درباره شکست راستگرایان در آوردگاه 29 اردیبهشتماه
درسی برای اصولگرایان
انتخابات ریاستجمهوری به پایان رسید و آقای روحانی بار دیگر مورد اعتماد مردم واقع شد و توانست در ساختمان پاستور باقی بماند. به محض پایان انتخابات، تحلیلگران سیاسی درصدد برآمدند تا دلیل شکست اصولگرایان را مورد ارزیابی قرار بدهند.
انتخابات ریاستجمهوری به پایان رسید و آقای روحانی بار دیگر مورد اعتماد مردم واقع شد و توانست در ساختمان پاستور باقی بماند. به محض پایان انتخابات، تحلیلگران سیاسی درصدد برآمدند تا دلیل شکست اصولگرایان را مورد ارزیابی قرار بدهند. این شکست به همراه شکست در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 و انتخابات مجلس در اسفند 94، باید به عنوان یک هشدار از سوی اصولگرایان جدی گرفته شود تا مشخص شود که آنها کدامین استراتژی خود را اشتباه انتخاب کردند. واقعیت این است که در سال 92 در کنار تفرق اصولگرایان، جناح اصلاحطلب ترجیح داد تا از یک کاندیدای واحد حمایت کند. رویکرد دولت آقای روحانی بهگونهای بود که پس از چند سال، بار دیگر تدبیر و امید به کشور ما بازگشت و مدیریت کشور بر اصول صحیح بنا شد. بازگشت مدیریت کشور بر مدار درست، بعد از گذشت هشت سال اتفاق افتاد.
دولت روحانی در ابتدای امر تلاش کرد تا سروسامانی به وضعیت کشور بدهد. به همین دلیل شرایط را به خوبی رصد کرد و توانست تورم را تکرقمی کرده و رشد اقتصادی را به وضعیت قابل قبولی رساند. این در حالی بود که رشد اقتصادی در پایان دولت احمدینژاد منفی شش درصد بود. با این حال دولت تمام توان خود را بر بازسازی زیربناهای کشور استوار کرد. دولت در این مدت زمان با مجلس اصولگرایی کار کرد که در هر شرایطی، تلاش داشت تا چوب لای چرخ دولت بگذارد.
این شرایط تا زمان برگزاری انتخابات مجلس دهم و راهیابی 30 نفر از لیست امید در تهران ادامه یافت. در این وضعیت، جناح اصولگرا تصور کرد که مردم فراموش کردهاند که این جناح با حمایت همهجانبه از دولت نهم و دهم، و سکوت در برابر اقدامات احمدینژاد شرایطی را فراهم کردند که به تورم کمرشکن، رشد اقتصادی منفی، تعطیلی کارخانهها و بدهی کلان دولت منجر شد. بسیاری انتظار داشتند این جناح ضمن پالایش درونی خود را بازسازی کرده و از مردم عذرخواهی کند. با این حال مشاهده شد که رویکرد طلبکارانه در پیش گرفت و از دولت آقای روحانی انتقاد کرد. بدتر اینکه تلاش داشت تا با ایجاد چالشهای متعدد دولت را با مشکل روبهرو کند. در این میان، جریان کار از دست اصولگرایان معتدل خارج شده و تندروها شرایط موجود را مدیریت میکردند. این اقدام در حالی صورت میگرفت که جریان اصولگرا خود مسبب ایجاد این شرایط بود وگرنه کشور در پایان دولت اصلاحات، در شرایط خوب اقتصادی قرار داشت و اگر این شرایط ادامه مییافت، قطار توسعه کشور از روی ریل خارج نمیشد. اما رویکرد دولت احمدینژاد موجب شد تا کشور بازگشت به عقب را تجربه کند. بدتر اینکه دولت را متهم کرده و مرتب بر این نکته تاکید میکرد که دولت نتوانسته است اقدامی را انجام دهد. البته مردم در این میان نظارهگر بوده و این اقدامات را مشاهده میکردند. مردم به خوبی تغییرات مثبت را درک کرده و متوجه شدند که این اتهامات در حق دولت، مصداق بیانصافی است. مردم به عنوان تصمیمگیران نهایی، عزم خود را جزم کردند تا تندروها و دلواپسان را در انتخابات مجلس خانهنشین کنند. با این حال تندروها ترجیح دادند پیام رای بالای مردم به اصلاحطلبان را نشنوند. همین موجب شد که شرایط را به سمتی پیش ببرند که آقای روحانی در ابتدای سال 95 به مرحله شبهانصراف رسیده بود.
در آستانه انتخابات ریاستجمهوری بسیاری به جریان اصولگرا این پیشنهاد را ارائه کردند که بهتر است چهرهای معتدل را برای انتخابات ریاستجمهوری برگزیند. با این حال شما مشاهده کردید که جریان اصولگرایی با وجود ضعف راهبرد و استراتژی به این توصیه عمل نکرد. شما این نکته را مدنظر قرار بدهید که این دوستان همواره مدعی رفتار اعتدالی بودند اما در عین حال مشاهده میشد که تندروترین افراد مدیریت امور را در دست گرفتند. این دوستان در شرایطی که نتوانستند با رویکرد اثباتی به نتیجه برسند، راهبرد تخریب دولت مستقر را در دستور کار قرار دادند. در برابر، جریان اصلاحطلب تدابیر لازم را به کار گرفت و سعی کرد این تبلیغات را بیاثر کند در حالی که این جریان تلاش داشت تا مرتب این موضوع را به جامعه القا کند که ادامه دولت آقای روحانی خسارت بزرگی را به کشور وارد خواهد کرد. جناح اصلاحطلب تلاش کرد از تمام ظرفیتهای خود استفاده کند و به همین دلیل آقای جهانگیری را کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری کرد. اما رفتار جناح اصولگرا رفتاری انتحاری بود. این اقدام با هیچ رویکردی در مدل تبلیغات سیاسی همخوانی نداشت. حتی در کشورهای غربی که این افراد مدعی هستند ارزشهای اخلاقی در آن رعایت نمیشود این نکات اخلاقی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. اقدامات نادرست این افراد، مورد توجه مردم قرار گرفت و آنها تصمیم گرفتند تا به آقای روحانی رای بدهند. البته این رفتارها به آقای رئیسی خلاصه نشد و شما مشاهده کردید که آقای قالیباف با تقسیم جامعه به 96 درصد و چهار درصد و آقای میرسلیم به عنوان کاندیدای دیگر اصولگرا، انصاف را نادیده گرفتند و مرتب دولت را ناموفق و شکستخورده نشان دادند. نمونه این اقدام، رفتاری است که در مورد سند 2030 از خود نشان دادند و آن را به ابزاری برای تخطئه دولت تبدیل کردند. جریان اصولگرایی باید به این سوال پاسخ دهند که چرا تلاش داشتند تا متدینان را بترسانند و از این طریق برای خود محبوبیت ایجاد کنند. برای بهدست آوردن رای از هیچ اقدامی چشمپوشی نکردند، علاوه بر تخریب دولت، وعدههای پوپولیستی دادند تا نظر مردم را تامین کنند اما پاسخ مردم بسیار کوبنده بود و بهرغم وعده یارانه سهبرابری، مردم به این جناح رای ندادند و به کاندیدایی رای دادند که منتقد افزایش میزان یارانه بود.
برخی از کارشناسان این نظریه را مطرح کردند که شاید اگر فرد دیگری به جز آقای رئیسی در برابر آقای روحانی قرار میگرفت، رای میآورد. اما واقعیت این است که مردم تمایل دارند تا به رئیسجمهور مستقر رای بدهند. به هر حال رئیسجمهور مستقر زحماتی را کشیده و باید آن را به سرانجام برساند. از سویی مردم نمیپذیرند که این برنامه نیمهکاره رها شود و دوباره یک برنامه جدید بخواهد اجرایی شود. چون موجب میشد منابع مالی کشور هدر برود. مهمتر اینکه این اقدام در واقع یک عقبگرد برای کشور محسوب میشود. این دوستان بهتر بود به یک سوال پاسخ میدادند که اگر قرار نیست این سیاستهای اقتصادی دنبال شود باید چه مسائلی دنبال شود. اگر قرار است کاهش تورم به عنوان یک اولویت اجرایی نشود، یعنی قرار است دورانی تجربه شود که تورم 40 درصد بود. اگر قرار است این روند رشد اقتصادی مثبت تداوم نیابد، یعنی قرار است بار دیگر به دورانی بازگردیم که رشد اقتصادی کشور منفی شش درصد بود. به همین دلیل اعتقاد من این است که ضرورت تداوم دولت آقای روحانی به عنوان مهمترین اولویت مطرح بود. نکته دیگر این بود که این جناح سیاسی در قحطالرجال به سر میبرد و نتوانست فردی را به عنوان کاندیدای همتراز آقای روحانی معرفی کند که حداقل نسبت به امور اجرایی کشور تسلط کافی داشته و برنامه خوبی را ارائه دهد. آقای رئیسی در جریان مناظره انتخاباتی حتی حاضر نشد بخشی از برنامه خود را رونمایی کند چون در واقع برنامهای نداشت.
به نظر من اگر آقای رئیسی بتواند این جمع را همچنان دور خود نگه دارد و به موازات آن تعدیلی در رویکرد خود اعمال کند، در این صورت میتواند از این ظرفیت و پتانسیل موجود به خوبی استفاده کند. متاسفانه آقای رئیسی با وجود ادعای تغییر وتحول گسترده از وزرای آقای احمدینژاد بهره گرفت که نمیتوانستند نماد تغییر و تحول در جامعه محسوب شوند. به نظر من وجود همین افراد موجب شد جامعه اقبال کمتری به ایشان نشان دهد. به هر حال مردم که فراموشکار نیستند و به خاطر دارند که این افراد در گذشته چه بحرانهایی را ایجاد کردند. در این مسیر باید بازبینی و پالایش لازم در رویکرد و رفتار انجام شود تا بتوانند مورد اعتماد مردم قرار بگیرند. تا زمانی که مواضع اصولگرایان این است که بخواهند واقعیت اجتماعی را نادیده بگیرند و شعور مردم را با وعده یارانه سهبرابری نادیده بگیرند، راه به جایی نمیبرند. به هر حال امید ما این است که در این چهار سال باقیمانده از دولت آقای روحانی، دوستان اصولگرا اشتباهات گذشته را تکرار نکنند.