار بازار آزاد انجام دهید، سطح زندگی ایرانیان را نسبت به آمریکا کم خواهید پنداشت. مثلاً در سال 1395 نرخ تبدیل PPP حدود هزار و 200 تومان بوده است، در حالی که نرخ تبدیل در بانک مرکزی یا بازار آزاد بیش از سه هزار و 500 تومان بوده است. اگر خط فقر 5 /5 دلار را با نرخ سه هزار و 500 تومان تبدیل کنیم نزدیک ۲۰ هزار تومان میشود که درصد فقر را بسیار بالا نشان میدهد، حال آنکه اگر با نرخ برابری قدرت خرید (PPP) محاسبه کنیم شش هزار و 600 تومان میشود، که سطح فقر را برای مقایسه با سایر کشورها دقیقتر نشان میدهد.
بانک جهانی این کار را برای اکثر کشورها انجام میدهد و از اینجاست که میفهمیم که به طور مثال درصد فقر در ایران و ترکیه به هم نزدیک هستند؛ حدود 10 درصد. حال آنکه اگر با نرخ دلار در بازار آزاد هر کشور این کار را انجام بدهیم، مقایسه درستی انجام ندادهایم.
البته ممکن است با توجه به قرارداد اجتماعی که از آن صحبت کردم بگویند 5 /5 دلار کم است و اگر خط فقر 5 /5 دلار به هشت دلار هم تبدیل شود، مردم حاضر باشند از طریق افزایش مالیات و کاهش سایر هزینهها از افرادی با درآمد بیشتری حمایت کنند، که این یک بحث اجتماعی مهم است و به مصرف کالری ربطی ندارد.
چرا تفاوت نرخ فقر در استانها و مناطق مختلف کشور تا این حد بالاست؟
نرخ فقر به سطح توسعه و وضعیت نابرابری در استانها و مناطق مختلف بستگی دارد. ما میدانیم که استان سیستان و بلوچستان از محرومترین استانهای کشور است چون این استان توسعه اقتصادی پیدا نکرده، درآمدها در آنجا پایین است و بنابراین درصد افراد فقیر در این منطقه از همه جای ایران بیشتر است. علت این موضوع بحثی بسیار وسیع است و باید در آن همه متغیرها را در نظر گرفت؛ از آبوهوا تا سیاستهای دولت، سیاستهای آموزشی و مسائل فرهنگی همه میتوانند باعث شوند سطح توسعه و در پی آن درآمد افراد در یک استان با استانی دیگر متفاوت باشد.
در اینجا نکتهای به نظرم میرسد که در محاسبات منطقهای مرکز پژوهشها برای من سوال برانگیز است. آن هم این است که متدی که برای خوشهبندی انتخاب کردهاند نقاط شهری استان سیستان و بلوچستان را همتراز شهرستانهای اصفهان و تبریز حساب میکند و برای آنها یک خط فقر در نظر میگیرد. این به نظر من خیلی عجیب میآید و باعث میشود که درصد فقر در سیستان و بلوچستان بیشتر از آنکه هست نشان داده شود. البته توجه مطالعه مرکز پژوهشها به تغییرات سطح هزینه زندگی بین استانها به طور کلی قابل تقدیر است، اما انتقاداتی به نحوه محاسبه وجود دارد.
مرکز پژوهشهای مجلس در گزارش برآورد خط فقر ششماهه نخست سال 1397 از هدفمند نبودن سیاستهای حمایتی فعلی و سیاست افزایش حداقل دستمزد در طول سال انتقاد و پیشنهاد کرده است برای جلوگیری از تعطیلی واحدهای تولیدی، به جای افزایش شدید دستمزد، بخش قابل توجهی از رفاه از دست رفته خانوار از طریق سیاستهای حمایتی جبران شود. به نظر شما با توجه به تورم فزاینده موجود، در وضعیت فعلی راه درست حمایت هدفمند از خانوارهای فقیر چیست؟
به عقیده من افزایش حداقل دستمزد راه درستی برای جبران رفاه ازدسترفته نیست و گزارش مرکز پژوهشها نیز بهدرستی به این نکته اشاره کرده است. متاسفانه اکثر استفادهای هم که از اعلام خط فقر میشود برای افزایش حداقل دستمزد است چون اطلاعات ما از درآمد افراد بسیار کم است. به هر حال باید این نکته در نظر گرفته شود که بالا بردن دستمزد یک کارد دو لبه است چون افزایش حداقل دستمزد اگرچه از یک جهت درآمد آنهایی را که کار دارند بالا میبرد اما از سوی دیگر از تعداد افراد شاغل میکاهد. از این سو حمایت از خانوار ترجیح دارد. در شرایطی مثل شرایط ایران، اکثر اقتصاددانها توصیه میکنند که دولت به دستمزد یارانه بدهد تا اشتغال بالا برود. حتی میتوان گفت که دولت میتواند از سیاستهای حمایتی خود کم کند و یارانه اشتغال را افزایش دهد. من فکر میکنم این یک سیاست بهینه است. افراد هم اگر درآمدی را که دولت میخواهد به آنها بدهد از طریق اشتغال به دست بیاورند زندگی خیلی بهتری خواهند داشت. در جامعهای مثل ایران که فرصتهای شغلی اندک و ورود به بازار کار بسیار سخت است، بالا بردن دستمزد کار درستی نیست و برعکس پایین آوردن آن به کمک یارانه قابل دفاع است. چراکه افراد وقتی بیکارند دچار انواع آسیبهای روحی و اجتماعی میشوند، ولی وقتی شاغل باشند احساس بهتری دارند.
مشکلی که امروز ما با آن روبهرو هستیم این است که برای برخورد با شوک تحریمهای ترامپ، از یک حربه بسیار قوی که تبدیل یارانه انرژی به یارانه حمایتی است بازماندهایم. در سال 1391 که برای اولینبار تحریمها در ایران شدید شد، یارانه نقدی بابت طرح هدفمندی خیلی کمک کرد که مردم آسیب زیادی از این تحریمها نبینند. البته آن طرح هم مشکلات خود را داشت. یک مشکل ویژه آن این بود که مقدار یارانه از درآمد آن طرح خیلی بیشتر بود. متاسفانه دولت آقای روحانی درست برعکس عمل کرده، یعنی در این دوره از تحریم مقدار یارانه انرژی بالا رفته و یارانه نقدی کاهش داشته است. همانطور که میدانید یارانه انرژی بسیار ناعادلانه توزیع میشود که در شرایط فعلی بسیار جای تاسف دارد. دولت درآمد خیلی زیادی از فروش حاملهای انرژی در داخل ایران میتواند داشته باشد که مشکلات بودجه را تا حد زیادی رفع میکند. حدوداً پنج میلیون بشکه نفت و گاز در روز در داخل ایران مصرف میشود که تقریباً دو برابر آن چیزی است که ایران صادر میکرد البته قبل از تحریم.
طرحی که این روزها مطرح است که کارت بنزین را نهفقط به دارندگان وسایل نقلیه، بلکه به همه مردم بدهند مشابه همان طرح آقای احمدینژاد است و طرح بدی نیست ولی این طرح دو مشکل دارد؛ یکی اینکه در طرح پیشنهادی فعلی مقدار زیادی از بنزین کماکان به بهای کم فروخته میشود و دوم اینکه یارانه انرژی به گاز، آب و برق را در نظر نمیگیرد. به نظر من بهترین نوع تامین مالی حمایت از اقشار آسیبپذیر حذف یارانه انرژی است؛ نهتنها یارانه بنزین، بلکه یارانه همه انرژیها.
به نظر نمیرسد دولت در حال حاضر برنامهای برای چنین کاری داشته باشد. آیا راه دیگری هم برای کاستن از شدت فقر وجود دارد؟
راههای دیگر بسیار دشوار است و با هزینه پایین آوردن سطح زندگی اکثر مردم ایران همراه است. یعنی میتوان با چاپ پول و کاهش هزینههای عمرانی و پایین آوردن رشد اقتصادی به فقرا رسیدگی کرد، اما هزینه این اقدامات بسیار بالاست. ضمن اینکه چه دلیلی هست که وقتی یک راهحل منطقی برای سیاستگذار وجود دارد، آن را رها کند و به سراغ راههای نامعقول برود که هزینه بالایی دارد؟ بهترین طرح این است که انرژی به قیمت بینالمللی در اختیار همه گذاشته شود. به این ترتیب درآمد زیادی به جیب دولت خواهد رفت که میتواند آن را به طور مستقیم به مردم بدهد؛ یا به طور مساوی یا در رابطه با سطح درآمد. اینکه بر پرداخت مستقیم این درآمد به مردم تاکید میکنم به این علت است که واگذاری این درآمد از طریق سازمانهای مختلف، از سازمان برنامه و بودجه گرفته تا بهزیستی، هزینه دارد و از شفافیت کافی برخوردار نیست.