چشمانداز سالخوردههای ناتوان
بررسی تاثیر بحرانهای اقتصادی دهه اخیر بر تولد نوزادان در گفتوگو با شهلا کاظمیپور
امری طبیعی است که هرچه بر توسعهیافتگی کشوری افزوده شود مردم آن از کمیت به سمت کیفیت حرکت کنند. اتفاقی که در دهههای ۷۰ و ۸۰ کاهش تولد نوزادان را رقم زد نیز حرکت به سمت توسعهیافتگی بود. افزایش سطح تحصیلات و اشتغال زنان و اهمیت یافتن مسائلی نظیر بهداشت و آموزش کودکان سطح باروری را در ایران کاهش داد. اما از نظر شهلا کاظمیپور آنچه در دهه اخیر باروری را با کاهشی جدیتر نسبت به این دههها روبهرو کرده و در سال جاری نیز در کمترین مقدار ۱۱ سال اخیر بوده بحران اقتصادی است. او معتقد است خانوادهها با اینکه بعضاً به دو و سه فرزند علاقهمندند به دلیل شرایط اقتصادی موجود برخی حتی تا انتهای زندگی مشترکشان هیچ فرزندی به دنیا نمیآورند.
♦♦♦
بحران اقتصادی چطور میتواند روی کمیت و کیفیت تولد نوزادان تاثیر بگذارد؟
فرزندآوری در ایران طی سه دهه اخیر و از سال 70 به بعد سیر کاهنده خود را آغاز کرده است و این کاهش در این دههها بیشتر به شاخصهای توسعه بستگی دارد و ناشی از بهبود سطح تحصیلات، شهرنشینی، اشتغال زنان، توسعه وسایل ارتباط جمعی و شبکههاست. این مسائل باعث شده خانوادهها بیشتر به سمت کیفیت فرزندآوری بروند و از کمیت کم کردهاند. باروری در ایران در دهه 60 حدود هفت فرزند بود اما از دهه 80 به بعد به دو فرزند رسید و این نرخ در حال حاضر کاهش بیشتری نیز داشته است.
در حال حاضر بحران اقتصادی که در دهه گذشته شاهد آن بودیم این مساله را تشدید کرده و اگر در گذشته خانوادهها علاقهمند به دو فرزند بودند الان سیر به این سمت است که به یک فرزند اکتفا میکنند یا اصلاً هیچ فرزندی به دنیا نمیآورند، جوانان نیز یا ازدواج نمیکنند یا آن را به تاخیر میاندازند.
در نتیجه تغییراتی که در دهه اخیر اتفاق افتاده با تغییراتی که در دو دهه 70 و 80 اتفاق افتاد فرق میکند. در آن زمان شاخصهای توسعه مانع فرزندآوری بیشتر میشد اما در اینجا بحرانهای اقتصادی مازاد بر تاثیر شاخصهای توسعه کاهش فرزندآوری را تشدید کرده است.
به این موضوع اشاره کردید که در دو دهه 70 و 80 به دنبال کیفیتبخشی به فرزندآوری کمیت آن دستخوش تغییراتی شد، در حال حاضر آیا به نظر شما کیفیت نوزادان متولدشده در مقایسه با دهههای 60 و 70 بیشتر است؟
نمیتوان این موضوع را تسری داد، خانوادهها سعی میکنند نسبت به گذشته به کیفیت اهمیت بیشتری بدهند. بالطبع در زمانی که سن ازدواج پایین است و مادر تا 25سالگی بدون وقفه بچه میآورد هم سلامتی خودش به خطر میافتد هم بچهها ویتامینهای کافی را جذب نمیکنند. بهخصوص در توده فقیر این موضوع خیلی بدتر بوده است. اما الان کیفیت نوزاد بهتر است. اغلب نوزادان در محیطهای بهداشتی به دنیا میآیند و مشکل آنچنانی ندارند اما بیشتر کودکان به دلیل بحران اقتصادی آسیب میبینند و دچار سوءتغذیه میشوند. خانوادهها نمیتوانند آنطور که باید و شاید تغذیه بچهها را فراهم کنند و حتی وقتی تعداد این فرزندان یکی، دوتاست هم خانواده از پس هزینههای خورد و خوراک برنمیآیند اما کیفیت آموزشی همچنان در مقایسه با دهههای 60 و 70 بهتر است. یکی از دلایلی که خانوادهها فرزندان کمی دارند این است که نگران آینده فرزندان خود هستند. خانوادهها میخواهند فرزندان خود را از نظر جسمی، روحی، روانی و... به منصه ظهور برسانند. تلاش خود را میکنند ولی خب بهطور کلی کیفیت فرزندان نیز در توده متوسط به پایین کاهش یافته است.
به موضوع کاهش میل به فرزندآوری و پیش از آن کاهش میل به ازدواج و افزایش سن آن اشاره کردید، در مورد دلایل این دومینوی ناامیدکننده توضیح میدهید؟
معمولاً زمانی که جوامع توسعه پیدا میکنند، شهرنشینی زیاد میشود، رشد اقتصادی پیدا میشود، سواد و تحصیلات بالا میرود و در همه کشورهای غربی و حتی آسیای جنوب شرقی نیز این اتفاقات افتاده است. هر چه جامعه رشد و توسعه مییابد به دنبال آن سن ازدواج نیز افزایش پیدا میکند. اولویت زندگی افراد در جوامع سنتی و روستایی ازدواج دختر و پسر است اما ازدواج در جوامع توسعهیافته اولویت اول نیست و به ردههای سوم به بعد تنزل پیدا میکند. مردم در جوامع توسعهیافته بیشتر از آنکه به ازدواج اهمیت دهند به ادامه تحصیل و شغل و افزایش توانمندی و مهارت و... اهمیت میدهند. نمیتوان گفت ازدواج نفی میشود بلکه ازدواج به این دلیل که اولویتها برای افراد تغییر کرده به تاخیر میافتد و سن ازدواج بالا میرود بنابراین ازدواج محقق میشود اما دیرتر.
در مورد فرزندآوری مطالعات ما نشان میدهد که اکثر جوانان و خانوادهها دو یا حتی سه فرزند میخواهند اما دلیل اینکه چرا با وجود این به یک فرزند اکتفا میکنند یا حتی فرزندی نمیآورند نگرانیهای متعدد آنهاست. افراد تحصیل میکنند، کار پیدا میکنند، ازدواج میکنند اما همچنان جرات بچهدار شدن ندارند بهخصوص وقتی که ثبات اقتصادی نیست و افراد هرچه برای خانواده برنامهریزی میکنند بیفایده است و تمام اهداف و خواستههای خود و همسرانشان تحتالشعاع تصمیماتی است که از کنترل آنها خارج است؛ اولین صورتمسالهای که پاک میشود فرزندآوری است. در این میان اگر یک کودک داشته باشند به همان اکتفا میکنند و اگر بچهای نداشته باشند آن را به زمان دیگری موکول میکنند و با توجه به اینکه دوره فرزندآوری برای زنان محدود است زمانی که مقداری آمادگی به وجود میآید زنان به 40سالگی نزدیک شدهاند و مشکلات ناباروری و... مطرح میشود.
موضوعی که در تمام کشورها و حتی کشورهای توسعهیافته به آن توجه میشود تشویق خانوادهها از سوی دولتها برای فرزندآوری است، تا به این وسیله از پیری جامعه و مشکلات ناشی از آن جلوگیری شود. شما نقش مشوقهای دولتی را تا چه حد در افزایش میل به فرزندآوری موثر میدانید و به نظر شما این موضوع چقدر در ایران محقق شده است؟
مشوقهای دولتی در سایر کشورها اعمال شده و در برخی از کشورها بهتر جواب داده و در برخی نه. این جوابدهی هم به این معنی نبوده که آمار فرزندآوری از مثلاً دو بچه به چهار بچه افزایش پیدا کند. بلکه دو بچه نهایتاً به 2 /2 فرزند رسیده است. تاثیر این موضوع خیلی شدید نیست. مگر اینکه مانند آنچه در چین انجام شد سیاست هدفی عکس باشد که عامل بازدارندهای تعیین و اعلام شده بود هر خانوادهای فقط باید یک فرزند داشته باشد. حال اگر آن سیاست حذف شود ممکن است تعداد فرزند زیاد شود اما اگر خودبهخود و به صورت خودجوش در جامعهای میزان باروری کم شده باشد و افراد به همان دلایل توسعهای باروری خود را کم کرده باشند سیاستهای افزایش باروری سریع جواب نمیدهد و شاید 30 سال طول بکشد و در نهایت نیز نتیجه ناچیز است. در ایران نیز اگر فرض نقش توسعه در میزان باروری را بپذیریم تاثیر برنامهها و سیاستهای افزایش باروری اگر خوب اجرا شود نیز بسیار کند خواهد بود اما مساله اینجاست که سیاستهای موجود در این زمینه اجرایی نمیشود. حتی قانون جوانی جمعیت نیز به درستی اجرا نمیشود. اجرای سیاستها در حد وام ازدواج و جایزههای تشویقی ناچیز برای فرزندان چندم است که آن هم بعید است جواب دهد. سیاست در راستای ثبات اقتصادی اگر اجرا شود بسیار موثرتر است اما وقتی ثبات اقتصادی نیست شما به یک فرد ۲۰ میلیون تومان تشویقی بدهی این ۲۰ میلیون زمانی که این قانون تصویب شد با ۲۰ میلیونی که تخصیص یافت قابل مقایسه نیست.
روی دیگر موضوع کاهش امید به زندگی در متولدین دهههای 60 و 70 است که بخش زیادی از باروری را تحتالشعاع قرار داده است. خانوادهها نگران هستند. این نگرانی ممکن است ناشی از دلایل اقتصادی یا فرهنگی باشد و بخش زیادی از تحقیقات ما عدم اعتماد به همسر را یکی از دلایل کاهش فرزندآوری نشان میدهد. وقتی طلاق در جامعه افزایش یافته است این نگرانی افزایش پیدا میکند و امید افراد در مورد تداوم بخشیدن به ازدواج ضعیف میشود؛ به خانواده خود و خانواده همسرش و همسرش و وضعیت جامعه بیاعتماد است و از طرفی نگرانی در مورد آسیبهای اجتماعی مطرح است. افراد نمیدانند سرنوشت فرزندشان در جامعهای که آمار اعتیاد و انواع انحرافات بالاست چه میشود.
سیاستهای دیگری نیز وجود دارد که به نظر میرسد دولت در راستای افزایش فرزندآوری انجام میدهد مانند سختگیری در سقط جنین، جلوگیری از غربالگری و... آیا این شیوه درستی برای افزایش فرزندآوری است؟
این موضوع میتواند در افزایش فرزندآوری موثر باشد البته منوط به اینکه با برنامهریزی باشد. اگر از طریق آموزش و آگاهیرسانی باشد و نگرانیهای خانوادهها در خصوص فرزندآوری از طریق ایجاد فضای امن اقتصادی و اجتماعی کاهش پیدا کند خودبهخود افراد به این سمت میروند و سقط نه از راه اجبار اما کاهش پیدا میکند. اما موضوع غربالگری در کشور ما به صورت بیمارگونه پیش رفت و از حد استاندارد گذشت. بر روی این موضوع باید حتماً با تمهیداتی نظارتهایی صورت گیرد تا در نهایت از تولد فرزندان دچار معلولیت هرچه بیشتر جلوگیری شود. چرا که بالطبع ما جامعه سالمتری خواهیم داشت. قانون غربالگری میگوید حدود سه تا پنج درصد از حاملگیها باید به سمت غربالگری سوق داده شود در حالی که در ایران به ۳۰ درصد رسیده بود و آن هم ایراد است. ما ایرانیها اهل افراط و تفریط هستیم و غربالگری بیش از حد تنها هزینه و استرس مضاعف به خانوادهها تحمیل میکند.
از یکسو کمیت تولد فرزندان دستخوش تغییرات شده و در حال حاضر در کمترین مقدار 11 سال اخیر خود است. اما از سوی دیگر کیفیت فرزندآوری در مناطق کمبرخوردارتر نیز تحتالشعاع قرار گرفته و ما شاهد تولد نوزادان نارس، افزایش سقط جنین، کاهش وزن نوزادان، مرگومیر آنها و... هستیم. این موضوع با اینکه بهداشت در شهرهای مرکزیتر بهبود یافته در شهرهای کمبرخوردارتر همچنان به قوت خود باقی است. کاهش کمیت و کیفیت تولد نوزادان چه اثراتی برای کشور در آینده دارد؟
کاهش تولد نوزادان باعث میشود جمعیت کشور کاهش یابد. جوانی جمعیت کم شود و به مرور سالخوردگی افزایش پیدا کند. در مورد کیفیت جمعیت نیز بحث این است که حتی در مورد سالمندی جمعیت نیز سیاستهای سالمندی فعال را پیشنهاد میکنیم، به این منظور افراد وقتی که در سنین جوانی و بزرگسالی هستند باید با کیفیت زندگی کنند تا به سالمندی سالم و فعال برسند. وقتی که فرد از بدو تولد دچار سوءتغذیه است، نارس به دنیا آمده و حتی کوتاهی قد دارد، (بعد از انقلاب متوسط قد بچهها چند سانت کم شده است)؛ همه اینها عواملی هستند که باعث میشوند ما در آینده جمعیت سالمی نداشته باشیم. در این میان از خیلی از موارد نیز غافلیم. برای مثال آلودگیهای زیستمحیطی که شامل آب، تراریختهها و هوا میشود موضوع مهمی است. در همین تهران سال گذشته فقط چند روز هوای پاک داشتیم و تمام این اتفاقات اثرات خود را در آینده خواهند گذاشت. اخیراً آمار بیماریهای مختلف از جمله سرطان روند روبهرشدی داشته که ناشی از همین آلودگیهاست. در این میان اگر بچهای با مشکل سوءتغذیه یا کاهش وزن متولد شود بالطبع در مقابل این مخاطرات مقاومت کمتری دارد. به بیان دیگر نهتنها مقاومت نسل جدید در برابر مشکلات مختلف کمتر شده بلکه مخاطرات نیز افزایش داشته است. در این میان جمعیت نیز رو به سالخوردگی میرود و ما در آینده با سالخوردههای ناتوانی روبهرو خواهیم بود که درصد زیادی از جمعیت کشور را نیز تشکیل میدهند.
به نظر میرسد با بحران هولناک و کمسابقهای مواجهیم، اینطور نیست؟
ما به عنوان افراد صاحبنظر وظیفه داریم مشکلات را بیان کنیم چون همیشه پیشگیری بهتر از درمان است و تلاش میکنیم به مسوولان این تلنگر را بزنیم که شاید در حال حاضر این بحران وجود نداشته باشد اما در آینده خواهد بود و حتماً باید در مورد سالمسازی آب، نظارت بر استانداردهای مواد غذایی، آلودگی هوا و... دقت داشته باشند. ما برای تولد بچهها بودجه زیادی صرف میکنیم و این اشکالی ندارد اما اگر همین بچهای که برای آن هزینه میکنیم از مملکت برود تمام هزینهها از بین رفته است، اگر این بچه ناتوان شود یا در تصادفات جادهای از بین برود این به معنی سرمایهگذاری است که از بین رفته است. ما فقط نباید موضوع را یکجانبه ببینیم و سیاستهای تشویقی تعیین کنیم ولاغیر. باید برنامههای دیگر هم همزمان اجرا شود. حرکتی انجام نشده اما چنانچه بشود نیز باید توجه داشت که پرداختن تنها به تولد کافی نیست.
ما باید از قبل تولد به سلامت مادر، سلامت محیط زایمان و... دقت کنیم. الان دوره نظارت بر واکسن گذشته، وزارت بهداشت باید در پنج سال اول زندگی بچهها نظارت داشته باشد. پنج سال اول زندگی سالهای طلایی زندگی بچه است که باید در محیط سالمی از نظر تغذیه و روحی و روانی و اجتماعی پرورش پیدا کند و برای اجرا و تحقق این موارد سازمانهای مختلفی وجود دارد که متولی امر هستند. وزارتخانههای مختلف رسالتشان فقط اجرای برنامههای موجود نیست و حتماً باید در این زمینه کار شود.