کشمکش نفتکشها
تنشها در خلیجفارس چه زمانی پایان مییابد؟
خلیجفارس و تنگه هرمز به عنوان یک مسیر استراتژیک و شاهراه تامین نفت بازارهای جهانی حدود نیمقرن است که شاهد تنشهای گاه و بیگاه ایران و ایالات متحده و متحدان منطقهای آن بوده است که در برخی اوقات این تنشها به رویارویی نظامی نیز منجر شده است. در این میان عبور نفتکشهایی از این منطقه که نزدیک به یکپنجم کل نفت جهان را در خود دارند، باعث شده تا تضمین امنیت منطقه به عنوان عاملی حیاتی برای ثبات اقتصاد نفتی جهان محسوب شود.
محمد علینژاد: خلیجفارس و تنگه هرمز به عنوان یک مسیر استراتژیک و شاهراه تامین نفت بازارهای جهانی حدود نیمقرن است که شاهد تنشهای گاه و بیگاه ایران و ایالات متحده و متحدان منطقهای آن بوده است که در برخی اوقات این تنشها به رویارویی نظامی نیز منجر شده است. در این میان عبور نفتکشهایی از این منطقه که نزدیک به یکپنجم کل نفت جهان را در خود دارند، باعث شده تا تضمین امنیت منطقه به عنوان عاملی حیاتی برای ثبات اقتصاد نفتی جهان محسوب شود. نفتکشهایی که هر زمان تنش میان ایران و آمریکا بالا گرفته است هرازچندگاهی مورد حمله و تهدید و انفجار قرار گرفتهاند. حال پس از سالها ثبات نسبی پس از پایان جنگ تحمیلی و جنگ خلیجفارس مجدداً نفتکشها خطر را در بیخ گوش خود احساس میکنند و درگیریهای دریایی مجدداً سمت و سوی جدی به خود گرفته است.
در دوران دفاع مقدس، درگیری میان ایران و عراق از همان ابتدا علاوه بر خشکی به دریا نیز کشیده شد و ارتش صدام بارها و بارها با حملات هوایی صادرات نفت ایران را تهدید کرد و در مقابل در سال 1365، ایران برای نخستینبار یک کشتی باری آمریکایی را توقیف کرد و به منظور جستوجوی سلاحهای احتمالی ارسالی به عراق آن را مورد بازرسی قرار داد. هر چه از زمان جنگ بیشتر سپری میشد، نبرد در جبهه دریا نیز شدت بیشتری میگرفت به طوری که حملات دریایی که در دو سال نخست جنگ به طور میانگین کمتر از 14 حمله در سال بود در سالهای پایانی جنگ به بالای 140 حمله رسید که در این میان علاوه بر کشتیهای ایرانی و عراقی، کشتیهای کشورهای دیگر از جمله آمریکا نیز مورد حمله قرار گرفت و به شدت آسیب دید. این حادثه در واقع شروعی بر درگیریهای دریایی ایران و آمریکا بود. در 31 تیر سال 1366 که ایالات متحده با هدف محافظت از نفتکشهای کویتی عملیات اراده قاطع را با یک ناوگروه آمریکایی ترتیب داده بود، پس از عبور از تنگه هرمز به میندریایی برخورد کرد. و به دلیل اینکه کشتی مینروبی در دسترس نبود، کشتیهای محافظ که قرار بود از نفتکشها محافظت کنند پشت سر نفتکش کویتی بریجتون حرکت کردند که این موضوع به شکستی برای دولت ریگان تبدیل شد. دو ماه بعد، وزارت دفاع آمریکا از توقیف کشتی باری ایرانی و اسارت 26 خدمه آن به اتهام مینگذاری خبر داد که وزیر خارجه وقت ایران در نامهای به دبیرکل سازمان ملل این اتهام را رد کرد. چند روز بعد در مهرماه هلیکوپترهای آمریکایی به گروهی از قایقهای سپاه پاسداران در نزدیکی جزیره فارسی حمله کردند و در روزهای پایانی مهرماه همان سال، نیروهای آمریکایی سکوهای نفتی ایران را در میدان نفتی رشادت از بین بردند. در 25 فروردین سال 67 نیز ناو آمریکایی ساموئل بی رابرتز در خلیجفارس با یک میندریایی برخورد کرد که ایالات متحده ایران را مسبب آن میدانست. این در حالی بود که ایران منطقه برخورد مین به کشتی آمریکایی را نزدیک بحرین و تحت کنترل نیروهای آمریکایی و کشورهای عرب دانست. البته چهار روز بعد نیروهای آمریکایی در عملیاتی به دو سکوی نفتی نصر و سلمان حمله کردند. اما در 12 تیر 1367 ناو آمریکایی یواساس وینسنس با شلیک موشکی هدایتشونده به سوی یک ایرباس ایرانایر، این هواپیمای مسافربری را سرنگون کرد و همه 290 سرنشین آن را به شهادت رساند. آمریکا یک سال بعد پذیرفت که بدون عذرخواهی یا قبول مسوولیت ۱۳۱ میلیون دلار غرامت به بازماندگان سرنشینان هواپیمای مسافربری ایران بپردازد. اما نهتنها غرامتی پرداخت نشد بلکه هیچ یک از خدمه ناو وینسنس به خاطر اشتباهشان تحت پیگرد قرار نگرفتند و بعدها از آنها تجلیل شد.
پس از پایان جنگ تحمیلی، سطح رویارویی در آبهای خلیجفارس به شدت کاهش یافت اما تنش و تقابل میان ایران و آمریکا و متحدانش باقی ماند. اسارت 15 ملوان نیروی دریایی بریتانیا در فروردین 1386، تهدید به بستن تنگه هرمز در دور اول تحریم نفتی ایران در سا ل 1390، توقیف کشتی جزایر مارشال در اردیبهشت 94 و بازداشت 10 ملوان نیروی دریایی آمریکا در دیماه 1394 بخشی از اقدامات ایران در این مدت علیه آمریکا و متحدانش بود. با امضای برجام اوضاع کمی تغییر کرد و ثباتی نسبی بر خلیجفارس حاکم شد. اما با روی کار آمدن ترامپ مجدداً وضعیت منطقه متشنج شد. در این میان رابطه میان ایران و عربستان نیز پرتنش و این تنش به آبهای خلیجفارس نیز کشیده شد به طوری که چندین لنج و شناور ایرانی و سعودی توسط ماموران طرف مقابل توقیف و ملوانان آنها بازداشت شدند. از اوایل سال جاری و پس از اعمال تحریمهای جدید آمریکا به ویژه با تمدید نشدن معافیتهای مشتریان نفت ایران، دور جدیدی از تنشها در خلیجفارس آغاز شد به طوری که آمریکا در اردیبهشت 98 خبر از اعزام ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن به خلیجفارس داد. در همین ماه چهار نفتکش در بندر فجیره مورد حمله قرار گرفت و در 23 خرداد و همزمان با ورود آبه شینزو، نخستوزیر ژاپن به ایران، به یک نفتکش ژاپنی در دریای عمان حمله شد. یک هفته بعد یک پهپاد آمریکایی توسط نیروهای سپاه پاسداران بر فراز آسمان ایران ساقط شد و در 13 تیر یک نفتکش ایرانی از سوی دولت محلی جبلالطارق و با همکاری نیروی دریایی بریتانیا توقیف شد. چندی بعد ایران اعلام کرد نفتکش ریاح را در تنگه هرمز به جرم قاچاق سوخت توقیف کرده است. در آخرین اقدام، روز 28 تیر ایران اعلام کرد نفتکش بریتانیایی «استینا ایمپرو» را به دلیل رعایت نکردن قوانین و مقررات بینالمللی دریایی در تنگه هرمز توقیف کرده است.
باوجود این، سابقه بلندمدت تنشها نشان میدهد تنشها در خلیجفارس هیچگاه منجر به جنگ نظامی نشده و به نظر میرسد همه این رخدادها در واقع نوعی عرضاندام برای نشان دادن تسلط بر منطقه باشد.
بازی باخت-باخت ترامپ1
رئیسجمهور آمریکا در مقابله با ایران به دنبال چیست؟ آیا او در حال طراحی توافق هستهای بهتر از برجامی است که سال گذشته از آن خارج شد؟ آیا او و مشاورانش تصور میکنند اگر شروط بیشتری بگذارند، ایران مجبور به پذیرش آن میشود؟ یا آنها در حال تنظیم مرحله جدیدی از حمله نظامی هستند؟ در همه این احتمالات به نظر میرسد تیم ترامپ و مشاورانش هیچ ایدهای ندارند چراکه در واقع هیچکدام از این سناریوها در حال رخ دادن نیست.
خروج ترامپ از برجام، در واقع عمل به یکی از وعدههای انتخاباتیاش بود اما مشکل اینجاست که نه او و نه مشاورانش هیچ ایدهای در مورد دوران پس از خروج از برجام ندارند. یکی از معدود رویکردهای ثابت ترامپ در سیاستگذاری تمرکز آن بر جلب توجه و حمایت حامیان اصلیاش بوده است. به همین دلیل برای او که کمپینی علیه درگیریهای خارجی آمریکا راه انداخته بود بهتر است تا به رایدهندگانش تضمین دهد که ایالات متحده در جنگی دیگر در خاورمیانه حضور پیدا نخواهد کرد. یک درگیری نظامی با ایران میتواند تلفات به مراتب بیشتری از جنگهای قبلی آمریکا در افغانستان و عراق داشته باشد، و حتی با شکست کامل به اتمام برسد.
ترامپ به نوبه خود میخواهد تا حد امکان از جنگ با ایران اجتناب کند و همزمان با آن فشار را بر این کشور به حداکثر برساند. مشکل اینجاست که در فضای سیاسی خلیجفارس، خط افتراق میان این دو گزینه چندان مشخص نیست. تجربههای قبلی نشان میدهد که فشار حداکثری اغلب شرایطی ایجاد میکند که منجر به تقابل نظامی میشود. ترامپ برخلاف جان بولتون، مشاور امنیت ملی جنگطلبش مدعی است تغییر رژیم یکی از اهداف سیاست خارجی دولتش در قبال ایران نیست. با این حال او دقیقاً همانطور عمل میکند که جرج بوش پیش از جنگ با عراق عمل کرد.
با در نظر گرفتن این موضوع که فضای سیاستگذاران آمریکایی برای مانور در خلیجفارس از سال 2003 تا به امروز به شدت کاهش یافته است، شرایط برای ترامپ بسیار خطرناکتر میشود. جایگاه استراتژیک ایران امروز از هر زمان دیگری در منطقه قدرتمندتر است چراکه جنگ آمریکا با عراق موجب سرنگونی رقیب منطقهای دیرینه این کشور شده است و سالها دوری از تنشهای نظامی باعث شده تا ایران از حمایت مادی و دیپلماتیک روسیه و چین نیز برخوردار باشد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357، سیاست غربی علیه ایران بر اساس توهمات شکل گرفته است. غرب، به رهبری آمریکا، با تکیه بر تحریمهای اقتصادی تلاش میکند تا ایران را به تغییر رفتار و سیاستهای خود مجبور کند. اما این رویکرد به همراه اشتباهات متعدد دیگر آمریکا در منطقه، در حقیقت موجب قدرتمندتر شدن ایران شده است. نیروهای نظامی حامی ایران در حال حاضر در سوریه، عراق و لبنان حضور دارند و اقتصاد ایران اگرچه زیر فشار تحریمها خم شده اما نشکسته است و دستگاه امنیتی این کشور نیز هیچ رخنهای از خود نشان نمیدهد.
در پاسخ به تصمیم ترامپ برای مذاکره مجدد در خصوص برجام و اعمال مجدد تحریمها، ایران نیز تهدید کرده که غنیسازی اورانیوم را افزایش میدهد. در صورت توانایی ایران برای دستیابی به سلاح هستهای شاهد جنگ فوری یا رقابت هستهای در منطقه خواهیم بود و این تهدیدی جدی برای امنیت اروپا به حساب میآید. جلوگیری از چنین نتیجهای باعث شد تا اروپا مذاکرات هستهای خود با ایران را در اوایل دهه 2000 میلادی و به دنبال تجاوز آمریکا به عراق آغاز کند. اما تا زمانی که باراک اوباما به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده مشغول به کار بود، استراتژی کلی غرب علیه ایران تغییر نکرد. حال از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ، تمام پیشرفتهایی که در دوران اوباما در روابط میان غرب و ایران ایجاد شده بود در جهت معکوس در حال از بین رفتن است و مسلم است که اروپا به تنهایی ضعیفتر از آن است که ایران را از غنیسازی بیشتر و ترک برجامی که کسی جز ایران به تعهداتش در آن عمل نمیکند، منصرف کند.
نباید فراموش کرد که برجام علاوه بر عدم اشاعه سلاحهای هستهای هدف دیگری نیز داشت و آن وصل کردن مجدد ایران به جامعه بینالمللی بود. همانند اتحادیه اروپا دولت اوباما نیز متوجه شده بود که منزوی کردن ایران سیاست درستی نیست و جنگ دیگری در منطقه نیز نمیتواند گزینه مناسبی باشد اما به نظر میرسد ترامپ در حال از بین بردن تنها مسیر رو به جلو موجود است.
ایران بیش از دو هزار سال است که هویت فرهنگی و سیاسی مجزایی داشته است. تنها پرسش این است که نقش تمدن تاریخی و قدرتمند ایران در منطقه و جهان چیست؟ بدون داشتن پاسخی قانعکننده به این سوال، کل خاورمیانه همچنان بیثبات باقی خواهد ماند و خطر گسترش جنگ به خارج از منطقه نیز افزایش خواهد یافت. از زمانی که دولت اوباما حضور ایالات متحده در خاورمیانه را کمرنگ کرد، عربستان و ایران برای تسلط در منطقه با یکدیگر رقابت داشتهاند و برجام نیز نتوانست تنش میان این رقبای دیرینه را کاهش دهد. در این مدت ایران توانست جایگاه خود را در منطقه قدرتمندتر سازد و این در حالی بود که قدرت عربستان در منطقه به شدت تضعیف شده است. به همین دلیل به منظور تعیین نقش سازنده ایران در منطقه و جهان، مذاکرات دیپلماتیک قابلتوجهی لازم است اما باید به این نکته نیز توجه داشت که تجربه قرون گذشته نشان داده که ثبات هر حکومتی از داخل آن نشات میگیرد.
در مجموع ترامپ با خروج بیدلیل از برجام در واقع در هزارتوی ایرانی گیر افتاده و به زودی به این نتیجه خواهد رسید که میان تقابل نظامی و از دست دادن احترام خود یکی را انتخاب کند. در هر دو صورت، او مطمئناً بسیاری از هواداران وفادار خود را ناامید کرده و خاورمیانه (و حتی جهان) را به مکانی بسیار خطرناکتر تبدیل خواهد کرد.