ترس از خلق ارزش
علیاصغر سعیدی از موانع کارآفرینی در کشور میگوید
علیاصغر سعیدی میگوید: دخالتهای نابجای دولت ترس زیادی ایجاد میکند. مرحوم آقای علی خسروشاهی بنیانگذار گروه صنعتی مینو میگفت بهترین لحظه زندگی برای تبریزیها زمانی بود که نیروهای پیشهوری از تبریز گریخته بودند و ارتش هم هنوز به شهر نرسیده بود. منظورش این بود که مردم بدون دخالت دولت راحتتر زندگی خواهند کرد.
ترس یکی از موانع کارآفرینی است. ترس به عوامل مختلفی بستگی دارد. از عوامل فرهنگی تا تغییرات سیاسی هر کدام تاثیرات زیادی بر روی انباشت سرمایه در کشور میگذارند. علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، تاکید میکند که وقتی کار ارزش نباشد هزینه فرصت کارآفرینی بالا میرود. وقتی واردات کالا ارزشش بیشتر از صنعتگری باشد هزینه فرصت کارآفرینی که جدایی از سنتهای تجاری و انجام ترکیب جدیدی از منابع محسوب میشود هزینه فرصت کارآفرینی را در کشورمان بالا میبرد.
♦♦♦
ترس از شروع یک کسبوکار تا چه اندازه به جامعه و عوامل فرهنگی ارتباط دارد؟
ترس از شروع یک کسبوکار یا ترس از انباشت سرمایه بسیار به عوامل فرهنگی ارتباط دارد. برخی این تاثیر را تعیینکننده هم میدانند. تحقیقات زیادی شده تا این تاثیر را نشان بدهند. به طور مثال، تحقیق معروف ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی است که نشان داد سرمایهداری عقلانی-حقوقی مدرن، نخست در میان پروتستانها ظهور کرد. به دلیل اینکه در الهیات پروتستانها «کار کردن» و «ثروتاندوزی» ارزشی الهی است و فرد هرچقدر در دنیا ثروت جمع کند در آخرت داشتههای بیشتری خواهد داشت و نزد خدا مومنتر است. به همین سبب، کمتر آدم مومنی باید از سرمایهگذاری بترسد. قصد ندارم ریشههای جامعهشناختی و تاریخی قانون ورشکستگی آمریکا را زیاد به تدین ربط بدهم اما اینکه آمریکاییها بیشترین کارآفرین را در جهان دارند به این موضوع نیز بستگی داشته است. قانون ورشکستگی یا قسمت اصلی آن Chapter 11 به فرد جرات سرمایهگذاری میدهد چون از عاقبتش هراسی ندارد. خانم جامعهشناسی به نام ویوینا زلیزر در زمینه رابطه فرهنگ و اقتصاد تحقیقات مفصلی انجام داده است. او میگوید در قرن نوزدهم شرکتهای بیمه نمیتوانستند به راحتی بیمه عمر بفروشند چون مردم عموماً نمیخواستند ارزشهای معنوی را با مادیات بسنجند. منظور من این است که عوامل فرهنگی آنقدر مهم هستند که ممکن است اثرات غیرمستقیم هم داشته باشد. اگر اهالی کسبوکار با ارزشهای جامعهای آشنایی نداشته باشند یا از سرمایهگذاری ترس خواهند داشت یا وقتی سرمایهگذاری کردند ممکن است همین عدم آشنایی باعث شکستشان شود.
بر اساس گزارش دیدهبان جهانی کارآفرینی Global Entrepreneurship Monitor گفته میشود ژاپنیها بیشترین ترس و آمریکاییها کمترین ترس را در راهاندازی کسبوکار و کارآفرینی دارند، این مطلب چه درسی برای کشور ما دارد؟
جامعهشناسی به نام توکویل در کتاب دموکراسی در آمریکا نشان داده است که آنچه آمریکاییها را صبور کرده آموزههای مسیحیتی است که از طریق سازمان کلیسا در طول زندگی دریافت میکنند. اگر فردی صبور باشد جسارت سرمایهگذاری بیشتری را هم خواهد داشت. البته همانطور که قبلاً هم عرض کردم بعدها همین ارزشهای دینی قانونی شدند و ضمانت اجرا پیدا کردند و قانون به مثابه تبلور ارزشهای جامعه از سرمایهگذار چنان حمایت میکند که او بتواند با خیال راحت ریسک کند. بنابراین وقتی در آمریکا ارزشهای صبور بودن در برابر ناملایمات اقتصادی قانونمند شدهاند تعداد بیشتری کارآفرین به وجود آمدهاند. البته باید توجه کنیم که تنها این ارزشها نیستند که آدمهای بدون ترس تولید میکنند بلکه ارزشهای مکملی مانند «کار» نیز افراد را وارد کسبوکار میکنند و از اینکه دل به دریا بزنند واهمهای نداشته باشند. ژاپنیها محتاطتر هستند و به تعبیر شومپیتر اقتصاددان سنتگریزی ندارند. در حقیقت در ژاپن عامل فرهنگی نقش مهمی در کنش اقتصادی یا منفعتطلبی دارد. آموزههای کنفوسیوسی بر نقش خانواده و پیوندهای عاطفی تاکید زیادی دارد. اثر این آموزهها در همهجا هست. به عنوان مثال، در نظام رفاهی نقش خانواده برای حمایت از افراد بیشتر است. اگر به نظام اقتصادی توجه کنید، خواهید دید افراد یک بنگاه مثل یک خانواده کار میکنند. مثلاً رئیس شرکت تویوتا در حقیقت پدر خانواده است و احترام زیادی دارد. چنین مدیری به همین دلیل ترس زیادی از ورشکستگی دارد. به دلیل اینکه، یکی از ترسهایی که کارآفرین باید تحمل کند ترس از مایوس کردن دیگران است. برای همین بیشتر مدیرعاملهای شرکتهای ورشکسته دست به خودکشی میزنند. این نوع ترس خیلی شبیه ترس از شکست است. برای همین حفظ آبرو ممکن است مانع کارآفرینی شود. کارآفرینان کشورهای اروپایی نیز در مقایسه با آمریکاییها ریسکپذیری کمتری دارند. البته تعیینکنندگی عامل فرهنگی نباید ما را از توجه به عوامل دیگر غافل کند. مثلاً یک نظام رفاهی جامع همه مسوولیتها را به گردن دولت میاندازد که میتواند یکی از ضد انگیزههای کارآفرینی باشد.
آیا در کشور ما ترس مانع کارآفرینی میشود؟ منشأ این ترس به چه عواملی برمیگردد؟
بله، ترس مانع مهمی است. به عوامل مختلفی میتوان اشاره کرد. به عنوان مثال، دکتر کاتوزیان یکی از موانع انباشت سرمایه را تغییرات سیاسی در ایران میداند. جامعه چشمانداز پایدار پیش پای سرمایهگذار قرار نمیدهد. این ترس ناشی از عدم قطعیت و نامشخص بودن است. ایشان حتی قدرت نهاد وقف در ایران را نیز ناشی از همین عدم قطعیت میدانند که افراد را وامیدارد برای اینکه اموال و داراییها دست دولت نیفتد آنها را وقف کنند. ترس از تغییرات، ترسی است که هر کارآفرین باید رعایت کند و چون تغییرات خلقالساعه در مورد هر چیزی از آییننامه و مقررات گرفته تا قوانین و رویهها مکرر رخ میدهند باعث میشود سرمایهگذاری با اکراه و ترس همراه شود. ترس از شکست و از دست رفتن آبرو نیز عامل مهمی است که حتی در هنجارهای اجتماعی نفوذ کرده است.
مجله فوربس از میان 10 عامل ترس مهم کارآفرینان، دخالت دولت را جزو ترسهای با اولویت بالا دستهبندی میکند. به نظر شما این عامل در کشور ما چه تاثیری بر روی کارآفرینان داشته است؟
مسلماً دخالتهای نابجای دولت ترس زیادی ایجاد میکند. مرحوم آقای علی خسروشاهی بنیانگذار گروه صنعتی مینو میگفت بهترین لحظه زندگی برای تبریزیها زمانی بود که نیروهای پیشهوری از تبریز گریخته بودند و ارتش هم هنوز به شهر نرسیده بود. منظورش این بود که مردم بدون دخالت دولت راحتتر زندگی خواهند کرد. کارآفرین هم بدون دخالت دولت بدون ترس بهتر سرمایهگذاری میکند. البته تحقیقات تاریخی نشان میدهد که همواره در بهترین شرایط حداقلی از دخالت دولت برای کنترل و نظارت وجود داشته است. آدام اسمیت نیز نقش دولت را تامین امنیت میداند یعنی نقش حداقلی. به نظر من این اصل جهانشمول نیست و بستگی به فرهنگ هر جامعه، این میزان باید تفاوت کند. مثلاً در وزارت مرحوم دکتر عالیخانی در دهه 1340 شمسی که هدف این بود که اعتماد بازاریان و تجار که در اثر اصلاحات ارضی از بین رفته بود و همه تجار از خارج کردن پولهایشان ترس داشتند، یعنی ترس از مصادره داشتند، بازگردد، دولت مجبور بود دخالت کند. به عبارت دیگر با دخالت از ترس سرمایهگذاری آنان کم کنند. برای این کار آنها تصمیم گرفتند نخست تصمیمات خلقالساعه نگیرند که چشمانداز سرمایهگذاری را پرخطرتر نکند. بعداً مقررات و قوانینی که تصویب میکردند پایدار بود و از تولید ثروت حمایت میکرد. در نتیجه تا زمانی که عالیخانی وزیر بود یکبار در سال بیشتر مقررات واردات و صادرات نوشته نمیشد و به هیچ وجه تغییر نمیکرد. واردکنندگان و صادرکنندگان باید تقاضای خود را در دفتری در وزارت اقتصاد ثبت میکردند. ثبت سفارش میزان صحت اطلاعات و آمار دولت را بالا میبرد و نظمی به واردات کالا میداد. بعداً، اجازه واردات نیمه آخر هر سال تا اول سال بعد صادر نمیشد. این نشان میداد که قبل از آن زمان واردکنندگان از اطلاعات تصمیمگیران دولتی مطلع میشدند و در میزان واردات خود تغییر ایجاد میکردند تا از سود آن در سال بعد استفاده کنند. همه اینها اقداماتی برای برطرف کردن اثرات دخالتهای نابجای گذشته بود. موفقیت عالیخانی اتفاقاً دخالت بجا و بازگرداندن اعتماد تجار به سرمایهگذاری بود. در نتیجه هر مداخلهای لزوماً مانع سرمایهگذاری نیست. البته اگر از منظر تاریخی نگاه کنید دولتها همواره دخالتهای نابجا داشتهاند. به طور مثال در سال گذشته تغییر قوانین و دستورالعمل بهشدت بالا بوده است و این ترس کارآفرین را بسیار بالا برده است.
علاوه بر فضای نامساعد اقتصاد کلان، چه عوامل نامساعد دیگری در حوزه رفتار، فرهنگ و جامعه ما وجود دارد که مانع از کارآفرینی و راهاندازی کسبوکار میشود؟
البته پاسخ به این سوال به طور دقیق نیاز به مطالعات بیشتری دارد. اما از دولت و تصمیمات خلقالساعهاش بگذریم، ارزش نبودن ثروت و در مقابل توصیه به قناعتورزی بر روی اندیشه کارآفرینی موثر است. وقتی مدیران گروه صنعتی بهشهر میخواستند ساختمان مرکزیشان را بسازند قاسم لاجوردی فرزند حاج سیدمحمود لاجوردی پیشنهاد ساخت ساختمانی 20طبقه را داشت اما پدرش میگفت چنین ساختمانی توی چشم مردم میزند. از این نمونهها فراوان است. حتی در ادبیات ما نیز جایگاه ثروت بالاتر از قناعت و فقر نیست. سعدی در باب هفتم گلستان، در داستان «جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی» در نهایت یکی را بر دیگری ارجح نمیداند و به نظر هنوز فقر و درویشی میتواند مانع منفعتطلبی باشد. کتاب تفرج صنع در باب صناعت و قناعت نوشته دکتر سروش نیز به بیان همین تضاد میپردازد. ایده اصلی ایشان این است که پایه اخلاق ایرانی مبتنی بر قناعت است و از طرف دیگر تکنولوژی بر اساس تکاثر و ایجاد نیاز و خواست بیشتر است که پایه پیشرفت میشود. این دو با هم در تضاد هستند. اگر بخواهید سرمایهگذاری کنید برای اینکه سود کنید باید دست به تبلیغات بزنید تا هم بازار را به دست بیاورید و هم نیاز در مصرفکننده ایجاد کنید. پیامد این میتواند فخرفروشی و مصرف تظاهری باشد. به عبارت دیگر مصرف موتور تولید و پیشرفتهای فناورانه است. اما قناعت توصیه به سادگی دارد و چون کارآفرین باید ترکیب جدیدی از منابع ایجاد کند که نیاز به استفاده از فناوریهای روزبهروز پیچیدهتری دارد انسان را دچار نوعی ازخودبیگانگی میکند. به قول معروف به جای اینکه انسان سوار بر تکنولوژی شود از جایی به بعد مخدوم تکنولوژی میشود. برای عبور از این بحران پارهای روشنفکران چاره را جز بازگشت به سنت و گذشته نمیدانند. این تمام حرف افرادی چون دکتر شریعتی و جلال آلاحمد بود. این نگاهها هنوز در زیرپوست جامعه وجود دارد و مانع مهمی برای کارآفرینی است. اندیشه چپ به نوع دیگری از این اخلاقیات استفاده کرده است و آن سپردن کارها به کارگران است، مالکیت وسایل تولید را به کارگران برگردانید. نفوذ این اندیشه هم ترس کارآفرین از انباشت سرمایه را بالا برده است. در تاریخ ما، ادواری بوده است که «کار» واقعاً ارزش تلقی میشده است. اما به نظر میرسد در سالهای اخیر با توزیع نامناسب درآمدهای دولت نوعی رسیدن به ثروت بدون کار کردن جای آن ارزش را گرفته است. فقدان ارزش کار در بین مردم خودش مانع شروع کسبوکار است. وجود فرهنگ دسترسی به آبباریکه و دولت. مساله جالب دیگر در جامعه ما نگاه به انواع سرمایههای دیگر است، مانند سرمایه فرهنگی و اجتماعی. معمولاً این دو نوع سرمایه برای رسیدن به سرمایه اقتصادی یا کارآفرینی مطرح شده است اما در جامعه ما صرف داشتن سرمایه فرهنگی، از جمله داشتن تحصیلات عالیه، اهمیت خانواده به علم و دانش و داشتن محصولات فرهنگی در خانه مثل کتاب و غیره، خودبهخود ارزش است و به اینکه چگونه باید آن را تبدیل به سرمایه اقتصادی کرد توجهی نمیشود. عامل دیگر جریان باز اطلاعات است. فقدان آن، یکی از ترسهای کارآفرین است. معمولاً به کارآفرین توصیه میشود تا اطلاعات کامل جمعآوری نکرده است، تا به اندازه کافی دانش لازم را پیدا نکرده است نباید شروع به سرمایهگذاری کند.
آیا هزینه فرصت کارآفرینی در کشور ما نسبت به دیگر کشورها تفاوت میکند؟
بله، چون ارزشها و قوانین و نگاه به ارزشهای حاکم هر جامعه و کشور متفاوت است. وقتی کار ارزش نباشد هزینه فرصت کارآفرینی بالا میرود. وقتی واردات کالا ارزشش بیشتر از صنعتگری باشد هزینه فرصت کارآفرینی که جدایی از سنتهای تجاری و انجام ترکیب جدیدی از منابع محسوب میشود هزینه فرصتش بالاست. مثلاً نگاه کنید صنعتگران در جامعه ما قدر و منزلت دارند یا تجار؟ شما علیه یک تاجر واردکننده در زمان گذشته حرف و حدیثی نمیشنوید اما بهمحض اینکه وارد صنعت شد با وجود همه مخاطرات و مشکلات و دردسر با کارگر، با دولت و... آنها در نهایت وابسته به غرب و استثمارگر خوانده میشوند و هزار جور اتهام به آنها نسبت داده میشود. اینها هزینه فرصت کارآفرینی را بالا میبرد.
هزینه شماتت دیگران، از دست دادن جایگاه، از هم پاشیدن خانوار و... چه اندازه در این ترس از کارآفرینی دخیل است؟
بله، مهم است. بهویژه در میان بنگاههای خانوادگی این مساله اهمیت پیدا میکند. مثلاً در ایران بنگاههای خانوادگی کمتر به نسل دوم میرسند و بهمحض فوت پدر خانواده بر اساس قانون ارث اموال را تقسیم میکنند این اولاً به خاطر ترس از، از بین رفتن پیوندهای خانوادگی است. برادران بعد از فوت پدر به هم میگویند بهتر است به برادریمان آسیب نزنیم. یعنی ترس از سرمایهگذاری و منفعتطلبی به دلیل ترس از سست شدن پیوندهای خانوادگی است. حتی اگر توجه کنید در بنگاه خانوادگی چون افق بلندمدتی از پایداری پیوندهای خانوادگی همزمان با کار اقتصادی در چشمانداز اعضای عضو خانواده نیست هرکسی ممکن است از اطلاعات بنگاه به نفع خودش استفاده کند. به عنوان مثال، حاج سیدمحمود لاجوردی به برادر و فرزندانش توصیه کرد در شروع کار یک بانک خصوصی درست کنیم و سودهایمان را در آن بگذاریم و اگر در شرکت استفاده کردیم به آن سود بدهیم. وقتی از او پرسیدند چرا این را میگویی گفته بود من میدیدم برادران اخوان که قدیمیترین بنگاه اقتصادی خانوادگی بودند برخی از برادران از اطلاعات بنگاه استفاده میکردند و از طریق واسطه به خودشان جنس میفروختند. بعدها که بقیه مطلع شدند این موضوع به جدایی آنها انجامید. این را معمولاً «خطر اخلاقی» میگویند که میتواند هم در شروع کار و در همین حین کار ترس زیادی در موارد مختلف تولید کند.
کارآفرینان موفق چه ویژگیهای روانی دارند؛ آیا میتوانیم ریسکپذیری را جزو ویژگیهای آنها بدانیم؟
نباید موفقیت کارآفرین را تنها به ویژگی شخصی نسبت داد. شم اقتصادی بیشتر، با آموزش و اجتماعی شدن به وجود میآید. زندگی کارآفرینان همگی تقریباً نشان میدهد که آموزشهای خانوادگی تاثیر زیادی در پدیدار شدن شم اقتصادی ایجاد میکند. مثلاً قاسم لاجوردی از کارآفرینان قدیمی در جوانی علاقه زیادی به کشاورزی داشت و قصد داشته است که مهندس کشاورزی شود. حتی مدیران مدرسهاش هم بر این مساله صحه میگذاشتند اما پدرش اجازه نداد. او میگفته است من زمین ندارم شما در آن کار کنید. بعدها همه بر شم اقتصادی و مالیاش صحه میگذاشتند. اینها از راه آموزش به دست آمده بود. الان خانوادههایی هستند که فرزندشان چنان علاقهای به ادامه کسبوکار پدر ندارد. این میتواند ناشی از عدم انتقال همان ارزشها به فرزندان باشد. بازاریان در گذشته فرزندانشان را در تعطیلات از خودشان دور نمیکردند و به آنها رسم و هنجارهای کار را عملاً درس میدادند. نوعی فرهنگ خانوادگی یا اندرونی نیز بر سایر اعضای خانواده حاکم بود. مثلاً برای هر خرجی باید صورتحساب میدادند. البته نباید برخی توصیهها را به حساب ترس گذاشت. مثلاً حاج سید محمود لاجوردی بنیانگذار توسعه صنایع بهشهر همیشه توصیه میکرد پا را از گلیم خودتان درازتر نکنید. این یک توصیه فرهنگ اقتصادی است که البته ممکن است مانع انباشت هم بشود. البته توصیه به برخی ترسها هم از ویژگیهای کارآفرینی است. مثلاً توصیه میشود همواره از تغییرات بترسید؛ از شکست بترسید؛ اگر شرکت بزرگ میشود از سقوط آن بترسید و محتاطتر باشید، چون اگر یک شرکت بزرگ زمین بخورد احتمالاً نمیتواند به دوران اوج خود برگردد اما یک شرکت کوچک این مشکلات را ندارد؛ از هزینه مبادله بالا بترسید؛ از اشتباه کردن بترسید، به هر پیشنهادی بله نگویید؛ تا خوب در کاری دانش پیدا نکردید سرمایهگذاری نکنید یعنی از ندانستن بترسید. اینها محاسبه ریسکهای مثبت است. منظور این است که همه این ترسها معقولانه است و اگر فرد کارآفرین باشد باید از اینها اجتناب کند وگرنه ورشکسته خواهد شد. شاید بتوان گفت بیشتر ورشکستگان کسانی هستند که پا را از گلیم خود درازتر میکنند و وقتی بازار خراب است بیشتر از ظرفیت تعهد ایجاد نمیکنند. بههرحال چه ترس ناشی از عوامل فرهنگی یا سیاسی و اجتماعی باشد کارآفرین آنها را در نظر میگیرد و این برای او محدودیت ایجاد میکند.