ابد و یک روزِ فقر
سیمای فقر در سینمای ایران مصداق سیاهنمایی است یا تصویر واقعیت؟
برخی از فیلمهای کیانوش عیاری (مثل خانه پدری) به همان دلیلی توقیف میشود که اتفاقاً نقطه قوتش است؛ یعنی نمایش واقعیت! هر فیلمسازی سعی میکند آنچه جلوی دوربین میبرد به واقعیت نزدیک باشد و عیاری به دلیل زیادی واقعی بودنِ فیلمهایش چندان محبوب مسوولان نیست.
مرضیه محمودی: برخی از فیلمهای کیانوش عیاری (مثل خانه پدری) به همان دلیلی توقیف میشود که اتفاقاً نقطه قوتش است؛ یعنی نمایش واقعیت! هر فیلمسازی سعی میکند آنچه جلوی دوربین میبرد به واقعیت نزدیک باشد و عیاری به دلیل زیادی واقعی بودنِ فیلمهایش چندان محبوب مسوولان نیست. سال 72 که برای نخستین بار پس از انقلاب، فیلم «آبادانیها»ی او به کن رفت، مسوولان با دستپاچگی آن را پس گرفتند. بعدها خود عیاری گفت1 دستور این کار را علی لاریجانی، وزیر وقت ارشاد داد؛ چون مصداق سیاهنمایی جامعه ایران بوده است! عیاری میگوید: «همیشه ترس عجیبی در من وجود داشته که با بیان برخی مسائل مرتکب گناه سنگین شوم.»
سیاهنمایی، اتهامی است که حتی برخی منتقدان نیز به فیلمهایی تحسینشده ایرانی وارد میکردند. فیلمهایی که معمولاً در جشنوارههای خارجی جایزه میگرفتند؛ منطق هم خیلی ساده بود؛ میگفتند غربیها اگر از شما تعریف میکنند، حتماً منظور دیگری دارند. شبیه همان انتقاد حاتمیکیا از فیلم «جدایی..» فرهادی. در واقع تمام نقاط قوت یک فیلم را کنار میگذارند و میگویند این فیلم ایرانیان را دروغگو نشان میدهد. فیلم «ابد و یک روز» سعید روستایی هم که 9 سیمرغ بلورین دریافت کرد متهم به دروغگویی بود. فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» ساخته «هومن سیدی» هم فیلم دیگری است با موضوع فقر حاشیهنشینان تهران. فقری که منجر به اعتیاد و کار کودکان و اعدام میشود. فیلم تصویری از خانوادهای در حاشیه شهر تهران ارائه میکند که هر کدام به نوعی درگیر فقر و تبعات آن هستند. احتمالاً به زودی این فیلم هم مصداق سیاهنمایی شود. اما آیا وظیفه هنر نمایش عریان واقعیتهای جامعه است یا باید چهره بزککردهای از واقعیت و جامعه ارائه دهد؟ کارگردان فیلم «ابد و یک روز»2 گفته بود: «قبلاً ما را میترساندند که اگر معتاد شویم میافتیم کنار جوی آب. اما حالا میبینیم همه رفتهاند لابهلای شمشادهای کنار بزرگراه پنهان شدهاند و مواد میکشند.»
احتمالاً هنر فیلمساز و هنرمند همین است که شمشادهای کنار بزرگراه را کناری بزند و آنها را نشان دهد. قطعاً مردم عادی کمتر گذارشان به حاشیههای کلانشهرها میافتد و مقامات مسوول هم همینطور. تنها راه دیدن آنچه در این مناطق رخ میدهد فیلم است و تصویر و روایت. روایتها اما شاید نعل به نعل واقعیت نباشند. چون ذات هنر همین است و نمیتوان از هنر انتظار داشت بیهیچ کم و کاستی واقعیت را روایت کند. اما قطعاً آنچه هنرمند روایت میکند میتواند تصویری از واقعیتهای موجود باشد. زمانی سعید روستایی در جواب اینکه میگفتند فیلمش سیاهنمایی کرده گفته بود: «آنقدر این اتفاقات زیاد است که میتوانم تا سال آینده جشنواره فیلم فجر، ابد و دو روز و سه روز و چهار روز و پنج روز را هم بسازم.»
یکی از راههای مدیریت آسیبهای اجتماعی پذیرش آن است. فقر زاییده دههها و سدههای اخیر نیست بلکه همیشه و 365 روز سال وجود دارد و این زندگی جمعی ماست که فقر و فقیر بودن را معنا میکند. پس بهجای برخورد با تصویر فقر باید با خود این پدیده خیلی واقعی روبهرو شد.