مسیر صلح
حرکت به سوی صلح پایدار در خاورمیانه چه الزاماتی دارد؟
مهمترین اصل انعقاد هر قرارداد و پیمانی فارغ از محتوای آن در صورت رضایت طرفین و قناعت به آنچه هدف مذاکرات مشخص شده باشد، حراست و احترام متقابل است. پس از بیثباتی طولانیمدتی که قریب 10 سال به طول انجامید اکنون منطقه در شرایط ثبات نسبی قرار دارد. در دو مقطع زمانی 2006-2004 و 2015-2013 تفوق قدرت منطقهای ایران نسبت به سعودیها به شکل کاملاً آشکاری قابل ملاحظه بود. در مقطع زمانی ابتدایی سپری شدن پساصدامیسم را شاهد بودیم که بهرغم اشغال آمریکاییها به بهانه ایجاد دموکراسی و خلعسلاح دولت، شیعیان مبارز عراقی که در حال تبدیل شدن به سیاستمداران این کشور بودند ارتباط عمیقی با جمهوری اسلامی ایران به وسیله حمایت از شورشهای علیه نظام بعث در دهه 90 (انتفاضه شعبانیه)، داشتند و همین افراد به سمت تشکیل حزب و ائتلاف برای تشکیل دولت رفتند. در حقیقت از آن تاریخ (2006) به بعد تشکیل هر دولتی در عراق مستلزم توافق شیعیان بوده و هست. این امر باعث خارج شدن عربستان از چرخه معاملاتی منطقه بهوسیله آمریکا شد. به دلیل نفوذ گسترده نظامی-سیاسی جمهوری اسلامی ایران در عراق (بهطور مشخص جیش المهدی و سازمان بدر)، آمریکاییها مجبور به جلب رضایت ایرانیها در آن مقطع زمانی شدند. مقطع زمانی دوم با دو اهرم فشار علیه سعودیها، از طریق مذاکرات هستهای ایران و 1+5 و افزایش نفوذ در سوریه و ایجاد ائتلاف سوری-ایرانی-روسی آغاز شد و با توافق هستهای برجام در سال 2015 و افزایش قدرت نظامی و تسلط حکومت بشار اسد که با شکست معارضین و استحکام ائتلاف روسی-ایرانی همراه بود، دنبال شد. عربستان سعودی در هر دو مقطع این سطح از نفوذ ایران را تحقیر خود میدانست و ادامه یافتن این سیاست از سوی آمریکا را تهدید جایگاهش در میان کشورهای عرب تلقی میکرد.
ما در دهه 2000 مرتکب دو اشتباه شدیم که معادلات منطقهای را خلاف آنچه انتظار داشتیم، پیش برد. اول، حمایت همهجانبه از سیاست ضداشغالگری با پشتیبانی از جیش المهدی و مقتدی الصدر بهرغم اینکه جامعه عراقی آماده پذیرش جنگ دیگری نبود چرا که قشر عظیمی، آمریکا را به چشم یک ناجی میدیدند؛ این مساله سبب همراهی عربستان سعودی با آمریکا و تشدید تنش در مقطع زمانی مورد بحث شد. دوم، افشای اسناد هستهای، معرفی ایران به عنوان محور شرارت و به بنبست رسیدن مذاکرات هستهای به دلیل فشار آمریکا، بریتانیا و اسرائیل، سعودیها را به سمت معرفی ایران به عنوان برهمزننده صلح در خاورمیانه و حمایت تمامقد از ایرانیستیزی که به تبلیغ علیه شیعیان و پشتیبانی از تروریسم تکفیری انجامید. در دهه 2010 که سیاست خارجی ایران بر مذاکرات هستهای و تنشزدایی با جهان (غرب) بنا شده بود، توافق حاصله 2015 موجب شدت گرفتن اتحاد عبری-عربی از طریق تکرار سیاست معرفی ایران به عنوان تهدید منطقهای این بار با حملات شدید رسانهای شد.
با قتل جمال خاشقجی و انتخاب جو بایدن به عنوان رئیسجمهوری آمریکا سیاست خارجی عربستان سعودی دچار تحولات کمنظیری شد. پس از تجربه دخالت در جنگها و منازعات مختلف، عربستان سعودی و شخص محمد بنسلمان به این درک رسید که امنیت و تجارت دو روی یک سکه قرار دارند. استفاده از ابتکار طحنون بن زاید مشاور امنیت ملی امارات متحده برای پایان بخشیدن به جنگ یمن، صلح با ایران برای شکلگیری امنیت و ثبات نسبی در منطقه خلیجفارس و عدول دو طرف ایرانی-سعودی در عراق و لبنان، فرصت جدیدی را در روابط دو کشور پدید آورد. عربستان سعودی در دهه کنونی با کنار گذاشتن اختلافات مذهبی به سمت خنثی کردن فرصتها و از بین بردن نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه رفته است. استقبال از سیاسیون شیعه عراقی همچون سیدعمار حکیم و حفظ ارتباط با مقتدی صدر که بیشک به حمایتهای مالی و گاه تسلیحاتی به شرط عدم همکاری با ایران در پروندههای پیشرو منتج خواهد شد؛ تبلیغ تسامح دینی از طریق رسانهها بهرغم تبعیض داخلی (همچون امارات) و سیاست بیطرفی و میانجیگرایانه در سودان انزوای دیگری را برای ایران رقم خواهد زد. هیچ جای شکی نیست که ایران چه در یمن و چه در مسائل دوجانبه ایران و سعودی، در صلح پیشقدم بود اما اکنون و با ازسرگیری روابط شرایط به گونه دیگری پیش خواهد رفت. باید توجه داشته باشیم که حفظ و افزایش روابط طرفین با توجه به شرایطی که ایران و عربستان گذراندند بسیار سختتر و پیچیدهتر از دست یافتن به صلح است. ضرورت دارد دو طرف از مواردی که موجب بر هم خوردن روابط یا ایجاد تنش در گذشته شده است اجتناب کنند.
اما موارد حائز اهمیتی وجود دارد که بهتر است از جانب ما رعایت شود تا ادامهدهنده مسیر صلح باشد: 1- طبیعی است که نباید انتظار کاهش یا عدم همکاری بین سعودی و اسرائیل را داشته باشیم، به همان مقیاس سعودیها نیز انتظار کاهش یا عدم همکاری با گروههای مقاومت را نباید داشته باشند؛ رهبران مقاومت از جمله افرادی هستند که تمرکز رسانهای بر سخنان آنها وجود دارد و بارها شاهد بودیم اظهاراتی را انجام دادهاند که مطابق منافع منطقهای ایران نبوده؛ استفاده از آنها به عنوان پیامرسان بزرگترین اشتباه ممکن در این شرایط است. 2- در این مدت و با تغییری که در سیاست خارجی سعودی صورت گرفته حمایت از شیعیان منطقه در صدر اهدافشان قرار خواهد گرفت. این حمایت میتواند رسانهای، تسلیحاتی و مالی باشد. باید توجه داشته باشیم گروههای مقاومت مهمترین ابزار ما برای نفوذ در منطقه است و اگر خطر حیاتی آنها را تهدید کند بالطبع منافع منطقهای ما تهدید میشود، از اینرو بهتر است با شرایطی که پیش آمده استراتژی نو و جدیدی را برای این گروهها تعریف کنیم که ضامن منافع ملی کشورمان و کشور مقابل باشد. این استراتژی میتواند با تغییر مبارزه با آمریکا در منطقه که همواره تبلیغات منفی برای ما داشته، به انجام کارهای تبلیغاتی همچون خدمترسانی به مناطق محروم، ساخت مدرسه و فضای سبز و... و بازتاب آن در شبکههای اجتماعی از طریق فعالان این فضا (بلاگرها)، به احیای چهره منطقهای ایران کمک کند که شامل دیپلماسی عمومی نیز میشود. 3- عامل مهمی که سبب میانجیگری چین بین ایران و عربستان سعودی شده تنگه باب المندب است؛ این تنگه که در ابتکار کمربند و جاده مطرح شده موجب حذف تنگه هرمز به عنوان شاهراه تجاری جهان خواهد شد که نفع تکجانبه سعودی و مصر را همراه خواهد داشت. صحیح که تهران یکی از طرق این ابتکار محسوب میشود اما باید توجه داشته باشیم که در حال حاضر کشور در شرایط غیرمعمول و تحریمی سیر میکند بنابراین تصور اینکه میانجیگری چین ما را از مهلکه تحریمهای آمریکا نجات میدهد و سبب گشوده شدن درب نویی در جهان خواهد شد یک خیال باطل است. 4- و نکته پایانی؛ در اواخر سال 2015 دچار اشتباهی شدیم و آن عدم انتفاع آمریکاییها برخلاف اروپاییها از توافق هستهای بود. در دنیای کنونی تجارت متقارن با امنیت، میزان روابط کشورها را مشخص میکند. از ماههای گذشته و پیش از اعلام توافق ازسرگیری روابط، بخشهای خصوصی ایرانی تجارت با سعودیها را آغاز کردند. باز شدن سفارت و کنسولگریها فرصت کمنظیری را در اختیار دو کشور برای سرمایهگذاری قرار میدهد. بهره بردن از سرمایههای عظیم سعودیها در زمینه ساختوساز و توسعه از جمله هتلسازی و ساخت مراکز تفریحی-سیاحتی و همکاری در میادین نفتی و گازی مشترک میتواند به روابط ایران و عربستان سعودی استحکام لازم را ببخشد.