شناسه خبر : 41624 لینک کوتاه

ابزار تمایزبخشی

چرا نابرابری در آموزش مساله است؟

 

 فاطمه مقدسی / تحلیلگر نظام آموزش

در ادبیات سیاستگذاری آموزش در ایران، از سندنویسی‌ها گرفته تا سخنان مسوولان، واژه فقر آموزشی و مساله تحت پوشش قرار گرفتن فقرا و گروه‌های حاشیه‌ای بسیار شنیده می‌شود. جای شکر است که در ایران هم آموزش به عنوان یکی از وجوه فقر وارد ادبیات سیاستگذاری شده است اما نکته‌ای که در این یادداشت می‌خواهم از آن سخن بگویم، اهمیت تاکید بر «نابرابری در آموزش» و پر‌رنگ کردن این نکته است که نابرابری در آموزش از مساله فقر آموزشی، پر‌دامنه‌تر و دارای تبعات اجتماعی بیشتر است و پرابلماتیک کردن مساله فقر آموزشی هرچند اهمیت زیادی دارد اما اگر به‌تنهایی مطرح شود موجب سوق دادن توجه سیاستگذاران به طیف کم‌برخوردار در نظام آموزشی و کم‌اهمیت جلوه دادن مساله شکاف گروه‌های برخوردار در بهره‌مندی ویژه از آموزش می‌شود. 

به بیانی دیگر در تمرکز بر فقر آموزش، مساله این است که هیچ کودکی از چرخه آموزش جا نماند و همه گروه‌های جامعه از حداقل‌های آموزشی بهره‌مند شوند اما در تمرکز بر نابرابری در آموزش، مساله این است که چطور و چگونه آموزش میان گروه‌های ممتاز و غیر‌ممتاز فاصله انداخته است و به واسطه وضعیت اقتصادی فرد، قومیت، دین، زبان، محل سکونت، جنسیت، ناتوانی و وضعیت مهاجرت فرد، میزان برخورداری او از مواهب آموزش تفاوت یافته است. بنابراین در پرابلماتیک کردن نابرابری، دو سوی این ترازو، چه کفه کم‌برخوردار و چه برخودار، تبدیل به مساله می‌شود. در این یادداشت به‌طور خلاصه ادله موجود در مساله‌بودگی نابرابری آموزش را مرور خواهیم کرد.

در یک بیان کلی نابرابری در آموزش مساله است چرا که کارکردهای اجتماعی آموزش یا به عبارتی اهداف عمومی آموزش را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. اما اهداف عمومی آموزش چه اهدافی هستند و تا چه حد می‌توان از اهمیت نقش اهداف عمومی دفاع کرد؟

یکی از اهداف اجتماعی آموزش، نقشی است که در ایجاد همبستگی اجتماعی در جامعه و تقویت پیوندهای اجتماعی داشته است، عاملی که به‌ویژه پس از دوران مدرن و زوال نهادهای سنتی همبستگی‌بخش در جامعه بیش از پیش اهمیت می‌یابد. مدرسه از قدیم یکی از پایگاه‌های تربیتِ مدنی و ملاقات شهروندانی از گروه‌های مختلف بوده است و هنوز هم تنها نهادی است که می‌تواند همه گروه‌های جامعه اعم از مطرودها و ممتازها را در درون یک بستر واحد در کنار هم قرار دهد، فرصت مواجهه طبقات اقتصادی، گروه‌های قومی، نژادی و دینی مختلف را فراهم کند و اساساً درکی از تعلق به یک کل یکپارچه را در اذهان جامعه پدید آورد. با‌این‌حال این هدف اجتماعی آموزش با گسترش نابرابری‌های آموزشی، روز‌به‌روز بیشتر در معرض خطر قرار گرفته است. نابرابری‌هایی که محصول تلاش طبقات بالاتر برای «تمایزبخشی» است و از خلال فرآیند کالایی‌سازی و خصوصی شدن آموزش محقق شده است. امروزه دیگر نهادی عمومی چون مدرسه که در گذشته جایی برای گرد‌هم آوردن مردم بود، مکان ملاقات شهروندانی از گروه‌های مختلف نیست؛ امری که از آن با تعبیر تهی شدن حوزه عمومی یا به تعبیر بهتر «فرسایش حوزه عمومی» یاد می‌کنند. امروزه نوعی جدایی‌گزینی مکانی میان طبقات با گسترش دوگانه مدارس خصوصی و دولتی پدید آمده است و مدارس خصوصی برای طبقه متوسط و بالای جامعه، به عنوان دیواری است که آنها را از مطرودین و شکست‌خوردگان متمایز می‌کند.

یکی دیگر از اهداف عمومی نهاد آموزش از ابتدای پیدایش، نقش آن در برابری اجتماعی بوده است. نهاد آموزش، فرصتی است تا در فرآیند بازتولید طبقاتی، تاخیری به وجود آید. به تعبیر فیلسوف اجتماعی، مایکل والزر، مدرسه فضایی بینابین را در حد فاصل جامعه و خانواده اشغال کرده است که به دانش‌آموز مهلت کوتاهی می‌دهد تا از پاسخ به تقاضاهای جامعه و اقتصاد معاف باشد و فرصتی برای بازتعریف خود بیابد، فرصتی که پیش از پیدایش مدرسه وجود نداشت و بازتولید در شکلی عریان‌تر و مستقیم‌تر بود.

بااین‌حال نابرابری درون خود نهاد آموزش، این هدف آموزش را همواره تحت‌الشعاع قرار داده است و هرچند اکنون دولت‌ها بیش از گذشته، به دسترسی حداکثری عموم جامعه به آموزش دست پیدا کرده‌اند اما این سطح از دسترسی کمک چندانی به قدرت‌یابی فقرا و بازتوزیع فرصت‌ها نکرده است و آموزش بیش از همیشه به عنصر بازتولید طبقاتی تبدیل شده است.

برابری اجتماعی از درون نهاد آموزش حاصل نشده است، چرا که امروزه در روند کالایی‌سازی آموزش و خصوصی‌سازی آن، آموزش بیش از همیشه به یک کالای موقعیتی  تبدیل شده است. کالاهای موقعیتی آن دسته از کالاهایی هستند که ارزش آنها ناشی از کمبود آنهاست؛ برای مثال، اگر همه یک دکترا داشتند، ارزش آن بسیار کاهش می‌یافت. کالاهای موقعیتی خود جنبه ابزاری و رقابتی بسیار پررنگی دارند و به‌عنوان ابزاری برای کالاهای دیگر ارزش‌گذاری می‌شوند و ارزش آنها به‌عنوان وسیله‌ای برای دستیابی به دیگر کالاها نه براساس میزانی که فرد مطلقاً دارد، بلکه براساس مقداری که در نسبت با دیگران دارد، تعیین می‌شود. بنابراین پررنگ شدن وجه موقعیتی آموزش بدین معناست که بسیاری از مزایای آموزش، به‌طور مطلق دارای ارزش نیست بلکه ارزش آن به نسبت با میزان دارایی دیگران از آن بستگی دارد. هر کالایی که توزیع موقعیتی آن بر شانس افراد برای موفقیت در رقابت برای کالاهای دیگر تاثیر می‌گذارد، کالایی رقابتی است و به اعتبار همین ‌وجه موقعیتی آموزش است که آموزش را کالایی رقابتی تلقی می‌کنند. به‌واسطه همین وجه رقابتی و فردی آموزش است که بازارهای آموزش، اساساً امکان ظهور می‌یابند و آموزش به عنوان یک کالا، خریدار پیدا می‌کند.

اگر بخواهیم نهاد آموزش همچنان نهادی موثر در تقویت برابری‌های اجتماعی باشد، باید از پر‌رنگ کردن وجه رقابتی آموزش و تبدیل کردن آن به بنگاه شغل‌یابی و پله پرش و ترقی فاصله بگیریم. در حقیقت آموزش نه آینده، بلکه حال دانش‌آموز را می‌سازد و باید با کیفیت بخشیدن به مدرسه، بر وجه اینجا و اکنونی آموزش تاکید کرد تا وجه موقعیتی آن. بنابراین هرچه بیشتر آموزش را به بازار دسترسی به مدرک تبدیل کنیم، عامدانه یا ناعامدانه بیشتر به سمت کالایی شدن آموزش پیش خواهیم رفت و حتی اگر مدارس خصوصی نباشند، باز هم طبقه مرفه از ابزاری دیگر برای تمایزبخشی خود استفاده خواهد کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...