محکوم به شکست نیستیم
فرشاد فاطمی اثر تحریمها و کاهش درآمدهای نفتی بر اقتصاد ایران را بررسی میکند
فرشاد فاطمی میگوید: اقتصاد و به طور کلی سیاستگذاری، داستان رسیدن به آرزوهای بزرگ با منابع محدود است. اگر احتمال بازگشت تحریمها منابع ما را محدود کرد، قطعاً دامنه سیاستگذاری ما هم محدودتر میشود. این به آن معنا نیست که چالشها مهم نیست بلکه باید دید حل کدام چالش در مقایسه با بقیه در اولویت قرار دارد.
از نگاه استاد دانشگاه صنعتی شریف، امید چیزی است که باید ساخت. این را فرشاد فاطمی در جریان این گفتوگو چندبار تکرار میکند. از نگاهش ناامید بودن سادهترین کار است و بازسازی امید، تنها راهکار حل چالشهاست. میگوید لزوماً نباید نگران باشیم که اگر درآمد نفت پایین آمد و تحریم شدیم محکوم به شکستیم. اتفاقاً وقتی درآمدها پایین میآید سیاستمداران بیشتر به دنبال راهحلهای اصلاحی میروند و امکان انجام اصلاحات بیشتر میشود. این اقتصاددان معتقد است اصلاحات در بسیاری از کشورها درست در زمانه سختی آغاز شده و به نتیجه رسیده است یعنی وقتی دولت پول زیادی برای خرج کردن ندارد تلاش میکند هزینهها را کاهش دهد، دولت را چابکتر کند و به راهحلهای جدید برای حل مشکلات بیندیشد. تاکید استاد اقتصاد دانشگاه شریف بر این است که احتمال کاهش درآمدها نباید مانع اصلاحات اقتصادی شود. او میگوید سیاستگذاری، داستان رسیدن به آرزوهای بزرگ با منابع محدود است. در چنین شرایطی دولتها نباید دست از حل مشکلات بکشند بلکه باید بررسی کنند که هزینه-فایده حل هر کدام از چالشها چیست و حل کدام چالش در مقایسه با بقیه در اولویت قرار دارد. او تاکید میکند چالشهای بزرگ مردان بزرگ میخواهد و راهحلهای جدید.
♦♦♦
اکنون در عالیترین سطوح نظام، مساله حلوفصل ابرچالشها و مشکلات اقتصادی مطرح شده است. چه عواملی ممکن است باعث به تعویق افتادن دوباره این اصلاحات شود؟
به نظر میآید حتی برای اینکه اولین اقدامات در مورد برنامهریزی برای مقابله با چالشها را آغاز کنیم، نیاز به دو پیششرط اساسی داریم؛ یک پیشنیاز اساسی این است که اجماع شکل بگیرد به این معنا که همه افراد تاثیرگذار در بالاترین سطح حاکمیت به فهم مشترکی از ابعاد مشکل برسند. نکته دوم این است که ما بتوانیم سرمایه اجتماعی ایجاد کنیم چون اصلاحات هزینهبر است. باید مردم با این اصلاحات همراهی کنند. فکر میکنم این اقدام در هر دو زمینه موثر است یعنی اگر به اولی نگاه کنیم، افراد در راس سه قوه و در راس قوه اجرایی درباره چالشها، اولویتبندی آنها و اینکه ابعاد مشکل چیست با هم صحبت میکنند. نکته دوم این است که وقتی مردم ببینند طیفهای مختلف فکری و جناحهای مختلف سیاسی در دستگاههای مستقل از هم، درباره یک موضوع مشترک با هم گفتوگو میکنند و درک واحدی از راهحل دارند، با اصلاحات همراه میشوند و سرمایه اجتماعی افزایش مییابد. نشانههای اجماع اولیه بروز پیدا کرده است مانند جلسهای که در بالاترین سطوح انجام و مساله حل ابرچالشهای اقتصادی مطرح شده است. این موارد نشان میدهد اقدامی که انجام شده، در فراهم آوردن دو پیشنیاز اساسی موثر بوده است.
شورایی با عنوان «شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوای سهگانه» تشکیل و اولین جلسه آن برگزار شده است. اینها همه نشان میدهد در سطوح بالا اراده بر حل مشکلات است. اما در همین دورهای که مساله اجماع مطرح است، ما شاهد عدم هماهنگیهایی در سطوح پایینتر هستیم. مثلاً نمونه آن را میتوانیم در ماجرای بررسی لایحه FATF مشاهده کنیم چون همان زمان که دولت بر تصویب این لایحه تاکید دارد و میگوید تاثیر بازگشت ایران به لیست سیاه از تحریمهای بانکی هم بیشتر است، عدهای در مجلس با آن مخالفند یا بر طبل سوال از رئیسجمهور میکوبند. این نشان میدهد اجماع شکل نگرفته. شاید روسای سه قوه همراه شده باشند اما در سطوح پایینتر اجماعی نمیبینیم.
قانع و همراه کردن افراد سخت است اما اگر بتوانید افراد را همراه کنید، طی کردن باقی مسیر راحتتر میشود. ما میخواهیم دموکراسی داشته باشیم و باید سختی ابتدای مسیر را بپذیریم. ایجاد اجماع در میان سران سه قوه قدم اول است. در داخل قوه مجریه افرادی هستند که به سادگی میتوان آنها را عزل و نصب کرد. اما در قوه مقننه این عزل و نصب توسط مردم صورت میگیرد. مردم اگر ببینند نمایندگانشان برخلاف اجماعی که شکل گرفته حرکت میکنند، ممکن است رای خود را پس بگیرند و دور بعد نماینده دیگری را به مجلس بفرستند. قدم اول هماهنگ کردن افراد در سطوح بالاست و بعد باید فکر کرد که سطوح دیگر را چگونه میتوان با جریان همراه کرد. واقعیت این است که با وجود انتقاداتی که شما طرح کردید مجلس ما نشان داده در بزنگاهها به آن تصمیمی که لازم بوده رسیده است. احتمالاً نزدیکترین مورد تصویب برجام بود. میخواهم بگویم سازوکاری در مجلس برای قانع کردن و گرفتن تصمیمات عقلایی وجود دارد و به نظر میرسد هیاترئیسه و کسانی که مجلس را اداره میکنند، سازوکار به اجماع رسیدن را میدانند و در مواقع حساس از آن استفاده میکنند.
این اجماع چقدر میتواند در بازسازی امید و شکلگیری سرمایه اجتماعی موثر باشد؟
شکلگیری اجماع کمک میکند سرمایه اجتماعی ایجاد شود و افزایش یابد. اما اجماع تنها عامل در ایجاد سرمایه اجتماعی نیست و به تنهایی نمیتواند آن میزان از سرمایه اجتماعی را که برای اصلاحات نیاز داریم، فراهم کند. برای افزایش سرمایه اجتماعی به موارد دیگر هم نیاز داریم. سرمایه اجتماعی از جنس اعتماد کردن مردم به کارگزاران خود است که مردم بپذیرند کارگزاران به اندازه کافی دانش دارند، به اندازه کافی توانایی حل مشکلات را دارند و میتوانند مسائل و مشکلات را حل کنند. همه سرمایه اجتماعی لازم با صحبت کردن مسوولان رخ نمیدهد. اما همزبان شدن مسوولان یکی از ملزومات ایجاد سرمایه اجتماعی است.
اجماع و سرمایه اجتماعی نقطه آغاز حرکت است. اما میدانیم هر اصلاحی به اعتباراتی نیاز دارد. برای مثال کسری بودجه یکی از ابرچالشهای ماست؛ ابرچالشی که خود از چالشهای دیگر تاثیر میگیرد و بر حل آنها تاثیر میگذارد. اکنون که تصمیم به حل مشکلات گرفتهایم، دو چالش دیگر پیش روی ماست؛ احتمال بازگشت تحریمها و کاهش درآمدهای نفتی. این دو چه تاثیری بر روند اصلاحات میگذارد؟
اقتصاد و به طور کلی سیاستگذاری، داستان رسیدن به آرزوهای بزرگ با منابع محدود است. اگر احتمال بازگشت تحریمها منابع ما را محدود کرد، قطعاً دامنه سیاستگذاری ما هم محدودتر میشود. این به آن معنا نیست که چالشها مهم نیست بلکه باید دید حل کدام چالش در مقایسه با بقیه در اولویت قرار دارد و ما باید کدام چالش را پیش از همه حل کنیم. یک نکته دیگر را هم نباید فراموش کنیم. اگر فشارهایی مانند تحریمها شدت پیدا کند، ممکن است شدت بحرانها و چالشهای کنونی بیشتر شود. به همین دلیل بعضاً اقدام عاجل برای حل این بحرانها ممکن است از دیروز هم مهمتر باشد یعنی در صورت بازگشت تحریمها خطر بزرگتر میشود و در این شرایط با وجود کاهش درآمدها و منابع، ممکن است ضرورت انجام اصلاحات دوچندان شود. چارهای نخواهیم داشت جز آنکه تحت هر شرایطی اصلاحات را آغاز کنیم. هر تصمیم سیاستگذاری، نیازمند تحلیل هزینه و فایده است. باید ببینیم انجام هر اصلاحاتی چه میزان هزینه –سیاسی و اقتصادی- دارد و از آنسو چه مزیتی ایجاد میکند و چگونه میتوان با کمترین هزینه بهترین اقدام را انجام داد. چنین موضوعی در کلام بسیار ساده است اما در عمل بسیار دشوار و پیچیده است چون طراحی سیاستها بخشی از همین برنامه است.
نکته مهم اصلاحات همین موردی است که شما هم اشاره کردید. راهکار ساده است. اما اجرای آن بسیار پیچیده است و هزینههای سیاسی آن بالاست. ما در دورهای صادرات یک میلیون بشکهای و نفت 30دلاری را هم تجربه کردهایم. همان زمان صحبت از اصلاحات بود و حتی معاون اول رئیسجمهور گفته بود نفت 30دلاری اقتضائات خاص خود را دارد و باید تغییراتی در برنامههای اقتصادی ایجاد کرد. اما تغییری ایجاد نشد. در دورهای به اذعان سخنگوی دولت یازدهم کشور را با 24 میلیارد دلار اداره میکردیم و همان زمان صحبت از تغییر برنامهها - حداقل در بخش هدفمندی یارانهها- بود. آن هم سالهای نخست دولت یازدهم که سرمایه اجتماعی بالا بود. آن زمان هیچ نهادی به سمت اصلاحات نرفت. الان شرایط چه تغییری کرده که واقعاً بخواهند اصلاحات را انجام دهند؟
در یک فرآیند مردمسالارانه، مردم در انتخابات فرصت دارند حرف بزنند و به فردی رای دهند و با این رای برنامههای در اولویت خود را مشخص کنند. این رای، برنامه و مسیر حرکت سیاستگذاریها را مشخص میکند. نظام سیاسی هم که با دموکراسی و رای مردم حرکت میکند، خودش کنترلکننده است. مقام مسوول هم چون برای ماندن در آن سمت به رای مجدد مردم نیاز دارد احتمالاً حواسش هست که باید به وعدههایش عمل کند و اگر جز این باشد دور بعد انتخاب نخواهد شد. حال مردم، رسانهها و نخبگان هر کدام ابزار جداگانهای برای پیگیری اصلاحات دارند. مردم با استفاده از اهرم رای میتوانند امید داشته باشند که مسیر سیاستگذاری را تعیین کنند و با اتکا به همین رای و مطالبهگری از طریق آن مسوولان را به سمت اصلاحات هدایت کنند چون اگر به برنامهها عمل نکنند، احتمالاً نمیتوانند مجدداً رایی کسب کنند. اما در سطح رسانه و نخبگان باید روشنگری صورت گیرد که آیا برنامهها مطابق وعدهها پیش رفته؟ مطالبهگری شود، وعدهها پیگیری شود. عملکرد مسوولان را در معرض دید جامعه بگذاریم و اقداماتی مانند این. همواره میتوان به سیاستمداران اعتماد نداشت و از آنها خواست برنامههایشان را با تفصیل و جزئیات بیشتر برای مردم شرح دهند. وظیفه رسانه این است که چنین کند. وظیفه جامعه نخبگان هم این است که چنین مطالبهای داشته باشد. مطالبه جامعه نخبگان و رسانه است که در کنار رای مردم میتواند دموکراسی را به بستری برای حل مشکلات اقتصادی و سیاستگذاری تبدیل کند.
نگرانی از شکست اصلاحات و توقف آن عاملی است که گاهی انجام اصلاحات را به تعویق میاندازد. اما چه میتوان کرد که چنین اتفاقی رخ ندهد و ما شکست اصلاحات را تجربه نکنیم؟
انجام اصلاحات باید یک فرآیند دقیق و برنامهریزی شده باشد. پیشنیاز این فرآیند دقیق، ایجاد اجماع درباره طرح مساله و افزایش سرمایه اجتماعی است. منتها جز این دو، انجام اصلاحات پیشنیازها و الزامات دیگری هم دارد. مثلاً باید یک برنامهریزی دقیق داشته باشیم. باید آمادگی داشته باشیم که هزینههای این برنامه را به صورت کاملاً شفاف برای مردم مشخص کنیم و افرادی که باید هزینه بدهند باید آماده شوند. بخشی از هزینهها را دولت باید از محل مالیات بپردازد. بخشی را مردم باید از جیبشان بدهند و بخشی را هم از منابع دیگر تامین کرد. نکته اساسی این است که در برنامه تفسیری که باید تدوین شود و بسیار هم پیچیده است، حاکمیت باید توان کارشناسی و قدرت حل مساله را داشته باشد.
در فرآیند برنامهریزی برای اینکه بتوانیم هم هزینهها را کاهش دهیم و هم اعتماد عمومی را افزایش دهیم، لازم است در طراحیهایمان به راهحلهایی توجه کنیم که بردهای سریع ایجاد میکنند (quick win). دستیابی به این اهداف و بردهای سریع نشان میدهد حاکمیت دانش و توانایی حل مشکلات را دارد. ضمن اینکه این بردهای کوچک میتواند شیرینیهایی را ایجاد کند که هم سرمایه اجتماعی را افزایش میدهد و هم اینکه به جامعه نشان میدهد ابعاد بحران در حال کنترل شدن است. اینگونه میتوان اعتماد مردم برای ورود به مراحل بعدی را فراهم کرد.
چه چیزی میتواند منجر به شکست شود؟ اینکه در اجماعسازی، برنامهریزی دقیق و فراهم کردن سرمایه اجتماعی و تنظیم ترتیب زمانی اقدامات دچار اشتباه شویم. هرکدام از این موارد میتواند منجر به شکست ما شود. در دنیا هم به اندازه کافی مثالهای توفیق و شکست وجود دارد و میتوان با مراجعه به این موارد تجربه کسب کرد. من امیدوارم این اتفاقی که رخ داده هم از نظر اجماعسازی و هم از نظر احساس اینکه بقیه با ما همراهند و این هماهنگی احساس شکست را کاهش دهد. چون یکی از مواردی که میتواند منجر به شکست شود، عدم هماهنگی است. وقتی با سایر قوا و نیروهای کشور هماهنگ میشوید عملاً یکی از دلایلی که میتواند منجر به شکست شود، تقلیل مییابد.
یکی از دغدغههایی که همیشه وجود دارد ماجرای منابع است. اقتصاد ما وابسته به نفت است و تحریمها و احتمال بر هم خوردن توافق با کشورهای اروپایی هم حتی وجود دارد. در چنین شرایطی چگونه میتوان اصلاحات را پیش برد؟
هر چالشی که قرار است برطرف شود، هم باید به منابع آن فکر شود و هم به هزینه و فایده اجرای آن. مثلاً ممکن است الان ما سه چالش اصلی و مهم داشته باشیم اما حاکمیت تصمیم میگیرد که تنها روی یکی تمرکز و همه منابع و توان خود را برای حل آن بسیج کند. طرف دیگر داستان این است که در موارد بسیاری میتوان تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد یعنی به طور ویژه در داستان تحریمها اگر دستگاه سیاست خارجی ما بتواند مثلاً به اروپا بگوید که اگر میخواهید یک شریک قابل اعتماد برای سایر کشورها باشید، هرگاه کشور ثالثی زیر میز زد و خواست بازی را بر هم بزند، باید بتوانید با ایجاد سازوکارهایی قادر به ادامه بازی باشید. اگر دستگاه دیپلماسی ما بتواند چنین مسالهای را با اروپا پیش ببرد و نهایتاً بتوانیم سازوکاری ایجاد کنیم که بدون وابستگی به دلار آمریکا بتوانیم با اروپا کار کنیم و آمریکا به تنهایی نتواند شما را وتو کند، توانستهایم از تهدید یک فرصت بسازیم. نه فقط برای خودمان بلکه برای اقتصاد جهانی. این کار مسلماً ساده نیست اما ما باید بتوانیم به این راهحل برسیم.
راهکارهایی که اصولاً در این شرایط ارائه میشود جذاب است اما مساله اجرایی شدن آن است.
یک نکته وجود دارد و واقعیت این است که مردان سیاست با تصمیمهای سخت و کارهای بزرگ است که ارزیابی میشوند و باید بتوانند کارهای دشوار انجام دهند. امیرکبیر در یاد ما مانده چون طی سه سال توانست تعداد زیادی نهاد ایجاد کند. به دوران جدید اگر برگردیم مرحوم داور در یادها مانده چون در یک دوره خیلی کوتاه هم نظام مالیه ما و هم نظام دادگستری را پایهگذاری کرد. افراد سیاستگذار اگر میخواهند نامشان باقی بماند، باید کارهای دشوار انجام دهند. ما باید به سیاستمدارانمان انگیزه دهیم که شما مردان بزرگی هستید و میتوانید کارهای بزرگی انجام دهید.
واقعیت این است که ما در عرصه سیاستگذاری و سیاسی احتیاج به آدمهای بزرگ داریم. چالشهای بزرگ، مردان بزرگ میخواهد که آنها را حل کند. وقتی ترافیک در شهر سنگین میشود، کاری از دست پرسنل وظیفه راهنمایی و رانندگی برنمیآید، در این شرایط حل مشکل ترافیک افسران باسابقه میخواهد یا حتی اگر بدتر شد احتمالاً امیری لازم است که در مرکز فرماندهی بتواند مشکلات را حل کند. اگر مشکلات بزرگ شده احتیاج به آدمهای بزرگ داریم. شاید یکی از مراحل اجماعسازی این باشد که اجازه دهیم آدمهای بزرگ ما سر برآورند یا آدم بزرگ بسازیم.
شما مساله اولویتبندی برای حل چالشها را مطرح میکنید. در سالهای پیش که با افت بیسابقه نفت مواجه شدیم، در دورهای درآمد ماهانه فروش نفت از میزان یارانه نقدی که دولت باید پرداخت میکرد کمتر شده بود. در چنین شرایطی قطعاً منابعی برای حل چالش نمیماند چون دغدغه دولت پرداخت هزینههای جاری میشود.
اصولاً میگویند یکی از زمانهایی که ممکن است اصلاحات رخ دهد، وقتی است که دولتها در شرایط سخت قرار میگیرند. اگر اصلاح قیمت حاملهای انرژی تا الان رخ نداده به این دلیل بوده که دولت شرایط سختی نداشته. ممکن است در شرایط سخت دولت زیر بار اصلاح قیمتها هم برود. ببینید شرایط سخت دولتها را وادار به انجام اصلاحات میکند. حال ممکن است یک راهکار تامین منابع افزایش قیمتها و حذف یارانهها باشد. یکی ممکن است استقراض یا چاپ پول باشد یعنی ممکن است در کوتاهمدت دولتها متوسل به راهحلهای انبساطی شوند. اینها راهکارهایی است که برخی از کشورها برای حل بحران به آن فکر کردهاند. لزوماً نباید نگران باشیم که اگر درآمد نفت پایین آمد و تحریم شدیم محکوم به شکستیم. اتفاقاً وقتی درآمدها پایین میآید سیاستمداران بیشتر به دنبال راهحلهای اصلاحی میروند و امکان انجام اصلاحات بیشتر میشود. وقتی دولت پول زیادی برای خرج کردن نداشته باشد تلاش میکند هزینهها را کاهش دهد، دولت را چابکتر کند و به راهحلهای جدید برای حل مشکلات بیندیشد.