کشتن گرگهای اقتصاد
سیاستمداران چگونه تعادل اکوسیستمهای اقتصادی را به هم میزنند؟
پرویز گیلانی: همه میدانیم که گرگها برخی گونههای حیوانات را شکار میکنند اما احتمالاً نمیدانیم که غیرمستقیم به خیلی دیگر از گونهها زندگی میبخشند. قبل از بازگشت مجدد گرگها به پارک ملی یلواستون در ایالات متحده آمریکا، جمعیت زیاد گوزنها به تهدیدی برای این منطقه تبدیل شده بود. گوزنها پوشش گیاهی این پارک را تقریباً از بین برده بودند و بهخصوص در کناره رودخانهها، گیاهان مجال رشد پیدا نمیکردند. چیزی نمانده بود که از پارک ملی یلواستون تنها یک بیابان باقی بماند اما در سال 1995، مسوولان پارک، 14 گرگ را در طبیعت رها کردند؛ این تصمیم، سلسله تغییرات شگرفی را رقم زد که منجر به نجات پارک ملی شد.
پیش از این تحولات شگفتآور، گرگها در 48 ایالت آمریکا به طرز وحشتناکی در معرض نابودی قرار گرفته بودند. در فاصله سالهای 1850 تا 1900 میلادی که شکار گرگها تبلیغ میشد، هزاران گرگ از بین رفتند اما چند سال طول کشید تا همه متوجه شدند شکار بیرویه آنها چه عواقب زیانباری به دنبال دارد. همزمان با کاهش جمعیت گرگها، جمعیت گوزنها به شدت زیاد شد و دانشمندان دریافتند که اگر این روند ادامه پیدا کند، آمریکا به بیابانی تبدیل خواهد شد. به این ترتیب دولت برای کنترل جمعیت گوزنها مجوز شکار را صادر کرد. شکارچیانی که چند سال پیش از آن، در سطحی وسیع گرگها را شکار کرده بودند، اینبار به جان گوزنها افتادند. اما این کار هم ثمربخش نبود و جمعیت گوزنها روزبهروز زیادتر میشد. به این ترتیب گیاهانی که برای تقویت ساختار خاک اهمیت داشتند، مخصوصاً بیدها، از مراتع حذف و مناطق آسیبپذیر مانند درهها و اطراف آبراهها گرفتار فرسایش خاک شدند.
اینجا بود که سیاستمداران پذیرفتند تصمیمشان درباره کشتار گرگها خطا بوده است. با حذف گرگها از راس زنجیره غذایی، جمعیت گوزنها افزایش چشمگیری پیدا کرد که در نتیجه باعث توقف جریان رویش درختان و پوشش گیاهی در منطقه شد.
با ورود گرگها، گوزنها از حضور در مناطقی مانند درهها و تپهها که خطر بهدامافتادن را زیاد میکرد، خودداری کردند. درنتیجه، احیای پوشش گیاهی در آن مناطق آغاز شد و ادامه یافت به طوری که ارتفاع بعضی درختان در عرض پنج سال به حدود پنج برابر رسید و این سرآغاز ورود دوباره پرندگان به پارک ملی بود. همچنین با افزایش درختان بید جمعیت سگهای آبی که قبل از ورود گرگها تنها یک کلونی از آنها در سراسر پارک وجود داشت تا 9 کلونی افزایش پیدا کرد. ورود سگهای آبی و ساخت سدهای طبیعی در مسیر رودخانهها، باعث ظاهر شدن دوباره ماهیها و دوزیستان شد. همچنین با شکار سگهای وحشی و شغالها توسط گرگها، جمعیت موشها و خرگوشها نیز رو به فزونی رفت و این باعث برگشتن دوباره پرندگان شکاری نظیر عقابها و بازها و افزایش جمعیت روباهها، سمورها و گورکنها شد.
عجیبترین تغییر اما احیای منابع آبی و تغییر مسیر رودخانهها بود. وقتی فرسایش خاک متوقف یا کند شد، دریاچهها دوباره احیا شدند و منابع آبی دوباره جان گرفتند. در نتیجه رودخانهها پیچ و تاب کمتری خوردند، مجراهای گذر آب باریکتر شدند و این باعث کاهش فرسایش خاک شد و استخرهای کمعمق بیشتری در مسیر رودخانه شکل گرفت که این استخرها زیستگاههای عالی برای حیاتوحش محسوب میشدند و اینگونه بود که گرگها معجزه پارک یلواستون را بدون آنکه خود بدانند یا عامداً تصمیم گرفته باشند، رقم زدند. امروز این پارک یکی از شگفتانگیزترین مناظر طبیعی جهان را دارد و هرسال هزاران نفر برای دیدن این زیباییها به این منطقه سفر میکنند.
گرگهای اقتصاد
اقتصاد هم مثل پارک ملی یلواستون دارای اکوسیستم است. دیدیم که حذف یکی از عناصر اصلی اکوسیستم پارک ملی در نهایت چه نتایج زیانباری به دنبال داشت. اقتصاد هم مثل طبیعت دارای نیروهایی است که شبیه گرگها منفورند چون عموم مردم و سیاستمداران فکر میکنند تنها کار این نیروها دریدن و از بین بردن گونههای دیگر است. اما این تصور اشتباه است چون حیات همه نیروهای اقتصاد بسته به آزادی عمل همه اجزای اکوسیستم است. اقتصاد چند گرگ دارد که سیاستمداران مثل شکارچیان همواره در کمین نشستهاند تا آنها را شکار کنند و نسلشان را از بین ببرند.
از دید عموم و برخی روشنفکران و به واسطه انواع سیاستهای اشتباه و زیانباری که اتخاذ شده، نهادهای مهم و متغیرهای مهم اما معلول اقتصاد مانند «بازار» یکی از این گرگها محسوب میشود. «رقابت» و «قیمت» دو گونه دیگر گرگ هستند و به طور مشخص قیمت ارز و انرژی هم جزو گونههای مهم گرگها به شمار میروند. سیاستمداران عموماً از گرگهای اقتصاد متنفرند و همواره تلاش میکنند با برجسته کردن نکات به ظاهر منفی، افکار عمومی را متقاعد به قتل عام آنها کنند.
سیاستمداران این حق را برای خود قائلاند که در همه امور اقتصاد دخالت کنند. آنها بازار را سرکوب میکنند، قیمتها را به بند میکشند، فضای رقابت را به هم میریزند و تعادل را از اقتصاد میگیرند. آنها گمان میکنند بازار، قیمت و رقابت، گرگهایی هستند که باید کشته شوند تا عدالت به نفع افراد کمدرآمد برقرار شود اما از این نکته غافلاند که با این قتلعامها در واقع تعادلهای اقتصاد را به هم زده و زیانهایی به جامعه تحمیل کردهاند که در طول دهههای گذشته منجر به شکلگیری ابرچالشهای اقتصاد ایران شده است.
در حالی که سیاستمداران برای منقرض کردن نسل گرگهای اقتصاد از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند، اقتصاددانان در تلاشاند تا عواقب این سرکوبها را گوشزد کنند. آنها معتقدند گرگهای اقتصاد حتی نباید محدود شوند و اگر آزاد بمانند، مثل گرگهای پارک ملی یلواستون میتوانند اقتصاد و جامعه را متحول کنند. برای اینکه پی به استدلال اقتصاددانان در دفاع از گرگهای اقتصاد ببریم، بیاییم اثرگذاری یکی از مهمترین گرگهای اقتصاد را مرور کنیم.
قیمت اسمی و قیمت نسبی
کمتر سیاستمدار ایرانی را میتوان پیدا کرد که مدافع اصلاح بازار انرژی باشد. دولتها معمولاً تلاش میکنند از زیر بار هر تصمیمی درباره قیمت انرژی فرار کنند؛ اما مصرف افسارگسیخته انرژی و قاچاق گسترده آن به دیگر کشورها دولتها را در نهایت وادار به تصمیمگیری در این زمینه میکند.
از زمانی که در دولت محمدعلی رجایی طرحی برای کمک به روستاییان با تغییر قیمت بنزین اجرا شد، تاکنون، مساله اصلاح قیمت انرژی همواره مطرح و برجسته بوده است. غالباً این تصور وجود داشته که با انجام چند تغییر شجاعانه قیمتی و مستقل از دیگر تحولاتی که در اقتصاد رخ میدهد، موضوع مصرف افسارگسیخته انرژی و قاچاق آن به دیگر کشورها حل خواهد شد. اما امروز مشاهده میکنیم افزایش بدون مطالعه قیمت حاملهای انرژی، به یک عادت تصمیمگیری تبدیل شده و تفاوت طرح آن در زمانهای مختلف، فقط مقیاس متفاوت اعداد است.
اقتصاددانان وقتی درباره قیمت انرژی صحبت میکنند، منظورشان قیمت نسبی آن است نه قیمت اسمی و مطلق که هیچ معنایی را منتقل نمیکند. منظور از قیمت نسبی، قیمتی است که شامل مقایسه در دو حوزه میشود؛ اول، مقایسه قیمت انرژی با قیمت سایر کالاها و خدمات در داخل کشور و دوم مقایسه قیمت انرژی با قیمت انرژی در دیگر کشورها. مقایسه اول، مشخص میکند که نسبت به دیگر کالاها و خدمات، چقدر انرژی در داخل مصرف میشود و مقایسه دوم، تکلیف قاچاق حاملهای انرژی را مشخص میکند.
اکنون ببینیم سرکوب یا دستکاری قیمت در بازار انرژی چه عواقبی برای اقتصاد دارد و چگونه عادتهای یک نسل را تغییر میدهد. برای شروع از عوارض منفی قیمت غیرواقعی سوخت (اختلال در قیمتهای نسبی) شروع میکنیم.
گرگها چرا سرکوب میشوند؟
وقتی قیمت سوخت به صورت مصنوعی پایین نگه داشته میشود، عوارض زیادی حتی دامن جامعه را میگیرد. عدم تغییر قیمت حاملهای انرژی، در حالی که قیمت دیگر کالاها و خدمات متناسب با تورم افزایش مییابد، باعث میشود که انرژی بهطور نسبی ارزانتر شود و در نتیجه مصرف آن افزایش یابد. سیاستمداران ما حدود 50 سال است که برای راضی نگه داشتن طبقات شهرنشین و خرید محبوبیت، قیمت انرژی را پایین نگه میدارند. این سیاست که از زمان نخستوزیری امیرعباس هویدا در ایران باب شده، عوارض زیادی برای اقتصاد به دنبال داشته است.
اولین عارضه این رفتار پوپولیستی این بوده که بازار ایران به بهشت محصولات پرمصرف تبدیل شده است.
دومین عارضه این بوده که ورود تکنولوژیهای انرژیبر و بعضاً کهنه و نابهرهور به اقتصاد ایران توجیه اقتصادی پیدا کرده است. به این ترتیب ایران به بهشت صنایع و تکنولوژیهای پرمصرف، نابهرهور و آلاینده محیط زیست تبدیل شده است.
تولید با تکنولوژیهای قدیمی اقتصادی نیست و اگر قیمت دستکاریشده و پایین نگه داشته شده سوخت، (گرگ کشتهشده) مزیت نباشد، هیچکدام از محصولات تولیدی با این تکنولوژیها قابلیت رقابت در بازارهای جهانی را ندارد. وقتی قیمت انرژی پایین باشد، سیگنال فراوانی و مصرف بیشتر به مردم داده میشود و عرضه محصولات پرمصرف هم صرفه اقتصادی پیدا میکند در نتیجه طبیعت هم از دو سو -مصرف بیشتر مردم و مصرف تکنولوژیهای قدیمی- آلوده میشود.
قیمت غیرواقعی سوخت در 50 سال گذشته باعث شده شهرهای ما به جای آدمها، برای خودروها ساخته شود. هر چه زمان گذشته، خیابانها شلوغتر شده و بخش عمدهای از وقت آدمها در راهبندانها گذشته است. ترافیک، علاوه بر اتلاف وقت و سرمایه شهروندان، هوای شهرها را نیز آلودهتر کرده. سیاستگذاران شهری چاره کار را در احداث خیابانها و بزرگراههای بیشتر دیدهاند. در نتیجه باغهای بیشتری از بین رفته، مسیلها را به بزرگراه تبدیل کردهاند و پیادهروها کوچکتر شده و در مقابل، خیابانها عریضتر. قیمت ارزان سوخت همچنین باعث تشویق مردم به استفاده از خودرو شخصی به جای استفاده از وسایل نقلیه عمومی شده است. مردمی که حتی برای مقاصد کوتاه هم از خودرو استفاده کنند، رفتهرفته کمتحرک و چاق میشوند. افراد چاق در تله هزاران بیماری و عارضه میافتند و جامعهای بیمار و ناتوان را تشکیل میدهند.
قیمت پایین سوخت در داخل کشور و تفاوت قابل توجه آن با بازار کشورهای همسایه، همچنین باعث تشدید قاچاق سوخت شده است. تشدید قاچاق سوخت باعث انتقال گسترده منابع به کشورهای همسایه و همچنین شکلگیری گروههای سازمانیافته در شهرهای مرزی شده. از آن طرف دولت برای اینکه به تقاضای موجود پاسخ بدهد، ناچار است بخش مهمی از منابع خود را صرف تامین انرژی کند. در نتیجه بودجه دچار کسری قابل توجهی میشود و دولت برای جبران آن یا باید از هزینههای عمرانی بکاهد که این باعث کند شدن رشد اقتصاد میشود یا اینکه به منابع نظام بانکی متوسل شود که این هم به شکل تورم بیشتر در زندگی مردم انعکاس پیدا میکند.
آنچه اشاره شد، تنها بخشی از عواقب سرکوب یکی از گرگهای اقتصاد است. اگر سیاستمداران ما مثل مدیران پارک ملی یلواستون نوسان و قیمت نسبی واقعی انرژی را مثل گرگها رفتهرفته آزاد کنند، مصرف به تعادل میرسد، محیط زیست نفس بیشتری میکشد، جغرافیای خیابانها تغییر میکند و سرمایهگذاری در حملونقل عمومی صرفه اقتصادی پیدا میکند. آدمها برای رسیدن به مقاصد کوتاه خودرو را کنار میگذارند و... اقتصاد ملی مثل پارک یلواستون تعادلها را بازیابی میکند. واضح است که مصرفکننده افزایش قیمت را دوست ندارد ولی اقتصادی که درگیر تورم است بدون آن نمیتواند نفس بکشد مثل پارک ملی یلواستون که بدون گرگها تعادلش را از دست میدهد. گرگها در نهایت گوزنهای ضعیف اقتصاد را میخورند (بنگاههای ناکارا، مدیریت ضعیف و فاسد، کارمندان غیربهرهور و...) و به بقای گونههای قوی و باهوش کمک میکنند. وقتی تلاش کردیم با استعاره از تجربه پارک ملی یلواستون، اکوسیستم معیوب اقتصاد ایران را تشریح کنیم، متوجه شدیم به نگاه فیزیوکراتها نزدیک شدهایم که معتقد بودند اقتصاد نیز مانند طبیعت با توجه به مکانیسمهایی که در آن وجود دارد به تعادل میرسد و نیازی به دخالت دولت در رسیدن به تعادل ندارد. فیزیوکراتها تلاش میکردند این نکته را به اثبات برسانند که نظامهای برآمده از تفکر انسان باید منطبق با نظامهای طبیعی باشند. یعنی طوری ساخته شوند که نیازی به دخالت دولت نداشته باشند و وظیفه دولت فقط از بین بردن موانع ساختگی ایجاد آزادی و مالکیت و مجازات افراد متعدی به این دو و همچنین تعلیم قوانین طبیعی است.