دوقطبی آشتیناپذیر
حسین سراجزاده از دلایل و تبعات دوقطبی شدن جامعه ایران میگوید
حسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران میگوید دوقطبی شدن جامعه دو جنبه دارد. جنبه اول این است که مردم از حیث بهرهمندی از منابع قدرت به دو گروه کاملاً متفاوت دستهبندی شوند. جنبه دیگر قطببندی در قالب فکر و نظر و دیدگاههای مختلفی است که در مورد یک موضوع وجود دارد. این جامعهشناس معتقد است ممکن است گاهی به صورت پلورالیزه یا دوقطبی هم دو دیدگاه بزرگ در جامعه شکل بگیرد که فینفسه مشکلی ندارد ولی آنچه مهم است این است که این دو دیدگاه جنبه آشتیناپذیر یا آنتیگونیستی نگیرد و تصمیم بر حذف یکی و اعطای حقانیت به دیگری گرفته نشده باشد. سراجزاده میگوید گروههای افراطی چون میخواهند جامعه را تکقطبی کنند «دوقطبی خیر و شر» ایجاد میکنند و یک تضاد آشتیناپذیر بین خود و گروه دیگر ایجاد میکنند و در جامعه ما از ناحیه جریانات افراطی همیشه این خطر بوده است و کماکان هم وجود دارد. این جامعهشناس معتقد است قطببندی زمانی آسیبزا میشود که همراه با دیدگاههای خصومت نسبت به قطب رقیب باشد.
♦♦♦
رئیسجمهوری اخیراً گفته است که «فضای دانشگاه علمی باشد و تنازع نباشد. علم را تقسیم نکنیم. هنر را نمیتوان دوقطبی کرد. هر چیز را دوقطبی نکنیم». به نظر شما واقعاً جامعه امروز ایران تا این حد دچار دوقطبی شده یا این موضوع بیشتر یک خطر بالقوه است؟
ابتدا باید ببینیم که منظور و مقصود گوینده از این بحث چیست و اصولاً کجاها این مفهوم برای توصیف یک وضعیت بهکار میرود و چه وضعیتی را میتوان دوقطبی دانست. برای پاسخ به سوال شما باید ابتدا به این موضوع اشاره کنم که وقتی از دوقطبی شدن جامعه یا حتی روابط جهانی و کشورها صحبت میشود، دو جنبه وجود دارد.
جنبه اول به این مساله برمیگردد که کشورها یا مردم از حیث بهرهمندی از منابع قدرت به دو گروه کاملاً متفاوت دستهبندی شوند. مثلاً در جامعه کسانی که از طبقات بالای جامعه و کاملاً بهرهمند هستند و کسانی که از طبقات پایین جامعه و فرودست هستند. به لحاظ واقعیت گاهی گفته میشود اگر در جامعهای چنین وضعیتی شکل بگیرد، یعنی از نظر بهرهمندی از منابع قدرت دو قطب در جامعه ایجاد شود یا دو گروه بسیار متمایز ایجاد شود، به این ترتیب در عالم واقع یک دوقطبی ایجاد میشود، دوقطبی دارا و ندار، اقلیتی بسیار ثروتمند و بهرهمند و اکثریتی فرودست و نابرخوردار. اگر در سطح کشورها این بحث را مطرح کنیم گاهی مثلاً دوتا بلوک قدرتمند یک دوقطبی را به وجود میآورند. مثلاً وقتی که دو قدرت شرق و غرب یا جهان سرمایهداری و سوسیالیستی وجود داشتند، دو کانون قدرت ایجاد شده بود و بر محور آنها طرفهایی جمع شده بودند که روابطشان دوستانه نبود و تقابل آشتیناپذیر داشتند؛ این جنبه از دوقطبی شدن، به واقعیتهای عینی و بیرونی مربوط است.
اما گاهی دوقطبی بودن یا قطببندی در قالب فکر و نظر و دیدگاههای مختلفی است که درباره یک موضوع وجود دارد. در اینجا وقتی از دوقطبی صحبت میشود، معمولاً یک مبنای معرفتشناسی دارد و آن تقسیمبندی افراد به دو گروه کاملاً متمایز و گاهی متخاصم است. این همان مبنایی است که ممکن است یک طرف بر اساس آن واقعیت را سیاه یا سفید ببیند و بین این دو رنگ چیزی را نبیند یا به حساب نیاورد و به رسمیت نشناسد. بنابراین این هم یک جنبه از دوقطبی شدن است که جامعه در عالم فکر و نظر راجع به موضوعی به دوگانه موافق و مخالف تقسیم شود. مثلاً در عالم سیاست دوگانه موافقان و مخالفان یک برنامه و سیاست یا یک نظام سیاسی به وجود آید و انگار بین این دوگانه حالتهای دیگری به رسمیت شناخته نمیشود. این نوع دوگانهاندیشی نسبت به شناخت واقعیت اجتماعی با نوعی جزمیت همراه است. ممکن است بحثی که رئیسجمهور به آن اشاره کرده است به این مساله برگردد که بخواهیم در مورد موضوعی جامعه را به دو دسته تقسیم کنیم و شقوق دیگری قائل نباشیم. از این زاویه باید بگوییم در واقع اساساً این دوگانهاندیشی ما را در یک وضعیت مشکل قرار میدهد و میخواهد جامعه را به دو گروه بزرگ «این و آن» تقسیم کند. این در حالی است که در واقعیت امر، در مورد هر موضوعی جامعه متکثر است و فقط دو وضعیت موافق و مخالف وجود ندارد بلکه حالتهای دیگری هم هست. اینکه بگوییم جامعه درباره یک موضوع دیدگاههای متکثر و متفاوتی دارد، بیشتر بازنمایی واقعی جامعه است تا دوگانه موافق و مخالف. از نظر معرفتی، بیان اینکه نباید جامعه را دوقطبی کرد یعنی گوینده دوقطبی بودن را منفی ارزیابی کرده است. اصولاً در عالم فکر و نظر و عمل، جامعه را باید متکثر دید و این تکثر را به رسمیت شناخت. بهطور کلی معمولاً درباره موضوعات دیدگاههای مختلفی وجود دارد، اما ممکن است گاهی دو دیدگاه بزرگ به صورت پلورالیزه یا دوقطبی هم شکل بگیرد که به خودی خود مشکلی هم ندارد. آنچه مهم است این است که این دو دیدگاه جنبه آشتیناپذیر یا آنتاگونیستی پیدا نکنند و تصمیم بر حذف یکی و اعطای حقانیت به دیگری گرفته نشده باشد. به نظر میرسد اینکه رئیسجمهور دوقطبی شدن را منفی ارزیابی کرده است این است که از این منظر به موضوع نگریسته است و دوگانهسازی خصومتآمیز را منفی ارزیابی کرده است.
در جامعه ما چقدر این وضعیت دوگانه آشتیناپذیر که تصمیم بر حذف طرف مقابل و اثبات حقانیت خود دارد شکل گرفته است؟
در جامعه ایران معمولاً افراد و گروههایی هستند که دیدگاههای افراطی دارند. افراطیون علاقهمند به ایجاد چنین دوگانهای هستند اما آنها در نظر دوگانهسازی خصومتآمیز ایجاد میکنند ولی در عمل تمایل دارند جامعه «تکقطبی» شود نه دوقطبی؛ یعنی فقط دیدگاه و نظر و منافع آنها مطرح و غالب باشد و بقیه به حساب نیایند و همه منابع قدرت در جمعی که آنها به آن تعلق دارند جمع شود و اگر دیدگاهی برخلاف دیدگاه آنهاست، آن را سیاه و سراسر نادرست و شیطانی معرفی میکنند و برای حذف کلی آن دیدگاه و پیروانش تلاش میکنند.
این گرایش در برخی جریانات فکری در جامعه ایران از پیش بوده است و کماکان هم هست و شاید بر همین مبناست که میبینیم افرادی از طیف خاصی در رسانهها میگویند کسانی که دیدگاهی مشابه ما ندارند از کشور بروند و به جز دیدگاه خود، هیچ دیدگاهی را به رسمیت نمیشناسند. این افراطیها چون میخواهند جامعه را تکقطبی و تکصدایی کنند «دوقطبی خیر و شر» ایجاد میکنند و یک تضاد آشتیناپذیر بین خود و گروههای دیگر ایجاد میکنند. در جامعه ما از ناحیه جریانات افراطی همیشه این خطر بوده است و کماکان هم وجود دارد.
عامل اصلی ایجاد دوقطبی در فضای دانشگاهی ما که باید فضای علمی و تا حد ممکن در مسائل سیاسی بیطرف باشد، چیست؟
عالم علم به اقتضای تعریفی که از خود علم و شرایط و ویژگیهایش میشود اصولاً فضا یا موقعیتی که بتوان در آن از دوقطبی صحبت کرد نیست. اقتضای نهادهای علمی و آکادمیک، تکثر است. بهخصوص در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی نوعاً رویکردها و پارادایمهای مختلف و سنتهای فکری متفاوتی وجود داشته و دارد. اما در فضاهای آکادمیک ما هم این خطر بوده است که برخی جریانات افراطی و ایدئولوژیکاندیش مایل هستند نوعی محوریت برای جریان فکری خود قائل باشند و تکثر و تنوع را به رسمیت نشناسند. این گروه در فضای آکادمیک و دانشگاهی هم شروع به تعریف دوقطبیها میکنند، مثل پیروان علوم انسانی اسلامی و مخالفانش، یا پیروان نظام و مخالفان آن و دیگرانی را که در چارچوب و محور اندیشهای آنها قرار ندارند به عنوان یک قطب نادرست و باطل که باید سرکوب و منکوب و طرد و حذف شود در نظر میگیرند.
بنابراین دوقطبی کردن ایدئولوژیک با هدف تکقطبی کردن و تکصدایی کردن در عالم علم و فضای آکادمیک هم جامعه ایران را تهدید کرده و میکند.
سیاستگذاران تا چه اندازه در دوقطبی کردن فضای جامعه تاثیر داشتهاند؟
به میزانی که یک رویکرد تمامتخواهانه در فضای سیاسی و اجتماعی جامعه غالب شود، دوقطبی شدن در جامعه بیشتر شکل میگیرد. دیدگاه تمامتخواهانه و توتالیتاریسم موجب میشود دوگانهسازی آنتاگونیستی و آشتیناپذیر در جامعه ایجاد شود و به لحاظ معرفتی به این مساله میانجامد که تکثر و تنوع در جامعه به رسمیت شناخته نشود و نوعی فلسفه «سیاه یا سفید» و «حق و باطل» در عالم واقعی جامعه اشاعه پیدا کند. پس به میزانی که رویکردهای سیاسی به سمت تمامتخواهی پیش بروند زمینهسازی حرکت جامعه به قطببندی بیشتر میشود. آن جریانهای سیاسی که در نظر و عمل تکثر معرفتی را به رسمیت بشناسند، میتوانند به کاهش قطببندیهای آشتیناپذیر کمک کنند.
آیا دوقطبی بالقوه یا بالفعلی که امروز در جامعه ایران وجود دارد، به معنای تعمیق شکاف بین دولت و مردم است؟
من این موضوع را به این ترتیب در عالم واقع نمیبینم. وقتی صحبت از شکاف بین دولت و مردم میشود بحث با دوقطبی شدن متفاوت است. واقعیت جامعه ایران این است که نوعی بیاعتمادی نسبت به نظام حکمرانی (که شامل حکومت بهطور کلی میشود نه فقط دولت به معنای اجرایی) به خاطر مجموعهای از عملکردها و رویههای نادرست و ناراستیها و پنهانکاریها به وجود آمده است. اما اینطور هم نیست که بتوان گفت در جامعه کاملاً یک فضای دوقطبی ایجاد شده است که در آن گروهی که کاملاً حکومت را قبول دارند در یک سمت قرار دارند و گروه دیگری که مطلقاً حاکمیت را قبول ندارند، در سمت دیگر. یا اینکه گروهی میخواهند حکومت استمرار پیدا کند و گروهی دیگر میخواهند حکومت کلاً از بین برود. واقعیت این است که بین این گروهها دیدگاههای سوم و چهارم و... هم وجود دارد. در واقعیت امر دیدگاه نسبت به حکومت و دولت یا اعتمادی که گروههای مختلف نسبت به حکومت دارند هنوز در جامعه دوقطبی نشده است و اینطور نیست که طیفهای مختلف بگویند یا حکومت باید باشد و کاملاً به آن اعتماد داریم یا کاملاً بیاعتماد هستیم و اصلاً نباید باشد.
کسانی که از موضع تمامیتخواهانه با افکار عمومی برخورد میکنند، سعی دارند نوعی دوگانهسازی را ایجاد کنند که «یا با مایی یا بر ما»، «یا باید بحث نکنی و حکومت را در چارچوبی که ما میگوییم بپذیری یا کاملاً برعکس، علیه آن هستی» در نتیجه، نقدهای مسالمتآمیز را هم برنمیتابند و دیدگاهها و تلاشهای اصلاحجویانه را هم دشمنانه ارزیابی میکنند. جلوه این نوع برخورد را میتوان در انتخابات اخیر دید که کار دیگریسازی و حذف جریانهای فکری و سیاسی غیرخودی به حدی پیش میرود که در عمل انگار یک جریان فکری بیشتر در جامعه نیست که در انتخابات خود را عرضه میکند و در این فضا مردم تنها باید از بین افراد مختلف یک جریان را انتخاب کنند. این دیدگاه سعی میکند جامعه را به دوگانه و دو دسته تقسیم کند، ولی در واقعیت امر، در جامعه ایران دیدگاههای متکثری نسبت به حکومت و دولت وجود دارد.
چگونه میتوان از تشدید فضای دوقطبی در جامعه جلوگیری کرد؟
فکر کنم در حرفهای بالا به نوعی به این پرسش پاسخ داده شده است. اگر بتوانیم این دیدگاه را اشاعه دهیم که در ارتباط با موضوعات مختلف فقط دو دیدگاه حق و باطل وجود ندارد و پدیدهها و افراد فقط سیاه یا سفید نیستند. اینطور نیست که فقط یک دیدگاه درست باشد و بقیه دیدگاهها همه نادرست باشند و باطل و نوعی تکثرگرایی معرفتی در جامعه اشاعه پیدا کند، قطببندیهای آشتیناپذیر کمتری در جامعه شکل میگیرد و موجودیت دیدگاههای مختلف به رسمیت شناخته میشود.
توجه داشته باشید ممکن است گاهی بهطور طبیعی راجع به موضوع خاصی در جامعه یک قطببندی واقعی هم ایجاد شود و جامعه تمایل داشته باشد بر محور دو دیدگاه خاص شکل بگیرد. این مساله فینفسه مشکلساز نیست. آنچه مهم است این است که ما این دوگانه یا چندگانه را از لحاظ معرفتی چطور ارزیابی کنیم. این مهم است که آیا رویکرد ما اینطور است که بگوییم یک دیدگاه درست است و بقیه باید منکوب و سرکوب و حذف شوند؛ یا برعکس، فکر کنیم که در جامعه دیدگاههای مختلفی وجود دارد که همه میتوانند در جای خود محترم باشند و نظر خود را بیان کنند و میتوانند برای جذب دیگران از منابعی که در جامعه در اختیارشان است استفاده کنند و یک رقابت منصفانه و قانونی و مبتنی بر همزیستی مسالمتآمیز در جامعه را به رسمیت بشناسیم. به نظر من قبل از اینکه نگران باشیم که جامعه به دو قطب یا چند قطب تقسیم میشود (که البته در واقع بیشتر همین چند قطب و گرایش مرسوم است)، باید ببینیم ما از شرایطی که ممکن است به وجود بیاید چگونه برداشتی باید داشته باشیم و چگونه آن را ارزیابی کنیم. چگونه زمینههایی ایجاد کنیم که قطبها و گروههای مختلف همزیستی داشته باشند؛ و چگونه رفتار کنیم که آنها یکدیگر را دشمن هم تعریف نکنند و روابط حذفی و خصومتآمیز و آشتیناپذیر نداشته باشند. اینکه برداشت ما از تفاوت دیدگاهها چه باشد مهم است، وگرنه همیشه در جامعه قطببندیها و دیدگاههایی شکل میگیرد که گاهی ممکن است روی دو محور خاص تمرکز کنند مثل آنچه در انگلستان درباره برگزیت (خروج از اتحادیه اروپا) شکل گرفت اما در یک بستر مسالمتآمیز و قانونی جریان پیدا کرد.
در عالم سیاست حزبی هم ممکن است قطببندیهایی شکل بگیرد که لزوماً بد نیست. مثلاً در فضای سیاسی کشورهایی مثل انگلستان و ایالات متحده آمریکا، به تدریج یک قطببندی شکل گرفته است که دو حزب اصلی هر کدام نماینده دو قطب فکری شدهاند. در انگلستان حزب محافظهکار و حزب کارگر بهرغم تکثر و تنوعی که در آنها وجود دارد، انگار که به دو قطب اصلی تبدیل شدهاند و اکثر دیدگاههای جامعه حول این دو حزب شکل میگیرد. یکی از این دو حزب نماینده سنتهای محافظهکارانه بریتانیایی است و دیگری نماینده تحولخواهی و اصلاحطلبی و سوسیالیسم در این کشور.
در واقع در جامعه بریتانیا طیف گستردهای از دیدگاههای سیاسی وجود دارد اما در جامعه سیاسی نوعی پولاریزاسیون یا قطبی شدن بر محور این دو حزب به وجود آمده است. در آمریکا هم همین دستهبندی بین دو حزب جمهوریخواه و دموکرات وجود دارد. این نوع قطببندی تا حدی به صورت طبیعی و در یک فرآیند تاریخی در نظام حزبی دموکراتیک در برخی کشورها شکل میگیرد ولی باز در آن جوامع تکثرها به رسمیت شناخته میشود. مثلاً در انگلستان در خود حزب کارگر طیف گستردهای از دیدگاهها از چپ افراطی تا چپ میانه یا سوسیالیست افراطی تا میانه وجود دارد. در هر جامعهای گاهی این قطببندیها ایجاد میشود و مشکلی هم ندارد. در جامعه ایران و نظام سیاسی ما هم اگر تکثر و دیدگاههای مختلف فکری به رسمیت شناخته شود و حقوق آنها محترم شمرده شود ولی نوعی پولاریزاسیون هم به تدریج حول جریان اصولگرا و جریان اصلاحطلب شکل بگیرد لزوماً بد نیست، به شرطی که حقوق بقیه گروهها و جریانهای فکری دگراندیش تضییع نشود. به نظر من قطببندی زمانی آسیبزا میشود که همراه با دیدگاههای خصومتآمیز و آشتیناپذیر و صفر و یکی یا حق و باطلی و سیاه و سفید نسبت به قطب رقیب باشد و به دنبال آن حقوق جریانهای مختلف فکری نقض شود. اما اگر در عالم فکر و سیاست، به صورت طبیعی و در یک فرآیند تاریخی دموکراتیک، درباره موضوعی دوقطبی هم ایجاد شود میتواند موضوعی طبیعی و عادی تلقی شود.