شاگرد خسروشاهیها
یادکرد حسین کاظمپوراردبیلی، تکنوکرات و کارآفرین (1399-1331)
حسین کاظمپوراردبیلی تکنوکرات کارکشتهای که سالها در مقامهای حساس و مهم مملکتی به عنوان وزیر بازرگانی، سفیر ایران در ژاپن و نماینده ایران در اوپک فعالیت میکرد بهطور ناگهانی در اردیبهشت سال 1399 در سن 68سالگی درگذشت. حسین کاظمپور بهعنوان یک تکنوکرات شناختهشده اقتصاد سیاسی ایران مطرح بود و بیشتر عمر خود را در سازمانهای دولتی خدمت کرد. به خاطر خدمات باارزشی که در وزارت خارجه و وزارت نفت داشت به او لقب معمار دیپلماسی نفتی داده بودند. با وجود این کمتر از سابقه او در بخش خصوصی به عنوان یک کارآفرین موثر شنیده شده است. اما بخش مهم و موثر زندگی او، به قول خودش، در بخش خصوصی و تحت مدیریت یکی از کارآفرینان مهم ایران، علی خسروشاهی، بنیانگذار گروه صنعتی مینو، و بعد سرمایهگذاری و همکاری در شرکت تولیدی کدبانو گذشت. دوره کوتاه کارآموزی و کار در شرکت مینو تاثیر زیادی در منش، عقاید و عمل او گذاشت که تا پایان زندگی به آن افتخار میکرد.
حسین کاظمپور در سال 1331 در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دوره کارشناسی وارد مدرسه عالی بازرگانی شد و بعد برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت. در بازگشت در سال 1355 برای گذراندن خدمت سربازی، از طرف اتاق بازرگانی به شرکت صنعتی مینو معرفی شد و تا پیروزی انقلاب یکی از مدیران علی خسروشاهی محسوب میشد. او میگفت: قبل از اینکه به بخش دولتی بروم من خیلی از اینها (علی، جلیل و حسن خسروشاهی مدیران گروه صنعتی مینو) کار یاد گرفتم. چون سفارشات خارجی در شرکت مینو در دستم بود و تحت نامهای مختلف در شرکتهای مختلف کار میکردم. در مصاحبه استخدامی، عباس زاهدانی، مدیر بخش بازاریابی، از او پرسیده بود: «اگر در این اتاق تنها بودید و روزنامههای سال گذشته در اختیار شما بود با آن چهکار میکردید؟ او تعریف میکرد پاسخی که به این سوال دادم باعث استخدامم در شرکت مینو شد. حتی این پاسخ به گوش مصطفی عالینسب، مشاور اقتصادی مهندس موسوی، هم رسیده بود که از دوستان جلیل خسروشاهی بود. بعد از استخدام قرار شد نخست دوره فروش را بگذراند. او که در آن زمان از آمریکا فوقلیسانس مدیریت گرفته بود، طبق دستور اردشیر ضیاءبخش، مدیر فروش شرکت مینو، در اولین روز کاریاش زیردست فروشندهای به نام نورایی قرار گرفت. نورایی او را ترک موتور وسپا سوار کرد تا فروشندگی را به او تعلیم دهد. او بلافاصله کار فروش محصولات مینو به مغازهداران تهرانی را شروع کرد. در همان جلسه نخست چیزهایی آموخت که در هیچ مدرسه مدیریت تعلیم داده نمیشد، از جمله چگونگی آشنایی، جمعآوری و ثبت اطلاعات مختلف مغازهداران، کمک به مغازهداران در چیدن اجناس و کمک به چیدن اجناس مینو در قفسهها و نظایر آن. بهزودی او دریافت که در شرکت مینو توفیق در فروش، به این جهت است که فروش و فروشندگی به عنوان یک سیستم نگریسته میشود که از برخورد اولیه تا فروش نهایی را دربر میگیرد. در روند فروش باید اعتمادسازی دائمی، پشتیبانی، کمک و برخی کارهای فنی مانند رعایت سقف اعتباری و وصول مطالبات صورت گیرد. او میگفت: ما فروشندهها بعد از اتمام کار در دفتر فروش تهران در خیابان کوشک جمع میشدیم تا درخواستهای مغازهداران با صدور فاکتور توسط کامپیوتر و پس از آن توسط واحد پخش برای روز بعد تحویل مغازهها شود. روزی علی خسروشاهی، که بعضی مواقع به بخش فروش میآمد، به من گفت: «خب آقای کاظمپور امروز چقدر فروختی؟ گفتم مثلاً 76 هزار تومان. علی خسروشاهی گفت: «این را که از تو خریدند. تو خودت چقدر فروختی.» منظور علی خسروشاهی این بود که آنچه میفروشی و آنچه میخرند با هم متفاوت است. بعد از مدتی به قسمت سفارشات خارجی شرکت منتقل شد. بعد از انقلاب او ترجیح داد تا به خدمات دولتی مشغول شود. اگرچه بعدها با برخی از مدیران علی و حسن خسروشاهی در شرکت مینو، گروه صنعتی دلپذیر را احیا کردند. او اگرچه نظارهگر مصادره ناعادلانه شرکت مینو در آن روزها بود و توان جلوگیری از آن را نداشت. اما علی خسروشاهی او را فراموش نکرد و در دورانی که سفیر ایران در ژاپن بود برایش نامه مینوشت. علی خسروشاهی در یکی از نامههایش نوشته بود: «نمیدانم چرا ایرانیها در میان پیغمبران جرجیس ما را انتخاب کردهاند و هر آنکس که بیکار است سر از توکیو درمیآورد (چون در آن سالها ایرانیها برای کار به توکیو میرفتند) و برای شما اسباب زحمت میشود.» کاظمپور میگفت: احساس میکردم علی خسروشاهی نهتنها از آنچه بر شرکت مینو رفته است بسیار ناخرسند است، بلکه از آنچه بر مدیریت وقت شرکت بعد از مصادره میرفت نیز ناراحت است. او نقل میکرد در مقطعی که مدیران شرکت اهمیت خود را از دیگران بیشتر میدیدند و نقش خود را در شرکت اثرگذارتر، علی خسروشاهی به آنها گفته بود که «اهمیت مش رجب، دربان شرکت از همه ما بیشتر است» و با این اشاره بر اهمیت تمامی عناصر در شرکت تاکید داشت. حسین کاظمپور تحت تاثیر کتابخوانی علی خسروشاهی بود و او را کارآفرین فرهیخته و عمیقی میدانست. حسین کاظمپور میگفت 31 سال در تمام بخشهای دولتی و با تمام طیفها کار کردم اما دستاوردهای خود را بسیار مدیون دو سالی میدانم که در مینو آموختم. او تاکید میکرد که خسروشاهیها نه بدهی داشتند و نه جزو 53 نفر مشمول قانون حفاظت از صنایع بودند. اما اموالشان مصادره شد و بیش از همه به آنها ظلم شد. رابطه انسانی علی خسروشاهی را پدرانه میدانست و میگفت: نحوه مدیریت او هم از بالا به پایین و هم از پایین به بالا بود. از پایین به بالا بود به این معنی که هر سازمان به تفکیک برای خود کار مدون داشت، برنامه و بودجه داشت و خودش هم آن را طراحی و اجرا میکرد از تامین مواد گرفته تا تعیین و افزایش ماشین پخش، افزایش فروشنده و چیزهای دیگر. اما از بالا به پایین بود به این معنی که علی و حسن خسروشاهی خودشان به اتفاق مدیران عامل مانند اردشیر ضیاءبخش اهداف کلی را تعیین میکردند. او آنقدر تحت تاثیر این مدیریت بود که در مدیریت دولتی نیز تا آنجا که میتوانست این رفتار را الگو قرار داده بود. او این اتهام را که مدیران شرکت مینو بخشی از درآمدهایشان را به خارج منتقل میکردند رد میکرد و میگفت: «هیچ تصویری از اینکه آنها در آن موقع بخشی از درآمدهایشان را به خارج منتقل میکردند در ذهن ما وجود نداشت. بلکه بر عکس ما فکر میکردیم که آنها وقتی به خارج رفتند مجبور بودند خانههای خود را اجاره کنند. آنها همه دستاوردهایشان را آدم و کارخانه کردند.» او نقل میکرد: «وقتی ازدواج کردم علی خسروشاهی برای کادوی ازدواج به من گفت پاشو برو سوئیس از ترکیه برگرد. منظورش این بود که به عنوان ماموریت اداری هم بروم نستله از آنجا بیایم ترکیه نظارتی هم بر تخلیه کالاها و حمل بکنم. یا هم فال و هم تماشا بود. ضمناً ماهعسلم بود.» کار در این مجموعه سالم بسیار او را تحت تاثیر قرار داده بود. او معتقد بود در آن شرکت، هر کس سالم و با دلسوزی کار میکرد دستمزد بالاتری از بازار میگرفت. دو سال زندگی در شرکت مینو در سنین جوانی فرصت و حتی شانس خوب زندگی حسین کاظمپور بود که برای کمتر کسی پیدا میشد. او میگفت: علی خسروشاهی بعضی مواقع از ما میپرسید ناهار خوردید؟ میگفتیم نه. میگفت بیا با هم برویم. فکر میکردیم ما را به رستوران کارمندی میبرد. اما میبرد ما را رستوران کارگران. توی صف میایستادیم. اگر هم کارگران به ما راه میدادند اما او با اسم به آنها میگفت هر کس سرجای خودش و نوبتش باشد. و از فرصت غذا برای طرح برخی کارهایش استفاده میکرد. سال گذشته، که برای بار دوم با او در مورد شرکت مینو مصاحبه میکردم، بار دیگر این خاطره را نقل کرد: «علی خسروشاهی روزی از من پرسید منشأ ثروت چیست؟ من گفتم کلاسیکهای اقتصادی میگویند کار، طبیعت، سرمایه و نئوکلاسیکها فناوری را هم اضافه کردند. بعد به من گفت صبر کن صبر کن. اینها نیست. منشأ ثروت سه حرف است: الف. دال. میم. آدم. یعنی منابع انسانی را به عنوان اصلیترین منشأ ثروت میدانست.» وقتی با روی کار آمدن آقای احمدینژاد او را بازنشسته کردند او بیشتر به اهمیت این حرف علی خسروشاهی پی برده بود. اگرچه در دوران وزارت مهندس زنگنه دوباره به کار فراخوانده شد، اما جدایی هشتساله او و بسیاری از تکنوکراتهای کارکشته در آن هشت سال، بهبهانه جوانگرایی، از جمله خسارتهای جبرانناپذیری است که به نظام تکنوکراتیک کشور وارد شد. اگرچه او هیچگاه از کنار گذاشته شدنش گله نکرد و همچنان به آینده ایران خوشبین بود و در هر فرصت به کارآفرینانی که میشناخت توصیه میکرد تا مجدداً در ایران سرمایهگذاری کنند. به طور نمونه، در آخرین دیدارش با حسن خسروشاهی به او توصیه کرده بود تا در تاسیس کارخانه ساخت خودروهای برقی در ایران سرمایهگذاری کند. او بعد از بازنشستگی بیشتر بر کار در شرکت کدبانو متمرکز شد و با همکاران سالهای کار در شرکت مینو، تحت مدیریت محمداسماعیل قدس، محصولات غذایی دلپذیر را تولید میکردند. با روی کار آمدن دولت دکتر روحانی او بار دیگر به کار دولتی بازگشت و نماینده ایران در اوپک بود.