مهندسی اقتصاد و اقتصادخواندههای بیاعتقاد
شبهاقتصاددانان چگونه دست بالای سیاستگذاری را در اختیار گرفتند؟
در مواجهه با مسائل مختلف اقتصادی، چه در شرایط عادی اقتصاد چه در بحرانهایی نظیر شرایط تحریمی و تورمی فعلی، شاهد هستیم که برخی از سیاستهای غلط پی در پی تکرار میشود.
در مواجهه با مسائل مختلف اقتصادی، چه در شرایط عادی اقتصاد چه در بحرانهایی نظیر شرایط تحریمی و تورمی فعلی، شاهد هستیم که برخی از سیاستهای غلط پی در پی تکرار میشود. در این موارد شاهد هستیم که برخی هرگز از پیشنهادهای سیاستی در مقام منتقد یا مشاور و در مقام مدیریت و مجری، هرگز کوتاه نمیآیند. افراد مختلف درگیر در سیاستدهی اقتصادی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: اقتصادخواندهها و مدیران سطح اجرایی کشور که غالباً اقتصاد نخواندهاند.
اقتصادنخواندهها
در بین اقتصادنخواندهها شاهد هستیم که همیشه تمایل زیادی به مهندسی اقتصادی وجود دارد. این دست افراد به جهت آنکه اطلاعی از بازار ندارند، هیچگاه به آن هویت لازم را اعطا نمیکنند. به اعتقاد این دست از افراد، میتوان با وضع قانون و به صورت دستوری جامعه را به پیش برد. به اعتقاد اینگونه افراد اگر نباشند انسانهای سودجو، فسادی رخ نمیدهد، بدین جهت شکست در سیاستها را به عدم کنترل افراد سودجو مرتبط میدانند. در تفکر این افراد «تقاضا» با «نیاز» یکسان است و به تقاضای بالاتر از نیاز، فساد، احتکار، آثار روانی، سودجویی (به معنای منفی آن) و... میگویند. ایشان تصوری از اختیار و اراده برای خرید و فروش، برای راهاندازی بنگاه یا حتی تعطیلی بنگاه ندارند. در این تفکر انتظارات از آینده و نااطمینانی جایگاهی ندارد. از طرف دیگر در محاسبات و نگاه این افراد شفافیت و آرامش اقتصاد هیچ معنایی ندارد. صدور بخشنامههای متضاد، حتی زمانی که هنوز دو روز از بخشنامه قبلی نگذشته است، بخشنامه جدید و متضاد با قبلی صادر میکنند. به عنوان مثال، به دو بخشنامه تغییر قیمت فروش فرآوردههای پالایشی در تاریخ 3 و 5 مرداد 97 اشاره میکنم. به نظر نگارنده افراد صادرکننده این بخشنامهها، هیچ زمان متوجه نشدند چه بلایی بر سر اعتماد مردم از خود آوردند و به چه میزان نااطمینانی از آینده را در بین سرمایهگذاران بورس و... افزایش دادند چراکه در محاسبات مهندسی ایشان این متغیرها تنها متغیرهای موهومی هستند.
در مورد شفافیت و عناد این افراد با شفافیت صفحهها میتوان نوشت. ایشان از آنجا که اعتقادی به بازار و لزوم شفافیت آن به جهت افزایش کارایی و... ندارند، ابایی نیز از تعطیلی بازارهای کاملاً شفاف و قابل رصد کشور ندارند و به راحتی بازارهای مالی را که میتوانست بخش زیادی از تقاضای سفتهبازی را در شرایط فعلی به داخل خود ببرد، نظیر بازار آتی سکه طلا، تعطیل میکنند.
این مهندسان اقتصادی هیچ زمانی به ریشه مشکلات اقتصادی نخواهند رسید، چراکه اصلاً به نظر ایشان اقتصاد ریشهای ندارد و همه آن برگ و ساقهای است که مشاهده میکنند. در این قالب تفکری، تورم چیزی جز گرانفروشی نیست. این افراد هرگز درک نمیکنند که افزایش پول چه آثاری بر اقتصاد میگذارد و فکر میکنند چون میتوانند هر روز پول چاپ کنند، پس چرا این کار را نکنند؟ چرا خود را به دامنهای از پول و درآمد محدود کنند. زمانی که میشود پول چاپ کرد و با آن پروژههای عمرانی کشور را جلو برد، میتوان پول چاپ کرد و زمان ورشکستگی بانکها را به تعویق انداخت، میتوان با استقراض از بانک مرکزی مطالبات پیمانکاران را داد یا طرحهای عظیم ملی را جلو برد، چرا باید به فکر کسب درآمد بود و خود را به درآمد محدود دولت، محدود کرد؟! در این تفکر اخذ مالیات مذموم است. اما متاسفانه نمیدانند آن چاپ پولها، در واقع گرفتن مالیات از همه مردم و به ویژه دهکهای فقیرتر است و در نهایت باعث افزایش نابرابری میشود. کسی باید به ایشان بگوید به جای دستدرازی به جیب خانوار فقیر، فکری عقلانی برای افزایش درآمد دولت کنید. ایکاش ایشان حداقل یکبار به تاریخچه اقتصاد کشور در 50 سال اخیر و سیاستهای انجامگرفته و نتایج آن توجه کنند. ایران متاسفانه آزمایشگاه اقتصاد بوده است. بسیاری از سیاستهای اقتصادی انجامگرفته در طول سالهای گذشته را میتوان به عنوان مثال سیاستهای اشتباه وارد کتابهای مرجع اقتصادی کرد.
اقتصادخواندهها
1- اقتصادخواندههای شیفته قدرت: تحلیل رفتار اقتصادخواندهها قدری دشوارتر است. در بین این دسته نیز بعضاً شاهد پیشنهادات و راهکارهایی مشابه همان اقتصادناخواندهها هستیم. این افراد به نوعی به هموار کردن مسیر غلط اقتصادناخواندهها کمک میکنند. چراکه شیرینی و جذابیت عظیم نزدیکی به هستههای اصلی سیاستگذاری کشور، این افراد را ترغیب به حرکت و سیاستپردازی در راستای سیاستهای ناقض علم اقتصاد میکند.
2- اقتصادخواندههای بدون اعتقاد: دسته دیگر هم افرادی هستند که در صورت فرض عدم تمایل به نزدیکی بیشتر به هستههای اصلی، تنها تحلیلی که بر رفتار و سیاستگذاری ایشان میتوان داشت آن است که این افراد از ابتدا اعتقادی به آنچه خواندهاند یا حتی تدریس کردهاند ندارند. در نظر این افراد علم محدود به مکان است. ایشان به جهت آنچه بنده فهم نادقیق از علم اقتصاد مینامم، همواره بیان میکنند که علم اقتصاد در ایران جواب نمیدهد. از نظر ایشان علم اقتصاد در ایران با علم اقتصاد در سایر کشورها متفاوت است. به عنوان مثال در بسیاری از موارد این افراد به قانون تقاضا در علم اقتصاد اشاره و مطرح میکنند که بر اساس قانون تقاضا با افزایش قیمت یک کالا تقاضای آن کالا کاهش مییابد و از ایران مثالهای متعددی میآورند که در ایران قیمت یک کالا که افزایش مییابد تقاضای آن کالا کاهش نمییابد یا حتی افزایش مییابد. این افراد متاسفانه هرگز به این قسمت از قانون تقاضا توجه ندارند که «با فرض ثابت بودن سایر عوامل موثر بر تقاضا» با افزایش قیمت یک کالا، تقاضا برای آن کالا کاهش مییابد. با کمال تاسف باید گفت در این مثال خاص، ایشان هرگز دو نکته را متوجه نشدهاند، اولی اینکه منظور از قیمت، قیمت اسمی نیست، بلکه منظور قیمت نسبی کالا نسبت به سایر کالاهاست (یا سطح عمومی قیمتها) و نکته دوم اینکه متوجه نمیشوند که یکی از سایر عوامل، انتظارات است و انتظار از افزایش بیشتر قیمت، تقاضای کالا را افزایش میدهد.
3- اقتصادخواندههای معتقد: دسته سوم اقتصادخواندهها، آنهایی هستند که بر روی موج عوامگرایی سوار نمیشوند. از تجویز درمانهای علمی مبتنی بر علم اقتصاد حتی درمانهای سخت و جراحیهای دردناک ابایی ندارند. این دسته از افراد معتقد به اصلاح نظام اقتصادی در همه جنبهها به صورت کامل هستند اما متاسفانه به علل مختلف هرگز آن قدرت لازم را برای پیشبرد علمی اقتصاد کشور و اصلاحات آن پیدا نمیکنند.
از جنس مردم و متخصصتر از آنها
شعار «مسوول باید از مردم و جنس مردم باشد» به درستی در کشور ما مطرح شده است. این شعار را باید به این صورت درآوریم که مسوول باید بتواند از وضعیت مردم اطلاع داشته باشد و رفاهی در سطح متوسط مردم داشته باشد. این شعار نباید این معنی را به ما القا کند که مسوول باید علمی در سطح علم مردم عادی داشته باشد! تخصصش در سطح مردم عادی باشد. متاسفانه در مواردی شاهد هستیم که نظایر این شعار ما را به حالتی رسانده که یک مسوول حتی در صورتی که علمی بالاتر از مردم هم داشته باشد، اما از آنجا که تلاش دارد خود را شبیه مردم نشان دهد به راهکارهایی کاملاً عوامانه و در سطح عمومی مردم در سیاستهای اقتصادی رو میآورد. برخی از سیاستهای اقتصادی فعلی کشور در شرایط تورمی و تحریمی کنونی، در سطحی است که به احتمال زیاد اگر هر کدام از مردم عادی کوچه و خیابان را با حداقل سوادی در آن پستها قرار دهیم باز همان سیاستها را پیشنهاد میدهند. برای فساد، پلیس و برای افزایش تورم، افزایش نظارت و دامنه قیمتگذاری دستوری کالاها. هر کسی در هر زمینهای تخصص ندارد. تخصص نجار را آهنگر ندارد. اقتصاد کشور را به متخصصان باید سپرد. به نظر نگارنده اگر رشد اقتصاد کشور و رفاه مردم به بخش اصلی تابع هدف کشور منتقل شود، شاهد پذیرش بیشتر و بهتر متخصصان علم اقتصاد خواهیم بود.