سرمایهگذاری بدون بازده
چرا نظام آموزشی ما بهرهوری نیروی کار را افزایش نمیدهد؟
سال جدید تحصیلی در حالی شروع شد که رئیسجمهور طی سخنان مهمی به تحول و اصلاح بنیادین در حوزه آموزش و پرورش در آیین بازگشایی مدارس تاکید کردند. آقای روحانی در سخنان خود گفت که ما نیاز داریم افرادی برای 12 سال بعد تربیت کنیم در حالیکه ما افرادی برای 12 سال قبل تربیت میکنیم. سخنان رئیسجمهور بهدرستی به نیاز کشور به اصلاح نظام آموزشی اشاره دارد.
سال جدید تحصیلی در حالی شروع شد که رئیسجمهور طی سخنان مهمی به تحول و اصلاح بنیادین در حوزه آموزش و پرورش در آیین بازگشایی مدارس تاکید کردند. آقای روحانی در سخنان خود گفت که ما نیاز داریم افرادی برای 12 سال بعد تربیت کنیم در حالیکه ما افرادی برای 12 سال قبل تربیت میکنیم. سخنان رئیسجمهور بهدرستی به نیاز کشور به اصلاح نظام آموزشی اشاره دارد. همانطور که در گزارش اخیر بانک جهانی اشاره شده تحصیل متفاوت از یادگیری و آموزش است. سیستم نظام آموزشی ایران طی سالهای بعد از انقلاب در برآوردن دسترسی به آموزش به نسبت موفق بوده است. طبق آمار بینالمللی1 میانگین سالهای تحصیل در ایران بین 1359 تا 1390 از 5 /3 سال به 88 /8 سال برای گروه سنی بالای 15 سال افزایش یافته است. علاوه بر آن در همین گروه جمعیتی نرخ بیسوادی از 1 /58 درصد به 2 /14 درصد کاهش یافته است. هرچند هنوز آمار بیسوادی به حد مطلوب نرسیده ولی کاهش حدود 45 درصد بیسوادی دستاورد قابل ملاحظهای است. سوال این است که آیا افزایش دسترسی به آموزش و تحصیلات و نیز افزایش فارغالتحصیلان دانشگاهی به عنوان نیروی متخصص در بازار کار، به افزایش بهرهوری نیروی کار و نیز در نهایت رشد اقتصادی، رفاه و توسعه منجر شده است؟ آیا کشور ما در زمینههای مختلف دانش، متخصص مورد نیاز و کیفی را دارد؟ آیا دانشآموزان و دانشجویان مهارتهای توانمندکننده در بازار کار را طی دوران تحصیلشان میآموزند؟ به نظر میرسد با وجود پیشرفتهای خوب در زمینه توسعه کمی آموزش، نظام آموزشی ما نتوانسته است نیروی کیفی تربیت کند. برآوردها نشان میدهد که نرخ بازده تحصیلی در ایران به خصوص برای دارندگان مدرک کارشناسی و بالاتر در سالهای اخیر نزولی بوده است. حجم بیکاران دانشگاهی و عدم تقارن در نیازهای صنعت و خدمات با مطالبی که دانشجویان میآموزند همه و همه چراغ قرمزهایی است که از یک بحران در سیستم آموزش عمومی و دانشگاهی ما خبر میدهد؛ بحرانی که تنها به سیستم آموزشی محدود نمیماند و اثراتش در بازار کار و بازار ازدواج سرریز خواهد شد و در نهایت خود را در توسعهنیافتگی و عدم رشد اقتصادی نشان میدهد. در واقع با سیستم موجود، ما وارد یک چرخه معیوب شدهایم و سرمایهگذاری آموزشی ما به رشد و توسعه تبدیل نمیشود. به خاطر عدم دسترسی به دادههای معتبر، بهطور دقیق نمیتوان در مورد سطح یادگیری و کیفیت آموزشی همین سیستم فعلی قضاوت درستی داشت. اما آنچه در بالا گفته شد نشان میدهد که ایران با بحران آموزش به معنای فاصله گرفتن تحصیل از یادگیری دست به گریبان است. فرزندان ما در سیستم آموزشیمان با انبوهی از اطلاعات مواجه میشوند که مجموع این اطلاعات در پایان سال دوازدهم در نمره کنکور و رتبه فرد نمایان میشود. در چنین سیستمی، حجم محفوظات و بهکارگیری آنها در کمترین زمان ممکن و داشتن سرعت عمل، پاداش میگیرد و افراد میکوشند هر چه بیشتر و سریعتر معلومات خود را در حافظه داشته باشند. این سیستم با آموزش مدرن که باید فرد را برای زندگی پیچیده اجتماعی آماده کند، فرسنگها متفاوت است.
اینکه مواجهه با واقعیتهای اجتماعی و یادگیری مسائل و تحلیل آنها چگونه باشد، بحث دیگری است. در ادبیات آموزش دو رویکرد کلی در این باره وجود دارد. افرادی مانند جین آلشتاین معتقدند که کودک در سیستم آموزشی باید با واقعیات مواجه شود و محیط انتزاعی و غیرواقعی مدرسه، نمیتواند کودک را برای زندگی تربیت کند و مسائل اجتماعی باید در مدرسه آموزش داده شود. در سر دیگر طیف افرادی مانند هانا آرنت معتقدند که کودک و نوجوان توانایی حل مشکلات اجتماعی را ندارد و مواجهه کودک با این مشکلات تنها حس منفینگری را در او تقویت میکند. در بیشتر نظامهای آموزشی البته حد وسطی از این دو رویکرد را در نظر میگیرند و سعی میشود به فراخور سن و سال و محیط، کودکان با واقعیتهای اجتماعی نیز آشنا شوند. پیشنیاز چنین تعالیمی داشتن معلمهای آگاه و آشنا به مسائل است که علاوه بر دانستن و آگاهی به مسائل اجتماعی، مهارتهای درسآموزی و برقراری رابطه عاطفی را نیز داشته باشند تا مسائل به بهترین نحو آموزش داده شوند و یادگیری حاصل شود. ذکر این نکته حائز اهمیت است که بخش مهمی از تربیت اجتماعی دانشآموز بر عهده معلم است و این معلم است که میبایست با مهارت ارتباطی و عاطفی و بسته به محیط و وضعیت هر کودک مطالب را منتقل کند.
تجربه فنلاند: اگر به دادههای بینالمللی نگاه کنید و دادههای مربوط به توسعه را بررسی کنید، کشورهای اسکاندیناوی و بهخصوص فنلاند را در ابتدای تمام جداول پیدا خواهید کرد. در آزمونهای بینالمللی PISA دانشآموزان کشور فنلاند یکی از بهترین نمرهها را میگیرند. در سال 1970 فنلاند یک کشور تکمحصولی بود و اقتصاد آن مبتنی بر فروش چوب درختان بود. سیاستگذاران فنلاندی در آن سالها بهدرستی فهمیدند که کلید توسعه پایدار از سرمایهگذاری روی نیروی انسانی و تربیت نیروی انسانی کیفی نشات میگیرد. طرح تحول نظام آموزشی فنلاند در همان سالها پیریزی و اجرا شد. تاکید این طرح بر روی پرورش دانشآموزان خلاق، توانمند و با مهارتهای مختلف است. در نظام آموزشی فنلاند تاکید زیادی روی معلم است. معلمان یکی از اقشار با درآمد بالا و شأن اجتماعی بالا هستند. در طرح تحول نظام آموزشی در فنلاند حداقل سطح تحصیلات معلمان، مدرک کارشناسی ارشد است و از هر 10 متقاضی تنها یک نفر راهی کلاسهای درس خواهد شد. در عین حال این نظام آموزشی تاکید چندانی روی امتحانات و نمرات ندارد با وجود این همانطور که گفته شد دانشآموزان فنلاندی یکی از بهترین نمرات را در آزمونهای بینالمللی میگیرند.
با وجود معلمان دلسوز و خوب در ایران، هنوز آموزش معلمان و نیز توجه به معیشت و جایگاه اجتماعی معلمان در سیستم آموزشی ما لازم است. تجربه فنلاند به عنوان یک تجربه موفق میتواند برای ما درسآموز باشد. تقویت جایگاه علمی و نیز تقویت مهارتهای ارتباطی، عاطفی و روشهای مدرن ارائه مطلب میتواند کمک کند تا کلاسهای درس از حالت ایستا به حالت پویا متحول شود. دنیای امروز دنیای ارتباطات است و بدون مهارتهای ارتباطی نمیتوان در آینده جایی داشت. همانطور که فریره، نظریهپرداز تعلیم و تربیت انتقادی، میگوید، کلاسهای ایستا که معلم به عنوان «منتقلکننده» دانش ایفای نقش میکند توانایی ایجاد یا ساخت دانش در ذهن دانشآموزان و دادن تفکر مستقل به آنها را نخواهد داشت.2 تفکر خلاق و مستقل در یک کلاس پویا قابل دستیابی است، کلاسی که دانشآموز همراه با معلم فعالانه در ساخت و آفرینش آگاهی تلاش کند. در کلاسهای درسی ما و نیز نظام آموزشی ما جای مهارتهای ارتباطی بهشدت خالی است. فارغالتحصیل دوره آموزش عمومی ما نه مهارتهای ارتباطی را میآموزد و نه مهارتهای نوشتاری را. در حالیکه بدون نوشتن و ارتباط برقرار کردن نمیتوان آگاهی را انتقال داد.
یکی از کارکردهای نظام آموزشی در هر جامعهای کمک به تحرک اجتماعی افراد است. انتظار این است که فرزندان وضع بهتری از پدران خود داشته باشند و طبقه و کلاس اجتماعیشان با سلاح آموزش بهتر شود. از طرف دیگر انتظار میرود ویژگیهایی که تحت کنترل افراد نیستند تاثیری روی خروجی فرد نداشته باشد. عدالت به معنای برابری فرصتها یکی از کارکردهای مهم سیستم آموزشی است. ناکارایی مدارس دولتی از یکسو و گسترده شدن مدارس خصوصی با شهریههای بالا از سوی دیگر وضعیت نابرابری آموزشی را در دو دهه اخیر بدتر کرده است به طوریکه ایران در میان کشورهای خاورمیانه یکی از بالاترین شاخصهای نابرابری فرصتهای آموزشی را دارد.
نظام آموزشی ما نتوانسته است انسانهایی آماده برای زندگی اجتماعی، توانمند و مجهز به مهارتهای دنیای مدرن تربیت کند. توانمند کردن معلمان به دانش روز و روشهای جدید تدریس میتواند نقطه شروعی برای اصلاح گسترده و مبنایی در آموزش و پرورش باشد. در واقع بدون تحول اساسی و تغییر رویکرد به مقوله «یادگیری»، با تغییر صرف کتابهای درسی و نیز تغییر سالهای دورههای تحصیلی از پنج به شش و از چهار به شش مشکلی حل نخواهد شد. تا زمانی که شکاف بین تحصیل و یادگیری وجود داشته باشد، سرمایهگذاری ما در آموزش بازده موردنظر را نخواهد داشت و منجر به توسعه پایدار نمیشود. علاوه بر آن لازم است به مقوله عدالت آموزشی به عنوان یکی از کارکردهای مهم آموزش توجه ویژهای داشت تا اثرات ضدتوسعهای آن در بلندمدت گریبانمان را نگیرد.