زیر پرچم
تجربه ملی کردن صنایع مختلف در جهان چه درسهایی دارد؟
چه در کشورهایی که دولتمردان آن پرچمدار سرمایهداری و خصوصیسازی بودهاند و هستند و چه در کشورهای سوسیالیستی، ملیسازی همواره به عنوان ابزاری برای حمایت از تولیدات استراتژیک و همچنین جلوگیری از نابودی صنایع و شرکتهایی که به دلیل مشکلات مالی در آستانه ورشکستگی بودهاند، مورد استفاده قرار گرفته است.
مرتضی مرادی: چه در کشورهایی که دولتمردان آن پرچمدار سرمایهداری و خصوصیسازی بودهاند و هستند و چه در کشورهای سوسیالیستی، ملیسازی همواره به عنوان ابزاری برای حمایت از تولیدات استراتژیک و همچنین جلوگیری از نابودی صنایع و شرکتهایی که به دلیل مشکلات مالی در آستانه ورشکستگی بودهاند، مورد استفاده قرار گرفته است. در پس این ملیسازیها، گاهی اهداف سیاسی و پوپولیستی وجود داشته، گاهی اهداف ملیگرایانه و ضداستعماری، و گاهی نیز اهدافی همچون عدالت اجتماعی، کاهش فقر و از بین بردن شکاف نابرابری، سکان کشتی ملیسازیها را در دست داشته است. در این بخش، به تعدادی از مهمترین ملیسازیها در بریتانیای کبیر به عنوان یک کشور کاپیتالیست و ونزوئلا به عنوان یک کشور سوسیالیست پرداختهایم.
ملیسازی در بریتانیای کبیر
در بریتانیا، زمانی یکی از مهمترین وجه تمایزها میان اتحادیههای کارگری و محافظهکاران، ملیسازی صنایع بود که این کلنجارها امروزه در بریتانیا از مد افتاده است. کمپینهای تونی بلر در دهه 1990 به منظور مدرنسازی اندیشههای اتحادیه کارگری، تاثیر بسزایی در بسته شدن باب بحث در مورد ملیسازی در بریتانیا داشت.
در زمان تاچر (دهههای 70 و 80 میلادی)، بیشتر شرکتهای دولتی شامل صنایع گاز، برق، مخابرات، زغالسنگ، فولاد، فرودگاهها و خودروسازیها خصوصیسازی و فروخته شدند. اما در واقع ملیسازی در تمام دولتهای بریتانیا و از سوی رهبران همه احزاب سیاسی آن، با اهداف مختلفی چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت، بهعنوان یک ابزار مورد استفاده قرار گرفته است. در گذشته، دولتها معمولاً از ملیسازی برای آمادهسازی زیرساختها همچون حملونقل یا زیرساختهای صنعت مخابرات برای حمایت از بنگاهها و همچنین نجات بنگاههای در حال نابودی استفاده میکردند. به عبارت دیگر، از یکسو دولتها با این منطق که برای حمایت از صنایع کوچک، باید به آنها در دسترسی به خدمات حملونقل و مخابرات کمک کنند، اقدام به ملیسازی این صنایع میکردند تا به راحتی بتوانند دسترسی به این خدمات را برای بنگاهها فراهم کنند. از سوی دیگر نیز، در مواردی شرکتهای خصوصی رو به ورشکستگی میگذاشتند و دولتها برای جلوگیری از وقوع بحران برای کارکنان این صنایع و همچنین ادامه تولید آنها، مجبور به ملیسازی آنها میشدند.
ملیسازیهای گذشته، میتواند درسهای بسیار مهمی برای ما داشته باشد که در ادامه به چهار مورد از مهمترین این درسها اشاره میکنیم و سپس به چند مورد از مهمترین ملیسازیها در تاریخ بریتانیا خواهیم پرداخت.
1- ملیسازی بنگاههای در حال نابودی، بسیار کمتر از ملیسازی صنایع با هدف آمادهسازی زیرساختها، موفق بوده است.
2- هزینههای ملیسازی به طور قابلتوجهی میتواند نوسان داشته باشد و از موردی به مورد دیگر تغییر کند.
3- یکی از مهمترین مشکلات پیش روی ملیسازی بنگاهها، مقیاس سرمایهگذاری و نوآوری در تولیدات آنهاست.
4- اثر ملیسازی روی اقتصاد، اغلب به این بستگی دارد که رقابت را تحت تاثیر گذاشته است یا خیر؛ یا به عبارت دیگر، جلوی رقابت را گرفته است یا نه.
شبکه ریلی، 2002
آخرین خصوصیسازیها از سوی دولت محافظهکار بریتانیا در سال 1996، سیستم پیچیدهای را از شرکتهایی که در صنعت خطوط ریلی فعالیت میکردند و کنترل آن را به دست داشتند، به وجود آورد. در میان این شرکتها، شرکتی با نام «ریلترک» (Railtrack) وجود داشت که وظیفهاش، نگهداری از مسیرها و ایستگاهها بود و بابت خدماتی که ارائه میداد، از شرکتهای فعال در خطوطی که در آن فعالیت داشت، دستمزد دریافت میکرد.
اما زمانی که هزینهها بسیار افزایش یافت و شرکت ریلترک نتوانست از شرکتهای ریلی، درآمد کافی کسب کند و به سود برسد، این مدل شکست خورد. در سال 2002، استفن بایرز (Stephen Byers)، دبیر اتحادیه کارگری بریتانیا در حوزه حملونقل، اعلام کرد که او برنامه داشته است که ریلترک را با یک سازمان غیرانتفاعی به نام «شبکه ریلی» (Network Rail) که تحت کنترل خزانهداری است، جایگزین کند.
دولت وقت بریتانیا انکار کرد که این کار، نوعی ملیسازی بوده است. اما سهامداران ریلترک، درخواست جبران غرامت کردند و در نهایت نیز، موفق به دریافت بیشتر ارزش سهامشان در زمانی که معاملات آن به اتمام رسید، شدند.
بانک جانسون متی، 1984
در دهه 1960 میلادی، شرکت جانسون متی (Johnson Matthey) که در زمینه طلا و دیگر فلزات گرانبها تخصص داشت، اقدام به تاسیس کسبوکار بانکی کرد. تا دهه 1980، بیشتر درآمد این شرکت، از فعالیتهای سفتهبازانه مرتبط با قیمت طلا و همچنین وامهای پرریسک بانکی که تاسیس کرده بود، به دست میآمد.
در سال 1983، وضعیت این وامها خراب شد. بانک جانسون متی رو به ورشکستگی گذاشت و در سال 1984، بانک انگلستان (Bank of England)، یک بسته نجات را که شامل خرید سهام این بانک میشد، به سهامداران آن ارائه کرد. این دخالت کوتاهمدت، مشکلی را برای دولت محافظهکار وقت بریتانیا به وجود نیاورد.
رولز رویس، 1971
صنعت هواپیمایی همواره و به شدت، مورد توجه و حمایت مستقیم یا غیرمستقیم دولتهای بریتانیا در مراحل اولیه توسعهاش بوده است.
در سال 1971، دولت محافظهکار ادوارد هیث (Edward Heath) شرکت رولز رویس را (Rolls-Royce) که یکی از حوزههای فعالیت آن، ساخت موتور هواپیماست، ملی کرد. دلیل این ملیسازی این بود که شرکت رولز رویس، به خاطر بالا رفتن هزینههای توسعهای به منظور ساخت مدل RB211 موتور هواپیما، با مشکلات مالی مواجه شده بود و عدم ملیسازی آن، احتمالاً نابودیاش را به همراه داشت.
قابل توجه است که آن بخش از شرکت رولز رویس که در تولید خودرو فعالیت داشت، در سال 1973 از این شرکت جدا شد. همچنین رولز رویس در سال 1987 و در جریان خصوصیسازیهای تاچر، مجدداً به شرکتی خصوصی تبدیل شد.
رولز رویس یکی از بزرگترین شرکتهای بینالمللی بریتانیاست و بعد از جنرالموتورز ایالات متحده، در زمینه تولید موتور هواپیما در جایگاه دوم دنیا قرار دارد. همچنین این شرکت در کشورهایی همچون آلمان، ایالات متحده و چین، مشغول به فعالیت است.
بریتیش لیلاند، 1975
تاسیس شرکت بریتیش لیلاند (British Leyland) که هدف آن، آمیختن همه برندهای خودروسازی بریتانیا با یکدیگر و تبدیل آنها به یک شرکت واحد بود، از بزرگترین فجایع ملیسازی در تاریخ به حساب میآید.
این شرکت، در ابتدا با تلاش دولت کارگری بریتانیا در سال 1968، در بخش خصوصی شروع به فعالیت کرد. اما به زودی مشخص شد که منابع این شرکت آنقدر محدود است که توانایی رقابت با خودروسازان بینالمللی همچون فورد و واکسال را ندارد.
در سال 1975، دولت اقدام به ملیسازی این شرکت کرد و در نهایت، شرکتهای خودروسازی آستین موریس (Austin-Morris)، جگوار (Jaguar)، روور (Rover) و شرکت موتورسیکلتسازی تریامپ (Triumph)، تحت مالکیت شرکت ملی لیلاند، هر یک به طور جداگانه فعالیت خود را ادامه دادند و بخشهای مربوط به تولید اتوبوس و کامیون نیز از یکدیگر جدا شدند و به عبارت دیگر، شرکت لیلاند به بخشهای جداگانه و مجزا تجزیه شد.
اما به دلیل روابط صنعتی ضعیف و طراحیهای غیرخلاقانه، سهم بازار شرکت لیلاند به شدت افت کرد و از اینرو، بخشهایی از شرکت به شرکت تولید هواپیمای BAE فروخته شد. پس از آن نیز با فروش بخشهای دیگر شرکت، لیلاند اساساً تفکیک شد و به دست سرمایهگذاران خارجی افتاد. به طوری که شرکت خودروساز BMW، روور و مینی (Mini) را تحت مالکیت خود درآورد و کمپانی فورد، با خرید جگوار و لندروور (Land Rover) از وضعیت نامساعد لیلاند، به نفع خود استفاده کرد. همچنین چینیها نیز MG را خریداری کردند.
اخیراً بریتانیا بر آن شده است که مجدداً صنعت خودرو خود را احیا کند، اما تقریباً تمام این صنعت، تحت مالکیت خارجیها قرار دارد.
ملیسازی در ونزوئلا با چاوس
هوگو چاوس، رئیسجمهور فقید ونزوئلا، در طول دوران حکمرانیاش در جریان دستورالعملهای سوسیالیستی، ملیسازیهای فراوانی را انجام داد. در ادامه، مهمترین ملیسازیهایی را که در دوره چاوس انجام شد به طور خلاصه شرح میدهیم.
ملیسازی نفت
در سال 2007، دولت چاوس عمده کنترل چهار پروژه نفتی در منطقه کمربند اورینوکو (کمربند نفتی اورینوکو) به ارزش 30 میلیارد دلار را در اختیار گرفت. شرکتهای اکسون موبیل (Exxon Mobil) و کونوکو فیلیپس (ConocoPhillips) در نتیجه این اقدامات چاوس، از ونزوئلا خارج شدند که ونزوئلا نیز مجبور شد غرامتهایی را به آنها بپردازد. همچنین شرکت نفتی توتال فرانسه، شرکت نفتی استات اویل هیدرو (StatoilHydro) نروژ، در جریان ملیسازیهای نفتی چاوس، بخش عظیمی از فعالیتهای خود در ونزوئلا را از دست دادند.
کشاورزی
در سال 2009، چاوس، بخشی از تولید برنج را که از سوی شرکت آمریکایی فعال در حوزه غذا با نام کارگیل (Cargill) کنترل میشد، ملیسازی کرد. در سال 2010 نیز، ونزوئلا شرکت فرتینیترو (Fertinitro)، یکی از بزرگترین تولیدکنندگان کود در جهان را ملیسازی کرد. این ملیسازیها، شرکت آگرویسلنا (Agroislena)، یک شرکت محلی عرضهکننده محصولات کشاورزی را نیز در دام خود انداخت. همچنین گفته میشود که بیش از 200 هزار هکتار از زمینهای تحت مالکیت شرکت بریتانیایی عرضهکننده گوشت با نام وستیفودز (Vestey Foods)، در دوران چاوس تحت مالکیت دولت ونزوئلا درآمد.
صنعت و فولاد
در اکتبر سال 2010، چاوس کنترل فعالیتهای محلی شرکت اوونز ایلینویز (Owens Illinois Inc) را در اختیار گرفت. این شرکت، خود را بزرگترین تولیدکننده جهانی کانتینر توصیف میکرد. در سال 2008 نیز، دولت ونزوئلا بخش تولید سیمان در این کشور را که تحت کنترل شرکت سوئیسی هولکیم (Holcim)، شرکت فرانسوی لافارج (Lafarge) و شرکت مکزیکی سمکس (Cemex) بود، ملیسازی کرد.
همچنین در سال 2009، دولت ونزوئلا دو میلیارد دلار به شرکت آرژانتینی ترنوئیم (Ternium) که در حوزه فولاد فعالیت میکرد، پرداخت و اینگونه، فولاد نیز در ونزوئلا ملیسازی شد.