پنجره خسران
بررسی تاثیر تحولات کیفی جمعیت در گفتوگو با شهلا کاظمیپور
جمعیت ایران در 40 سال گذشته دچار تحولات کیفی قابل توجهی شده است. تحولاتی که رفتار متفاوت سیاستگذار را میطلبید. سیاستگذاری که میتوانست با دریافتن چنین تحولاتی سیاستهای خود را مبتنی بر این تحولات تنظیم کند. جوانتر شدن جمعیت کشور، افزایش تحصیلات به ویژه در میان جوانان کشور در کنار رشد قابل توجه تعداد زنان تحصیلکرده از جمله مهمترین تحولات جمعیت در ایران است که به نظر میرسد سیاستگذاران آنگونه که لازم است به آن توجه نکردهاند و اکنون به گفته برخی اقتصاددانان خود به محملی برای بروز انتقاد و اعتراض تبدیل شده است. در این زمینه با شهلا کاظمیپور، جامعهشناس، گفتوگو کردیم که در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
طبق سرشماری صورتگرفته در سالهای در آستانه انقلاب 57 یعنی سرشماری سال 1355 جمعیت کشور در حدود 34 میلیون نفر بوده است. بررسیها حاکی از آن است از این میزان جمعیت بیش از 45 درصد از آنها سنی کمتر از 15 سال داشتهاند. در حالی که میدانیم اکنون وضعیت کاملاً متفاوت است. جمعیت کشور به حدود 3 /2 برابر افزایش یافته است و بخش عمده جمعیت ایران هم جوان هستند. بنابراین میدانیم که از سالهای انقلاب تاکنون با موضوع تحولات کیفی جامعه روبهرو بودهایم. چه نظری درباره تحولات کیفی جمعیت در هر کشوری دارید؟ آیا نظام سیاسی میتواند بیتفاوت به این تحولات سیاستگذاری کند؟
در جوامع مختلف ویژگیهای جمعیت در اقتدار و امنیت یک کشور اثرگذار بوده و به عنوان یک عامل مهم در نظر گرفته میشود. همانگونه که اندازه جمعیت جوان در سن کار میتواند تامینکننده نیروی کار کشور باشد یا اندازه جمعیت سالخورده میتواند بار مالی زیادی برای نگهداری از آنان داشته باشد، ویژگیهای جمعیتی همچون سطح تحصیلات و مهارتها و نظایر آن، به عنوان چارچوب سرمایه انسانی میتواند آثار مثبت و منفی برای جامعه داشته باشد.
شخصاً بارها و بارها توضیح دادهام که از لحاظ شاخصهای توسعه وضعیت ایران نسبت به گذشته تحولات عمدهای را از سر گذرانده است. ایران از حیث افزایش امید به زندگی و افزایش سواد و تحصیلات رشد بسیاری را تجربه کرده است. در اوایل انقلاب فقط 47 درصد از جمعیت کشور ما باسواد بودند ولی الان بررسیها نشان میدهد که در ایران 3 /92 درصد از جمعیت کشور باسواد هستند. نکته قابل توجه این است که آن دسته از افرادی که هنوز بیسواد ماندهاند هم اغلب سالمند هستند. این وضعیت نشانگر رخ دادن تحولاتی اساسی در کشور است. نکته دیگر این است که جمعیت ایران در بدو انقلاب حدود 36 میلیون نفر بوده است، در حالی که در این مدت جمعیت کشور به صورت قابل ملاحظهای رشد کرده و به 85 میلیون رسیده است. در واقع در مدت مذکور جمعیت ایران معادل 3 /2 برابر شده است. در کنار این موارد، سهم جوانان از جمعیت کشور هم به شکل قابل ملاحظهای رشد کرده است. به این ترتیب که در سالهای اول انقلاب هرم سنی جمعیت با قاعدهای وسیع بود. در آن دوران حدود 45 درصد از جمعیت کشور زیر 15 سال بودند. با این حال اکنون شرایط تغییر کرده است. به نحوی که قاعده هرم سنی جمع شده است در حالی که اواسط هرم وسیع و متورم شده است. در اواسط هرم سنی جوانان قرار دارند و این هرم نشاندهنده بزرگ بودن جمعیت جوانان نسبت به سایر گروههای سنی در کشور است. همانطور که آمارها هم نشان میدهد 70 درصد جمعیت کشور در حال حاضر در محدوده سنی 15 تا 64 سال قرار دارند. در عین حال اگر بخواهیم میزان 15 تا 30 سال هم در نظر بگیریم متوجه میشویم که جمعیت این بخش متورم است. بنابراین جمعیت در کشور ما بسیار جوان بوده و در واقع سهم جوانان از جمعیت کشور ما بالاست. البته در جمعیتشناسی جمعیت جوان به افراد زیر 15 سال اطلاق میشود ولی در بحث حاضر منظور ما از جمعیت جوان افرادی است که در بالا به آن اشاره کردم. در این راستا ما اکنون در پنجره جمعیتی قرار داریم و این برای کشور تحولی مهم است. انتظار میرفت که برای این موضوع برنامهریزیهای لازم صورت میگرفت و مقدمات ورود به فرصت جمعیتی در کشور تدارک دیده میشد.
به موضوع تحصیلات بپردازیم که تاثیر عمدهای در کیفیت جمعیت میگذارد. طبق سرشماری صورتگرفته در سال 1355 از جمیعت 34میلیونی کشور، بیش از نیمی از آنها بیسواد بودهاند. در حالی که از هر 230 نفر هم فقط یک نفر دانشجو داشتهایم. در حالی که میدانیم اکنون وضعیت کاملاً متفاوت است. جمعیت کشور حدود 3 /2 برابر افزایش یافته است، 93 درصد جمعیت کشور باسواد هستند. در حالی که تعداد دانشجویان هم حدوداً 30 برابر شده است. این تحول کیفی در جمعیت کشور چه الزاماتی میطلبید؟ آیا دولت موظف نبوده مبتنی بر این تحولات در کشور برنامهریزیهای لازم صورت دهد؟
همانطور که پیشتر توضیح دادم در بدو انقلاب حدود 47 درصد جمعیت در کشور ما باسواد بودند. اما در همان دوره هم در میان باسوادهای کشور، سهم تحصیلات افراد در ابتدایی و حداکثر مقطع متوسطه بالا بوده و در سطوح بالاتر یعنی تحصیلات عالی بسیار اندک بود. با این حال در شرایط حاضر از این منظر نیز دچار تحول عمدهای شدهایم. در حال حاضر در میان تحصیلکردهها سهم افراد با تحصیلات عالی افزایش یافته است. نکته دیگر آن است که در بدو انقلاب تقریباً یکسوم و حتی شاید کمتر از این میزان، دانشجویان زن بودند. اکنون اما علاوه بر اینکه سهم افرادی که دارای تحصیلات عالی هستند افزایش یافته، شاهد تحول مهم دیگری هم هستیم. آن تحول این است که از سال 1378 به اینسو، سهم زنان دانشجو از 50 درصد هم گذشته است. به نحوی که در بعضی از رشتههای تحصیلی حدود دوسوم از دانشجویان زن بودند. بنابراین ما اکنون ملاحظه میکنیم که تعداد زیادی از فارغالتحصیلان در ایران زن هستند که این خود بروز تحولات کیفی در جمعیت را نشان میدهد. نکته دیگری که شخصاً درباره آن کار کردم این بوده که بیکاری فارغالتحصیلان ما بسیار بالاست. یعنی بیکاری فارغالتحصیلان بیش از بیکاری سایر گروههاست. این موضوع به ویژه درباره زنان قابل توجه است. همچنان که حدود 54 درصد از زنان تحصیلکرده اظهار کردهاند که بیکار در جستوجوی کار هستند. این وضعیت حاکی از آن است که باید برای اشتغال این جمعیت به صورت اساسی چارهاندیشی میشد. ممکن است دولت البته تلاشهایی برای ایجاد اشتغال برای این افراد کرده باشد اما نکته مهم این است که مشاغل ایجادشده باید در شأن این افراد تحصیلکرده باشد. به عبارت دیگر بعضاً اینطور مطرح میشود که برای جوانان شغل وجود دارد. مشاغلی که ممکن است تبعه کشورهای همسایه در ایران هم آنها را بپذیرند و مشغول به کار شوند، اما این مشاغل لزوماً به درد جوانان تحصیلکرده نمیخورد و در واقع متناسب با شأن آنها نیست. در سالهای اخیر هم مهمترین مشکل شغل در ایران این بوده که مشاغل ایجادشده متناسب با کیفیت نیروی کار در ایران نبوده است.
از آنچه مطرح کردید اینطور برداشت میشود که معتقدید مهمترین متغیر موثر بر نارضایتیهای نسل جوان مساله اقتصاد است. میدانیم که در اتفاقات اخیر یک موضوع اجتماعی مورد اعتراض بسیاری از جوانان بوده است. تحولات کیفی ایجادشده در جمعیت کشور چگونه به تغییر مطالبات اجتماعی آنها منجر شده است؟
البته من معتقد نیستم که فقط مسائل اقتصادی بر وضعیت موجود موثر بوده است. بلکه فکرمیکنم اقتصاد یکی از بخشهای مهم و تاثیرگذار است. بسیاری از مسائل وجود دارد که نسبت به گذشته در آن تحول ایجاد شده است و لازم است که نسبت به آنها هوشیاری لازم را داشته باشیم. جوانان ما در ایران نسبت به جوانان زمان انقلاب تغییرات بسیاری کردهاند. این نکتهای است که سیاستگذار باید به آن توجه کند. سطح تحصیلات و تخصص جوانان ما اکنون نسبت به گذشته تغییر کرده است. همانطور که پیشتر هم به آن اشاره کردم اکنون تعداد زیادی از جوانان ما تحصیلکردهاند و شغل فقط یکی از نیازهای یک جوان تحصیلکرده است. این افراد بالطبع مطالبات دیگری هم دارند که باید به آن پاسخ داده شود. باید بدانیم که با کتمان کردن مسائل نه میتوانیم مشکلات را حل کنیم و نه میتوانیم صدای افراد را سرکوب کنیم.
بسیار مطرح میشود که نظام تصمیمگیری در دو دهه اخیر نسبت به تحولات کیفی صورتگرفته در جمعیت جامعه ایران خنثی عمل کرده است. به عبارت دیگر بیتوجه به این تغییرات و تحولات سیاستگذاری کرده است. میدانیم که موضوعی مانند پنجره جمعیتی برای کشورهای بسیاری فرصتی برای رشد اقتصادی و پیشروی بوده است ولی در ایران وضعیت به این منوال نبوده و این پنجره جمعیتی حتی به افزایش نارضایتیها انجامیده است. چرا و چه تحلیلی دارید؟
کشورهای آسیای جنوب شرقی در زمان پنجره جمعیتی خود به شکوفایی و رشد اقتصادی دست پیدا کردند. به این ترتیب که مجموعه نظام تصمیمگیری موفق شد برنامهریزیهایی انجام دهد که در اثر آنها زیربناهای تولیدی تقویت شده و توانستند از نیروی انسانی توانمند و بالنده استفاده کنند و به رشدهای بالای اقتصادی دست یابند. اما در ایران چه اتفاقی افتاد؟ ایران از سال 1385 وارد پنجره جمعیتی شد و اکنون 16 سال است که در این مرحله به سر میبریم در حالی که بهره مناسبی هم از آن نبردهایم. چرا که نتوانستهایم زیربناهای اقتصادی را تقویت کنیم. همانطور که میدانیم به دلیل برخی مسائل دیگر از جمله تحریمها و ضعف برنامهریزیهای جامع، حتی اقتصاد ایران تضعیف هم شده است. در ایران مباحث سیاسی متاسفانه در سرمایهگذاری اقتصادی در کشور تاثیرگذار بوده است. کاهش سرمایهگذاری اقتصادی مساوی است با کاهش رشد اقتصادی و افزایش بیکاری. بهطور خلاصه باید بگویم در سطح کلان به دلایل متعدد نتوانستیم از پنجره جمعیتی که فرصتی برای کشور قلمداد میشد به خوبی استفاده کنیم و در سطح خرد هم قادر نبودیم از تخصص و توانمندیهای نیروی جوان خود برای ارتقای اقتصادمان بهره ببریم.
بهطور مشخص درباره زنان تحصیلکرده از شما میپرسم. بنا بر آمارهای موجود تعداد زنان تحصیلکرده در دو دهه اخیر به صورت قابل ملاحظهای رشد داشته است. در وقایع اخیر هم میبینیم که صدای زنان تحصیلکرده طبقه متوسط شهری بسیار بلند است. به نظر شما ساختار سیاسی به این تحول چگونه میتوانست پاسخ بگوید که وضعیت کشور به شرایط کنونی منتهی نشود؟
حدود 15 یا 20 سال پیش در مقالهای راجع به فرصتها و چالشهای اشتغال زنان توضیحاتی ارائه کردهام. از نظر جامعهشناسان و جمعیتشناسان بعد از انقلاب سال 1357 برای زنان فرصتهایی فراهم شده است مانند فرصتهای آموزشی و مشارکتهای اجتماعی و... تغییراتی که خود را در چندین برابر شدن سهم زنان در میان باسوادها و تحصیلکردگان کشور نشان میدهد. باید آن را به عنوان فرصت تلقی کرد. اما وقتی به مرحله اشتغال و مسائل حقوقی میرسیم، میبینیم که به مسائل زنان کاملاً بیتفاوت عمل شده است. البته معتقدم در این زمینه وضعیت مردان هم کمابیش شبیه به وضعیت زنان است و همانطور که پیشتر در بحث پنجره جمعیتی توضیح دادم، متاسفانه در فرصت پنجره جمعیتی اشتغال مردان نیز آنگونه که شایسته بوده مورد توجه قرار نگرفته است. عدم سرمایهگذاری باعث شده است که نیروی کار جوان به کاری مناسب و شایسته گماشته نشود. در چنین شرایطی مسائل دیگری هم به میدان میآید مانند آنکه در فرهنگ ما مرد نانآور خانواده تلقی میشود و به آنها اولویت داده میشود. در چنین شرایطی با نیروی عظیمی از سوی زنان روبهرو هستیم که تحصیلکرده و متقاضی مطالباتی هستند که تعدادی از آنها اقتصادی و حقوقی است. به زنان حتی در محیط کار هم اجحاف میشود. در مقالهای توضیح دادم که چگونه زنان تحصیلکرده در کارهای غیررسمی مشغول به کار شده در حالی که بسیاری از آنها بیمه هم ندارند. به این ترتیب فشارهای عظیمی به آنها وارد میشود، در حالی که با توجه به وضعیت تورم در اقتصاد ایران هم این زنان گزینهای به جز کار کردن پیشروی خود ندارند.
بسیاری از زنان علاوه بر مطالبات اقتصادی، مطالبات اجتماعی و فرهنگی هم دارند. مطالباتی که در هفتههای اخیر صدای آن را شنیدهایم. به نظر شما راهی برای پاسخدهی به این مطالبات وجود دارد؟
اگر قرار باشد واقعبینانه برخورد کنیم باید مطالبات زنان را بشنویم. بارها شاهد آن بودیم که کاندیداهای ریاستجمهوری شعارهای رسیدگی به مطالبات زنان را مطرح میکنند ولی بهمحض رسیدن به قدرت شعارهای خود را فراموش میکنند. اگر قرار باشد به صورت عاقلانه برخورد شود سیاستمداران میتوانند زمینههایی را فراهم کنند که صدای انتقادات و مطالبات را بشنوند و با برنامهریزیهای لازم، زمینههای پاسخ دادن به مطالبات زنان فراهم شود. البته این در شرایطی است که تصمیم گرفته شود به جای به کار گرفتن سرکوب، راه شنیدن صدای انتقادها و پاسخدهی به آنها در دستور کار قرار گیرد.