پاشویه تب تحصیلات عالی
چرا تحصیلات دانشگاهی موفقیت فارغالتحصیلان را تضمین نمیکند؟
فرقی نمیکند که پیش از کنکور چه مشقتها کشیده و چه مصائبی را تحمل کرده است تا با بهترین رتبه وارد دانشگاه شود. فرقی نمیکند چند سال از عمر گرانمایهاش را روی صندلیهای معتبرترین دانشگاه کشور صرف کرده است.
فرقی نمیکند که پیش از کنکور چه مشقتها کشیده و چه مصائبی را تحمل کرده است تا با بهترین رتبه وارد دانشگاه شود. فرقی نمیکند چند سال از عمر گرانمایهاش را روی صندلیهای معتبرترین دانشگاه کشور صرف کرده است. از آن همه تلاش و امید و آرزو حالا تنها یک برگه حاصل شده که هیچ چیز را تضمین نمیکند؛ نه از توانمندیها و مهارتهای او سخن میگوید و نه قادر است قفلهای بسته در بازار کار را به رویش بگشاید. حالا یکی از هزاران فارغالتحصیلی است که درس خوانده است تا بیکار بماند و باید برای یافتن شغلی نهچندان متناسب با آنچه آموخته، به این در و آن در بزند. قرار بود تحصیلات عالی، توانمندیهای فردی او را توسعه دهد، دانایی و خرد و مهارتهایش را افزون کند و راه را برای پیشرفت اقتصادی و بهبود جایگاه اجتماعیاش هموار سازد اما چنین نشد؛ دانشگاه تنها سالهایی از عمرش را که میتوانست با اشتغال و کسب تجربه گامهای سریعتری در راه موفقیت بردارد، بر باد داد و حالا او هم به جمع فارغالتحصیلان بیکار دانشگاهها پیوسته و چشم به تصمیم سیاستگذاران و تصمیمسازانی دارد که خود در رفع معضل بیکاری کمابیش درماندهاند.
این سناریویی است که این روزها زندگی بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی کشور بر مبنای سکانس به سکانس آن پیش میرود. سه دهه تب تند مدرکگرایی، حالا میرود که فروکش کند چراکه حجم عظیم فارغالتحصیلان بیکار پشت درهای بازار کار ماندهاند. خانوادههایی که در گرماگرم این تب فرزندان خود را به تحصیل بیشتر تشویق کردند و منتظر بازگشت سرمایهای بودند که از مال و جان خود صرف آنان کردهاند، حالا به خوبی میبینند که از دانشگاه آبی گرم نمیشود.
آمارها هم ناامیدکننده است. آخرین آمار از وضعیت بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهها که به سال 94 بازمیگردد، نشان میدهد از کل جمعیت فارغالتحصیل و در حال تحصیل در این سال (8 /11 میلیون نفر) نزدیک به 1 /1 میلیون نفر بیکار هستند. ضمن آنکه نزدیک به 34 درصد از فارغالتحصیلان دانشگاهی جزو جمعیت غیرفعال جامعه هستند، به عبارتی مدرک گرفتهاند که خانهنشین شوند!
معاون آموزشی وزارت علوم ضمن اظهار تأسف از این آمار میگوید: متاسفانه نشان میدهد وضعیت اشتغال ما متناسب با فارغالتحصیلان نیست. به طور طبیعی دانشآموختگان دکترا شغل خود را در دانشگاه میبینند در حالی که در بهترین حالت میان پنج تا شش هزار نفر از 20 هزار نفر شرکتکننده دارای مدرک دکترا، جذب دانشگاه میشوند و این موضوع به این معناست که سالانه 15 هزار فارغالتحصیل دکترا را تحویل جامعه میدهیم در شرایطی که جای مناسبی برای اشتغال آنها نداریم.
رشتههای مهندسی کامپیوتر، صنعت و فناوری، معماری و ساختمان، محیط زیست، کشاورزی، جنگلداری و شیلات بیشترین فارغالتحصیلان بیکار را به جامعه تحویل دادهاند. بازار کار دیگر رشتهها هم کمابیش دچار بحران است. این همه در حالی است که مشاغل ساده نهتنها بازار پرچالشی ندارد که حتی به گفته کارشناسان دارای رونق نیز هست.
تحلیلها اما اوضاع نابسامان آموزش عالی را از منظرهای گوناگون آسیبشناسی میکنند. برخی معتقدند پذیرش دانشجو در کشور متناسب با نیازهای بازار کار نیست، آموزشها کاربردی نیستند و اغلب به جای مهارتآموزی به محفوظاتی منجر میشوند که در بازار کار پررقابت این روزها به یاری فارغالتحصیلان نمیآید. استانداردهای آموزشی پایین است و مدیریت و برنامهریزی در مقطع آموزش عالی صحیح و اندیشمندانه نیست. دانشجویان برای آموختن انگیزه ندارند و اساتید و مدرسان برای تدریس. و این همه دستبهدست هم اکوسیستمی را شکل دادهاند که خروجیاش جمعی از فارغالتحصیلان کمسواد و فاقد مهارت است که بازاری برای ارائه دستاوردهای دانشگاهیشان پیدا نمیکنند.
آنچه گزارش توسعه جهانی 2018 بر آن صحه گذاشت، به تمام و کمال در بحران آموزش عالی کشور مشاهده میشود؛ تحصیل معادل آموزش نیست و فارغالتحصیلان بیشتر در یک جامعه، تضمینی برای توسعه آن جامعه به شمار نمیروند. گرچه هنوز هم تحصیلات مطمئنترین راه برای رسیدن به توسعه انسانی و موفقیت یک جامعه محسوب میشود و پربازدهترین سرمایهگذاری در کشورهاست اما کیفیت این تحصیل و خروجی آن به ویژه در مقاطع دانشگاهی بیش از پیش اهمیت پیدا کرده است.
کاهش اشتیاق جهانی برای تحصیلات عالی
برخلاف ایران که هنوز اشتیاق به تحصیلات دانشگاهی، به بحران کار و کارآفرینی در آن دامن میزند، در بسیاری از کشورها تمایل جوانان برای ورود به دانشگاهها رو به کاهش گذاشته است. کشورهایی نظیر ایالات متحده آمریکا، انگلستان، هند، چین و کشورهای حوزه نوردیک همگی در سالهای اخیر با کاهش تعداد دانشجویان در مقاطع مختلف دانشگاهی روبهرو شدهاند. در آمریکا سالهای متمادی کمپهای دانشگاهی شاهد دانشجویانی بودند که روزبهروز بر تعدادشان افزوده میشد. در سال 2010 تعداد دانشجویان این کشور به بالاترین میزان خود یعنی 21 میلیون نفر رسید. ولی از آن زمان تاکنون هر سال با کاهش روبهرو بوده است. در پایان سال 2014 میلادی (که جدیدترین آمار دولتی در دست است) تعداد ورودی دانشگاهها در این کشور بیش از 800 هزار نفر کاهش پیدا کرد. در سال 2015 میلادی باراک اوباما در یکی از سخنرانیهای خود گفت: «مدرک دانشگاهی مطمئنترین بلیت برای ورود به طبقه متوسط است.» و حالا دو سال پس از سخنان او 800 هزار جوان، کمتر از گذشته، از این طریق قصد ورود به طبقه متوسط را دارند!
برخی معتقدند جایی برای نگرانی نیست؛ تعداد دانشجویان کم شده چون اقتصاد رو به بهبود است یعنی افراد بیشتری وارد بازار کار شدهاند. تجربه تاریخی در آمریکا نشان میدهد هرگاه شرایط اقتصادی بهبود پیدا کرده، جوانان آمریکایی به کار روی آوردهاند و تحصیل در دانشگاهها با افت مواجه شده است. این در حالی است که فارغالتحصیلان کالج (با مدرک لیسانس) تقریباً دو برابر کسانی که با دیپلم وارد بازار کار میشوند، حقوق میگیرند. پس باید دنبال علتهای دیگری بود. مطالعات نشان میدهد در آمریکا دو نوع دانشگاه بیش از سایرین با افت ورودی مواجه شدهاند؛ یکی کالجهای محلی (community college) و دیگری دانشگاههای انتفاعی (for-profit university). آمارها نشان میدهد این دو دانشگاه به شدت از دانشجویان طبقه متوسط و خانوارهای اقلیت خالی شدهاند در حالی که دانشگاههای محلی بهترین مکان برای تحصیل افراد فقیر هستند چراکه به محل زندگی آنان نزدیکاند و هزینه تحصیل در آنها پایینتر است. تحلیلگران میگویند کاهش تمایل به تحصیل در این کالجها به این خاطر است که جوانان فقیر جامعه ترجیح میدهند با ورود سریعتر به بازار کار، زندگی خود را به سطح طبقه متوسط برسانند. دلیل کاهش ورودی دانشگاههای انتفاعی البته متفاوت است. سالهاست این دانشگاهها در آمریکا به دلیل اعطای «مدارک تحصیلی بیارزش» و مقروض کردن دانشجویان به خاطر هزینههای بالای تحصیل به شدت مورد انتقاد هستند.
هر گاه صحبت از آموزش باکیفیت میشود، کشورهای نوردیک صدرنشین فهرست بهترین نظامهای آموزشی جهان هستند. سطح بالای سرمایهگذاری در آموزش و رسوم و قوانین حامی برابری در این کشورها، سیستم آرمانی برای آموزش خلق کرده که در آن دانشآموزان به جای تاکید بر محفوظات کتابهای آموزشی، با مهارتها و دانش منحصربهفردی فارغالتحصیل میشوند. اما در سالهای اخیر دانمارک، فنلاند، ایسلند، نروژ و سوئد نیز با کاهش آمار فارغالتحصیلان دانشگاهی مواجه شدهاند. برخی میگویند کاهش بودجه عمومی دانشگاهها در این سالها استاندارد تحصیلات تکمیلی و پژوهشهای آکادمیک را پایین آورده است. برخی نیز معتقدند مهمترین دلیل کاهش اقبال جوانان به تحصیلات عالی به ویژه در مقطع دکترا آن است که مدارک دانشگاهی نتوانسته درهای جدیدی را برای کسب شغل رویایی و مطلوب به رویشان بگشاید. آنها معتقدند در همین سیستم آموزشی که برای بسیاری از کشورها در حد آرزو باقی مانده، فارغالتحصیلان دانشگاهها برای تفکر خلاق و نوآورانه تربیت نمیشوند.
هندوستان هم از این منظر با مشکلات متعددی دست به گریبان است. کارشناسان میگویند آموزش عالی در این کشور به وضعیت بحرانی رسیده است. کیفیت و استانداردهای آموزشی بسیار پایین است و تعداد کثیری از فارغالتحصیلان دانشگاهها بیکار ماندهاند. مهمترین دلیل بروز این بحران ورودی عظیم دانشگاهها و بهرهگیری از اساتیدی عنوان شده است که ساعات زیادی مشغول تدریس هستند و فرصتی برای مطالعه، بازآموزی و تحقیق ندارند.
موفقیت بدون تحصیلات دانشگاهی؟
چندان عجیب نیست که اکثر افراد تصور میکنند تحصیلات دانشگاهی معادل یافتن شغل مناسب و داشتن درآمد بیشتر است. اغلب آنان دانشگاه را گذرگاهی به سوی موفقیت و ثروت میدانند اما کارآفرینانی مانند استیو جابز سالهاست این انگاره را دستخوش تغییر کردهاند. کسی نمیتواند نقش کلیدی تحصیل در موفقیت را منکر شود اما به نظر میرسد در دنیای کنونی با تعداد بیشماری از دانشگاههای فاقد شایستگی و حجم عظیمی از فارغالتحصیلان ناکارآمد، برای رسیدن به موفقیت باید دنبال راههای دیگری باشیم. در پایان سال 2011 میلادی ثروت خالص «استیو جابز» 11 میلیارد دلار برآورد شده؛ شاید اگر جابز از کالج اخراج نمیشد، هرگز به چنین ثروت رویایی دست پیدا نمیکرد و نامش در میان بزرگترین کارآفرینان تاریخ ثبت نمیشد!
افراد فقیر بسیاری مانند استیو جابز به موفقیتهای چشمگیری رسیدهاند چون سخت کوشیدهاند. در گذشته فقرا پولی برای ورود به دانشگاه نداشتند و حتی از تحصیل در مقاطع ابتدایی مدارس هم باز میماندند. اما برخی از آنها امروز از غولهای کارآفرین دنیا ثروتمندترند. جز سختکوشی، توانایی کار و مهارتهای اجتماعی نیز میتواند به موفقیت منجر شود. شرکتها گرچه به تحصیلات اهمیت میدهند اما در نهایت مایل هستند فردی را استخدام کنند که از پس وظایفش برآید تا فارغالتحصیلی که هیچ کار بلد نیست اما دکترا دارد! علاوه بر توانمندی در کار، مهارتهای اجتماعی و ارتباطی نیز اهمیت ویژهای دارند به ویژه در محیط کسبوکار. بدون داشتن این مهارتها هیچ کس نمیتواند در تعامل با مشتریان یا کارفرمایان خود موفق باشد. این مهارتها به فرد کمک میکند تا روابط اجتماعی پایداری با اطراف خود برقرار کند و کارهایش را به نتیجه برساند و این مهارتی است که یک مدرک دانشگاهی به دانشجویان نمیدهد!
نکته دیگری که فارغالتحصیلان دانشگاهی از خاطر میبرند، اهمیت تجربه است. در جهان واقعی که شباهت کمی به پشت میز و صندلیهای دانشگاهها دارد، موفقیت، نیازمند تجربه است. در این دنیا اکثر افراد موفق در سنین میانسالی یا کهنسالی هستند. آنها راهی بس طولانی طی کردهاند تا بتوانند از پس مشکلات برآیند و ثروت و شهرتی برای خود کسب کنند و در این راه طولانی مدرک دانشگاهی به دادشان نرسیده بلکه کسب تجربه سبب موفقیتشان شده است. جان میجر را یکی از سیاستمداران مطرح جهان میدانند که نه به خاطر تحصیلات دانشگاهی که به دلیل دانش و تجربه بسیار در مسائل بینالمللی توانست پست نخستوزیری انگلستان را از آن خود کند.
علاوه بر این همه، تحصیلات دانشگاهی تنها در زمینه مسائل آکادمیک به دانشجویان آموزش میدهد در حالی که حوزههای غیرآکادمیک هم میتوانند سبب موفقیت افراد شوند. بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران موفق از دانشگاهها فارغالتحصیل نشدهاند اما در عرصه فعالیت خود درخشیدهاند. این عرصههای غیرآکادمیک به جای تحصیل و مدرک به انگیزه، استعداد، تلاش، ذوق و خلاقیت نیاز دارند و این همه چیزهایی است که همراه با مدرک تحصیلی به کسی اعطا نمیشود.
دگرگونی یک معادله
تردیدی نیست که تحصیلات عالی نیاز اجتماعی بسیاری از جوانان است. آنها تصور میکنند با ورود به دانشگاه در مسابقه برای رسیدن به خوشبختی از دیگران پیشی میگیرند اما، مشکل از آنجا آغاز میشود که معادله مدرک = موفقیت، برای بسیاری از افراد جواب نمیدهد. ارزش داشتن مدرک، به جز در رشتههای خاص مانند پزشکی، حقوق یا برخی رشتههای مهندسی رو به کاهش است. در بسیاری از مشاغل و رشتهها افراد میتوانند دورههای کوتاه آموزش کاربردی را جایگزین سالها پشتمیزنشینی در دانشگاهها کنند، سریعتر به بازار کار راه یابند و با مهارت و توانمندی بیشتری کار خود را آغاز کنند. در بسیاری از مشاغل ساده اما پردرآمد، دیگر نشان دادن یک برگه از دانشگاه به کار نمیآید، افراد باید بتوانند مهارتهای لازم برای آن شغل را به کارفرمایان خود نشان دهند.
اما چرا این معادله تغییر کرده است. برخی از دلایل آن را میتوان در ناکارآمدی آموزشهای آکادمیک پیدا کرد:
دانشگاه به شما نمیآموزد که چگونه بیندیشید. هزاران دانشجو کتابهای یکسانی میخوانند و اطلاعات یکسانی را از مدرسانی میآموزند که اغلب در صنایع یا حرفههای مرتبط کار نکردهاند. این سناریویی است که البته در اکثر دانشگاهها مشاهده میشود: کلاسی پر از دانشجو که باید در پایانترم هر آنچه استاد تدریس کرده را به وی بازپس دهند و نمره قبولی بگیرند! گرچه برخی دانشگاهها و برخی مدرسان از این قاعده مستثنی هستند اما تقریباً همه ما در نظام آموزشی گرفتار شدهایم که مروج و حامی تفکر انتقادی و خلاقیت و نوآوری نیست. شاید به همین دلیل است که کارشناسان میگویند به جای آموزش مخزنی در دانشگاهها بهتر است جوانان در محیط کسبوکار شروع به آموختن کنند چراکه قرار گرفتن در معرض ایدههای جدید و شیوههای مختلف تفکر، مهارت اندیشیدن و حل مساله را در آنان تقویت میکند.
هزینههای تحصیل بر مزایا و منافع آن پیشی گرفته است. تنها چیزی که دانشآموزان در آستانه کنکور از خود میپرسند این است که کدام دانشگاه و کدام رشته آنها را سریعتر به موفقیت میرساند؟ اما هزینههای تحصیل را فراموش میکنند. در سراسر دنیا حتی دانشگاههای رایگان هم واقعاً رایگان نیستند. آنها از منابع دولتی یا از مالیات شهروندان تامین بودجه میشوند. اما این بودجهها، یا هزینهها تا چه اندازه فایده دارند و به بازدهی میانجامند؟ فقط هزینههای مالی مطرح نیست. دانشجویانی که در جایی غیر از شهر و محل زندگی خود تحصیل میکنند «هزینه فرصت» بالایی در ازای تحصیل میپردازند. به جز پرداخت هزینههای اقامت و شهریههای دانشگاهی، فرصت آنها نیز هزینه میشود. در نقطه مقابل میتوان به فرصتهای دیگری اندیشید که میتواند درآمدزا هم باشد و برخلاف دانشگاه به آنان اجازه دهد علاقهمندی و استعدادهای واقعی خود را کشف کنند.
کسب اطلاعات و آموختن ارزانتر از دانشگاه رفتن است. مت دیمون در فیلم «ویل هانتینگ نابغه» دیالوگ قابل تعمقی دارد: «تو 150 هزار دلار رو صرف آموختن چیزی کردی که میتونستی با 50 دلار حق عضویت در یک کتابخانه عمومی یاد بگیری»! بسیاری از تخصصهایی که تا پیش از این به سالها تحصیل در دانشگاه وابسته بود این روزها با گذراندن دورههای فشرده و کوتاهمدت یا حتی آموزش رایگان آنلاین، قابل اکتساب است.
دانشگاه موفقیت فارغالتحصیلان را تضمین نمیکند. مشکل اصلی اینجاست که اغلب جوانان با این ذهنیت وارد دانشگاه میشوند که پس از فارغالتحصیلی شغل رویایی خود را به دست بیاورند و بلافاصله میلیونر شوند! این ذهنیت نیاز به اصلاح دارد. آنها باید بدانند ورود به دانشگاه متضمن صد درصد هیچ موفقیتی نیست. یافتن شغل و پیشرفت و توسعه فردی به عوامل دیگری مانند سختکوشی، استعداد و خلاقیت، و مهارتهایی مانند مدیریت، توانایی تفکر و تصمیمگیری صحیح و کسب تجربه نیاز دارد. تحصیلات عالی دیگر برگ برنده نیست، تنها بلیتی است که میتواند شما را به مقصد برساند اگر، و تنها اگر، بتوانید به واگن پر از مسافری که برای سوار کردنتان لحظهای درنگ نمیکند سوار شوید!
دانشگاه برای کسی هدف تعیین نمیکند. شاید مهمترین توصیهای که باید به دانشجویان بشود این است که «خودت راهت را پیدا کن»! نوجوانان تصور میکنند ورود به یک دانشگاه معتبر و تحصیل در یک رشته مناسب تنها راه گذار به موفقیت است اما از خاطر میبرند پیش از ورود به دانشگاه باید برای آینده خود هدف و برنامهای داشته باشند. مشکل دیگر آنجاست که دانشگاهها هم در شناخت استعدادها و توانمندیهای دانشجویان و هدایت آنها ناتواناند.
دانشگاه هرچه هست متضمن آینده درخشان جوانان نیست و بیتردید این تب مدرکگرایی باید در جایی پاشویه شود. شاید همانگونه که دکتر تقی آزادارمکی به تجارت فردا گفته است راهحل این است که همه مدرک بگیرند و این مدرک به کارشان نیاید تا تب دکترا گرفتن فروکش کند. اما شاید راهحل دیگر این باشد که نوجوانان را در مدارس به قرار گرفتن در محیطهای پرچالش تشویق کنیم تا علاقه واقعی و استعدادهای خود را پیش از ورود به دانشگاه بشناسند. آنها بهتر است پیش از ورود به دانشگاه کار کنند، با موسسات و شرکتهای مختلف داوطلبانه همکاری کنند، سفر بروند و در سفر پارهوقت مشغول به کاری باشند، در اردوها و کارگاههای آموزشی مهارتهایشان توسعه یابد تا دریابند برای موفقیت، همه راهها به دانشگاه ختم نمیشود. خودآموزی برای آنان از هر آموزشی ارزشمندتر است.