پایان مونولوگ
چرا دولت جدید باید از تکگویی به سمت گفتوگو حرکت کند؟
گرچه بازار رقابتهای انتخاباتی امسال چندان هم داغ نبود، اما کارزارها و مناظرهها فرصتی فراهم کرد تا باب بسته گفتوگو میان مردم و سیاستمداران، دستکم برای مدتی کوتاه، گشوده شود. چهار سال پس از آنکه مردم پای وعدههای دولت دوم امید نشستند و دلشان را خوش کردند که شاید با تدبیر دولتمردان، در بحبوحه دشواریهای اقتصادی و سیاسی گشایشی حاصل شود، راه ارتباطی مردم با دولت به بنبست رسیده بود. این بار، انتخابات، بخشی از جامعه را دوباره امیدوار کرد که صدایشان شنیده شده، اعتراضشان دیده شده و قرار است دولتی بر سر کار بیاید که یکدست با دیگر نهادهای حکمرانی پاسخگوی مطالباتشان باشد. و حالا، در پایان تمامی کشمکشها، رئیس قوه قضائیه که وعده داده بود دولتی «پرکار، انقلابی و ضدفساد» تشکیل خواهد داد، میرود که بر مسند ریاست جمهوری تکیه بزند.
فارغ از تمامی تحلیلها و نقد و نظرهایی که بلادرنگ، به تبیین درسهای این انتخابات پرداختند و چالشهای پیشروی دولت جدید را واکاوی کردند، یک واقعیت مهم و بنیادین وجود دارد که نباید نادیده گرفته شود. دولت آینده در هر زمینهای، نمیتواند در چارچوب وضع موجود حرکت کند و مصلح آن نیز باشد. تنها راه باقیمانده، اصلاح رویههای ناکارآمدی است که در هشت سالِ دولت روحانی نافرم و نامناسب شکل گرفت و فریاد و فغان کارشناسان برای تغییر آن راه به جایی نبرد. اجازه بدهید از همین آغاز نحوه گذار از چالشهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را به اهل فنّش بسپاریم و از چالش دیگری سخن بگوییم که رفع و رجوع آن میتواند بستری مناسب برای مقابله با تمامی دیگر بحرانهای پیشروی دولت نوپا فراهم کند: چالش ارتباطات استراتژیک! همان چالشی که به انسداد گفتوگوی موثر دولت با مردم انجامید، زوال امید و اعتماد اجتماعی را تسریع کرد و سرانجام با قهر نیمی از جامعه با انتخابات و در آرای سفید باطله خود را نشان داد.
خبرنگار یورونیوز در تهران مینویسد: «دولت ابراهیم رئیسی با چالشهای زیادی روبهرو خواهد بود. از جمله این چالشها میتوان به نرخ بیکاری که حدود ۲۰ درصد تخمین زده میشود و همچنین نرخ تورم ۳۹درصدی اشاره کرد. رئیسجمهوری آینده ایران احتمالاً پس از به دست گرفتن زمام امور قوه مجریه در ماه مرداد مجبور خواهد شد برای جلب اعتماد از دسترفته عمومی نیز تلاش کند. فاصلهای که بین مردم و صاحبان قدرت ایجاد شده، زمینه ناامیدی بسیاری از ایرانیان را فراهم کرده است.»
بیشک دولت جدید به آسانی قادر نیست موانع ارتباطی شکلگرفته میان دولت و شهروندان را از میان بردارد و شکاف میان آنان را پر کند. گفتوگو نیازمند اعتماد است؛ اعتمادی که در سالهای اخیر به دلیل کمتوجهی دولتمردان به سرمایههای اجتماعی، سوءمدیریت و خطاهای مکرر سیاستمدار رو به زوال گذاشته است. اندیشمندان بارها تاکید کردند که بازسازی این اعتماد و شکلگیری مجدد فضای گفتوگو میان دولت، نخبگان و شهروندان لازمه عبور از بحرانها و رسیدن به نگاه و کنش مشترک است. هادی خانیکی، استاد ارتباطات از جمله کسانی بود که بارها بر ضرورت احیای گفتوگو تاکید گذاشت. او در یادداشتی نوشت: میتوان و باید با درک به موقع ضرورتهای پیشروی کشور دست به کارهای شجاعانه زد. باید تن به گفتوگو داد، آن هم نه گفتوگو از سر بینیازی و بیدردی بر سر مسائل حاشیهای و زینتی، بلکه گفتوگو از سر درد و نگرانی بر سر همه آنچه ایران امروز و فردا نیازمند توجه به آنها هستند.
رئیسی اما به نظر میرسد از این نقطه ضعف دولت دوازدهم آگاه است. او در نخستین نشست مطبوعاتی خود میگوید: من با ارتباطی که با مردم دارم و تداوم خواهم داشت، در ابتدا هفتهای یک بار و در ادامه ماهی یکبار و در ادامه ارتباطم را با رسانهها حفظ خواهم کرد. این نشست ما میتواند برای دولت و رسانهها مفید باشد. رسانهها به عنوان پل ارتباطی با مردم، دغدغهها را پیگیری و دنبال کنند. دولت نیز باید مردم را در جریان کارها قرار بدهد. محور کار ما در دولت اقدام و عمل خواهد بود.
گفتههای او اگرچه امیدوارکننده است اما در عمل، با دشواریهای زیادی روبهرو خواهد شد. گام نخست برای او و دولتمردانش این است که اهمیت و ضرورت گفتوگو با جامعه مدنی، افراد، گروهها و کارشناسان و نخبگان و نقش موثر رسانههای سنتی و اجتماعی در تسهیل این گفتوگو و نتایج ارزشمند آن را به خوبی درک کنند. و مهمتر از همه، نگاه امنیتی خود به شنیدن هر صدای مخالف و منتقدی را اصلاح کنند. ضرورت گذار از تگگویی به گفتوگو اما، در چیست؟
راه برونرفت از تالارهای انعکاس
اگر گروهی از افرادی که نظرات مشابهی دارند دور هم جمع شوند و درباره دیدگاههایشان صحبت کنند احتمالاً پس از گفتوگو، حتی با شدت بیشتری احساس میکنند مواضع درستی اتخاذ کردهاند! این قطببندی گروهی تا حدی به دلیل تاثیر اجتماعی گروههای همسان رخ میدهد و بخشی نیز ناشی از آن است که استدلالهای ارائهشده محدودند و به یک سوی بحث گرایش دارند. این همان پدیدهای است که کارشناسان از آن با عنوان تالارهای انعکاس (echo chambers) یاد میکنند. درک قطببندی گروهی چندان دشوار نیست. همه ما پشت درهای بسته و با دوستان نزدیک خود گفتوگو میکنیم، و موضوعات مهم را تنها در محافل دوستانهای که گفتوگو با افراد، ما را تایید کند و چالشبرانگیز نباشد، پی میگیریم. گفتوگو پشت درهای بسته به خودی خود مشکلآفرین نیست. اما هنگامی که گفتوگو در این محافل هماندیش! سبب جدا شدن فرد از بحثهای عمومیشود به یک مشکل تبدیل خواهد شد. در اینجا، اجتماعی بودن (- being social زندگی با یکدیگر) جایگزین جامعهای بودن (societal being- تفکر و اقدام به شیوههایی که کمک میکند به زندگی با یکدیگر ادامه دهیم) میشود. نیازِ با جامعه بودن، فراتر از گفتوگو پشت درهای بسته است.
آغاز خطر برای دولتها همین نقطه است. در شرایط تعارض، تمایل دولتمردان به ماندن در منطقه امن و جلوگیری از درگیری با دیدگاههای مخالف میتواند به موقعیتهای دشوارتری منجر شود. تحلیلگران سیاسی میگویند سطوح خطرناکی از نفرت و آزردگی در جامعه زمانی شکل میگیرد که گفتوگو با مردم در بلندمدت مسدود شده باشد. در نقطه مقابل، آگاهی دولت از این دوقطبی شدن میتواند موتور محرکی برای بروز و ظهور صداهای به حاشیه رفته باشد. میتوان با اجازه دادن به طیف وسیعتری از دیدگاهها در حوزه عمومی، گفتوگو و مشورت را تقویت کرد. در واقع گفتوگو و مشورت با جامعه، هم میتواند زمین مساعدی برای رشد و بالندگی دیدگاههایی باشد که ناعادلانه سرکوب شدهاند و هم سبب مقابله با افراطگرایی غیرقابل توجیه و تعصب شود.
مشکل بعدی از آنجا آغاز میشود که سیاستمداران گفتوگو را با تکگویی مقابل تریبونها و در برابر مخاطبان اشتباه میگیرند. دیالوگ سخنرانی و انتشار بولتن نیست. میتواند در طیف وسیعی از ارتباطات و تعاملات دولت اتفاق بیفتد. فضاهای گفتوگو و مشورت را میتوان در ساختارهای سازمانی یا نهادها یا در پاسخ به نیازها و بحرانها ایجاد کرد. برخی، اصول و نگرشهای اساسی را که زیربنای گفتوگو و مشورت با جامعه هستند چنین برمیشمارند:
اراده و تمایل به گفتوگوهایی که پایان باز دارند و غیرقابل پیشبینی هستند. سیاستمداران از این نوع گفتوگو میگریزند زیرا میترسند که با سردرگمی و از دست دادن کنترل بر اوضاع همراه باشد.
تمایل به گوشدادن واقعی به دیگران؛ افراد، گروهها، جامعه، رسانهها. به ویژه در مواردی که با منافع دولت در تعارض است.
صداقت و روراستی و پرهیز از دستکاری نتایج و مهمتر از همه گشودگی برای تغییر، دستکم در طرز تفکر رهبری دولت.
نکته دیگر آنکه گفتوگو و مشورت یک رویداد یکبار مصرف نیست. فرآیندی طولانی، مستمر و مداوم است. تمامی گروهها و نهادهای جامعه مدنی را میبیند، میشنود و درگیر میکند. نهادها، کانونها، تشکلها، از هر گروه و دستهای را به رسمیت میشناسد و با آنها به تعامل میپردازد. رسانهها، فعالان و کنشگران، زنان، سالمندان، اقلیتها و... همه در دایره این گفتوگو و تعامل قرار میگیرند.
و در نهایت، گفتوگو و مشورت با جامعه، فینفسه، پدیدهای بدون پایان است. مشروعیتش منوط به آزاد بودن آن از دستکاری نتایج است و موفقیتش بستگی به نحوه رفع اختلاف نظرها دارد. بیان و ریشهیابی اختلاف نظر، مهمتر از تلاش برای رسیدن به اجماع زودرس یا دستوری است.
جامعه مدنی، رسانههای آزاد و باقی قضایا
برای هر دولت مدرن، «ارتباطات استراتژیک» کلیدی است تا مطمئن شود قادر است سیاستهای خود و دلایل پشت آنها را به اطلاع مردم برساند، در مورد مسائل آگاهی عمومی ایجاد کند و افکار عمومی را پشت سیاستهای مورد نظر بسیج کند. اما ارتباطات استراتژیک خیابان یکطرفه نیست. ماشین دولت باید توانایی دریافت بازخورد صحیح و به موقع از واکنش مردم و نخبگان نسبت به سیاستهای خود و ایجاد تغییر در صورت لزوم را داشته باشد. ارتباطات استراتژیک یک حلقه دائمی اطلاعاتی است که در آن دولت و شهروندانی که به آنها خدمت میکند در گفتوگوی مداوم و فعال با یکدیگرند. این امر به ویژه هنگامی که دولت مدعی است میخواهد در برابر مردم پاسخگو باشد و منافع آنها را تامین کند اهمیت بسیار زیادی دارد.
در دموکراسیهای کنونی، جامعه مدنی، رسانهها و دانشگاههای مستقل و گشودگی در برابر مخالفتها و گفتمانها میتوانند تضمین کنند که دولت، بازخورد موثق و بهموقعی از سیاستهای خود و نحوه اجرای آنها از جامعه دریافت خواهد کرد. دولتها البته مدعیاند سازوکارهای دریافت بازخورد مختص خود را دارند. اما واقعیت آن است که افراد درون دولت از ترس حذف شدن، بعید است نقایص خود را بپذیرند یا اخبار منفی را به رهبری منتقل کنند. کارمندان دولت از جمله وزرا، احتمالاً مایل به انتقال پیامهایی نیستند که ممکن است باعث رنجش رهبری شود. به ویژه در مواردی که رهبران دولت دست به عزل و نصبشان خوب است! تجربه وزرایی که در پی انتقاد به عملکرد روسای جمهور برکنار شدهاند، مهری برای تایید این واقعیت است. به همین دلیل یک دموکراسی باید حوزههای تاثیرگذار دیگری داشته باشد که بتواند به دریافت نقد جامعتر و متعادلتری از اقدامات دولت کمک کند.
تجربه جهان نشان داده است، همانند مخالفان سیاسی و دانشگاههای مستقل و آگاه، رسانههای مستقل نیز نقشی اساسی در این زمینه ایفا میکنند. مزیت چنین نهادهای دموکراتیکی (که با قانون اساسی حمایت و توانمند شوند) این است که میتوانند بازخورد شهروندان و کارشناسان را به طور مداوم در اختیار دولت قرار دهند و آن را یاری کنند تا به موقع در سیاستهای خود تجدید نظر کند. این کانالها اگر باز بمانند و پذیرای دیدگاهها و پیشنهادهای شهروندان و اندیشمندان باشند، میتوانند سبب بهبود حکمرانی شوند.
آزادی رسانهها نباید محدودیتی برای دولت تلقی شود و آنها را نسبت به بازخوردهای احتمالی حساس کند. اگر نقش مردم و متخصصان به تایید اولویتهای دولت و رهبر آن محدود شود، دیر یا زود به بنبست خواهیم رسید. افکار عمومی که از طریق رسانههای آزاد و نظرات کارشناسان معتبر بیان میشوند تنها به دولت کمک میکنند تا حافظ منافع ملی باشد. این منابعِ بازخورد همچنین یک سیستم هشدار زودهنگام به شمار میروند که دولت را از نارضایتی عمومی نسبت به سیاستهای خود آگاه میسازد؛ سیستمی که اگر در چند سال اخیر وجود داشت از بسیاری بحرانها پیشگیری میشد.
کارشناسان علوم سیاسی معتقدند «ریسکگریزی» دولتهاست که به اجتناب از گفتوگو منجر میشود. فرهنگ سیاسی ما با ریسکگریزی آمیخته شده است. دولتها همه ریسکگریزند. کوتهفکری و دگماندیشی تفکر غالب بر نهادهای دولتی است. در نتیجه هر فعالیتی مانند وبلاگنویسی، فعالیت در توئیتر و فیسبوک و کلابهاوس و... همگی تهدید به شمار میرود. و برای پرهیز از این خطرات، گفتوگو به سرعت به مونولوگ تبدیل میشود که در آن رهبران، فقط خط فکری خود را دنبال و تکرار میکنند.
دلیل دیگر هراس از رسانهها و شبکههای اجتماعی، ترس از به چالش کشیدهشدن سلسلهمراتب سیاسی است. این در حالی است که عملکرد سازنده آنها در تسهیل گفتوگو و تقویت سرمایه اجتماعی نادیده گرفته میشود. این تصور که از رسانههای اجتماعی برای براندازی، ترویج خشونت یا دخالت در امور داخلی کشورها استفاده میشود گرچه میتواند تا حدی مصداق داشته باشد اما مزایای شبکهها برای دولتی که میخواهد زخمهای بیاعتمادی را بر بدنه جامعه التیام ببخشد فراتر از مضرات آن است. شبکهها ابزار قدرتمندی هستند که دولت میتواند با استفاده از آن و پیش از توسعه برنامهها و سیاستها نیازها و ترجیحات شهروندان خود را درک و آنها را در فرآیند توسعه درگیر کند. بر این مبنا، شاید بهترین توصیه اهالی ارتباطات به دولت جدید همین باشد که از بگیر و ببند رسانهها و شبکههای اجتماعی بپرهیزد و فضایی برای تنفس روزنامهنگاران، کنشگران و اهالی اندیشه باز کند!
جامعه مدنی نیز برای به حداکثر رساندن پتانسیل گفتوگو نقشی بسیار کلیدی دارد. استقلال این نهاد از دولت نقطه قوت آن است. با استفاده از گفتوگو و مشورت، جامعه مدنی میتواند اولویتهای جامعه را به دولت معرفی کند و آنها را در دستور کار دولتمردان قرار دهد، مسائل مهم را برای بررسی نقادانه مطرح کند، مردم را به پرسیدن سوالاتشان تشویق کند، بسترهایی برای بحث درباره مسائلی که دولتها از آن طفره میروند فراهم کند و در نهایت، سبب ایجاد همبستگی و تقویت سرمایه اجتماعی شود.
گاهی دولت به گفتوگوهایی نیاز دارد که به آن امکان میدهد درباره موضوعات و چالشهای پیشرو اندیشیده و موضعگیری یا اقدام کنند. گاهی برای جلب و تحریک یا انرژی دادن به اعضای جامعه از آن بهره میبرد، گاهی هم برای جلب حمایت عمومی از کارها یا اقدامات خود به گفتوگو نیاز دارد. ولی مهمترین کارکرد گفتوگو، شنیدن صدای جامعه به ویژه گروههای در حاشیهمانده، بیصدایان، منتقدان و مخالفان است؛ این کارکردی است که میتواند از شکاف عمیق میان سیاست و شهروندان بکاهد.
گفتوگو؛ نخستین پاسخ به تنش
جان اف. کندی میگوید: جریان ایدهها، ظرفیت انتخابهای آگاهانه و توانمندی شهروندان-تمام فرضیاتی که یک دموکراسی بر آن استوار است- تا حد زیادی به ارتباطات وابسته است. کندی با این جمله میکوشد توضیح دهد یک دموکراسی چگونه کار میکند و البته اکنون در قرن بیستویکم، تبیین او از دموکراسی هنوز صادق است. حتی در عصر دیجیتال نیز قواعد پابرجاست. ارتباطات و گفتوگوی میان دولتها و جامعه مدنی-که رسانهها تسهیلگر آن هستند- از الزامات پایداری یک دموکراسی است.
بر مبنای این نگرش، دولت جدید مسوولیتی مضاعف بر دوش دارد. شاید اولین گام برای رئیسی و سخنگوی دولتش، شناسایی موانعی باشد که سبب شده دیواری سخت میان مردم و نخبگان و اهالی دولت و حکمرانی ایجاد شود. او دیگر نمیتواند مانند سلف خود مقابل دوربینها و میکروفنها بایستد و یکسویه، حرفهای قشنگ بگوید و وعدههای بزرگ بدهد. تداوم سیاست نادرست ارتباطی دولت قبلی، چیزی جز شکست مضاعف در پی نخواهد داشت. سکاندار تازهوارد اما کهنهکار دولت باید بداند وقت ارتباط متعامل با رسانهها و مردم فرارسیده است. اعتمادی که از بین رفته باید با اتکا به اخلاق حرفهای بازگردد. مردم باید نشانههای دولتی را که میخواهد باز و آزاد و با صداقت با آنان سخن بگوید در رفتار و گفتار رئیسجمهور جدید ببینند و در روزگار نااطمینانی به آنچه از زبان رئیس دولت میشنوند اعتماد کنند.
مشکلات سیاسی پیچیده و الگوهای عمیق بیاعتمادی و خصومت را نمیتوان با گفتوگوی یکباره حل کرد. روند ایجاد انسجام اجتماعی کافی و نهادهای کارا در جامعهای که به دلیل بیاعتمادی دچار گسستگی شده است فرآیندی است که گاهی یک تا چند دهه زمان میبرد. بنابراین تمرکز باید روی تقویت رویهها یا نهادهایی باشد که توانایی پایدار نگه داشتن فرآیند گفتوگو را دارند. در نهایت، هدف دولت باید ایجاد یک فرهنگ سیاسی باشد که در آن دولتمردان به عنوان اولین پاسخ به تنش، به گفتوگو متوسل شوند.
هفته گذشته، رئیس آینده دولت در نخستین نشست خبری خود گفت: خودم را خادم همه ملت ایران میدانم و خود را موظف میدانم که نسبت به حقوق مردم پاسداری و صیانت کنم لذا نسبت به کاهش هزینههای اجتماعی و افزایش سرمایههای اجتماعی اقدام خواهم کرد. هر امری که بتواند بر سرمایه اجتماعی بیفزاید و از هزینههای اجتماعی بکاهد، در دستورکار دولت مردمی خواهد بود.
رئیسی و کابینه او باید به خاطر داشته باشند، اعتمادسازی مجدد به همان اندازه که به تواناییهای دولت بستگی دارد، به ادراک شهروندان از کارآمدی مردان سیاست نیز وابسته است. این بدان معناست که دولت هم باید برای افزایش درک شهروندان از قابل اعتمادبودن خود تلاش کنند و هم قابلیتهای سازمانی خود برای بهبود ارائه خدمات و انتقال تجربیات و سیاستگذاریهای شایسته اعتماد مردم را افزایش دهد. آنگونه که محققان میگویند دولتها میتوانند با تمرکز بر چهار عامل انسانیت، شفافیت، توانایی و قابلیت اطمینان، اعتمادسازی کنند و آن را پایدار سازند. در قلب تمامی این چهار عامل، یک چیز نهفته است: تعامل، گفتوگو و مشارکت با شهروندان. دوران نشستهای خبری یکسویه و خِست در دادن اطلاعات شفاف و صادقانه به پایان رسیده است. مردم منتظر گفت و شنودی هستند که در بطن جامعه شکل بگیرد، از فریب به دور باشد، و به پرسشها، نیازها و مطالبات آنها پاسخ بدهد.