جنگ نابرابر
چرا اقتصاد ایران گرفتار جنگهای فرسایشی نابرابر شده است؟
صحنه اقتصاد ایران، جولانگاه عدم تعادلهایی شده است که با گذشتن چندین دهه از عمرشان، نهتنها مضمحل نشده، که شدت و حدتشان افزون شده است؛ عدم تعادلها یا ناترازیهایی که سرچشمه همیشه جوشان و جاریشان در تفکرات سیاستمداران زنده است؛ سیاستمدارانی که همواره انبانی پر از شعارهای خوشرنگ دارند و از «ارزانی» و «رفاه و راحتی» سخن میگویند تا مقبولیتی به کف آرند و محبوبیتی، بدون اینکه بدانند هزینه سنگین این شعارها و طرحها و لوایح از کجا تامین خواهد شد.
رویکرد اقتصادی مشابه سیاستمداران، فارغ از اختلافات فکری سیاسی و تعلقشان به جناحهای مختلف، میل نامحدود به هزینه کردن بوده است با شعارهایی چون محرومیتزدایی و فقرزدایی. با این حال هزینهکرد نامحدود از منابع محدود در اقتصادی که دچار بیماری کمرشدی است، نتیجهای جز استقراض از بانک مرکزی، افزایش پایه پولی و دچار شدن به نرخ تورم بالا و ماندگار ندارد. پس سیاستمدار که با شعارهایش برنده شده و در جایگاه سیاستگذار نشسته، با ابزارهای ناکارآمد، بیاثر و پر از تبعات بد جانبی، به جان کنترل تورم، از طریق سرکوب قیمت، تعزیر بازار، اعطای ارز ارزان، تسهیلات دستوری، مجوزهای انحصاری و... میافتد. نتیجه اینکه اقتصاد گرفتار تورم بالا، رشد کم و بیکاری زیاد را با معضلات بزرگ و پیچیدهتری چون فساد سیستماتیک و ذینفعان قدرتمند هم درگیر میکند.
این رویکرد جنگهای فرسایشی و درگیریهای دائمی بین آحاد اقتصادی ایجاد میکند. خانوار با بنگاه، بنگاه با بانک تجاری، بنگاه داخلی با بنگاه خارجی و بانک تجاری با بانک مرکزی درگیر جنگ میشوند که با دخالت دولت در هر کدام از این جنگها، طرف دیگر مغلوبه قدرتی نابرابر میشود. بنگاه داخلی با سرکوب قیمت، بانک تجاری با تسهیلات تکلیفی و بانک مرکزی با استقراض شکستخورده جنگهایی هستند که پایان دادنشان سخت و نیازمند عزم و ارادهای قوی است که فعلاً در چشمانداز سپهر سیاست ایران و قد و قامت دولتمردان ایرانی دیده نمیشود. با این همه پایان این جنگها، توپی است که در زمین سیاستگذار است.