ناکامیهای ناتمام قاجاریه
چرا قاجارها در رسیدن به اقتصاد مدرن ناکام ماندند؟
قاجاریه این بداقبالی را داشت که یک قرن و اندی شاهد دو جنگ و دو قرارداد سیاسی -گلستان و ترکمانچای- بود که از قضا تاروپود اقتصاد تجاری ایران را در هم پیچید و روابط جدیدی را با همسایه شمالی ایران ترسیم کرد که محدودیتهای جدیدی بر بازرگانان و تجار ایرانی بود. با وجود این آنچه طی قرن نوزدهم بر اقتصاد ایران حاکم بود «ناامنی و عدم امنیت که از عوامل مهم عدم رشد تجارتی به حساب میآمد، بینظمی در امور گمرکی بهطوری که تعرفه گمرکی بیشتر به عرف و صدور فرامین شاه بستگی داشت، در مواردی تعرفه بر اساس قیمت اجناس، گاهی به نسبت وزن و زمانی بر اساس بار چهارپا وصول میشد. از آنجا که هیچ نوع قانونمندی در گمرکات کشور حاکم نبود، رشوهگیری، فساد مالی و زدوبندهای تجار با حکام بیداد میکرد. علاوه بر تعرفههای گمرکی، مالیاتهای دیگری نیز همچون راهداری، عوارض شهری و انواع دیگر مالیاتهای دلبخواهی وجود داشت که تجار مجبور به پرداخت آنها و همچنین مالیاتهای سرانه و مالیاتهای ویژه بودند».
سلسله قاجاریه، یکی از طولانیترین دورههای پادشاهی در ایران بود که از حدود سال ۱۱۷۵ آغاز شده و تا سال 1304 امتداد یافت. عمر 130ساله این سلسله (آقامحمدخان، فتحعلیشاه، محمدشاه، ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه و احمدشاه) همچون بسیاری از حکومتها دارای فرازونشیبهایی بود که این دوره، کم و بیش به دلایل داخلی و خارجی، نشیب آن از فراز آن بیشتر شده بود. در این دوره، ایران دارای نظام سیاسی استبدادی خودکامه متکی بر سران ایل و شاهزادگان قاجار بود که هر کدام بر یک ایالت حکم میراندند و به این ترتیب قدرت قاجارها به صورت نیروهای پراکنده متکی بر مرکز در سراسر کشور گسترش یافته بود. جامعه ایران در این دوره، مبتنی بر سنتهای اجتماعی دیرین بود که در مقابل تحول، سختجانی نشان میداد و نظام اقتصادی ایران نیز مبتنی بر کشاورزی و بر اساس ابزار تولید سنتی اداره میشد.
در کنار تولید سنتی، یکی از مهمترین مشخصههای این دوره، خوداتکایی و خودکفایی در کشاورزی و صنایع دستی بود. اما این امر، بیش از آنکه، حاکی از توانمندی در ابزار تولید باشد، در فقدان شاهراههای ارتباطی و مجاری حملونقل ایمن و آسان بود. بسیاری از این روستاها، قبیلهها و شهرها در انزوای کامل و خودمداری اقتصادی به سر میبردند و بیشتر صنایع دستی و نیز کالاهای کشاورزی خود را تولید و مصرف میکردند. هرچند مردمشناسان معدودی مدعیاند که در سراسر تاریخ ایران روستاها و شهرها استقلال داخلی قابل اتکایی داشتهاند، اکثر مورخان و سیاحان برآناند تا رشد سریع تجارت در نیمه دوم قرن سیزدهم، اغلب روستاها و قبایل در واقع خودمدار، در عمل خوداتکا، از لحاظ اقتصادی خودگردان و غالباً خودفرمان بودهاند.
جیمز فریزر انگلیسی که در دهه 1200 به خراسان سفر کرده بود، در کتاب خود نوشته است «حتی روستاهای بزرگ، درخت توت و پنبه برای تولید مایحتاج ابریشمی و نخی را خود پرورش میدادند». هنری پاتینجر سیاح دیگر انگلیسی اشاره میکند که «زنان بلوچ «به کارهای خانه، دوشیدن شیر، تولید کره، پنیر و روغن، قالیبافی و بافت البسه زمخت سفید» میپرداختند». رابرت بینینگ، انگلیسی دیگر، دیده است که حتی روستاییان پولدار در نزدیکی شهرهای عمده بیشتر مایحتاجشان را خود تولید میکنند و از بازارهای محلی فقط مقدار کمی نمک، فلفل، توتون و لوازم ضروری خانه را میخرند. همینطور آرتور کونولی از کمپانی هند شرقی در دهه 1210 دیده است که «قبایل ترکمن گرگان، خود پوشاک تولید میکنند و فقط معدودی کالای تجملی مثل ادویه، قند و شکر و توتون میخرند» (آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص11).
اما این رویکرد بیش از آنکه متاثر از یک شیوه تفکر برای اتکا به توانمندیهای داخلی و بومی بوده باشد، بر اساس کمبودها و فقدانهای زیرساختی کشور توسعه یافته بود. آبراهامیان در کتاب خود مینویسد: «خوداتکایی محلی، در فقر ارتباطات انعکاس داشت و با آن تقویت میشد. از آنجا که جماعات روستایی نیازهای خود را تامین میکردند و شهرهای عمده غذای خود را از نواحی کشاورزی اطراف شهر به دست میآوردند، تجارت که در اساس شامل کالاهای تجملی بود یا بهطور مستقیم از شهری به شهر دیگر، یا بهطور عبوری از ایران به اروپا انجام میشد.»
ادوارد استاک از کارمندان هندی بریتانیا میگوید «مسافر در راهها حتی در جاده تهران-بوشهر چندان نادر بود که «دیدارشان دیگران را به هراس میافکند». اگوستوس موئسی، دیپلمات بریتانیایی که در دهه 1240 نواحی شمالی ایران را سیاحت کرده است، در جاده اصلی بین تهران و رشت فقط یک عابر سواره دید و متوجه شد که «بسیاری از روستاییان با دیدن این سوار فرار میکنند». آرتور آرنولد از سوداگران انگلیسی، ضمن تحقیق در باب احداث راهآهن متوجه شد که حجم تجارت آنقدر ناچیز است که اجرای چنین پروژههایی را توجیه نمیکند» (آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب).
یک تحقیق درباره بنادر و گمرکات جنوب کشور در دوره قاجاریه میگوید: «راههای مواصلاتی ایران در عصر قاجار، وضع نامناسبی داشت و عبور و مرور در آنها به کندی انجام میگرفت و همین راههای نامناسب، یکی از عوامل کمرونقی تجارت بود.»
لرد کرزن، درباره راههای ایران دوره قاجار معتقد است که «اصلاً نمیتوان به آنها عنوان جاده داد. زیرا خطوط ارتباطی این کشور، چیزی جز کورهراههایی که بر اثر پای اسب و قاطر و الاغ به وجود آمده، نیست» (کرزن، 1349، ج 1، صص 631-628).
نابسامانی در راهها و جادهها و همچنین حملونقل عمومی به حدی اسفبار بود که کمتر سیاحی وجود داشت که در ایران به این کمبودها و فقدان مسیرهای ارتباطی توجهی نکرده باشد. در یک مورد، بارون دوبود، سیاح روسی، سرعت سفر را به سریعترین حد ممکن، روزانه بهطور متوسط ۴۰ کیلومتر، گزارش میکند. حتی در پایان قرن، پیمودن راه مهم بین بندر جنوبی محمره (خرمشهر) و تهران به حدی کند صورت میگرفت که سفر دریایی از خلیجفارس تا دریای سیاه، سفر زمینی از ارزروم به دریای خزر، و از باکو به انزلی باز از راه دریا و بالاخره از انزلی به تهران از راه زمین، سریعتر از سفر از تهران به بندر خرمشهر بود. فقدان ارتباط حملونقل بحرانهایی ادواری را سبب میشد، به این صورت که در منطقهای قحطی و گرسنگی شیوع مییافت در حالی که در منطقه مجاور محصول کافی عمل آمده بود.
شگفت اینکه بهبود حملونقل لزوماً ارتباطات اجتماعی را آسانتر نساخت. دوبود اشاره میکند که استقرار امنیت در شاهراه تهران- تبریز به جمعآوری مالیات یاری رساند و به این ترتیب روستاییان محلی را واداشته بود که در مناطق دورافتادهتر سکنی گزینند. میگوید: «در ایران غنیترین روستاها اغلب در کنج درهای متروک در میان کوهستانها یا بسیار دورتر از راههای اصلی قرار دارند.» سایکس نیز به همین پدیده اشاره دارد: «روستاییان از راههای اصلی گریزاناند، زیرا ماموران دولتی غالباً بیآنکه پولی بپردازند، مایحتاج خود را تامین میکنند.» همینطور بنا به گزارش یکی از ماموران وزارت امور خارجه انگلستان، «زمینهای بزرگ و حاصلخیز معطل ماندهاند، فقط به این علت که در نزدیکی راههای اصلی قرار دارند؛ چون روستاییانی که در این نقاط کشت و زرع میکنند، از حداقل امنیت در برابر مزاحمت ماموران دولتی، دستبرد دزدان و تاراج قبایل مختلف برخوردار نیستند».
اما به دلیل فقدان زیرساختهای بنیادین در تمام امور، این دوره از حیث منابع متشکل انسانی و تمرکز بخشیدن مراکز اداری و بسیج کردن نیروهای وفادار به خود نیز محروم بود. قاجاریه طی 130 سال اگرچه در مقاطعی از دوره ناصری و مظفری کوشید از طریق برخی روشنفکران و مصلحان اجتماعی رفرمهای آموزشی، نظامی، اداری و فرهنگی ایجاد کند اما در مجموع نتوانست در انسجامدهی دستگاه اداری و نیروهای نظامی گامهای موثری بردارد.
در نتیجه، تلاش برای ایجاد بوروکراسی دولتی به شکست انجامید. اما موفق شدند اصطلاحات نامفهوم کاتبان فارسیگوی خویش را فرا گیرند، اقوام خود را در امور حکومتی بهکار گمارند؛ 200 کارمند در بلدیه تهران استخدام نمایند، برای هر ایالت حاکم (فرمانفرما) با یک وزیر و دو مستوفی گمارند؛ و هیات دولت سهنفره «خیمهگاهی» را به صورت هیات دولت 10نفره با یک نخستوزیر (صدراعظم) و یک وزیر مالیه (مستوفیالممالک) درآورند.
همچنین توانستند دربار بزرگ مرکزی را به چندین قسمت ویژه خزانه سلطنتی، ضرابخانه، زرادخانه، انبارها، جبهخانهها، اصطبلخانهها، قراولخانهها، و کارگاهها تقسیم کنند. اما بهرغم این موفقیتها، برای ایجاد نظام اداری وسیع و کارآمد
نتوانستند بر مشکلات مالی آن فائق آیند. بسیاری از وزرای هیات دولت درست تا آخر قرن سیزدهم فاقد وزارتخانه، ادارات و حتی کارمندان دائمی بودند.
یک روایت تاریخی، نگاه پادشاه وقت را نسبت به مکانیسم اداره کشور و نیز مداخله جبونانه ناصرالدینشاه نسبت به کنترل قیمتها را اینگونه بیان میکند: «ادوارد ایست ویک، دیپلمات انگلیسی، گزارش میدهد که خود شاهد بوده است که جماعت خشمگین در تهران نانواییها را غارت کردند و در حالی که امام جمعه والامقام از فرط ازدحام نزدیک بود «قالب تهی» کند، جنازه کلانتر شهر را در کوچه و خیابان روی زمین کشیدند و از حلقه نگهبانان مسلح عبور کرده، به ارگ سلطنتی وارد شدند: «ناصرالدینشاه دستور داد فوراً قیمتها را پایین بیاورند و به این ترتیب تهران را از انقلابی قریبالوقوع نجات داد.» یک مقام ایرانی در این خصوص در خاطراتش مینویسد که ناصرالدینشاه، سالها بعد، هنگام برگماشتن فرزند محبوبش به حکومت تهران، به او هشدار داد که مسوولیت ترقی بهای ارزاق با اوست: «پسر، اگر یک روز به گوشم برسد که نان و گوشت کم یا گران شده است، بدان آن روز تو را به سختترین طرزی مجازات خواهم کرد... تا عموم مردم از زن و مرد بدانند در مقابل آسایش عمومی از هیچ چیز نخواهم گذشت، حتی فرزندم.» به این ترتیب، برخلاف ادعای اروپاییان لیبرال قرن نوزدهم، دخالت قاجار در اقتصاد بازار، به ویژه از طریق مهار قیمتها و انبارهای غله، نه نشانه استبداد آنان بلکه نتیجه مستقیم ناتوانی آنها در مقابله با مشکلات و مسائل مردم بود.»
اما دوره قاجار بهرغم آنکه دوره حضیضی در مدیریت داخلی کشور بود اما در بخش تجارت خارجی و روابط اقتصادی با کشورهای صنعتی مخصوصاً روس و انگلیس و برخی از کشورهای اروپایی جایگاه نسبتاً مطلوبی داشت. کم و بیش صادرات ایران، هرچند ناچیز اما رونق داشت و روابط اقتصادی ایران با بسیاری از کشورهای کوچک و بزرگ بهرغم پتانسیل داخلی، در سطح قابل قبولی بود.
تجارت خارجی ایران بیشتر در انحصار دو کشور روسیه و انگلستان بود. روسیه انحصار تجارت شمال را در دست داشت و انگلستان تجارت جنوب کشور را به خود اختصاص داده بود. از آثار و نتایج رشد سریع بازرگانی خارجی، رونق کالاهای فرنگی و علاقه مردم این دوره به مصرف این کالاها بود. بهخصوص قماش منچستر که ظاهری بهتر و بهایی ارزانتر از قماش وطنی داشت. پوشاک بیشتر طبقات اجتماعی از مردان گرفته تا زنان جملگی از غرب وارد میشد. ابریشم، ساتن و ماهوت برای طبقه اعیان و قماش نخی و پنبهای مورد استفاده دیگر طبقات بود. رواج منسوجات نخی موجب زوال صنایع نساجی بومی کشور در مراکز صنعتی شهرهایی چون اصفهان، کاشان و یزد شد. منسوجات وطنی نیازهای داخلی اقشار جامعه را تامین میکرد ولی با ورود پارچههای متنوع و ارزان انگلیسی تولیدات صنایع داخلی مورد بیمهری قرار گرفت. صدور مواد خام از جمله پنبه که از مهمترین اقلام صادراتی کشور بود و یکپنجم صادرات ایران را تشکیل میداد، همچنان بخش اعظم آن به روسیه و قسمت جزئی آن به هندوستان و عثمانی فرستاده میشد. خشکبار، قالی، پوست، توتون و تنباکو، پشم، برنج، حیوانات اهلی، صمغ، رنگ و محصولاتی از این دست نیز در زمره صادرات کشور بود. همچنین از جمله مهمترین صادرات ایران از دوران صفویه به بعد ابریشم مرغوب در گیلان بود.
بهطور مشخص تجارت ایران با روسیه نیز به دلیل همجواری این دو کشور رونق داشت. بهخصوص که غنیترین ایالات ایران نزدیک این کشور قرار داشت. حق عبور آزاد کالا از طریق خاک روسیه، همچنین امکاناتی که دولت روسیه برای تسهیل تجارت با ایران فراهم ساخته بود از جمله بهرهگیری از تخفیف عوارض گمرکی برای صدور کالاهای روسیه به ایران از مواردی بود که به این رونق کمک کرد. کالاهایی که برای صدور به ایران از تخفیف برخوردار بودند، شامل شکر، نفت، مشروبات الکلی، کبریت، انواع توتون، سیگار، منسوجات از انواع مختلف و کالاهای کائوچویی و مسی و نخ نقرهای یا آب طلا بودند.
از دیدگاه یک محقق اقتصادی «عمدهترین کالاهای وارداتی از روسیه به ایران در سالهای پیش از جنگ جهانی اول شامل قند، منسوجات نخی، چای، آرد خوراکی، شکر، آهنآلات و نفت بود و بقیه کالاهای وارداتی کماهمیتتر نیز غیرصنعتی بودند. مهمترین صادرات ایران به روسیه در این سالها نیز شامل پنبه، میوه، برنج، قالی، پوست، پول نقره و حیوانات زنده بود. پنبه پس از بیماری کرم ابریشم در سال 1280 ه.ق جایگزین صادراتی ابریشم ایران شده بود. شهرهای مازندران، استرآباد، سمنان، شاهرود و دامغان، اصفهان، کاشان، قم، قزوین و نیشابور زیر کشت پنبه بودند ولی مازندران به تنهایی ۲۶ درصد پنبه صادراتی به روسیه را تامین میکرد» (ترابی، سهیلا، تجار، مشروطیت و دولت مدرن).
بهرغم شکوفایی نسبی تجارت اقتصادی ایران با کشورهای انگلیس و روسیه، و صادرات غیرنفتی ایران به کشورهای همسایه و اروپاییان در دوره قاجار، بسیاری معتقدند که این روابط، نه الزاماً توسعه اقتصادی که بیشتر وابستگی ایران به اقتصاد صنعتی جهان بود. «برخی از محققان روند افزایش حجم تجارت خارجی ایران را نشانهای از توسعه اقتصادی کشور دانستهاند. آمار و ارقام تجاری و تغییراتی که در نوع کالاهای تجارتی ایجاد شد و پیش از این نیز بدان اشاره شد، موجب میشود که بیشتر محققان این تحولات را نوعی توسعه وابسته دانسته و روند تحولات اقتصادی ایران را در جهت ادغام در سرمایهداری جهانی و به گونهای همگون شدن با خواستهای سرمایهداری بزرگ قلمداد کنند. جان فورن مفهوم توسعه وابسته را به این معنی دانسته که مسیر تحولات تجاری از خارج تعیین شده و در هر دو حالت کمی و کیفی نوسانات رشد و محدودیتهای آن به عوامل خارجی بستگی داشته باشد. احمد اشرف اقتصاد قرن نوزدهم ایران را با اصطلاح وضعیت نیمهاستعماری توصیف میکند. وی علاوه بر ترسیم وابستگی اقتصادی کشور به بازارهای جهانی که همراه با رشد مداوم و شتابان بازرگانی خارج بوده، چنین وضعیتی را موجب ورود سرمایهداران خارجی به بازارهای بکر و قابل توسعه ایران میداند.
به عبارت دیگر، از منظر بسیاری از اندیشمندان و اقتصاددانان ایران، رشد بازرگانی خارجی طی قرن نوزدهم میلادی نه توانمندی و رونق اقتصاد درونی، بلکه ناشی از تقاضای اروپاییان برای فروش محصولات صنعتی و خرید مواد اولیه بوده است و این رشد به هیچ وجه به مفهوم توسعه اقتصادی ایران قلمداد نمیشود، چراکه بهکارگیری مفهوم توسعه، مستلزم استفاده از شیوههای جدید تولید و تغییراتی در شکل ابزار تولید است که در ایران رخ نداد. ترابیفارسانی در پژوهش تاریخی خود نوشته است «بدیهی است که نظام سنتی تولید طی زمان در صورتی که از سوی عناصر خارجی تحریک و تشویق نمیشد، در مسیر طبیعی خود تضعیف میشد و بر اساس تحولات هدفمند و درونی خود تغییر مییافت، ولی آنها بر اساس ضربههای بیرونی تغییر یافتند و به همین دلیل نظمیافته نیستند و «نظام جدید نه بر روی خرابههای نظام قبلی که در میان تتمه آن نظام شکل گرفت» (ترابی، سهیلا، تجار، مشروطیت و دولت مدرن).
بنابراین نتیجهای که بر اثر ارتباط تجاری ایران با کشورهای خارجی به دست آمد، فعال شدن و رونق تجارت ایران و افزایش کمی و کیفی سرمایهداران ایرانی بود، ولی به دلیل نابرابری نیروهای رقیب، یعنی سرمایههای خارجی با سرمایههای محدود محلی و عدم امکان رشد طبیعی و درازمدت آن، روند تحولات به سمت نوعی وابستگی به سرمایههای خارجی پیش رفت و جهت آن سمتوسویی یافت که به کار بردن تعابیری چون توسعهنیافتگی و موانع توسعه در ایران مفهوم مییابد.
منابع:
1- ترابیفارسانی، سهیلا، تجار، مشروطیت و دولت مدرن، نشر نیلوفر
2- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، 1377
3- دهقاننژاد، مرتضی، کاظمی، تجارت بوشهر و راههای تجاری آن 1324-1293، گنجینه اسناد، ش 77، بهار 1389
4- کرزن، لرد جرج، ع. وحید مازندرانی، ناشر: علمی و فرهنگی