گه شکایت از گلی گه شکوه از خاری کنم
آیا داریم به مرحله انباشت نارضایتی اجتماعی میرسیم؟
امکان اینکه در یک جامعه بتوان رضایت کامل همه شهروندان را کسب کرد، وجود ندارد و هر نظامی که قدرت سیاسی را در اختیار دارد، فارغ از اینکه چه شیوهای را برای حکومت برگزیده، بقای خود را در رضایت حداکثری جامعه از زمامداری خود میبیند؛ مگر دیکتاتورهایی که راهی جز توسل به خشونت فزاینده برای تداوم حاکمیت خود ندارند که از دایره صحبت این پرونده خارج هستند.
امکان اینکه در یک جامعه بتوان رضایت کامل همه شهروندان را کسب کرد، وجود ندارد و هر نظامی که قدرت سیاسی را در اختیار دارد، فارغ از اینکه چه شیوهای را برای حکومت برگزیده، بقای خود را در رضایت حداکثری جامعه از زمامداری خود میبیند؛ مگر دیکتاتورهایی که راهی جز توسل به خشونت فزاینده برای تداوم حاکمیت خود ندارند که از دایره صحبت این پرونده خارج هستند. ناتوانی حاکمان در کسب این رضایت عمومی، خواهناخواه به بنیانهای اساسی آن ضربه میزند و در صورت تداوم و گسترش نارضایتی، همچون موریانه که به چوب میزند و آن را از درون خالی میکند. حالا این مساله تا چه اندازه در جامعه ما صادق است؟ نارضایتی در جامعه ما تا چه اندازه گسترده شده است؟ ریشههای این نارضایتی چیست و آیا صرفاً معطوف به مشکلات اقتصادی و معیشتی است؟ آیا نباید برای درمان این درد، که با کمتر تردیدی خواسته همگان است، به درستی به ریشه آن پی برد؟
1- در زمانی که سوءمدیریت طولانی که منجر به بروز بیماریهای مزمن مانند کسری بودجه، بحران آب و محیط زیست و صندوقهای بازنشستگی شده است، تحریمهای سنگین اقتصادی که چندسالی ما را از چرخه توسعه و پیشرفت عقب انداخته است، و اتفاقات بازارهای جهانی مانند نوسان قیمت نفت که درآمدهای دائمی ما را کاهش داده است، مقصر اول همهگونه نارضایتی «اقتصاد» است. چه نارضایتی آرام و پنهان در لایههای زیرین جامعه باشد، چه اعتراضات خیابانی و گاه خشونتآمیز. نظریهپردازانی که عینک سیاستزدگی برچشم دارند، علاقه فراوانی دارند تا این اعتراضات را از الف تا ی به عملکرد گروه مقابل نسبت دهند و بقیه ریشهها و مشکلات را زیر فرش پنهان کنند.
کسانی که در چارچوب کلی حاکمیت اعم از قوای سهگانه و نهادهای عمومی غیردولتی فعال هستند نیز تلاش میکنند علاوه بر ناکارآمدی رقیب داخلی، پای دشمن یا دشمنان خارجی را هم به مساله باز کنند؛ حال چه واقعاً دستشان در کار باشد و چه روحشان هم خبردار نباشد.
اما کمتر توجهی به نگاههای آسیبشناسانه منتقدان متخصص و متعهد میشود، یا لااقل تا اکنون شده است، که زبانشان به گفتن حقایق سخت و تلخ باز میشود که ریشه اصلی نارضایتی اجتماعی را در درون میبینند و ناشی از رفتار و کارکرد اجزای مختلف حاکمیت و «الناس علی دین ملوکهم» میگویند. احتمالاً این نخستین گام برای کاهش نارضایتی اجتماعی و تحکیم نظام باشد که این نقاط ضعف را دید و شناخت.
2- نگاهی سردستی به شایعترین اعتراضات اجتماعی اخیر بیندازیم که مهمترین و بارزترینشان اعتراضات خیابانی دیماه 96 است که از مشهد شروع شد و در یک مدت کوتاه به مرکز و غرب کشور هم سرایت کرد و به سرعت شکلی خشن چه در اعتراض و چه در برخورد با اعتراض به خود گرفت. اعتراض به حجاب اجباری در خیابانهای تهران و اعتراضات مجازی و واقعی به اجازه ندادن به بانوان برای حضور در ورزشگاهها هم نمونههای متاخر اما ریشهدار دیگری است. نحوه اعتراض به حجاب اجباری یا نداشتن حق ورود به ورزشگاهها، اعتراضی خشونتآمیز نیست اما تداوم آن با توجه به برخوردهای قهرآمیز موجود نشان از قوت این جریان لااقل در نسل جوان طبقه متوسط شهرنشین دارد، که البته تعدادشان کم نیست. اعتراضات خیابانی نیز اگرچه توسط بسیاری از صاحبان تریبون به ضعف دولت در بهبود وضعیت اقتصاد و مشکلات معیشتی ارتباط داده شد اما اینطور که برمیآید نهفقط مخاطب دولت است نه ریشه اعتراضات صرفاً اقتصادی است. در این زمینه مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) یک نظرسنجی به سفارش مرکز بررسی استراتژیک جمهوری انجام داد که 4500 مشارکتکننده از جوامع شهری و روستایی در سنین بالای 18 سال به آن پاسخهایی دادند که مورد توجه است. از جمله اینکه در کنار 40درصدی که قوه مجریه را مخاطب اصلی شعارها دانستهاند، 7 /34 درصد هم معتقد بودند که کل نظام و حاکمیت مخاطب این شعارهاست. این یعنی فقط سیاستهای اقتصادی تحت نظارت دولت مساله معترضان یا به عبارت بهتر مردم نیست. همچنین ۶۹ درصد از مشارکتکنندگان در نظرسنجی بهبود وضعیت اقتصادی و فضای کسبوکار، ۳۰ درصد اعتراض به فساد مالی و 6 /20 درصد اعتراض به بیعدالتی را خواسته اصلی شرکتکنندگان در تجمعات اعلام کردند. اما نکته مهمتر اینکه 75 درصد از مشارکتکنندگان در این نظرسنجی، که نتایج آن به دولت ارائه شده است، عنوان کردند که از شرایط کشور ناراضی هستند.
3- اعتماد عمومی در جامعه ایرانی طی این سالها با عوامل مختلفی اعم از روزمره شدن اتهامات سیاسی و سوءاستفاده از مقام، فساد سیستماتیک و اختلاسهای ریز و درشت، محدودیتهای فرهنگی از جمله مجوز ندادن به برگزاری کنسرتهای مجوزدار، اجازه ندادن به نوازندگی بانوان در کنسرتها، جلوگیری از پخش فیلمهایی که با طی کردن مراحل قانونی ساخته شده است، انتشار اخباری از پست گرفتنها و بر منصب نشستنها توسط خودیها، آقازادهها و خویشاوندان و ژنهای خوب و... به تدریج دچار خسارت شده است. آن هم خسارتی بسیار بزرگ.
4- در بطن جامعه همچنین علامت سوالهای بزرگی در ذهن مردم در مورد رفتارهای سایر قوا نیز وجود دارد. اینکه مثلاً چگونه است که صاحبنظران و کارشناسان بابت برخی اظهارنظرها تحت فشار قرار میگیرند اما با کسانی که وعدههای دروغ دادهاند، اتهامات واهی وارد کردهاند و حرفهای ناصواب زدهاند برخورد واضحی نمیشود. یا در مورد افرادی که آشکارا دخالتشان در پروندههای متعدد وجود دارد، تنها عبارات «باز بودن پرونده» یا «در حال رسیدگی بودن» اعلام میشود. شاید لازم به توضیح باشد که بیان این گفتهها نه از روی مخالفت با رویکرد مسوولان که از سر بازتاب مسائلی است که در بطن جامعه و در بین مردم یا لااقل بخشی از مردم -مگر تفاوتی هم میکند- میگذرد.
5- برای جمع کردن این نوشته چندپاره باید اینگونه صریح و راست و مستقیم و به سبک رسول خادم بگویم که اگر قرار است ببازیم همه با هم ببازیم. و اگر اینطور نشود، بازندهها شرایط باخت بقیه را هم به تدریج فراهم میکنند؛ احتمالاً با جبر و قهر. نمیشود دائم دایره خودیها را تنگتر و غیرخودیها را بیشتر کرد. در یک جامعه جوان و در حال تحول که با مشکلات اقتصادی زیادی دست و پنجه نرم میکند، رواداری و مدارا با منتقد و مخالف و معترض بسیار بیشتر اهمیت پیدا میکند. شنیدن راهکارها و پیشنهادهای متخصصان غیرخودی انگاشته بیش از پیش مهم میشود که شاید آنها مسیری بهتر و بهینهتر و به نتیجه نزدیکتر از آنچه تاکنون پیمودهایم، نشان دهند. اعتماد عمومی طی چند دهه گذشته، با تاکید بر تشدید در دو دهه گذشته، به تدریج ترک برداشته است. اعتماد عمومی نیاز به اصلاح دارد پیش از آنکه از بین برود. در این شرایط ابرچالشهای اقتصادی چون بیکاری، صندوقهای بازنشستگی، آب و محیط زیست و... بیش از هر زمان دیگری توان و ظرفیت بحرانسازی اجتماعی پیدا کردهاند. زمان تغییر و تحولات اساسی فرا رسیده است، زمانه خروج مسوولان از رودربایستی با خود و مردم، زمانه کنار گذاشتن «غفلت خودآگاه» یا «نادیده انگاشتن عامدانه واقعیات».
حتماً میگویید این چه صیغهای است؟ اشارهای بکنم و تمام: گفته شد که در ماجرای دیدار رئیسجمهور محترم و رئیس فیفا، روحانی به اینفانتینو توصیهای کرده است به این مضمون که «فیفا مراقبت کند تا مسائل غیرورزشی در ورزش تاثیرگذار نباشد». عرض دیگری نیست.