سرقت غیراخلاقی
بررسی دلایل رشد سرقت در ایران در گفتوگو با تقی آزادارمکی
اگر سرقت و تورم را صرفاً به مثابه یک بدرفتاری اجتماعی و اقتصادی هم در نظر بگیریم، این دو موضوع از هم دورافتاده نیستند. حال آنکه نهفقط در جامعهشناسی که در علم اقتصاد هم پدیدههای اقتصادی، اجتماعی، قضایی و... از هم تاثیر میگیرند و بر هم اثر میگذارند. نگاهی به آمارها اما به ما نشان میدهد که طی 12 سال گذشته تورم و سرقت در رشدی هماهنگ و تقریباً هماندازه افسارگسیختهشده و آنچنان تاختهاند که جامعه را به مرز نابودی رساندهاند. آیا این اولین باری است که جامعه ایرانی در چنین شرایط اقتصادیای به سر میبرد؟ آیا ما پیش از این هیچگاه در تنگناهای مالی نبودهایم؟ آیا جنگهای متعدد، قحطیهای پیدرپی و مریضیهای واگیردار و بیدرمان را تجربه نکردهایم؟ اما هیچوقت اینچنین با سرقتهای خشونتآمیز و جرائم متعدد بیرحمانه مواجه نبودهایم. آنچه از نظر آزادارمکی ریشه تمام این موضوعات است اما تنها یک کلمه است، «اخلاق». او معتقد است جامعه ایران که در اعصار گذشته همواره عرصه تاختوتاز بیگانگان و جنگ و خونریزی و فقر و فلاکت بوده هیچگاه اینچنین به نابودی و فروپاشی نزدیک نشده و دلیل آن هم بیش از هر چیز دیگر از بین رفتن اخلاق در جامعه است. جامعهای که از اخلاق به دور بیفتد نهتنها جرم و جنایت در آن زیاد میشود که حتی آن را امری قبیح نمیداند و مجرمانش با افتخار اعلام میکنند که مجرم هستند. آزادارمکی معتقد است اینکه سرقت در نتیجه رشد افسارگسیخته تورم در چند سال اخیر رشد داشته امری کاملاً طبیعی است و اگر غیر از این بود جای تعجب داشت. بنابراین آنچه امروز در جامعه شاهدیم و باید به دنبال علت آن باشیم بیش از آنکه رابطههای علی و معلولی طبیعی باشد، از بین رفتن قبح سرقت و جرم و جنایت در جامعه است.
♦♦♦
طی یک دوره حدوداً 12ساله در کشور شاهد رشد چشمگیر تورم و به تبع آن سرقت در جامعه بودیم. سرقت در انواع مختلف از خرد تا کلان و در شکلهای خشونتآمیز آنچنان افزایش یافته که تقریباً همه ما آن را تجربه کردهایم. این اتفاقات چطور با چنین سرعتی در حال وقوع است؟
سرقت در نتیجه تنگناهای اقتصادی افزایش پیدا میکند ولی اگر مردم ما اخلاقی بودند سرقت افزایش پیدا نمیکرد. عنصر اساسی که اینجا وجود دارد اخلاق است. هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده جز اینکه ما دچار فروپاشی اخلاقی شدهایم. چرا که ما سرزمینی بودیم که همیشه در معرض بحران و فقر و سیل و زلزله و هجوم بیگانگان بودیم اما چون اخلاقی بودیم ماندیم ولی الان مشکل اساسی ما اخلاق است.
این یک ماجرای معروف است که در گذشته دزد اگر به خانهای میرفت و میدید زن یا مردی عریان است به آنها نگاه نمیکرد. دزدی میکرد و میرفت. الان سارقان چهکار میکنند؟ دزدی میکنند، تجاوز میکنند، میکشند و میروند. خشونت به وجود آمده است. اینکه خشونت ماجراهای دزدی و سرقت را بیرحمانه کرده به دلیل بیاخلاقی است.
چرا یک دزد باید از یک دختر که با پای پیاده در خیابان تردد میکند دزدی کند؟ دزد باید به سراغ کسی برود که ثروت دارد. دزد حق دارد از پولدار دزدی کند ولی حق ندارد از فقرا دزدی کند. دزدی از فقرا نشان بیاخلاقی است. اما عمق بیاخلاقی آنجاست که دزدها و فاحشههای ما کارهای عجیب و غریب میکنند. اگر نظام اخلاقی حاکم باشد دزد باید خود را پنهان کند اما الان میگویند به تو چه مربوط؟ همسایه شما سروصدا میکند و اگر تذکر دهید میگوید چهاردیواری اختیاری و لجبازی هم میکند و بیشتر سروصدا میکند. آدمی که اهل خلاف است وقتی مقتضیات اخلاقی پیش میآید باید خود را قایم کند که خلافکار جلوه نکند. چرا خلافکارهای ما اصرار دارند نشان بدهند که خلافکار هستند؟
اینها نشانههای اخلاق فروپاشیده است. اینجاست که ضریب جرائمی از قبیل سرقت افزایش مییابد و دلیل آن فقط اقتصادی نیست. یعنی به میزانی که فقر و مشکلات اقتصادی بیش میشود طبیعتاً باید نرخ نابسامانی اجتماعی و بزه و دزدی و تجاوز افزایش پیدا کند ولی وقتی خیلی بالا میرود و دزدان و فاحشهها و کلاشها خود را پنهان نمیکنند این نشانه فروپاشی اخلاقی است.
در این میان تناسب رشد سرقت پابهپای تورم چطور توجیه میشود؟
نیاز به توجیه ندارد. طبیعی است. وقتی گشنهای ضعف میگیری و بعد عقلت را از دست میدهی و نمیتوانی تصمیم درستی بگیری، یا باید از گشنگی به کما بروی یا چیزی برای خوردن پیدا کنی و اگر چیزی در خانه نداشتی سراغ یخچال همسایهها میروی. وقتی تناسبی بین داشتهها و انتظارات وجود ندارد این فاصله را باید چه کرد؟ این فاصله را جز با خلاف نمیتوان پر کرد.
همه جوامع تورم داشتهاند و میزان جرائم در آنها بالا رفته است در این میان برخی از جوامع منطق و نتایج تورم را میفهمیدند اما ما این نتیجه را قبول نداریم و نمیفهمیم و دچار بیاخلاقی تمام شدهایم. این اتفاق طبیعی است و اگر غیر از این بود باید شک میکردیم اگر تورم بالا میرفت اما مردم خوشحال بودند و کسی در جیب کسی دست نمیکرد عجیب بود. رفتار جامعه در حال حاضر طبیعی است. این طبیعی بودن اگر در ادامه جایی سامان پیدا نکند و منطقی نشود فرو میریزد. آنجا که دولت و نظام سیاسی قدرت مدیریت آسیبهای اجتماعی را نداشته باشد و جامعه بیاخلاق شده باشد که هر دو اتفاق در حال حاضر افتاده است.
جامعهای که هیچ تلاشی برای برونرفت از شرایط موجود نمیکند فرو ریخته است. چنین جامعهای مانند مریضی است که درد میکشد اما قدرت بلند شدن ندارد. فرو ریختن اجتماعی و فرهنگی همین است. چیزی در این جوامع پیش نمیرود. خشکسالی بیش است، بیشتر میشود، مهاجران بیشاند بیشتر میشوند، از طرف دیگر روزی یک میلیارد دلار از کشور خارج میشود و این در حالی است که سرمایه خارجی برای اقتصاد مرده ایران آب حیات است، پول باید برگردد اما نهتنها برنمیگردد که پول موجود هم میرود. خب پول موجود که میرود جمعیت هم که میرود کسی هم که مسوولیتپذیری ندارد و طبقه متوسط هم که پا پیش نمیگذارد. این یعنی جامعه از هم گسسته است.
جامعه ایران که به قول شما طی اعصار گذشته همواره دستخوش ناملایمات اقتصادی، سیاسی و... بود اما مشکلات اینچنینی را شاهد نبود، چطور از آن دوران با سلامت یا حداقل آسیب کمتری عبور کرد؟
ما در گذشته فقیر شدیم ولی بیاخلاق نشدیم، فقیر شدیم اما همسایهمان را نکشتیم. دیگری همسایه ما را کشت. مغول آمد از ثروتمند تا فقیر از مسلمان تا نامسلمان همه ما را کشت اما ما همسایههایمان را به خاطر فقر نکشتیم. داراها کمک کردند و فقرا تحمل کردند و از بحران عبور کردیم، اما امروز شرایط به هم ریخته است. امروز کدام ثروتمند ایرانی حاضر است پول خود را به دولت بدهد تا دولت برای برونرفت از این شرایط سرمایهگذاری کند؟ این اتفاق در دوره مصدق افتاد، مصدق اعلام میکند، ثروتمندان پول میریزند و نمیگذارند کشور در نتیجه تحریم انگلیس زمین بخورد.
اما الان ثروتمندان پول خود را به دوبی و امارات و آمریکا میبرند و کسی حاضر نیست کمک کند. سرمایهگذار ملی باید هزار بار اعتماد کند حتی اگر هزار بار کلاه سرش رفته باشد. سرمایهگذار ملی برای مملکت مانند پدر و مادر است برای فرزند، باید همیشه سرویس بدهد حتی اگر بچه هر روز اذیتش کند. یک رجل را اگر هر روز به زندان ببرند باز باید حرف حق بزند نه اینکه مهاجرت کند. کدام ثروتمند ملی که ثروت خود را از این حکومت و نظام سیاسی و جامعه ایرانی به دست آورده امروز حاضر است پول بدهد برای کنترل گروه فقیر جامعه. پول بدهد به مرجع تقلید خودش یا به خیریه؟ چرا این اتفاق نمیافتد؟ مشکل فروپاشی اخلاقی است. همیشه آنجا که دولتها زمین خوردند سرمایهداران ملی نجاتبخش جامعه بودند. در ماجرای انقلاب انگلستان زمانی انگلیس انقلاب نمیکند و انقلاب نکردنش خود انقلابی میشود که اجازه نمیدهد توده به خیابان بریزد. بورژوازی و فئودالها و نوع مناسباتی که با اشراف پیدا میکنند مناسبات اجتماعی را تغییر میدهد ولی جامعه ایرانی چطور است؟
پروژه شاه شکست خورد و انقلابیون قوی شدند. چرا؟ متمولان این کشور انقلاب را کلید زدند. همه ثروتمندان پولهای خود را از کشور بردند و رژیم سقوط کرد.
چطور ممکن است هر روز دولت کارخانههای بسته را باز کند اما هنوز کارخانه بسته وجود داشته باشد و تولید نداشته باشیم؟ چون شما بورژوازی ملی را سرکوب کردید و آن را پدیده زشتی جلوه دادید. بورژوازی ملی ما حاضر نیست پول بدهد اما ما ادعای حکومت مردمی داریم. در حکومت مردمی توده باید تحمل کند، طبقه متوسط باید معنای جدید تولید کند و بورژوای ما امروز باید ثروتشان را برای ملت توزیع کنند. اما الان بورژوا که ثروت خود را تقسیم نمیکند، طبقه متوسط هم که سکوت کرده و خب توده هم معترض میشود. پول و فکر و انرژی باهم است. وقتی کارخانهها تعطیل میشود، مطبوعات و دانشگاه کنترل میشود و بورژوا هم پول خود را در جایی مصرف میکند که به نفع مردم نیست وضعیت همین است.
آنچه حداقل از ظاهر قضیه پیداست این است که دولت در تلاش است تا شرایط را مدیریت کند. اما این تلاش در اغلب اوقات نهتنها نتیجهبخش نیست که نتیجه عکس میدهد. دولتها کجای راه را اشتباه رفتهاند؟
دولتها در دنیا فقط دو وظیفه دارند. اول اینکه نیازهای اساسی را تامین کنند، چرا که این در حوزه توان و اختیار بورژوازی ملی نیست که امنیت و بهداشت و آموزش و آب تامین کند و دیگری اینکه شرایط کنشگری مدنی نیروهای اجتماعی را فراهم کند یعنی شرایط عمل طبقه متوسط را برای ارتقابخشی به اخلاق و فرهنگ فراهم کند یعنی شرایط تولید کالای ملی را فراهم کند. دولتها در هر نگاهی اعم از اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک و بازار و لیبرال و سوسیالیستی و... باید تنها نظام تعرفهای کشور را مدیریت کنند و مالیات را مدیریت کنند و نظام پولی و مالی را تسهیل کنند. اما دولت در ایران مدعی همهچیز است. میخواهد واردات را خودش انجام دهد و در عین حال صادرات را نیز در دست داشته باشد. مالیات وضع کند، مصرف کند، ایدئولوژی تولید کند، روابط بینالملل را تسهیل کند، کار کارشناسی انجام دهد و... تحت هیچ شرایطی امکان ندارد تا دولت بتواند تمام این اقدامات را به تنهایی و به درستی انجام دهد. دولت در ایران چه کرد؟ جای همه نشست و خب طبیعتاً نفس این دولت گرفته شده است و دست به هر چه میزند خراب میشود. دلار را میخواستند پنج هزار تومان کنند شده 35 هزار تومان. تورم را میخواستند یکرقمی کنند دارد سهرقمی میشود. قرار بود تنشزدایی کنند فقط مانده با افغانستان وارد جنگ شویم.
از نگاه اقتصاد جرائم مالی پدیدهای چندبعدی است و بیشتر در نتیجه سه عامل اتفاق میافتد، این عوامل شامل عوامل اقتصادی، اجتماعی و میزان سرمایهگذاری دولتها برای پیشگیری از جرم است. نگاه شما به این سه عامل به چه صورت است؟
برای کاهش جرائم مالی قوه قضا در ایران دارد حکم صادر میکند تا رویهها را تنظیم کند و همیشه به دنبال پیدا کردن متهم و اجرای احکام بوده است. اما جامعه با تهدید پیش نمیرود و ما باید رویهها را تغییر بدهیم تا جنبه خشونتآمیز اصلاح شود. ما باید رویههای مناسب را برای دستیابی به اهداف با کمترین هزینه طراحی کنیم. اما امکان رسیدن قوه قضائیه به بهبود روابط صفر است. محال است قوه قانونگذار ما به این ساحت برسد چون همیشه درگیر صدور حکم و پیدا کردن مجرم است و خب وقتی دنبال مجرم باشی بالاخره پیدا میکنی.
از طرف دیگر حوزه اجتماعی و فرهنگی به شاخ طبقه متوسط بسته است. حوزه فرهنگ و اجتماع جامعه به نوع بازیای که طبقه متوسط میکند گره خورده است. این طبقه متوسط است که به مردم میگوید کجا را نگاه کنید. از چه چیزی خوشتان بیاید؟ چه زمانی و از چه کسی نفرت داشته باشید. چطور ساز بزنید. چطور به آخرت نگاه کنید و قسعلیهذا. این کار طبقه متوسط به معنای عام آن است اما وقتی طبقه متوسط جامعه ایرانی غربزده و بیدین است و مشروعیت ندارد مردم این رفتارها را از کجا میآورند؟ هر کس از جایی و جامعه در این حالت یکدستی ندارد. وقتی طبقه متوسط خلاق و مسوولیتپذیر نیست تربیت هم نیست. پس جامعه در حوزه فرهنگ و اجتماع هم با سر زمین میخورد و روی این حوزه هم نمیتواند برای کاهش سرقت و جرائم مالی حساب کند.
کجا میماند؟ اقتصاد. اقتصاد پدیده عریانی است و همه فکر میکنند ریشه همه مشکلات در اقتصاد است. در حال حاضر اقتصاد ایران در بحرانیترین شرایط تاریخی است و مدیرانی که بر سر کارند هم نمیتوانند این شرایط را مدیریت کنند. در نهایت هم اقتصاد هم فرهنگ و جامعه و هم قوه قضائیه پدیدههای از هم منفکشده و رهاشدهای هستند که بدون دیگری نمیتوانند به درستی عمل کنند اما اگر این سه حوزه دست به دست هم بدهند همه مشکلات ما حل خواهد شد.