امروز هم دیر است
بایدها و نبایدهای جوانگرایی مدیریتی در گفتوگو با علینقی مشایخی
علینقی مشایخی میگوید: جوان با دانش کافی و تجربه مناسب، هم از ژنرالهای خسته بهتر است و هم از جوانهایی که بیتجربه و بیتخصص مناصب مدیریتی را در اختیار میگیرند و با توهم دانستن زیاد، انواع و اقسام هزینهها را به کشور تحمیل میکنند.
جوانگرایی مدیریتی در کشور همواره موضوع مورد مناقشهای بوده است. برخی تجربه مدیران مسن را برتر از آزمونوخطای مدیران جوان میدانند و برخی دیگر بر لزوم تزریق پویایی و نوآوری جوانان در راس هرم مدیریتی کشور تاکید میکنند. شاید بتوان گفت هردو رویکرد نیز تا حدودی در دولتهای مختلف به کار گرفته شدهاند؛ از نخستین دولت بسیار جوان پس از انقلاب و البته دولت نهم، تا ژنرالهای نسبتاً سالخورده کابینه یازدهم حسن روحانی. اگرچه کارشناسان هزینههایی را در هر دو رویکرد برمیشمارند اما به راستی چگونه میتوان در عین پختگی و تجربه، و به دور از هزینههای تجربهشده، جوانان را وارد عرصه مدیریت کلان کشور کرد؟ علینقی مشایخی استاد نامآشنای مدیریت و دانشآموخته دکترای مدیریت از دانشگاه امآیتی به این پرسش پاسخ داده است.
♦♦♦
اخیراً یکی از اعضای شورای شهر در شبکههای اجتماعی این گلایه را مطرح کرده که هنوز برخی افراد که در دهه 1360 در سن بین 20 تا 40سالگی مدیر یا وزیر بودند، بازنشسته نشدهاند و در راس هرم مدیریتی کشور قرار دارند؛ آنوقت ما چگونه از جوانان و بانوان رزومه سنگین طلب میکنیم؟ میخواهم ارزیابی شما را از این صحبت بدانم؛ این سخن چقدر از واقعیت بهره میبرد؟
اگر به مدیران ارشدی نگاه کنید که نصب شدهاند، حق با ایشان است. این مدیران عمدتاً در سنین بالا هستند و جوانان اندکی توانستهاند خود را به ردههای بالاتر برسانند. این حرف درست است اما باید بررسی کرد که چرا نمیشود و چه اشکالی وجود دارد که جوانها وارد بدنه مدیریت کشور نمیشوند. ببینید، صرف اینکه جوانگرایی خوب است کافی نیست؛ بلکه باید جوانان واجد صلاحیت بیایند. جوانان واجد صلاحیت یعنی جوانانی که دارای دانش مربوطه هستند و به هر حال تا حدودی تجربه مدیریتی دارند. در غیر این صورت اگر جوانانی بیایند که فاقد دانش و تجربه مدیریتی در حوزه نصبشده باشند، ریسک بزرگی در کمین خواهد بود. به بیان دیگر امور به دست افرادی سپرده میشود که چندان نمیتوانند تصمیمات درستی بگیرند یا نمیتوانند رهبری سنجیدهای به مجموعههای زیر نظرشان اعمال کنند.
پس از انقلاب اسلامی جوانان پرشماری به مناصب ردهبالای مدیریتی کشور دست یافتند؛ چنانکه میانگین سنی نخستین کابینهای که پس از دفاع مقدس تشکیل شد حدود 41 سال بود. آیا این جوانگرایی بر مبنای تجربه، تخصص و دانش این افراد صورت گرفت؟
به هرحال این اتفاق اجتنابناپذیر بود. شرایط به گونهای بود که مدیران سابقهدار سازمانها را ترک کردند یا اخراج شدند. از طرفی هر فردی که پیش از انقلاب تجربه مدیریتی داشت، مورد وثوق نبود. بنابراین همه مدیرانی که آمدند جوان و فاقد تجربه مدیریت بودند. اگرچه طبیعتاً این مدیران جوان و بیتجربه، عملکرد چندان رضایتبخشی نداشتند، و به دنبال بسیاری ندانمکاریها و تصمیمات نادرست، هزینههای هنگفتی به جامعه تحمیل شد اما به دلیل شکلگیری سرمایه عظیم اجتماعی در دوران اولیه پس از انقلاب، این خسرانها تحمل شد و این جوانان با سعی و خطاهای بسیار، تا حدودی تجربه مدیریتی اندوختند. بنابراین نمیتوان با استناد به گذشته و با همان سبک و سیاق، جوان بیتجربه و فاقد دانش حوزه خود را به مدیریت سطح اول کشور آورد. مگر آنها جامعه را خوب اداره کردند؟ آیا اکنون در اقتصاد، محیطزیست، نظام بانکی، نظام آموزشوپرورش یا آموزش عالی نتایج رضایتبخشی به دست آمده است؟ هر کدام از این حوزهها را میتوان باز کرد و مسائل بسیاری را استخراج کرد. اغلب اوقات هنگامی که یک تصمیم مدیریتی در مجموعه بزرگ اتخاذ میشود، اثر آن سالها باقی میماند یا اساساً مدتی بعد ظاهر میشود.
بنابراین این یک نکته است که بهصرف عمل به جوانگرایی، نمیتوان به حل مسائل امیدوار بود. اما از آنسو مدیران بسیاری نیز وجود دارند که سن زیادی از آنان گذشته و فاقد انرژی و تحرک لازم هستند. یا بهرغم سالخوردگی، دانش مدرن اداره مجموعه خود را ندارند. این افراد نیز نمیتوانند چندان مدیران خوبی باشند. ما باید به سمت جایگزینی، پرورش و نصب مدیران جوان گام برداریم، که البته بدون داشتن برنامه امکانپذیر نیست. در دولت یازدهم این پیشنهاد مطرح شد که در وزارتخانهها از افراد بین 30 تا 40 سال، که 10 تا 15 سال سابقه دارند، یک آزمون استعدادیابی گرفته شود، بر اساس سوابق کاری، مستعدترینها انتخاب شوند و آموزشهای اساسی به آنها داده شود تا به سیاستگذاری، برنامهریزی، مدیریت و رهبری تسلط نسبی پیدا کنند و نسل بعدی مدیران کشور را تشکیل دهند. این پروسه در واقع لازمه جوانگرایی اثربخش و کمهزینه است. فرض کنید جوانی سر کار بیاید که پرانرژی و پرتحرک باشد اما تصمیمگیری و اقدام نادرست داشته باشد. در نتیجه با تحرک و انرژی و حرکت بر اساس تصمیمات اشتباه آسیب بیشتری به مجموعه وارد میشود.
به نظر میرسد جوانگرایی در کشور امری ضروری است که البته تا اکنون هم دیر شده است. اما اقدام امروز بهتر از موکول کردن آن به آینده است. اگر امروز این پروسه آغاز شود، ظرف پنج تا شش سال آینده جوانان قابلی میتوانند وارد عرصه مدیریت کشور شوند. ضمن اینکه پروسه یادشده، لازم است همواره ادامه پیدا کند. چراکه به هر حال با گذر زمان مدیران نسبتاً جوان هم سالخورده میشوند، و جایگزینی به ناچار باید صورت گیرد. بنابراین موضوع پرورش مدیر و جایگزینی مدیران قبلی با نسلهای جدید یک فرآیند دائمی است که باید در سازمانهای بزرگ ازجمله دولت در جریان باشد. جریانی که اگرچه چندین بار در مقاطع مختلف مطرح شده و مورد تایید شفاهی همگان قرار گرفته اما هیچگاه به درستی اجرا نمیشود. اگر هم به اجرا درمیآید، یک اقدام سطحی و کمعمق صورت میگیرد که اغلب اوقات منجر به اعطای مدرک میشود. به عنوان نمونه، سازمان امور اداری و استخدامی در مقطعی نقش تربیت نیروها را ایفا میکرد اما در عمل تبدیل به یک کارخانه تولید مدرک شد. دیپلم، فوقدیپلم، کارشناس، کارشناس ارشد و بعد دکترا. حال آنکه فرآیند انتخاب افراد و کیفیت آموزش در بسیاری مواقع تحتالشعاع این جریان مدرکسازی قرار میگیرد.
آقای دکتر میخواهم در مورد یک مقطع خاص صحبت کنم؛ دولتهای نهم و دهم. طی این مقطع آقای احمدینژاد جوانگرایی گستردهای را صورت داد و جوانان بسیاری در راس سازمانها و بنگاههای بزرگ دولتی قرار گرفتند. اما به اذعان بسیاری از کارشناسان این جوانگرایی شکست خورد. ارزیابی شما از علت این عدم توفیق چیست؟
به این علت که در آن زمان دولتمردان، جوانگرایی را صرف نصب جوانان روی پستها دیدند و نه لزوماً جوانان دارای دانش و تجربه که مراحل لازم را طی کرده باشند. این همان نکتهای است که من نسبت به آن هشدار میدهم؛ اگر جوانگرایی، صرف نصب جوانان فارغ از پروسه احراز تجربه و دانش لازم در حوزههای مختلف کاری آنها مدنظر قرار گیرد، نتیجه، اتخاذ تصمیمات اشتباه و خرابکاری میشود. حال آنکه برخی انرژی مضاعف نیز دارند که باعث تحمیل هزینههای بیشتر با انجام اقدامات اشتباه میشود. ببینید جوانگرایی یعنی اینکه نسل جوانی رشد کند و آموزش ببیند. به هرحال در کابینه آینده عدهای از وزرا و مسوولان بهدلیل کهولت سن صحنه را ترک میکنند؛ این مدیران لازم است با همین روشهای سنتی یا معمول در سازمان جستوجو کنند و افراد در سنین 40 تا 50 سال را که دارای قابلیت، دانش و تجربه هستند شناسایی کرده و آنها را به عنوان مسوولان آینده معرفی کنند. این امر تنها به صورت موقتی و بر حسب یک اضطرار مطرح است ولی باید جریان نظاممند پرورش مدیران جوان و باکیفیت در کشور راهاندازی شود. البته که روی کلیدواژه کیفیت تاکید فراوان دارم. ظاهراً برنامههای پرورش مدیر اجرا میشود، اما ممکن است در این برنامه برای افراد، عایدی از نظر محتوا بهدست نیاورند. باید بااستعدادترین افراد از میان کارکنان سازمانها انتخاب شوند، قویترین دورهها برای آنها برگزار شود، قویترین اساتید از داخل و از خارج گردهم آیند و افراد مستعد به گونهای تحت این آموزشوپرورش قرار گیرند که توان تحلیل و برنامهریزی آنها رشد پیدا کند و بتوانند سازمان یا دستگاه متبوع خود را به خوبی اداره کنند. این فرآیند باید در کشور کلید بخورد و البته نهادی هم که وظیفه اجرای آن را بر عهده دارد، خود باید حائز کیفیت باشد.
اگر بخواهیم به چند نمونه بارز از نتایج و آثار جوانگرایی نادرست در دوره دولتهای نهم و دهم اشاره کنیم، چه مواردی قابل طرح هستند؟
با وجود درآمدهای ارزی 700 میلیارددلاری اما خالص اشتغال طی آن سالها نزدیک به صفر رقم خورد، رشد اقتصادی منفی به دست آمد، بهرهوری در کشور کاهش پیدا کرد و بسیاری آثار منفی دیگر از این دست. تمامی این شاخصهای نامساعد کلان کشور، در واقع نتیجه همان تصمیمات اشتباه و اقدامات در مسیر اشتباه است. یا میتوان به بنگاههای اقتصادی اشاره کرد که بهرغم وجود امکانات و منابع قابل توجه، با چه بلایایی از منظر سودآوری، بهرهوری، فروش، استهلاک امکانات و نظایر آن مواجه شدند. یقیناً این مدیران جوان با حسن نیت و دلسوزی مدیریت خود را آغاز کردند اما هنگامی که یک مدیر کارنابلد تصمیم خطایی میگیرد، حاصل آن ویرانی و هزینه است. اگرچه در آن زمان این موضوع قابل قبول مطرح بود که مدیران سالخورده باید کنار بروند و جایشان را به مدیران جوان و باانرژی بدهند، اما پرورش صحیح مدیران جایگزین مورد توجه چندانی قرار نگرفت و آثار آن اکنون به ابرچالشهای کشور تبدیل شده است. همانطور که اشاره کردم از دو بعد میتوان آثار جوانگرایی نادرست را مورد بررسی قرار داد. نخست شاخصهای کلان اقتصادی کشور که با وجود منابع هنگفت ارزی اما وضعیتی غیر قابل دفاع و تاسفآور دارند. اکنون در حوزه آب و محیطزیست با فاجعه مواجه هستیم، وضعیت بانکی کشور بحرانی است، نظام صنعتی کشور سالهاست که فرسوده شده و به دور از نوآوری لنگلنگان حرکت میکند، عملکرد نظام آموزشوپرورش کشور تعریفی ندارد و بسیاری معضلات دیگر که همگی حاصل تصمیمات و اقدامات غلط گذشته بودهاند. بعد دوم سطح سازمانها و بنگاههای اقتصادی است. شما نگاه کنید که طی این مقطع چه بر سر اینها آمده است. خودروسازی، ماشینسازیها، صنایع وسایل خانگی، صنایع مس، صنایع شیمیایی و بسیار صنایع و بنگاههای بزرگ دیگر بهجای رشد و بالندگی زمینگیر شدهاند. این خرابکاریها در حالی ایجاد شده که البته این مدیران جوان اساساً قصد خیر داشتهاند. اما غلط تصمیم گرفتند، غلط تحلیل کردند و غلط هدایت کردند. از طرفی هنگامی که ایرادی به عملکرد آنها وارد میشد، به دلیل غرور جوانی، هضم آن برایشان دشوار بود و واکنش نشان میدادند. از اینرو پرورش نیروی باکیفیت جوان و در عین حال پخته ضرورت اساسی دارد.
البته از یک طرف هم وجه سیاسی موضوع مطرح است؛ فرض کنید افرادی که در موفقیت انتخاباتی یک نامزد رئیسجمهوری تلاش میکنند، بههرحال سهمی از او طلب میکنند و شاید بتوان گفت بخشی از این سهمها اعطای سمتهای مدیریتی در راس دستگاهها و سازمانهای دولتی است. ارزیابی شما چیست؟
اگر چنین باشد، بهترین خدمت و قدردانی که رئیسجمهور منتخب میتواند از این افراد داشته باشد، قرار دادن آنها در جریان رشد و آموزش است. چراکه اگر مناصبی به آنها واگذار شود که آمادگی لازم را نداشته باشند، به نوعی جفا در حق آنهاست. به این دلیل که سالهای بعد به دلیل عملکرد نامناسب مورد نفرین و لعن قرار میگیرند. از طرفی هم به وجاهت رئیسجمهور لطمه وارد شده و هم مهمتر از آن به کشور لطمه وارد میشود. بنابراین شایسته این است که این افراد در مسیر رشد قرار گیرند. یا هر کدام که تجربه، دانش و آمادگی کافی دارند میتوانند در مناصبی متناسب با تواناییهایشان قرار گیرند و نه بیشتر و بالاتر. البته به هر حال بهترین قدردانی که میتوان از آنها کرد فراهم کردن زمینه آموزش و رشد بیشتر آنان است.
انتقادهای بسیاری به آقای روحانی وارد میشد مبنی بر اینکه کابینه مسنی را برای اداره کشور در دولت یازدهم برگزیدهاند. ایشان اما در خلال فعالیتهای انتخاباتی خود در پاسخ عنوان کردند که ما وقتی کشور را تحویل گرفتیم اوضاع شاخصها و اوضاع کلان خیلی بههمریخته بود و بالاجبار از وزرا و مدیران مسن و البته کارکشته و مجرب استفاده کردیم تا از این وضعیت بحرانی خارج شویم. آیا این توجیه مورد قبول است؟ البته ایشان اعلام کردهاند که در دولت جدید، قصد دارند تا پنج سال سن مدیریت کشور را پایین بیاورند.
درست است. وقتی یک شرایط بحرانی و سنگین وجود دارد، سپردن امور به افراد بیتجربه یا کمتجربه ریسک فراوانی دارد. این توجیه قابل قبول است که در شرایط سخت و بحرانی، مدیری که تجربه و پختگی دارد و پیشتر عملکرد رضایتبخشی نشان داده، زمام امور را به دست بگیرد، مخاطره کمتری برای کشور ایجاد میشود و امکان بیرون آوردن شرایط از بحران بیشتر میشود تا جوانی که بخواهد در شرایط بحرانی بر اساس آزمونوخطا کار را پیش ببرد. البته در شرایط کنونی، این سخن هم صحیح است که سن مدیریتی کشور حداقل پنج سال کاهش یابد. چراکه مدیران پیشین، عموماً خسته و فاقد انرژی لازم هستند. حال آنکه باید توجه داشت ضمن اینکه این کاهش سن اقدامی صحیح است و بهصورت اضطراری و اجباری باید صورت گیرد، اما باید برای تحقق این امر، نظام و فرآیندی طراحی کرد که فرضاً ظرف سه سال آینده، به جهت انتخاب مدیران جدید، وضعیت بهتری نسبت به شرایط جاری حاصل شده باشد. دست پرتری داشته باشیم و شناخت از افراد مستعد بیشتر باشد.
بهنظر شما از بین ژنرالسالاری آقای روحانی در مقابل جوانگرایی آقای احمدینژاد کدام موفقتر عمل کرد؟
فکر میکنم آقای روحانی موفقتر عمل کرد؛ چراکه آسیبهای جوانگرایی دولتهای قبل متوجه کشور نبود. اگرچه برخی مدیران و وزرای فعلی انرژی و تحرک کمتری داشتند، اما همانگونه که اشاره کردم، اگر غلط بروند و تحرک زیادی داشته باشند بالطبع خرابکاریشان هم بیشتر است. به عنوان نمونه خود آقای احمدینژاد مدیر بسیار پرانرژی و پرتحرکی بود، اما آیا تصمیماتی که گرفت صحیح بود؟ ایشان با آن همه منابعی که در اختیار داشت، تصمیمات پرشتاب و عجولانه متعددی گرفت که به هر حال اکنون شاخصهای کلان نشان میدهد که بسیاری از آنان نادرست بوده است. بنابراین لطمه این ژنرالها کمتر بوده است. اما نیاز به جوانان با دانش کافی و تجربه مناسب نفی نمیشود؛ این هم از ژنرالهای خسته بهتر است و هم از جوانهایی که بیتجربه و بیتخصص مناصب مدیریتی را در اختیار میگیرند و با توهم دانستن زیاد انواع و اقسام هزینهها را به کشور تحمیل میکنند.
با توجه به موارد یادشده و ریسکهای احتمالی ناشی از جوانگرایی، فکر میکنید فرصت دادن به نسل جوان در مقطع کنونی باید چگونه، در چه سطحی و با چه روندی انجام شود تا ضمن معقول بودن، برای کشور خسارت نیز ایجاد نکند؟
ببینید به هر حال در سازمان ردههای مختلفی از مسوولیتها وجود دارد. از ردههای پایینتر که حوزه محدودتری را تحت مدیریت دارند تا ردههای بالاتر. از اینرو باید توجه داشت که جوانها در ردههایی به کار گرفته شوند که ریسک کمتری داشته باشد و از طرفی تجربه کسب کنند. همزمان باید تحت آموزش قرار گیرند و به دانش مدیریت، دانش اداره کردن سازمان و دانش سیاستگذاری آنها اضافه شود. در واقع باید جریان جوانی از بدنه سازمان جاری شود و به مرور به ردههای بالا برسد. چراکه حین طی این مسیر بیشتر یاد میگیرند و تجربه میاندوزند. اما اگر سن وزیر، معاون وزیر، مدیرکل و رئیس اداره بالا باشد، بدیهی است که همگی باهم از سمت مدیریت کنار میروند و مدیر باتجربهای باقی نمیماند تا جوانان از او بیاموزند. در نتیجه همواره باید در ردههای پایینتر از سطح عالی مدیریت، جوانان حضور داشته باشند و فرصت برای پیشرفت و کسب تجربه ایجاد شود. افزون بر آموزش همزمان، فراهم کردن امکان مشاورت از افراد بادانش و کارکشته نیز میتواند مدیران جوان را با زوایای پنهان بیشتری از حوزه کار خود آشنا کند. امیدوارم با طرح این مساله مهم که شما روی آن دست گذاشتید، کشور به یک حرکت نظاممند برای تربیت مدیران نسل آیندهاش از بین کارکنان خود سازمانها اقدام کند. امیدوارم نظام به این نتیجه برسد که بهطور نظاممند بهترین و بااستعدادترینها را انتخاب کند که ضمن احراز تعهد کاری، اخلاقی و مذهبی، زمینه را برای رشد بیشتر آنها فراهم کند. اگر امروز این فرآیند کلید بخورد، ظرف پنج سال آینده جوانان باتخصص و مجربی به ثمر میرسند که میتوانند به عنوان وزیر، مدیر، مسوول و... مورد توجه قرار گیرند. در این صورت انتصاب دیگر از روی استیصال انجام نخواهد شد.