اثرات پروانهای تریبونهای رسمی
چطور تنشها باعث ایجاد خطای تصمیمگیری میشوند؟
هیچ حرف و عملی بیاثر نمیماند. شاید افراد تاثیر حرفهایشان را به صورت مستقیم و شفاف مشاهده نکنند، اما باید اطمینان داشته باشند که تمام حرفهایشان در این دنیا اثر میگذارد.
هیچ حرف و عملی بیاثر نمیماند. شاید افراد تاثیر حرفهایشان را به صورت مستقیم و شفاف مشاهده نکنند، اما باید اطمینان داشته باشند که تمام حرفهایشان در این دنیا اثر میگذارد. شاید فیلم «آقای نوبادی» (Mr. Nobody) را دیده باشید. شخصیت اصلی داستان سالهای زیادی به انتظار عشق قدیمیاش نشسته است. او تبدیل به یک خیابانگرد شده است. ناگهان، روزی عشق قدیمیاش را در خیابان به صورت اتفاقی ملاقات میکند. از او میخواهد که شمارهاش را روی کاغذ بنویسد تا دیگر بتواند با او در ارتباط باشد و به این انتظار چندساله خاتمه دهد. چند دقیقه بعد از دریافت شماره تلفن، شخصیت اصلی داستان در حالی که از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجد و به کاغذ شماره تلفن خیره مانده است، میبیند که قطره آبی از آسمان روی کاغذ میافتد و جوهرهای خودکار پخش میشود و شماره تلفن از بین میرود و همزمان بارش باران آغاز میشود. سپس در فیلم علت بارش باران را توصیف میکند. علت بارش باران در آن لحظه، جنسهای وارداتی ارزان از چین بوده است. چطور؟
در کشوری دیگر، کارخانه تولید پوشاک به علت ناتوانی از لحاظ قیمتی در رقابت با تولیدکنندههای چینی، تعطیل میشود. کارگرها بیکار میشوند. یک کارگر که از بیکاری در خانه نشسته است، کتری را روشن میکند تا آب به جوش بیاید. بخار ناشی از کتری به آسمان میرود و در شکلگیری ابرهای بارانزا همراه میشود. سپس این ابرها از کشورها عبور میکنند و در نهایت روی آن کاغذ شماره تلفن بارش میکنند.
از خیالی و داستانی بودن این ماجرا بگذرید. این همان اثر پروانهای است. میخواهد بگوید که هیچ عملی بیتاثیر نمیماند. خیلی از افراد، داستانهای واقعی زیادی از ماجراهای اینچنینی در زندگی خود یا اطرافیانشان دارند. آنها نتیجه یک حرف یا عمل را به صورت مستقیم دیدهاند. اگر زدن هر حرفی یا انجام هر عملی قطعاً بر سرنوشت تاثیر داشته باشد، پس چرا افراد در هر شرایطی صحبت میکنند؟
اولین مساله شاید خیلی احساس خوشایندی در شما ایجاد نکند. اما افراد نظر میدهند چون شغلی دارند و گفتههایشان بر اساس شغلی که دارند تغییر میکند. اگر از خودم شروع کنم، من یک موضوع را مینویسم چون میدانم نویسنده هستم. نماینده مجلس یک موضوع را مطرح میکند، چون نماینده مجلس است. و خیلی از ما انسانها حرفهایمان بر اساس تغییر جایگاه و شغلمان تغییر میکند. به نحوی که انگار هیچ روزی صحبتی از اثر پروانهای را نشنیدهایم. نسیم نیکلاس طالب (NASSIM TALEB) در کتاب اخیر خود به نام «آنها که پای خودشان گیر نیست» (Skin in the Game) بخشی از علت حمله آمریکا به عراق را تاثیر نویسندگان میداند. نویسندگانی که در روزنامهها یا تریبونهای خبری، به اخبار و موجها دامن زدند و در نتیجه بخشی از علت یک جنگ را شامل شدند. اگر تحلیل نیکلاس طالب را درست بدانیم، شاید توانسته باشیم بخشی از نتیجه اثر پروانهای نویسندگان را پیدا کرده باشیم.
اما بیایید بخش دیگر این ماجرا، یعنی تاثیر جایگاه در تصمیمگیری را در یک آزمایش در نظر بگیریم. در پژوهشی از افراد خواسته شد که در آزمایشگاه حضور پیدا کنند. افراد در پشت اتاقک شیشهای حاضر میشدند، در حالی که فردی دیگر در داخل اتاقک شیشهای قرار داشت. یک آزمایشگر با روپوش آزمایشگاهی از افراد درخواست میکرد که دکمهای را فشار دهند. همچنین به افراد میگفتند که با فشار دادن این دکمه، شوک الکتریکی به فرد داخل اتاق وارد میشود. افراد دکمه را فشار میدادند و فرد داخل اتاق شروع به لرزیدن میکرد. در بخشی از پژوهش، فرد آزمایشگر در حضور همان فرد، درجه شوک الکتریکی را افزایش میداد. اما برای شما عجیب خواهد بود وقتی متوجه شوید که افراد باز هم دکمه را فشار میدادند. حتی در بالاترین درجه، زمانی که درجه باعث احتمال کشته شدن آدمها میشد، باز هم بعضی افراد دکمه را فشار میدادند. حال بگذارید پشت پرده آزمایش را برایتان شرح دهم. آن فرد داخل اتاقک شیشهای فقط نقش بازی میکرد و هیچ شوک الکتریکی دریافت نمیکرد. و هدف آزمایش بررسی رفتار انسانها هنگام درخواست یک عمل غیرانسانی بوده است. پژوهشگران متوجه شدند افراد به بهانههای مختلف مانند کمک به علم و پیشرفت علم بالاترین شوک الکتریکی را به فرد داخل اتاقک شیشهای وارد میکردند.
حال بیایید این دو مطلب را کنار هم بگذاریم. افراد با توجه به جایگاهشان، امکان دارد تصمیمهای غیرانسانی هم بگیرند. همچنین میدانیم که هر تصمیمی قطعاً اثر و نتیجهای به دنبال خواهد داشت.
بیایید شرایط کنونی جامعه را در نظر بگیریم. مشکلات اصلی و اولویت بالای جامعه را تقریباً همه افراد میدانند. همه صورت کلی مسائل یعنی نیاز به اصلاح ساختار اقتصادی و مبارزه با رانت را میدانند و با روشهای متعدد این مساله را عنوان کردهاند. اما در این شرایط گاهی اوقات افراد حملههای شدیدی به دولت میکنند و باعث ایجاد تنش در کشور میشوند. چه عواملی باعث این نظردهیها میشود؟ احتمالاً یکی از اولین دلایل این مساله، بحث جایگاه افراد است. افراد در جایگاهی قرار دارند و میدانند در این شرایط اگر انتقاد نکنند، در آینده از آنها انتقاد خواهد شد. سپس در نظر میگیرند که قهرمان این روزها که در تیتر روزنامهها مطرح میشوند، کسانی هستند که تندترین انتقادها را دارند. از طرف دیگر، عدهای تنها راه شهرت را ایجاد آشفتگی و تنش در این شرایط میدانند. آنها میدانند که افراد جامعه در شرایط ثبات و آرامش به دنبال زندگی عادی خود هستند، اما در شرایط سخت، بیشتر اخبار را دنبال و راحتتر آن را باور میکنند و در نتیجه سعی میکنند در این شرایط به شهرت برسند. این دو دسته افراد را کنار بگذارید. این افراد ضمن اینکه انسانهای دارای شأن پایینی هستند، باید با نادیده گرفتنشان، اثرشان را خنثی کرد.
اما عدهای با دغدغه دست به انتقاد میزنند. آنها واقعاً به خیر و صلاح مملکت میاندیشند و دوست دارند در بخشی از این مسیر سخت با نظرهایشان به دولت کمک کنند. در این شرایط بصیرت، کلید نتیجهگیری کشور خواهد بود. افراد باید بدانند چه انتقادهایی کاربرد دارد، چه انتقادهایی فقط اوضاع را آشفتهتر میکند. اگر به عکسالعمل افراد مهم و باتقوا در این شرایط دقت کنید، آنها ضمن مطرح کردن صورت کلی مشکلات کشور، به حمایت از دولت پرداختهاند. چرا در این شرایط اعتماد کارکرد مهمتری از انتقادهای شدید دارد؟
فرض کنید بیماری در شرایط بحرانی قرار دارد. دکتر نظر به جراحی فوری بیمار میگیرد. در این شرایط تمام بستگان بیمار در بیرون اتاق عمل منتظر هستند. زمانی که دکتر قصد ورود به اتاق عمل را دارد، هرکدام از آنها صحبتی به میان میآورد. یکی میگوید: «آقای دکتر، اگر مریض ما خوب شود، برای تو یک ماشین به عنوان پاداش میگیرم.» دیگری میگوید: «اگر اتفاقی برای مریض ما بیفتد از تو به مراجع قانونی شکایت میکنم.» یکی دیگر میگوید: «آقای دکتر، مریض امروز شما، پدرم است. اگر بمیرد، تمام زندگیام نابود میشود.» و در این میان یک نفر فقط برای دکتر آرزوی موفقیت میکند و هیچ جمله دیگری را بر زبان نمیآورد. به نظر شما هرکدام از این حرفها چه تاثیری در تصمیمگیری دکتر هنگام عمل دارد؟
برای اینکه جواب سوال را به درستی درک کنیم، بیایید ابتدا مفهوم سیستمهای دوگانه تصمیمگیری از دنیل کانمن (Daniel Kahneman) را بررسی کنیم. دنیل کانمن معتقد است که مغز انسان از دو نوع سیستم تصمیمگیری برخوردار است و برای راحتی این موضوع اسم آنها را سیستم یک فکری و سیستم دو فکری میگذارد. سیستم یک فکری، کارکرد تفکر سریع را دارد. به طور مثال شما زمانی که فرد خشمگینی را میبینید، بدون هیچ مکثی لحنتان تغییر میکند و آرامتر با او صحبت میکنید. یا هنگام رانندگی اگر ماشینی، جلو شما بپیچد، خیلی سریع میتوانید جهت ماشین را تغییر دهید. سیستم یک فکری یا تفکر سریع، وظیفههای اینچنینی دارد. از آن طرف، سیستم دو فکری، سیستم تفکر کند است. به طور مثال زمانی که در گفتههای کسی شک میکنید، با خودتان چند دقیقهای فکر میکنید که کدام بخش از صحبتهای آن طرف منطقی نیست. این لحظات غرق در فکر شدن را سیستم دو فکری یا تفکر کند میگویند. انسانها باید بدانند چه زمانی از تفکر سریع و چه زمانی از تفکر کند استفاده کنند. مدیران موفق دنیا کسانی هستند که تعادل تصمیمگیری بین این دو سیستم را رعایت میکنند.
مهمترین نکتهای که در ارتباط با بحث ما و سیستم دوگانه وجود دارد، بحث تصمیمگیریهای پیچیده است. انسانها زمانی که با تصمیمهای خیلی سخت روبهرو میشوند که در آن زمینه تجربه دارند، باید از کدام مدل تصمیمگیری استفاده کنند؟ در این شرایط خیلی از اوقات بهتر است از سیستم یک فکری یعنی تفکر سریع استفاده کنیم. چون این سیستم از میانبرهای ذهنی Heuristic استفاده میکند و بهترین راهحلها را پیدا میکند.
حال بیایید به سناریو خودمان برگردیم. آقای دکتری که قصد عمل مریض را دارد، بهتر است از کدام سیستم فکری استفاده کند؟ اقتصاد رفتاری میگوید، دکتر به دلیل اینکه تجربه این شرایط را دارد، باید از تفکر سریع خودش استفاده کند و همان کاری را انجام دهد که همیشه انجام داده است. در این شرایط بیشترین احتمال موفقیت وجود دارد. اما صحبتهای بستگان مریض چه تاثیری بر تصمیمهای دکتر خواهد گذاشت؟ فردی که به دکتر قول پاداش یک ماشین میدهد، باعث میشود که دکتر هنگام عمل به ماشین فکر و برای عمل بهتر تمرکز کند. تمرکز همان سیستم دو فکری یا تفکر کند است. زمانی که دکتر تمرکز کند و به دنبال چرایی هر واکنشش باشد، تصمیمهای بدی خواهد گرفت. همچنین اگر دکتر به حرفهای فرد دیگری که به دنبال برخورد قانونی بوده است، فکر کند و نگران آن باشد، باز هم مجبور است به تصمیمهای هنگام عمل فکر کند و این مساله باعث خروجی بدتری خواهد شد.
حال بیایید سناریو را به شرایط کنونی جامعه تشبیه کنیم. دکتر را رئیسجمهور در نظر بگیرید و مریض را اقتصاد و بستگان را نمایندگان مجلس و قوه قضائیه و مردم در نظر بگیرید. در این شرایط همه دوست داریم دکتر مریض را به بهترین شکل عمل کند. اما باید بدانیم که حرفهایمان چه تاثیری بر نحوه تصمیمگیری دکتر خواهد گذاشت. عدهای که دغدغه دارند فقط شرایط کلی را شرح میدهند. از نیاز به عمل جراحی صحبت میکنند. اما عدهای به دنبال پیشبینی آینده هستند. برای دکتر پاداش یا مجازات در نظر میگیرند. حرفهای این افراد در تصمیمهای دکتر تاثیر خواهد گذاشت و در نتیجه دکتر نمیتواند با بهترین راندمان ممکن تصمیمگیریهایش را انجام دهد.
گاهی اوقات باید مسائل ساده را دوباره برای خودمان یادآوری کنیم. باید یادآوری کنیم که رئیسجمهور نیز یک انسان است و در نتیجه به شدت میتواند تحت تاثیر خطاهای تصمیمگیری قرار بگیرد. در اولین قدم خود رئیسجمهور وظیفه دارد که با تجربهای که در گذشته کسب کرده و همچنین هوش و استعدادش حرفهای سودمند را از مضر تشخیص دهد، یک وظیفه هم بر عهده بقیه مسوولان و اعضای جامعه است. آنها باید رئیسجمهور را در این شرایط یاری کنند. یکی از مهمترین تاثیرات مثبتی که میتوانیم ایجاد کنیم، این است که باعث بالا بردن احتمال خطاهای تصمیمگیری در رئیسجمهور نشویم. به طور مثال فرض کنید نشریهای با یک کارشناس صحبت کند و نرخ دلار را تثبیت بر روی 10 هزار تومان پیشبینی کند. نشریات و خبرگزاریها نیز همین منبع را نقل کنند. ناگهان موجی از احتمال تثبیت قیمت دلار بر روی 10 هزار تومان به راه خواهد افتاد. به نظر شما این لنگر قیمتی 10 هزار تومان چه تاثیری بر روی افراد دولت خواهد گذاشت؟
آنها نیز احتمالاً برای بررسی شرایط جامعه، برخی از نشریات را به صورت مختصر دنبال میکنند. اگر آنها نیز ذهنشان بر روی عدد 10 هزار تومان متمرکز شود، احتمال بیشتری دارد که به صورت ناخودآگاه تصمیمهایشان طوری اتفاق بیفتد که نرخ دلار نزدیک به 10 هزار تومان تثبیت شود. اقتصاد رفتاری معتقد است که اعداد اولیه، تمام تصمیمهای بعدی ما را تحت تاثیر قرار میدهد. برای بررسی تاثیر لنگر، آزمایش دن آریلی (Dan Ariely) را بررسی میکنیم. دن آریلی در کلاس دانشگاه از دانشجویان خواسته است که دو رقم آخر کارت بیمهشان را بر روی کاغذ بنویسند و به دیگران نگویند. سپس چند کالا بر روی میز میگذارد و به آنها میگوید هرکدام از شما چه مبلغی را برای خرید این کالا پرداخت میکنید؟ زمانی که جوابها را بررسی میکند متوجه میشود مبلغ نوشتهشده توسط دانشجویان ارتباط زیادی با دو رقم آخر بیمهشان دارد. یعنی تصمیم آنها برای قیمتگذاری ارتباطی با ارزش واقعی کالا نداشته است. تصمیم آنها بیشتر تحت تاثیر عدد مربوط به کارت بیمه قرار گرفته است. این آزمایش به ما میگوید که باید حواسمان باشد که نگذاریم لنگرهای اشتباه به وجود بیاید. این مساله نشان میدهد که کارشناسان در این شرایط باید مراقب نظرهای کارشناسیشان باشند. پیشبینیهای آنها امکان دارد تصمیمهای مهمی از افراد دولت را تحت تاثیر قرار دهد.
خطای شناختی بعدی که این روزها خیلی شدت گرفته است، بحث اطلاعات در دسترس است. از افراد بپرسید که در کوچهشان بیشتر موش وجود دارد یا گربه؟ آنها به آخرین اطلاعات ذهنشان رجوع میکنند. اگر احیاناً در پنج مرتبه آخر، سه بار گربه دیده باشند، به شما میگویند که تعداد گربههای کوچهشان بیشتر است. این همان خطای اطلاعات در دسترس است. انسانها بر اساس آخرین اطلاعات تصمیم میگیرند. روزهای آشفته کنونی، از افراد و پیشبینیها و مسائل زیادی شکل گرفته است و خیلی از مسائلی که این روزها از آنها صحبت میکنیم، کمکی به وضعیت اقتصادی کشور نخواهد کرد. در این شرایط فرض کنید چند مسوول مهم، در تریبونهای رسمی کشور مسائل چالشی را مطرح کنند. ممکن است این مسائل به خودی خود صحیح باشند، اما مطرح کردن این مباحث در این شرایط نیز صحیح است؟ آیا آنها ترجیح میدهند که تصمیمگیران با توجه به آن مسائل چالشی به دنبال حل مسائل باشند یا با توجه به اطلاعات مورد نیاز؟
جلوگیری از به وجود آمدن اطلاعات در دسترس غلط، وظیفه تمام افراد جامعه است. از فردی که در شبکههای اجتماعی تصمیم میگیرد یک کلیپ را بازنشر کند تا یک نماینده مجلس. آنها باید بررسی کنند که این اطلاعاتی که میخواهند در جامعه عنوان کنند باعث اطلاعات در دسترس غلط میشود یا خیر. بازنشر یک کلیپ جنجالی غیرمفید میتواند اثر پروانهای در دومینو شکلگیری یک موج برای تصمیمگیری غلط یک فرد مسوول شود.
ما باید پذیرفته باشیم که انسانها دارای عقلانیت محدود (Bounded rationality) هستند. آنها تصمیمهایشان را با توجه به اطلاعات محدودی میگیرند. پس اگر نماینده مجلس هستیم و قصد داریم انتقادی را که حتی صحیح است به افراد تصمیمگیر وارد کنیم باید قبل از آن به چند سوال فکر کنیم. آیا مطرح کردن این انتقاد در شرایط کنونی به هدف اصلی یعنی غلبه بر آشفتگی اقتصادی کمک میکند؟ یا فقط باعث اضافه کردن انتقادات صحیح غیرضروری میشود؟
همچنین شما میتوانید بلوغ فکری افراد را از نحوه انتقاد کردنشان متوجه شوید. افرادی که به زمان حال سوگیری دارند و به دنبال این هستند که مشکلات را همین امروز برطرف کنند قطعاً انتقادهای متفاوتی با افرادی که نگاه بلندمدتتری دارند، خواهند داشت. در شرایط کنونی مسوولانی که بلوغ فکری پایینی دارند صدمه زیادی به امید مردم میزنند. این مسوولان هر روز انتقادهای شدیدی را مطرح و تنش زیادی را ایجاد میکنند و به دنبال آن هستند که خیلی سریع مشکلات حل شود. تنشهای ایجادشده فقط موج جدیدی از مشکلات را برای کشور به ارمغان خواهد آورد، و دستاورد دیگری ندارد.
ایمان داشتن در شرایط سخت معنا پیدا میکند. به همین دلیل گروههای کمی هستند که در دنیا موفق میشوند و از آن طرف گروههای زیادی شکست میخورند. شما اگر به اتفاقات نادر و موفقیتهای برخی گروهها نگاه کنید، جملات یکسانی را بعد از موفقیت از زبان افراد آن گروه میشنوید. آنها معمولاً میگویند ما به مدیر گروه ایمان داشتیم. حتی اگر احتمال میدادیم که تصمیمهایش اشتباه است، فقط نظرمان را مطرح میکردیم و به تصمیم نهاییاش احترام میگذاشتیم.
پیروزی در شرایط کنونی نیازمند ایمان مسوولان و مردم به تصمیمهای سیاستگذاران است. قرار بر این نیست که افراد انتقاد نکنند یا اشکالات را گوشزد نکنند. افراد باید باهوشتر از شرایط عادی رفتار کنند. باید انتقادهایشان را اولویتبندی کنند. هرگونه انتقاد بدون دلیلی را که در اولویت مشکلات کنونی کشور نیست فعلاً مطرح نکنند. هر مطلبی را که باعث ایجاد تنش میشود و باعث میشود سیاستگذاران پروسه تصمیمگیریشان دچار خطا شود با سعهصدر کنار بگذارند.
باید بدانیم در شرایط کنونی راحتترین کار انتقاد و حمله کردن است و کار سخت را کسانی انجام میدهند که مسوولیت دارند و در حالی که مشکلات کلی را مطرح کردهاند، در انتظار تصمیم و نتیجه میمانند.