تقویت همبستگی یا شکافهای اجتماعی؟
تصویر تازه جامعه ایران پس از شهادت سردار سلیمانی
ایرانیان صبح جمعه 13 دی را با خبری تلخ آغاز کردند: «سردار رشید کشور حاجقاسم سلیمانی به شهادت رسید.» سرداری که داعشیان خونآشام حریف رزمآوریاش نبودند، در فرودگاه کشور همسایه ترور شد. ترور سردار بزرگ ایرانی هم موجی از ناباوری و اندوه پدید آورد و هم موجی از احساس ناامنی. بزرگمردی که شبهای بسیاری برای امنیت این کشور نخوابیده بود، وقتی ما در خواب بودیم، به شهادت رسیده بود.
ایرانیان صبح جمعه 13 دی را با خبری تلخ آغاز کردند: «سردار رشید کشور حاجقاسم سلیمانی به شهادت رسید.» سرداری که داعشیان خونآشام حریف رزمآوریاش نبودند، در فرودگاه کشور همسایه ترور شد. ترور سردار بزرگ ایرانی هم موجی از ناباوری و اندوه پدید آورد و هم موجی از احساس ناامنی. بزرگمردی که شبهای بسیاری برای امنیت این کشور نخوابیده بود، وقتی ما در خواب بودیم، به شهادت رسیده بود.
سردار ایرانی فقط یک سرباز نبود، او نماد امنیت این سرزمین بود. همین نبودنش یک احساس ناامنی را مخابره میکند، جامعه ایران در شوک از دست دادن سردار امنیت مرزهایش است. گویی مردم بر این باورند که با بودن او خیر همگان بهتر تامین میشد، این است که آنها را سوگوار این فقدان میکند.
در منظر نخست خبر شهادت حاجقاسم سلیمانی میبایست روح هر ایرانی وطندوستی را بخراشد و قلبش را به درد آورد، اما سیری در فضای مجازی حکایت دیگری داشت. خیلی زود فعالان فضای مجازی به دو دسته تقسیم شدند؛ دستهای که از تاسف و ناباوری خود در شهادت قهرمان ملیشان مینوشتند و گروه البته قلیلی که با شادمانی از این اتفاق یاد میکردند. در نتیجه فضای مجازی آوردگاه طعنه و لعن سوگواران و نفرتپراکنان شد. این دوقطبیها خبر از شکافی اجتماعی در بین جامعه ایرانی میداد که بر بقیه شکافها بار شده است. شکافهای اجتماعی این قابلیت را دارند که اگر به موقع شناسایی و ترمیم نشود، در صورت گسترده شدن تبدیل به عاملی برای گسست اجتماعی میشود. به خاطر همین است که همواره سیاستمداران و تصمیمسازان با دقت نظر، این شکافها را مورد نظر قرار میدهند تا با روشهای مختلف، مانع از گسترش آن شوند.
رخنمایی این شکاف اجتماعی به واسطه شهادت سردار سلیمانی، نشان داد جمهوری اسلامی ایران بیش از هر چیز قدرتی دارد که از جانب مردم به آن میرسد. مردمی که حکومت را از خود بدانند و کارگزارانش را خادمان خود بدانند، از آن محافظت میکنند تا بیگانگان خیال تعدی به آن را از سر نگذرانند. در سایه مشکلات حکمرانی داخلی، پیروزیهای نظامی در خارج از کشور و دفاع غیرتمندانه از مرزها به چشم نمیآید. یک حکومت همانقدر که به دفاع از مدافعانی نیاز دارد که مرزهایش را از خطر دشمنان خارجی حفظ کنند، به مدیران مدبری نیاز دارد که دغدغه اصلیشان بهبود شرایط زیست و زندگی مردم است. مدیرانی که دردمندی مردم را نه از جنس بدخواهی که از جنس استیصال ببینند و تلاش کنند تا قدمی برایشان بردارند. این در حالی است که به نظر میرسد این روزها برخی عمداً یا سهواً باعث تشدید این شکافها میشوند. در یک سو دشمنان قسمخورده این کشور در قالب رسانههای معاند قرار داشتند که تلاش بیوقفهای را انجام دادند تا با سوار شدن بر نارضایتیهای معیشتی که خود را آبانماه نشان داد، از یکسو شهادت سردار سلیمانی توسط بیگانگان را توجیه کنند و از سوی دیگر، بین عزاداران شهادت این سردار ملی تفرقه بیندازند و در سوی دیگر، برخی طرفداران سردار شهید با گرایشهای خاصی تلاش کردند تا شهادت او را برای خود مصادره کنند و از شهادت این سردار ملی برای تصفیهحسابهای سیاسی استفاده کنند.
متاسفانه همچون گذشته پس از این حادثه غمانگیز برنامههای برخی رسانههای داخلی بهجای آنکه در جهت فرصتسازی و انسجام باشد، در جهت تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی قرار گرفت و تلاش شد در این فضا اصل هر نوع مذاکره زیر سوال رود و کلیت افرادی را که در سالیان گذشته برای به ثمر رسیدن برجام تلاش کردند، در کنار افرادی همچون ترامپ بنشانند یا حتی معترضان حاشیهنشین و مستاصل آبانماه را در صف مخالفان سردار سلیمانی قرار دهند. بیتوجه به آنکه نرخ تعیین کردنشان وسط دعوا هرچه بیشتر بین جامعه و سیاستمدارانش شکاف ایجاد میکند. واقعاً چه کسی در درستی این گزاره شک دارد که مدارا و دلجویی حاکمان با خسارتدیدگان آبانماه موفقیتی داخلی است که کشور را در برابر درندگان خارجی بیمه میکند.
شاید نمیدانستند و نمیخواستند بدانند که در شرایطی که سایه شوم جنگ بر سر کشورمان افتاده است، مخابره هر پیامی با مضمون اختلافهای داخلی آب به آسیاب دشمن ریختن است. البته شاید هم میدانند و نانشان با شبح جنگ بهتر تامین میشود.
اما از آنسو، رخداد مبهوتکننده تشییع سپهبد قاسم سلیمانی با برآوردهای میلیونی جمعیت نشان از مردمی بودن شخصیت این بزرگمرد داشت. جمعیتی که به صورت کاملاً داوطلبانه، از هر جناح و گرایشی در این رویداد حاضر شده بود. اینکه چرا تشییع این مرد بزرگ محور وحدت اقشار مختلف مردم بود، سوالی است که همه سیاستمدارانی که دل در گرو این کشور دارند یا میخواهند نامی نیک برایشان باقی بماند، میبایست از خود بپرسند؟
شاید بتوان گفت ویژگیهای این سردار ملی باعث شد که شهادت سردار رشید اسلام، حاجقاسم، انسجام اجتماعی را در بین مردم افزایش دهد. ویژگیهایی که مصداق آیه شریف «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» بود. او همانقدر که با دشمنان این مرز و بوم سختگیر بود، با مردمان کشور خود اهل مدارا و رواداری بود. او دخترکان بدحجاب را دختر جامعه و دختر همه ما میدانست و از مرزگذاری بین خودی و غیرخودی که موجب پیاده کردن افراد از قطار انقلاب میشود، انتقاد داشت. او در سیاست داخلی هیچگاه دخالت نکرد و علیه مردم موضع نگرفت. او نه فرزندانش را به خارج فرستاد و نه خود عافیتطلبی پیشه کرد. تنها وظیفهای را که به او سپرده شده بود، خالصانه و با جان و دل به انجام میرسانید. چنین روحیهای باعث شده بود که در زمره شخصیتهای محبوبی قرار بگیرد که میلیونها ایرانی او را از آن خود بدانند. همین است که در رثایش کوچک و بزرگ از هر گرایشی حضور داشتند.
ایرانیان دوستدار وطن از هر گرایشی در تشییع پرشکوه سردار شهید شرکت کردند و بار دیگر گرچه سوگوار جانباختگان آبان بودند، در عزای سردار ملت در خیابانهای شهرهای مختلف گرد هم آمدند. بهطور حتم تصمیمسازان این ترور کثیف نمیدانستند که با این اقدام هرچه بیشتر مردم ایران با هم همبستگی پیدا میکنند. این اجتماع تذکاری به سیاستگذاران ایرانی است که از این فرصت استفاده کنند و مراقب باشند تا رخدادهایی که باعث گسست این اجتماع میشود، به وقوع نپیوندد. تشییع جنازه با شکوه سردار سلیمانی، اتفاقی کمنظیر و تاریخی بود که میتواند برای پر کردن شکافهای اجتماعی و افزایش همبستگی در برابر تهدیدات خارجی و تامین امنیت همگانی روی آن سرمایهگذاری کرد. حیف است که این سرمایه بزرگ که با حقشناسی میلیونی جمع کثیری از افراد جامعه پدید آمده است، با بیتدبیری عرصه تصفیهحسابهای سیاسی شود.
میتوان شهادت سردار قاسم سلیمانی را نقطه عطفی در سیاست داخلی ایران دانست که به دو دوره پیش و پس از سردار سلیمانی، تقسیم میشود. اکنون که همه ایرانیان با هر گرایشی در این اتفاق ملی شرکت کردند، قدر این اتفاق بزرگ باید دانسته شود و ایرانیان را به صرف ایراندوستیشان ارج نهیم، نه گرایشهای سیاسی، مذهبی، فرقهای و... تا به معنی واقعی کلمه با یکدیگر متحد شویم.
این ترور بیش از پیش ایران و آمریکا را به جنگ با یکدیگر نزدیک کرد، گرچه مقامات هر دو کشور تاکید دارند که به دنبال جنگ نیستند، اما وضعیت پس از ترور شهید سلیمانی بیش از هر زمان دیگری آبستن بروز جنگ شده است. گرچه برخی تندروهای داخلی که نانشان در جنگ است، اکنون در کنار تندروهای آمریکایی و نیروهایی که همچون شغال سالها در کمین برپایی آتش فتنه بودند و به گمانشان با وقوع جنگ آنها بر سریر قدرت در ایران مینشینند، بر طبل جنگ میکوبند، آنچه بیش از هر چیز کشور ما را از گزند آسیبها دور میکند، مخابره پیام همبستگی و انسجام ایرانیان با یکدیگر است. پاسداری از این اتحاد ملی که به برکت خون سردار بزرگمان ایجاد شده، بزرگترین ضربه بر کسانی است که لحاف موفقیتهای خودشان را روی اختلافات ما پهن کردهاند. بوی کباب تفرقه هر گرگصفتی را نسبت به تجاوز به کشورمان مست میکند.