سقوط مدرسه
واکاوی بیانگیزگی دانشآموزان در گفتوگو با جلال کریمیان
شواهد نشان میدهد که دانشآموزان کمتر درس میخوانند و کمتر علاقهای به دانشجو شدن دارند. گویی دانشگاه که زمانی ورود به آن آرزوی هر دانشآموزی بود دیگر ارج و قرب سابق را ندارد. شاید خیل عظیم دانشجویان بیکار این تصور را ایجاد کرده باشد. شاید هم جذابیت دنیای بیرون دانشگاه آن را از سکه انداخته باشد. هرچه هست دیگر دانشگاه یگانه راه تضمین خوشبختی نیست. جلال کریمیان، تحلیلگر نظام آموزشی معتقد است که شرایط بد اقتصادی کشور، کیفیت آموزش دانش و مهارت در ایران و در عینحال ظهور هوش مصنوعی و انقلابهایی که در فضای اقتصادی کشورها به وجود آمده از جمله موانع کسادی رونق دانشگاه است. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
مجموعه شواهدی که از وضعیت دانشآموزان به چشم میخورد حاکی از آن است که ظاهراً نسبت به گذشته کمتر انگیزه و رغبتی برای درس خواندن وجود دارد. حتی بسیاری از دانشآموزان دیگر مانند گذشته علاقهای به ورود به دانشگاه ندارند. ارزیابی شما چیست؟ چه تحولی رخ داده است؟
شواهد دیداری و شنیداری زیادی این ادعا را تایید میکند. به نظر میرسد که رغبت دانشآموزان به درس و مدرسه کمتر از گذشته است. بهویژه بعد از آنکه بسیاری از دانشآموزان دوره آموزشی در دوران کرونا را از سر گذراندند، اهمیت مدرسه و دانشگاه کمتر شده است هر چند به نظر من ریشههای این وضعیت را باید در شرایط پیش از دوران کرونا جستوجو کرد. به نظر من برای تحلیل این وضعیت چند عامل را میتوان برشمرد. بخشی از آن طبیعتاً به شرایط اقتصادی کشور بازمیگردد. همه میدانیم که کشور در شرایط اقتصادی مناسبی قرار ندارد. توسعه اقتصادی کشور متوقف شده و انگیزههایی که برای رشد فردی و اجتماعی در میان افراد وجود دارد کم شده یا از بین رفته است. در عینحال شرایط روزبهروز نامناسبتر میشود و همین منجر به آن میشود که آیندهای که نوجوانان در ذهن خود ایجاد میکنند از آیندهای که در گذشته برای خود متصور بودند متفاوت باشد. در عینحال مسیرهایی هم که افراد برای رسیدن به اهداف خود در نظر میگیرند با گذشته متفاوت است. در شرایط حاضر جذابیت مسیر درس خواندن برای پیشرفت کمتر شده است. در ابتدا باید دید که در مدارس ما چه اتفاقی افتاده است؟ اگر بخواهیم بیشتر تمرکز خود را بر دوره دبیرستان قرار دهیم متوجه میشویم هر محتوایی که در مدرسه به عنوان مهارتها یا دانش به دانشآموزان ارائه میشود ارزش چندانی برای آنها ندارد و دانشآموزان بر این باورند که میتوانند بهتر از آنچه ارائه میشود را در جای دیگری پیدا کنند. به همین دلیل هم از مدرسه ناامید میشوند. به نظر من میتوان کیفیت آموزش مدارس را از جهات مختلف نقد کرد؛ از لحاظ روشهای تدریس، امکانات آموزشی و آموزش مهارتها. متاسفانه در مدارس ما آموزش مهارت آنگونه که لازم است وجود ندارد، از طرف دیگر دانشی که آموزش داده میشود با استفاده از روشها و تجهیزات بسیار اولیه صورت میگیرد. نتیجه این سطح از کیفیت در مدارس این است که بسیاری در موجودیت مدرسه دچار تردید شدهاند. درست است که کودکان به اندازه بزرگسالان روی مسائل اشراف فکری ندارند با این همه طبیعتاً وضعیت موجود روی بیانگیزگی آنها موثر است. لازم میدانم که بر موضوع شرایط اقتصادی بد تاکید کنم. این شرایط خود بیانگیزگی را تقویت میکند. نکته بعدی هم که در ادامه میتوانیم بیشتر به آن بپردازیم، موضوع نظام پیونددهنده آموزش و شغل است. این نظام در ایران دچار مشکلاتی جدی است و باعث میشود که بیانگیزگی در افراد تشدید شود.
قاعدتاً امیدواری ارتباط مستقیمی با انگیزه تحصیلی و انگیزه برای هر کاری در زندگی دارد. چگونه اعتماد دانشآموزان نسبت به تحصیل در دانشگاه کاهش یافته است و چرا؟
دانشگاه ادامه راه مدرسه است؛ شاید بتوان بیانگیزگی به دانشگاه را در امتداد بیانگیزگی نسبت به مدرسه قلمداد کرد. با اینحال بهزعم من مهمترین پاسخی که به این سوال میشود داد این است که مشکل را باید در نظام پیونددهنده نهاد آموزشی و نظام شغلی جستوجو کرد. در کشور ما تصور بر این بوده است که باید دانشگاه را واسطه کنیم که دانشآموزان را به تخصص خود برسانیم تا بتوانند وارد مشاغل شوند. البته که این سادهانگارانه بوده و فرهنگ ما هم به آن دامن زده است. ما بهدرستی نتوانستهایم به این نظام واسطه شکل دهیم. ولی متاسفانه درگیر این مباحثیم که چرا کنکور به این صورت است. چرا دانشگاهها خروجی مناسبی ندارند؟ به نظر من دلیل این است که آنها کارکرد خود را از دست دادهاند. در قدیم تصور بر این بود که مشکل اینجاست که ارتباطی بین دانشگاه و صعنت وجود ندارد. اکنون به نظر من این ارتباط تا حدی وجود دارد ولی معضل اصلی حل نشده است. بنابراین باید نظام واسط را با دید فراتری در نظر گرفت. در واقع نباید آن را محدود به دانشگاه کرد.
منظور از آن نظام واسط را توضیح دهید. میدانیم که در ایران نظام فنیحرفهای ایجاد شد تا خلأ موجود را پر کند و افراد را برای کسب شغل آماده کند ولی درنهایت آن هم موفق نبود. چه ارزیابیای دارید؟
در دنیا بنا بر این است که روندی طی شود تا به موجب آن دانشآموزان از 15سالگی و حتی پیشتر وارد پروسهای شوند که بتوانند تا 30سالگی صاحب مهارتی شده و بهواسطه آن درآمد کسب کنند و به اقتصاد کشور هم کمک کنند. با اینحال در کشور ما تاکنون برای چنین وضعیتی تدابیر عملی اندیشیده نشده است. زمانی در ایران نظام فنیحرفهای تشکیل شده ولی از آن به درستی حمایت نشده است. در حالیکه بنا بر این بود که نظام فنیحرفهای واسط اصلی باشد. زمانی که سازمان فنی و حرفهای در ایران شکل گرفت، قرار بر این بود که فنیحرفهای بتواند خلأهای موجود میان نظام آموزش عمومی و اشتغال را پر کند و بار انتظارات از دانشگاه را نیز سبک کند. ولی این شکاف پر نشد چون بیشتر به عنوان یک امر عاریتی در نظام صلاحیتسنجی عمومی و مدرسه در نظر گرفته شده بود. فنیحرفهای بیشتر محلی بود که بچههای ضعیفتر به سوی آن سوق پیدا میکردند. فرهنگ عمومی ما هم به این تصور دامن زد. به نظر من وضعیت پیشآمده برای فنیحرفهای به خاطر ایدهآلیستی بودن ذهنیت جامعه رخ داد و خود سیستم آموزشی هم به آن کمک میکرد. بهطور خلاصه باید بگویم حتی زمانیکه در ایران مساله شایستگی فنی و مهارتی مورد توجه قرار گرفت تا همه انتظارات آموزش مهارت و دانش در افراد از دانشگاه خواسته نشود و نظام فنیحرفهای ایجاد شد، باز هم در آن موفق نبودیم و نتوانستیم به مرور آن را بهدرستی ارتقا دهیم. در حالیکه میدانیم در دنیا نظامهای فنیحرفهای گسترش پیدا کردهاند.
لذا بخشی از مشکل پیشآمده به دلیل عملکرد آموزش و پرورش در کشور است و بخش دیگر هم به ذهنیت جامعه ایران تا همین یک دهه قبل بر میگردد. در آن دوران جامعه به دانشگاه به عنوان قبله آمال مینگریست و خوشبختانه امروز آن ذهنیت رخت بربسته است.
درباره خود بازار کار و اشتغال از شما میپرسم. به نظر میرسد که مکانیسمهای سنجش نیرو و گزینش افراد بهدرستی کار نمیکند. وگرنه اینقدر شاهد بیرون گود نشستن متخصصان و بر مسند کار بودن افرادی که شایستگی ندارند، نبودیم. چرا بازار کار ایران قادر به جذب نیروی توانمند نیست؟
بله، مساله در بازار کار و اشتغال کشور هم وجود دارد. شیوه جذب و گزینش نیرو یکی از مشکلات موجود است. نظام صلاحیتسنجی در کشور دچار خلل است، در حالیکه آموزش و صلاحیت فنی و حرفهای هم مانند سایر کشورهای دنیا منعطف و تاثیرگذار نیست. در بازار کار ایران دولت بیشترین مشاغل را ایجاد کرده است در حالیکه بخش خصوصی به دنبال مهارت واقعی است و متقاضی شغل کمتری است. علاوه بر این اقتصاد کشور هم دائم دچار قبض و بسط میشود و همین برای مشاغل موجود مخاطره ایجاد میکند. البته لازم است به موضوع دیگری اشاره کنم و آن وضعیتی است که کمابیش در بسیاری از کشورها وجود دارد. یکی از دلایلی که به موجب آن افراد نسبت به دانشگاه و فرصتهایی که دانشگاه میتواند برای آنها ایجاد کند، بیرغبت شدهاند، عدم توانایی تطبیق نظام آموزشی با تحولات است و این صرفاً به ایران اختصاص ندارد. اکنون به خاطر گسترش آیتی و استفاده از اینترنت و تکنولوژیهای مبتنی بر هوش مصنوعی زیستبوم جدید اقتصادی شکل گرفته که دارد دنیا را متحول میکند. این فضای جدید خود در همه دنیا تغییراتی را ایجاد کرده است؛ تغییراتی هم در نظام دانش و هم صلاحیت شغلی. اکنون حتی شاهد موجی از بیکاری فارغالتحصیلان PhD در دنیا و ایران هستیم. از آن طرف با موجی از فارغالتحصیلان روبهرو هستیم که مطابق با رشته تحصیلی خود کار نمییابند. در حالیکه باز هم انتظارات شغلی موجود هماکنون مطابق با واقعیت بازار کار نیست. نظامهای آموزشی هم در ایران و هم در کل دنیا هنوز نتوانستهاند خود را با تغییرات تطابق دهند. در گذشته دانشگاه خیلی جدی گرفته میشد ولی اکنون اندکاندک موجی ایجاد شده که اهمیت مهارت شغلی را افزونتر دریافته است. در نتیجه تغییراتی که رخ داده اثرات خود را بر دانشآموزان هم گذاشته است. دانشآموزان متوجه شدهاند که دانشگاه نمیتواند به آنها کمک کند و باید مهارتهای مختلف خود را تقویت کنند. درواقع باید افراد چندمهارتی شوند. اکنون چندمهارتی شدن اهمیتی بیشتر نسبت به تخصصی بودن یافته و افراد متوجه شدهاند که مجهز شدن به مهارتهای مختلف باعث میشود در یافتن شغل شانس بیشتری داشته باشند. به همین خاطر اهمیت دانشگاه نیز کم شده است.
طبق توضیحاتی که ارائه کردید پس چندان نباید نگران کاهش اهمیت دانشگاه شد؟ سوال من این است که چه نهادی میتواند جای دانشگاه را بگیرد. به عبارت دیگر خلأ دانشگاه چگونه پر خواهد شد؟
من نتیجه میگیرم که کاهش اهمیت دانشگاه اتفاق خوبی است. اکنون میدانیم که توجه به دانشگاه کمتر از گذشته شده است و برای دانشآموزان و حتی فارغالتحصیلات دانشگاه درباره اهمیت دانشگاه سوال پیش میآید. البته نمیتوانیم بگوییم که در هر شرایطی این اتفاق خوشایند است. زمانی میتوانیم از این اتفاق خوشحال باشیم که برای این خلأ جایگزینی وجود داشته باشد. اگر نتوانیم این خلأ را پر کنیم با نیروی انسانی مواجه میشویم که نه مهارت دارد و نه تحصیلکرده است. اکنون افراد درباره اینکه چگونه باید مسیر شغلی خود را انتخاب کنند، سردرگم هستند و حتی ممکن است تا 30 یا 40سالگی هم سردرگم بمانند. باید درباره این موضوع برنامهریزیهای لازم صورت بگیرد. باید تقویت جنبه آموزش مهارتها از مدرسه آغاز شود و نظام مدیریت انتظارات شغلی دانشآموزان، از همان دوران راهنمایی و دبیرستان شروع شود و در عین حال کودکان هم باید از همان دوران وارد فضای کار شوند. باید مدارس با واحدهای تولیدی و تجاری وارد ارتباط شوند، برنامههای لازم را تدارک ببینند و شرایط لازم را ایجاد کنند و... .
سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (OECD)، در سال 2020 گزارشی منتشر کرد که در آن از یافتههای آزمون پیزا استفاده کرده بود. آزمون پیزا در مدارس کشورهای عضور OECD برگزار میشود و وظیفه آن سنجش سطح مهارت دانشآموزان است. گزارش نشان میداد که یک مطالعه طولی تاریخی که انتظارات شغلی را در 20 سال گذشته بررسی کرده نشان میدهد که در سطح دنیا بهخصوص کشورها و مناطق کمدرآمدتر بچهها انتظارات شغلی مشابهی با 20 سال گذشته داشتهاند، در حالیکه فضای اشتغال بهشدت تغییر کرده است. این وضعیت موجب شکاف مضاعفی بین کودکان خانوادههای کمدرآمد و پردرآمد شده است. به همین خاطر هم بسیاری از بچهها به خصوص دهکهای پایین و چارک پایین جامعه دچار سردرگمی هستند. در حالیکه بچههایی که در شرایط بهتر اقتصادی قرار داشتند دچار سردرگمی کمتری بودند. شکافی که بین کودکان در شرایط مختلف در طبقات مختلف اقتصادی اجتماعی وجود داشت کاملاً آشکار بوده و این جای خالی را باید مدرسه پر کند. هم در ایجاد انتظارات شغلی و هم در حرفهآموزی در سطوحی که به مدرسه مربوط است. بعد از مدرسه هم همینطور انتظار داریم آموزشهای فنی و حرفهای که در دنیا به آنها آموزشهای مادامالعمر میگویند برقرار باشد.
چه افقی پیشروی مدارس است؟ آیا میتوان امیدوار بود مدارس به انتظارات جامعه پاسخ بگویند؟
مشاهدات ما میگوید که نظام آموزشی ما به اندازه کافی مهارت نمیآموزد. نهفقط مهارت شغلی بلکه مهارتهای زندگی هم آموزش نمیدهد. به این دلیل که ما متوجه نبودهایم که باید تغییراتی در نظام آموزشی رخ دهد و این به موازات تغییرات جهانی است. هنوز انتظارات ما از آموزش شبیه به دوران صنعتی شدن است و فکر میکنیم مدارس باید نیروهای باسواد تحویل جامعه دهند. اما به هر حال اکنون انتظارات از مدرسه بیشتر شده و البته فضاهای جدیدی هم ایجاد شده است که به اینها پاسخ دهد. اگر متوجه این تغییرات باشیم بر این مبنا میتوان انعطاف بیشتری در نظام آموزشی ایجاد و دستورالعملهای جدیدی تعریف کرد. به نظر میرسد که اکنون ذهنیت سیاستگذاران فعلی آموزشی از ماموریت مدرسه متفاوت است. هرچند اکنون وضعیت بهتر از قبل شده است. ولی به هر حال هنوز تفاوت نهاد آموزشی و تربیتی را نمیدانیم و دائماً از این صحبت میکنیم که مدرسه نهاد تربیتی است و... در حالیکه نهاد تربیتی به لوازم بیشتری از مدرسه نیاز دارد. ما هنوز در بعد آموزشی هم ماندهایم. طبیعتاً هم نمیتوانیم مدرسه را به یک نهاد تربیتی به معنایی که مثلاً اسناد بالادستی انتظار دارند تبدیل کنیم. اکنون شکافی بین ایدهآلهای تربیتی و واقعیتهای امکانات ما و شرایط واقعی اجتماعی وجود دارد. این شکاف باعث میشود که به مدرسه امیدوار نباشیم.