تخریب پلههای ترقی
آیا دانشگاه دیگر پله ترقی نیست؟
در طول قرن بیستم از سال ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ مرجعیت آموزشی مدارس و دانشگاهها به بالاترین سطح خود در طول تاریخ بشر رسید. مدارس و دانشگاهها به حدی مرجعیت پیدا کردند که شاید در قرن ۱۹ قابل تصور و پیشبینی نبود. اما در دو دههای که از قرن بیستم گذشت بخشی از این مرجعیت در سراسر دنیا از دانشگاه و مدارس گرفته شد و این اتفاق عمدتاً ناشی از دو پدیده است. یکی انقلاب اینترنتی و دیگری جهانی شدن رقابت کسبوکارها. در بررسی عامل اول درمییابیم که انقلاب اینترنتی از یک طرف انحصار آموزشی مدارس و دانشگاهها را کاملاً از بین برده به این معنی که اگر دانشآموز یا دانشجو یک گوشی هوشمند داشته باشد در حین کلاس درس میتواند در فضای اینترنت سرچ کند و در بسیاری از موارد اطلاعاتی بیشتر از آنچه در کلاس ارائه میشود کسب کند. در این بین صرفاً بخشی از کلاسهای درس که معلمان مسلطی دارند مفید هستند و از فضای مجازی جلوترند اما بسیاری از آنها از محتوای آموزشی موجود در اینترنت ضعیفترند و این موضوع سبب شده در عرضه آموزش در دنیا تغییراتی رخ دهد.
از دیگر سو بحث اینترنت ساختار کاری را نیز تغییر داده است. در قرن بیستم این چارچوب در دنیا شکل گرفت که افراد در نوجوانی و جوانی تحصیل کنند و بعد وارد بازار کار شوند اما به تدریج به این سمت پیش میرویم که دوره آموزش در سراسر طول عمر افراد پخش میشود، بهطوری که میبینیم افراد شاغل میشوند و در همان حین آموزشهای لازم را از طریق اینترنت میبینند.
پارامتر دوم رقابت اقتصادی است که بسیار شدید شده و اصلاً با صد سال قبل قابل مقایسه نیست. این موضوع باعث شده وسواس صاحبان کسبوکارها روی بهکارگیری نیروهای توانمند بالا برود. و از طرفی در چنین فضایی انبوهی از نیروی کار وجود دارد که به واسطه دسترسی به اینترنت دانش عمومی خوبی دارد. در نتیجه اگر در گذشته صرفاً کارفرماها به مدرک دانشگاهی قانع بودند الان اینطور نیست. و این موارد در کل دنیا مرجعیت علمی و آموزشی دانشگاهها را کاهش داده است.
اما در ایران به جز این دو عامل، عامل دیگری هم وجود دارد که باعث شده محبوبیت دانشگاهها و مدارس با سرعت بیشتری کاهش یابد و آن هم عدم انعطاف محتوای آموزشی است. محتوای آموزشی که ما در مدارس و دانشگاههای ایران ارائه میکنیم در بخش بسیار زیادی ارتباطی به مهارتهای کسب درآمد و موفقیت شغلی ندارد و کارفرما بخش زیادی از این دانش را مفید نمیداند، این در حالی است که محتوای موجود برای تغییر انعطافپذیری ندارد و هر تغییر کوچکی فرآیند پیچیده و طولانیمدتی دارد که بعضاً بین پنج تا ۱۰ سال طول میکشد.
امروز کارفرماها در فشار شدید رقابت بینالمللی بیزینسهای مختلف به مهارتهایی از قبیل کار تیمی، مذاکره، برنامهریزی و... نیاز دارند که در مدارس و دانشگاه آموزش داده نمیشود و در نهایت این موضوع دلیل مضاعفی بر کاهش مرجعیت دانشگاهها و مدارس در ایران بوده است.
ما امروز یکی از مصادیق کاهش مرجعیت آموزشی دانشگاهها را در شرکت در کنکور میبینیم. در یک دهه قبل تعداد شرکتکنندگان کنکور به نسبت جمعیتی که در سن کنکور هستند درصد زیادی بود و در حال حاضر این میزان رو به کاهش است. اما این اتفاق اصلاً به این معنا نیست که علاقه به یادگیری و اشتیاق به فراگیری دانش جدید در جامعه ما کم شده بلکه صرفاً مرجعیت از یک ساختار که خیلی در حوزه شغلی و درآمدی مفید نیست به سمت یادگیری موارد کاربردیتر رفته است. در نتیجه این اتفاق فضای ارائه آموزش کاربردی در اینترنت بسیار شدید شده و افراد زیادی برای شرکت در دورههای آموزشی اینترنتی هزینه میکنند و این در حالی است که مدرک خاصی هم دریافت نمیکنند اما آموزش مفیدتر و کاربردیتری میبینند. در این میان نکته مهمی که در ایران وجود دارد این است که شرایط شبهانحصاری برای مدارک دانشگاهی همچنان وجود دارد. بسیاری از نهادها، سازمانها و شرکتهای دولتی وقتی میخواهند فردی را استخدام کنند او را ملزم به داشتن مدرک دانشگاهی میکنند یا بسیاری از مجوزهایی که صادر میشود مشروط به مدرک تحصیلی دانشگاهی است و مواردی از این دست که البته در اقتصادهای توسعهیافته رایج نیست. در اقتصادهای توسعهیافته بعضاً نمایندگان مجلس، وزیر، نخستوزیر و حتی روسایجمهوری داریم که هیچوقت دانشگاه نرفتهاند یا حضورشان در دانشگاه کوتاه بوده و مدارک سطح پایینی دارند. قواعد مدرکمحور استخدام دولتی باعث شده استقبال دانشگاهها با همین انگیزه بالا برود و اگر این قوانین را نداشتیم چهبسا استقبال از تحصیل دانشگاهی به مراتب کمتر از مقدار فعلی بود.
اما آیا کاهش استقبال نوجوانان و جوانان از شرکت در کنکور اتفاق بدی است؟ به نظر من اتفاق بدی نیست. این موضوع زمانی میتوانست اتفاق بدی باشد که ما در فضای اینترنتی این همه شوق به آموزش را نمیدیدیم، اما دورههای آموزش کوتاهمدت که روی مهارت کار تیمی، یادگیری زبان خارجی، مهارتهای استفاده از اینترنت، مهارتهای مالی، آموزش اعتمادبهنفس، برنامهریزی شغلی و... کار میکنند بسیار مورد استقبال هستند، این موضوع صرفاً نشان میدهد نوجوانان و جوانان به درستی تصمیم گرفتند و ترجیح دادند با توجه به نیاز خود از دورههای کاربردیتر، کوتاهمدتتر و اثربخشتر استفاده کنند. موضوع دوم پاسخ به این سوال است که آیا این کاهش محبوبیت دانشگاهها قابل جبران است؟ بله، در صورتی قابل جبران است که محتوای آموزشی خود را بر مبنای بهبود شرایط شغلی و درآمدی افراد طراحی کنیم. الان بخش زیادی از محتوای آموزشی ما ربطی به این ندارد که موفقیت شغلی افراد تابع چیست. در اصلاح محتوای آموزشی باید در نقطه شروع به این توجه کنیم که فردی که میخواهد به لحاظ شغلی موفق باشد باید چه ویژگیهایی داشته باشد و بعد آن ویژگیها را در طراحی محتوای آموزشی لحاظ کنیم. ما الان به ندرت درسی داریم که به این شکل طراحی شده باشد و سهم این موضوع تنها ۱۰ درصد است.
نکته آخر اینکه اساساً انتقال قسمتی از مرجعیت آموزشی به اینترنت پدیده عجیبی نیست و در کل دنیا رخ داده و در تمام اقتصادهای توسعهیافته از این فرآیند استقبال میشود و به همین دلیل بسیاری از اقتصادهای توسعهیافته بخشی از برنامههای توسعه اقتصادی خود را متکی به ایجاد زیرساختهای لازم برای دسترسی همگانی به اینترنت باکیفیت کردهاند. اگر زمانی مهمترین مصداق عدالت آموزشی ساخت مدرسه در همهجا بود، در حال حاضر ایجاد دسترسی فراگیر به اینترنت پرسرعت و باکیفیت است. ما باید تحولی را که در قرن ۲۱ رخ داده، بپذیریم و مقامات ارشد همانقدر که به فکر کاهش مقبولیت دانشگاهها هستند باید به فکر فراگیری انقلاب اینترنت در کشور و دسترسی تکتک شهروندان به منافع این انقلاب باشند.