تحلیل تاریخی نارضایتی
داریوش رحمانیان از نسبت سیاستگذاری و اقتصاد با بحرانهای سیاسی میگوید
تاکید دارد که آنچه میگوید خلاصه و موجز است و «این تنها مشتی نمونه خروار است» از آنچه باید بگوید! داریوش رحمانیان که در چارچوبی از تاریخ مدرن قصد تبیین دیدگاه خود را درباره فراز و فرود حکومتها در ایران دارد، وضعیت کنونی ایران را به شکلی متفاوت از افرادی همچون سعید لیلاز میبیند. او که به نقد روادارانه مشروطه مشهور است، در کتابش «جنبش مشروطه» به شکل آشکار از ناتمام ماندن این پروژه تاریخی سخن میگوید. دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران در نخستین گفتوگوی خود با تجارت فردا هم با تداوم همین روند در مقام نقد سخن کسانی برمیآید که سعی دارند شرایط کنونی دولت و جامعه ایران را بغرنجتر از دوره اشغال ایران در جنگ جهانی دوم یا شرایط ایران در پایان دوره قاجار و حتی دور قبلی تحریمها تصویر کنند. او با هشدار درباره عواقب تلنبار شدن نارضایتی عمومی از سیاستگذار میخواهد که برای حل مسائل تعجیل کند. گفتوگوی صریح تجارت فردا با این چهره دانشگاهی را در ادامه میخوانید.
♦♦♦
در هفتهها و ماههای اخیر بحثهای بسیاری در باب اندازه و سطح دشواری کنونی معیشت در ایران از سوی مقامات و کارشناسان نزدیک به دولت صورت گرفته که بر بیسابقه بودن تحریمها و فشارهای خارجی تاکید داشتهاند. سوال نخست ما این است که واقعاً مقطع کنونی دشوارترین دوره تاریخ معاصر ایران از منظر معیشت و رفاه اقتصادی است؟ اصلاً چنین گفتهای از منظر تاریخی چقدر درست است؟
این قبیل سوالات مخصوصاً وقتی با اظهارنظرهایی همراه است، جای شرح و تفصیل بسیار دارد که من به آن وارد نمیشوم و در عوض بهطور خلاصه آنچه در نظر دارم را با خوانندگان شما در میان میگذارم. از منظرهای گوناگون میتوان دوره کنونی را با اتفاقهای تاریخ معاصر و حتی کل تاریخ ایران مقایسه کرد. اگر مراد از تاریخ معاصر دوره مشروطه به اینسو باشد، من گمان نمیکنم چه به لحاظ فشار خارجی و چه به لحاظ مسائل معیشتی یا حتی از جنبه اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی دوره کنونی بدترین دوره در مقایسه با تاریخ معاصر ایران باشد. البته گاهی مسائل از منظر مقامات به گونه خاصی تفسیر میشود که این احتمالاً به مرتبه و جایگاه سیاسی آنها مربوط میشود. نگاههایی که در پارهای از موارد جنبه ابزاری داشته و هنگام ارائه آنها، افراد خیلی به سویههای علمی توجه نکرده و در عوض به هدف فرافکنی یا اهدافی مشابه ابراز میشود. کاری که شاید باعث شود اگر فلان مساله، نقص یا بحران در حوزه سیاستگذاری هست، با اینگونه مواضع و ارائه تصویری سخت از شرایط، قابل توجیه به نظر آید. بنابراین اگر من در مقام یک شاگرد کوچک تاریخ بخواهم به این موضوع وارد شوم و از نقطه نظر فشار خارجی وضعیت کنونی را با شرایطی که از مشروطه به اینسو تجربه کردهایم، بررسی کنم، این سخن را چندان موجه نمیدانم. البته باید یادمان باشد وقتی پای این عوامل را وسط میکشیم در دام مقایسههای نسبی نیفتیم و شرایط هر دوره را بسنجیم. برای نمونه وقتی از فشار خارجی صحبت میکنیم، باید حتماً ساخت داخلی و شرایط جامعه را هم در نظر بگیریم و از این دریچه ورود عامل خارجی را روی معیشت عموم مردم بررسی کنیم. بنابراین فشار خارجی در کشوری که از نظر وضعیت اقتصادی، کشاورزی و صنعتی شرایطی نازل و در هم کوبیده دارد و زیرساختی وجود ندارد، به محض ورود امکان تاثیرگذاری خواهد داشت. این وضعیت با شرایطی که در آن کشوری به سطحی از پیشرفت رسیده و با وجود زیرساختهایی که دارد پایههای محکمتری نسبت به قبل پیدا کرده، کاملاً متفاوت است. با مثالی در این زمینه میتوان استدلال دوستان را رد کرد. کافی است به دوره جنگ جهانی اول تا یک دهه پس از این رخداد برگشت و وضعیت امروز را با آن دوره بررسی کرد. ایران در آن دوره از نظر فشار خارجی شرایط بسیار بدتری دارد. گرچه با عباراتی از این دست ساده برخورد نمیکنم اما ترجیحم این است که برای آن دوره از لفظ ویژهای استفاده کنم و بگویم که چهره قرون وسطایی ایران در آن دوره هنوز زدوده نشده بود. هنوز بخش اعظم جامعه روستایی بوده و شهرها توسعه چندانی پیدا نکردهاند. زیرساختهای اقتصادی هنوز شکل نگرفتهاند و بخش اعظم جامعه در بیسوادی دست و پا میزند و مشکلات اجتماعی و فرهنگی در کنار بروز اپیدمیهای پیدرپی، مرگبار و قحطی، کشور را زمینگیر کرده و در نتیجه آن میبینیم که فشار خارجی روی کشور به شدت نیرومند است. نقبی به قراردادهای آن دوره که با محوریت ایران امضا میشد این مورد را به خوبی به نمایش میگذارد. اولاً در سال 1907 کنوانسیون 1907 بین روسیه تزاری و بریتانیا امضا میشود که بخش مهمی از آن به ایران مربوط میشود. در سال 1915 یعنی در سال دوم جنگ جهانی اول هم قرارداد سری قسطنطنیه امضا میشود که در واقع به جای اینکه ایران به سه منطقه نفوذ روسی، منطقه نفوذ انگلیسی و یک منطقه بیطرف تقسیم شده باشد، به دو منطقه یعنی روسیه و انگلستان و حوزه نفوذ دو کشور تقسیم میشود که بعضی از دولتمردان انگلیسی به فکر تجزیه خوزستان میافتند. به هر حال وضعیت در آن دوره بسیار خراب است. در همان زمان انقلاب اکتبر صورت میگیرد. ملکالشعرای بهار مثال جالبی دارد که میگوید وضعیت ایران در آن دوره مثل یک مرد نحیف، بدبخت و ذلیل بوده که بین دو پهلوان نیرومند گیر افتاده بود، طنابی به گردن او انداخته شده بود و هردو از هر سو با تمام توان میکشیدند که یکباره معجزهای شد که یکی از اینها (لنین و شوروی) سر طناب را رها کرد و این مرد بدبخت که در آستانه مرگ بود نفسی کشید.
جالب بود. بسیاری دیگر هم با یادآوری اشغال ایران توسط قوای متفقین از این حادثه تصویری دردناک توام با قحطی و مرگ صدها هزار نفر از هموطنان را یادآوری میکنند. در مقایسه با اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، تحریمهای کنونی در چه جایگاهی قرار دارند؟ فشار جنگ جهانی و اشغال بیشتر بود یا تحریمهای کنونی؟
در دوره جنگ جهانی دوم دولت آنقدر تضعیفشده و نحیف است که عملاً امکانی برای حل و فصل مسائل پیدا نمیکند. شرایط آنقدر بد است که دولتمردان مجبور میشوند برای تامین منابع ریالی جهت تمشیت امور سربازان متفقین دست به چاپ پول بدون پشتوانه بزنند. این شرایط بغرنج را میتوان در دوره نهضت ملی هم دوباره مشاهده کرد. در دوره فعلی هم تحریمهای قبلی که اجماع جهانی روی آن بود فشار فرسایندهای را به کشور تحمیل کرده بود و با دوره فعلی قابل مقایسه نبود. در دوره حاضر به دلیل رفتارهای عجیب و خارج از عرف ایالات متحده و نیز گردنکلفتی ترامپ که به خروج آمریکا از کنوانسیونهای بینالمللی اعم از سازمان بهداشت جهانی، برجام یا معاهده آب و هوایی پاریس منجر شده، آمریکا در موقعیتی قرار ندارد که امکان ایجاد اجماع جهانی علیه ایران را به وجود آورد. در دوره اوباما فشار سنگینی به کشور از همهسو وارد شد که با وضعیت فعلی فاصله داشت. به نظر من الان دست ایران به مراتب در حوزه سیاست خارجی برای رویارویی با این فشارها بازتر است. درست است که فشاری که از ناحیه تحریم وارد میشود خیلی سنگین است اما واقعیت این است که عوامل دیگری چین و روسیه را نیز به همراهی با آمریکا واداشت. الان وضعیت ایران متفاوت است و کشور به مهره مهمی در شطرنج سیاست جهانی بدل شده است که همین موضوع صدای بسیاری از کارشناسان غربی را درآورده است. این نگرش متفاوت استدلال میکند که رویه اشتباه و خارج از عرف بینالملل ترامپ و پمپئو موجب شده تا ایران به عنوان یک بازیگر مهم به سمت چین و دیگر بازیگران متمایل شود.
بررسی شاخصهای اقتصادی همواره راه مناسبی برای تحلیل یک مساله و صحت و سقم یک ادعاست. از این منظر چقدر ادعای تازه سعید لیلاز یا گفتههای پیشین مقامات عالی دولت درست است؟ و آیا وضعیت رفاهی-معیشتی یا اجتماعی لرزان، توانسته به عامل تحریک جامعه علیه دولت تبدیل شود؟
بله، توانسته است. البته این پرسش مهم و دامنهداری است. ابتدا اما مایلم موضوعی را یادآور شوم. اینکه عدهای تا اعتراضی در کشور بروز میکند آن را به خارجیها وصل میکنند، حقیقتاً رفتار درستی نیست و سرانجام کار دست حکومتها خواهد داد. حکومتها باید بپذیرند که بخش مهمی از این ناآرامیها ریشههای درونی داشته و به سوءمدیریت، فساد، سیاستگذاریها و رفتارهای غلط مدیران ربط دارد و در پارهای از موارد هم به تلنبار شدن مسائل حلنشده در جامعه مربوط است. من منکر این نیستم که نه در مورد فقط ایران که در مورد هر کشور و واحد سیاسی دیگر نیروهای خارجی به محض بروز یک فرصت، درصدد سوءاستفاده از فضای اجتماعی و اعمال نفوذ برمیآیند. این طبیعی است. اما لازم میدانم موردی را یادآوری کنم. به تازگی پارهای اظهارنظرها درباره مساله توطئه صورت گرفته و ابراز میشود که لازم است به آنها توجه شود. ما کلاً دو نوع شیوه بهکارگیری توطئه در ادبیات سیاست و تاریخ داریم که باید آنها را از هم تفکیک کرد. یکی توطئه به عنوان یک ذهنیت و دیگری توطئه به مثابه یک نظریه علمی. ذهنیت توطئه یعنی اینکه من قائل به وجود پیوسته توطئه در همه مسائل هستم و همه چیز را از این زاویه به تفسیر و داوری بنشینم که این بحثها بیشتر جنبه جدلی پیدا میکند. در مقام نظریه اما توطئه به شکل دیگری مورد بررسی قرار میگیرد و در این مسیر فرد این مفهوم را توام با احتیاط و اما و اگر به کار میبرد. از این مورد بگذریم، در ایران از دوره قدیم ما بهطور مداوم به دلیل اینکه دچار قحطی و بحران نان و سوءمدیریت و فقدان سیاستگذاری درست بودیم، بلوای نان یکی از مسائلی بوده که خبر از رابطه سقوط سطح معیشت با تحرکات سیاسی میدهد.
کلاً واکنش عمومی به چنین فشارهایی که عمدتاً اقتصادی هستند، به چه شکلی بروز میکند و این واکنشها چطور قابل ارزیابی هستند؟
در اینباره تاریخنویسان به تفصیل نوشتهاند و خوانندگان شما میتوانند به این قبیل گزارشها، کتب و مقالات رجوع کنند. اما از این دست شورشها به وفور وجود داشته است. در کل باید بگویم ناآرامیهای معیشتی و ناشی از فقر عمومی در تاریخ معاصر ایران به وفور یافت میشود و نه فقط از سوی ارباب خارجی که از جانب نیروهای داخلی دخیل در بازی قدرت مورد سوءاستفاده قرار میگرفتند. یکی از مهمترین این موارد شورشی است که بعد از شهریور 20 و در دوره قوام رخ داده و ابعاد جالبی دارد. البته یادآور میشوم که نارضایتیها گاه از ناحیه مسائل اجتماعی و توسط گروههای قومی یا اقلیتهای مذهبی رخ داده و به تحولاتی هم در سطح جامعه دامن میزند. از اینرو میتوان وجود این رابطه را که مورد پرسش قرار دادید، تایید کرد. ما در دوره صفویه به واسطه رفتارهای ناروایی که با اهل تسنن و زرتشتیان صورت میگرفت، شاهد نوع خاصی از برخورد جامعه با حاکمان و دستگاه قدرت هستیم. در سقوط صفویه و یورشی که طی آن محمود افغان اصفهان را محاصره کرده و تا شش ماه هم این وضعیت را تداوم میدهد، شاهد برخورد خاصی از سوی جامعه و بهطور ویژه اقلیتها هستیم که حکومت تنها میماند و کسی به یاریاش نمیشتابد. حتی گاه میتوان همراهی با این قبیل شورشها را از سوی بخشهایی از جامعه دید. در دوره معاصر هم این پدیده قابل لمس است. برای نمونه در جنگ جهانی دوم رضاشاه مجبور به استعفا و تبعید میشود، ما شاهد هجوم نیروهای خارجی هستیم اما ارادهای از سوی مردم برای مقابله با این هجوم وجود ندارد. این بیارادگی هم بیدلیل نیست و به بیسوادی یا مشکلات معیشتی یا اجتماعی مربوط نمیشود. در این فقره بحران مشروعیت است که بر انفعال عمومی تاثیر میگذارد. من چندین دهه است به این موضوع از قاب «الگوی برافتادن حکومتها در ایران» فکر میکنم. یعنی مدلی را که حکومتها سقوط میکنند، مورد سوال قرار میدهم. شما از دوره مادها به اینسو هرچه در قالب روایت تاریخی مدرن میگردید، از مادها و هخامنشیان و از ساسانیان و سپس از عصر ورود اسلام به اینسو یعنی سامانیان، غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان و صفویان یک نقطه اشتراک در خصوص نحوه سقوط آنها وجود دارد. مفهوم روشنی که در این زمینه اغلب قابل لمس است، سقوط سهل و آسان حکومتها و زانو زدن آنها در مقابل هجوم خارجی است. دلیل این موضوع نیز شکافی است که بین مردم و حاکمیت بروز کرده و به نارضایتی توده از حکومت هر عصر منجر میشود. بهرغم وجود دهها مثال، من به ذکر نمونه کوچکی بسنده میکنم. وقتی که سلجوقیان در حال ورود به خراسان هستند، بیهقی از آن به این شکل یاد کرده که «مردمان توس و نیشابور ابتدا قصد مقابله با این گروه از ترکمانان سلجوقی را داشتند اما با انذار و عتاب نخبگان و شیوخ و بزرگان خود روبهرو شدند که چرا برای کسی به جنگ برمیخیزید که برای آزار و اذیت شما سوری ابن معتد را بر شما حاکم کردند تا شما را چپاول کرده و خون شما را در شیشه کند. اتفاقاً بگذارید بیایند و انتقام شما را از حاکم بگیرند». این مساله بسیار موضوع تکاندهندهای است. اینکه مردمی با دست خالی و به کمک شماری داس و بیل قصد مقاومت علیه نیروهای بیگانه را دارند اما نخبگان جامعه آنها را از این کار برحذر میدارند و آنها را به انفعال دعوت میکنند. این مدل عجیبی است و در دوره صفویان هم به درجاتی تکرار میشود که باید مایه عبرت سایرین در دیگر دورههای تاریخی باشد.
در طول تاریخ جهان فشار اقتصادی یکی از زمینههای بروز انقلابهای سیاسی بوده است. اولاً در طول تاریخ ایران شواهدی از انقلابهای سیاسی در اثر فشار اقتصادی داریم؟ اینکه رفتار مردم ایران امروز در این چارچوب چگونه قابل تحلیل است و آیا خطر انقلاب ما را تهدید میکند؟
نه. معتقدم خطر انقلاب ما را تهدید نمیکند اما شورش و آشوبهای مختلف چرا. درباره نسبت بین اقتصاد و انقلابها و اعتراضهای عمومی هم در بالا توضیحاتی دادم. از این جهت هم میگویم انقلاب رخ نمیدهد چون انقلاب به معنای دقیق کلمه که در زبان و ذهن عالمان علوم سیاسی هست، امکان بروز نیافته. در چارچوب علوم سیاسی انقلاب زمانی رخ خواهد داد که مجموعهای از عوامل اعم از ترکیب جمعیتی، ایدئولوژی جایگزین، رهبری اعتراضات و بسیج سیاسی وضعیت تازهای را حاکم کنند. جامعه امروز ایران به عقیده من یک جامعه به شدت زخمخورده است که نارضایتی در آن یک واقعیت غیرقابل انکار و قابل مشاهده است. من به اینکه ریشههای این وضعیت کجاست یا اینکه سطح مطالبات به شکل مصنوعی توسط پارهای گروهها بالا رفته اصلاً کاری ندارم و موضوع بحث ما هم نیست. منتها نارضایتی در ایران امروز وجود دارد و مردم شکاف بهوجودآمده را به خوبی میبینند. این پدیده آزاردهنده را ابداً نباید دستکم گرفت. این وضعیت ضربه بدی به حیثیت آرمانهای انقلاب که قرار بود انقلاب پابرهنگان، مستضعفان و کوخنشینان باشد وارد کرد. البته ممکن است در این مورد غلو شود. ممکن است کسی بگوید کلانروایت فعلی که ساخته شده آگاهانه روی این مسائل مانور میدهد و خدمات ایجادشده در روستاها یا حوزههای بهداشت و زیرساخت و سوادآموزی را نمیبیند یا پارهای از سیاستگذاریها که به سود توده مردم و رشد پابرهنگان بوده، توجهی ندارد. اینگونه هم میشود روایت کرد. اما من وارد این مناقشه نمیشوم. به عنوان یک تاریخدان هم میگویم نارضایتی عمیق و گستردهای پدیدار شده ناشی از اینکه عدهای سیاستمدار دارند مال مردم را بالا میکشند و معترضان به این وضعیت را هم به خارج از مرزها یا توطئهگری مرتبط میکنند. کار تا جایی پیش رفته که از نظر پارهای از مردم حتی مبارزه با فساد که امروزه شکل گرفته ابزاری و غیراصیل تلقی شده و برای نمونه از دید بسیاری در قالب یک جنگ قدرت تفسیر میشود. بنابراین بزرگان کشور و حاکمان باید به این مسائل ورود کرده و این وضعیت و مسائل موجود در دستگاه سیاستگذاری را هرچه زودتر حل و فصل کنند.