گول زدن همیشگی مردم
هزینه اندک دروغ برای سیاستمداران
در سال 2001 جاناتان هایدت (Jonathan Haidt) روانشناس دانشگاه نیویورک مقالهای با عنوان «سگ احساسات و دم منطقی» را در نشریه روانشناسی منتشر ساخت. طبق استدلال او افراد هنگام اتخاذ تصمیمات اخلاقی تحت تاثیر احساسات یا آنچه بینش میخوانند قرار میگیرند. آنها فکر میکنند در حال سبک و سنگین کردن شواهد هستند اما در حقیقت تصمیمات آنها در چشم برهم زدنی انجام میشود. دلایلی که آنها پس از تصمیمگیری ارائه میدهند انعکاسدهنده احساسات آنهاست، درست همانند سگی که دم خود را میجنباند.
دیگر اندیشمندان هم دیدگاههای مشابهی دارند. دیوید هیوم فیلسوف دوره روشنگری اسکاتلند در 1739 مینویسد «منطق برده احساسات است و باید اینگونه باشد». مقاله آقای هایدت به ویژه در زمانی اهمیت پیدا میکند که دروغگویی به یکی از ویژگیهای عادی سیاست تبدیل شده است.
دیکتاتوریها همیشه بر مبنای دروغ ساخته میشوند. دروغهایی مانند: کیم جونگ اون همانند خداوند است؛ و در 4 ژوئن 1989 در میدان تیان آن من اتفاق خاصی نیفتاد. مهمترین نشریه اتحاد جماهیر شوروی پراودا به معنای حقیقت بود که این خود یک دروغ به شمار میرفت.
سیاستمداران در دموکراسیها نیز همیشه با انکار موضوعات و بیاهمیت نشان دادن اثرات منفی سیاستهایشان با واقعیت بازی میکنند. آنچه تازگی دارد میزانی است که رایدهندگان حاضرند از رهبرانی پشتیبانی کنند که از دروغگویی لذت میبرند.
شیادان جهان آزاد
اولین اقدام متقلبانه بوریس جانسون آن بود که یک نقل قول دروغین بیان کرد با این حال او هنوز نخستوزیر بریتانیاست. هند ادعا کرد در ماه فوریه یک جنگنده اف 16 پاکستانی را بر فراز کشمیر سرنگون کرده بود. نارندرا مودی نخستوزیر هند در آستانه انتخابات گفت کشورش با این اقدام درسی به پاکستان داد. به دنبال آن ادعا مقامات آمریکایی هواپیمای پاکستان را بررسی کردند و متوجه شدند هیچ چیز از تعداد آنها کم نشده است (هند هنوز بر موضع خود اصرار دارد).
تقریباً تمامی وبسایتها عدم صداقت دونالد ترامپ را در صدر عناوین خود قرار دادهاند. گلن کسلر (Glenn Kessler) از وبسایت واشنگتنپست اظهارات رئیسجمهور را راستیآزمایی و برای آنها نشانهایی انتخاب میکند: سه پینوکیو برای «خطاهای مشهود» و چهار پینوکیو برای «دروغهای فاحش»، به عنوان مثال ادعاهای ترامپ درباره اوکراین و هانتر بایدن در گروه دروغهای فاحش قرار میگیرند. از 9 اکتبر به بعد دونالد ترامپ 13435 گفته غلط یا دروغ بیان کرده است. توئیتر در 30 اکتبر اعلام کرد بهجای بررسی اینکه چه حرفی درست و چه حرفی دروغ است هرگونه اظهار نظر تبلیغاتی سیاسی را ممنوع میسازد. (تاکنون فیسبوک چنین امری را نپذیرفته است.)
اما به نظر میرسد دروغگویی سیاستمداران تاثیر بسیار اندکی بر حمایت رایدهندگان از آنها داشته باشد. نظرسنجیهای موسسه You Gov نشان میدهد حزب محافظهکار آقای جانسون در انتخابات پیشروی ماه دسامبر پیشتاز است. رتبه مقبولیت ترامپ در جایگاه ریاستجمهوری 43 درصد است اما فقط یک واحد درصد از زمان رسیدن او به این منصب کمتر شده است. در حال حاضر هیچ کس احتمال نمیدهد که او در انتخابات ریاستجمهوری بعدی بازنده باشد.
اما چرا دروغگویی مخرب نیست؟ یک احتمال آن است که دروغگویی در مقیاس ترامپگونه آنقدر غیرعادی، متناوب، بیشرمانه و سستبنیاد است که مردم نمیدانند چگونه به آن واکنش نشان دهند. در آزمونهایی که از افراد گرفته میشود بین دوسوم تا سهچهارم از مردم ادعا میکنند هیچگاه دروغ نمیگویند و اکثر افراد باقیمانده نیز میگویند تعداد دروغهایشان از پنجبار در روز فراتر نمیرود. بنابراین برایشان دشوار است درک کنند چگونه یک نفر میتواند آنقدر از مرزهای معمولی بیصداقتی دور شود.
دلیل دیگر آن است که مردم به هرچه که افرادی که به آنها رای دادهاند بگویند اعتماد میکنند. دو پژوهشگر دانشگاه بریگام یانگ به نامهای مایکل باربر و جرمی پوپ در مطالعه اخیر خود بررسی کردند که آیا رایدهندگان به یک رهبر وفادار هستند یا اینکه از رهبرانی حمایت میکنند که بیانگر سیاستها و چشمانداز مورد علاقه آنها هستند. از آنجا که آقای ترامپ بسیاری از سیاستهای سنتی جمهوریخواهان از قبیل حمایت از تجارت آزاد و سوءظن نسبت به روسیه را کنار گذاشت پژوهشگران به این نتیجه میرسند که مورد او یک بحث شخصی است. افرادی که هنوز خود را جمهوریخواه میدانند از ترامپ به خاطر آنچه هست طرفداری میکنند نه به خاطر موضعی که او اتخاذ کرده است. اگر وفاداری فردی بر ایدئولوژی غالب شود آنگاه ممکن است رایدهندگان از یک سیاستمدار حمایت کنند حتی اگر او راستگو نباشد.
در واقع، ممکن است حتی طرفداران ترامپ از عدم صداقت او راضی باشند. اگر شما بر این باور باشید که همه سیاستمداران دروغگو هستند آن دسته از سیاستمدارانی را که از دروغهای ترامپ خشمگین میشوند میتوان منافق و دورو دانست. مردم خشم مخالفان و اصحاب رسانه از جمله آقای کسلر از دروغهای ترامپ را گواهی بر آن میدانند که ترامپ سازوکار متقلبانه آنها را به بازی گرفته است.
با وجود این حتی در زندگی روزانه و به دور از فشارهای سیاسی، تشخیص دروغگویان آسان نیست. تیم لوین (Tim Levine) از دانشگاه آلاباما چند دهه را صرف برگزاری آزمونهایی کرد که در آن به شرکتکنندگان اجازه تقلب داده میشود بدون آنکه بدانند تحت نظر هستند. سپس او از شرکتکنندگان خواست جلوی دوربین بگویند آیا تقلب کردهاند یا خیر.
آقای لوین از برخی افراد دیگر خواست که به ویدئوها نگاه کنند و تصمیم بگیرند چه کسی درباره تقلب صادق است و چه کسانی آن را پنهان میکنند. در 300 مورد از این آزمونها افراد در 50 درصد موارد اشتباه تصمیم میگرفتند که بیشتر به احتمال با شیر و خط سکه شباهت داشت. مردم به ندرت دروغگوها را تشخیص میدهند. حتی افرادی مانند افسران پلیس یا ماموران اطلاعات که وظیفه دارند در مصاحبهها حقایق پنهان اشخاص را کشف کنند عملکردی بهتر از مردم عادی ندارند.
تکامل انسانها میتواند عاملی برای زودباوری باشد. آقای لوین در کتاب تازهاش با عنوان «فریبخورده» شرح میدهد که فشارهای فرآیند تکامل انسان را مجبور میسازد تا فرض کند دیگران راست میگویند. اکثر ارتباطات بین افراد در اکثر مواقع بر مبنای راستگویی است بنابراین منطقی است فرض را بر راستگویی بگذارند. این فرض برای کارایی ارتباطات نیز ضرورت دارد. آقای لوین میگوید سیستم ذهنی انسانها به گونهای برنامهریزی شده است که فرض کنند آنچه میشنوند واقعیت دارد بنابراین آنها این قابلیت را دارند که «فریب بخورند».
این غریزه آنچنان قدرتمند است که وقتی افراد از یک مقام مافوق دستوری میگیرند قوای عقلانی خود را کنار میگذارند. استنلی میلگرم (Stanley Milgram) در سال 1961 این موضوع را در یک آزمایش روانشناسانه معروف به نام «مطیع در برابر مافوق» بررسی کرد. در این آزمایش به افراد (به دروغ) گفته شد که آنها در آزمونی شرکت میکنند که در آن باید به دیگر شرکتکننده یک شوک الکتریکی وارد کنند. شرکتکننده مقابل یک هنرپیشه بود. با پیشرفت آزمون، شرکتکنندگان حاضر بودند آنقدر شوکهای بزرگی به طرف مقابل بدهند که در صورت واقعی بودن به مرگ فرد منجر میشد. تفسیر عادی این عمل آن است که اگر افراد به خود بگویند که صرفاً از دستور پیروی میکنند دست به رفتارهای نابخردانه خواهند زد. اما آقای لوین یک احتمال دیگر را مطرح میکند. شاید آنها در مورد واقعی بودن آزمایش تردید داشتند اما این تردید برای غلبه بر «پیشفرض واقعیت» کافی نبود.
اخبار دروغ میتواند زودباوری ذاتی را شدت بخشد. مطالعهای که سال گذشته در نشریه ساینس (Science) انتشار یافت به این نتیجه میرسد که دروغ بیشتر، عمیقتر، سریعتر و گستردهتر از واقعیت پخش میشود. این امر به ویژه برای اخبار غلط سیاسی مصداق دارد. اخبار غلط ترکیبی از حقایق و دروغها را در اختیار رایدهندگان قرار میدهند و آنها باید دست به انتخاب بزنند.
با این حال، این توضیحات در سیاست کل داستان را بیان نمیکنند. در مرکز معمای سیاستمدار دروغگو یک واقعیت ناراحتکننده وجود دارد: به نظر میرسد رایدهندگان بیشتر از دروغگویان حمایت میکنند تا اینکه به آنها باور داشته باشند. رتبه مقبولیت آقای ترامپ 11 واحد از درصد افرادی که او را راستگو میدانند بالاتر است. یکسوم از رایدهندگان بریتانیایی دیدگاه مطلوبی نسبت به آقای جانسون دارند اما فقط یکپنجم آنها عقیده دارند او فردی راستگو است. مردم به رهبران خود باور دارند حتی اگر حرفهایشان را باور نکنند، اما چرا؟
پاسخ را باید در برتری غریزه تصمیمگیری پیدا کرد. درو وستن (Drew Westen) از دانشگاه آتلانتا در سال 2004 افرادی از دو حزب جمهوریخواه و دموکرات را زیر دستگاه اسکنر تصویربرداری مغناطیسی قرار داد و متوجه شد دروغگویی یا ریاکاری افراد حزب دیگر باعث میشود در مغز افراد حزب اول نواحی مربوط به پاداش و لذت روشن شوند، در حالی که دروغ و ریاکاری افراد حزب خودشان نواحی مربوط به نفرت و احساسات منفی را تحریک میکرد.
نکته جالب توجه آن بود که نواحی مرتبط با منطق در مغز در هیچ کدام از دو حالت واکنشی نشان ندادند. بنابراین، اگر قضاوت رایدهندگان بر مبنای احساس و غریزه باشد حقایق و شواهد در مرحله جایگاه دوم قرار خواهند گرفت.
مهمترین پیامد سلطه غریزه گسترش تعصب تایید است یعنی تمایل برای پیدا و تفسیر کردن اطلاعاتی که افکار شما را تایید میکنند. این تمایل یکی از ویژگیهای تعقل و خرد است و نکتهای منفی محسوب نمیشود. عادات آمریکاییها در گردآوری اخبار نمونه خوبی از اینگونه است.
نظرسنجی سال 2018 موسسه پیو (Pew) نشان داد که 82 درصد از دموکراتها عقیده دارند رسانهها نقش نظارتی سودمندی در جلوگیری از ارتکاب اعمال خلاف توسط سیاستمداران ایفا میکنند. فقط 38 درصد از جمهوریخواهان با این دیدگاه موافق بودند. در مقابل، پنج سال قبل از آن و در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما این ارقام به ترتیب 67 و 69 درصد بودند.
دان کاهان (Dan kahan) از دانشکده حقوق ییل (Yale) میگوید نوع جدید تعصب تایید «شناخت حمایت از هویت» است که بیان میکند افراد اطلاعات را به گونهای پردازش میکنند که از تصویر خود آنها و تصویری که فکر میکنند دیگران از آنها دارند حمایت میکند. به عنوان مثال افرادی که در میان گروهی از بدبینان نسبت به تغییرات اقلیمی محاصره شدهاند از هر اظهار نظری دال بر اینکه بشر در حال تغییر اقلیم است اجتناب میورزند صرفاً به این دلیل که نمیخواهند منزوی شوند. برعکس یک فرد بدبین نسبت به تحولات اقلیمی همین اقدام را در میان اعضای «شورش انقراض» (Extinction Rebellion) انجام میدهد. هرچه افراد به یک حزب گرایش بیشتری پیدا کنند موضوعات بیشتری به عنوان علامت مشخصه آنها مطرح میشود. به عنوان مثال در بریتانیا عضویت در اتحادیه اروپا و در آمریکا اسلحه، تجارت و حتی فوتبال آمریکایی نشانههای هویت محسوب میشوند.
فریبکاری قدرت
توماس گیلوویچ از موسسه کرنل نشان میدهد چگونه اخبار ساختگی، تعصب شناختی و این فرض که افراد راست میگویند با یکدیگر تعامل میکنند باعث میشوند مردم سادهتر دروغها را باور کنند. او میگوید اگر میخواهید چیزی را باور کنید (یعنی دروغی که از نظرات پیشفرض شما حمایت میکند)، از خود میپرسید آیا میتوانم این را باور کنم؟
یک مطالعه کوچک یا یک اظهار نظر آنلاین کافی است تا به شما امکان دهد باور خود را نگه دارید حتی اگر آن اظهار نظر قلابی باشد. اما اگر نمیخواهید چیزی را باور کنید (چون با عقاید قبلی شما در تناقض است) با احتمال زیاد از خود میپرسید آیا باید این را باور کنم؟
در این صورت یک جمله ظاهراً معتبر علیه آن شما را قانع میسازد. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از افراد بدبین به اقلیم با وجود شواهد فراوانی که علیه دیدگاه آنها وجود دارد باز هم بر عقیده خود پایدار میمانند. فعالان زیستمحیطی اشاره میکنند که 99 درصد از دانشمندان بر این باورند که فعالیتهای انسانی باعث گرمایش کره زمین میشود اما افرادی که در مورد واقعیت تغییرات اقلیمی تردید دارند به گفته یک درصد باقیمانده گوش میدهند.
شاید شما انتظار داشته یا امیدوار باشید که افراد اندیشمند بیشتر از دیگران در مقابل شواهد مبتنی بر واقعیت فروتنی نشان دهند اما اینگونه نیست. طبق پژوهش دیوید پرکینز از دانشگاه هاروارد هرچه افراد باهوشتر باشند با تعصب بیشتری در جستوجوی شواهد از قبل ساختهشده برای توجیه عقاید خود برمیآیند. افراد باهوش به همان اندازه افراد دیگر تمایل دارند حقایقی را که موافق نظر دشمنان آنهاست نادیده بگیرند. از جان مینارد کینز، اقتصاددان اندیشمند بریتانیایی، نقل میشود که از فردی پرسید: «وقتی حقایق عوض میشوند من ذهنم را تغییر میدهم، شما چطور؟» اگر افراد صادق باشند اکثراً پاسخ میدهند: من به اسلحه خودم روی میآورم.