بازی بیسود
مسوولیت اجتماعی شرکتی برای اقتصاد چه منفعتی دارد؟
یکی از روشهای غریب برای افزایش منفعت شرکتها در دنیای مدرن ایده «مسوولیت اجتماعی شرکتی» است. غریب از این بابت که معنای مسوولیت اجتماعی شرکتی انجام مجموعه کارهایی است که در عمل منفعت هیچ شرکتی را افزایش نمیدهد.
یکی از روشهای غریب برای افزایش منفعت شرکتها در دنیای مدرن ایده «مسوولیت اجتماعی شرکتی» است. غریب از این بابت که معنای مسوولیت اجتماعی شرکتی انجام مجموعه کارهایی است که در عمل منفعت هیچ شرکتی را افزایش نمیدهد. مطالعات اخیر نشان میدهد مسوولیت اجتماعی شرکتی، همانطور که منطق هم حکم میکند، کار نمیکند. همین موضوع را میتوانیم از منظر دیگری هم بررسی کنیم. یکی از منفورترین وجوه لیبرالیسم که دنیای امروز ما را چنین ثروتمند کرده اصرار بر سرمایهداری مبتنی بر سهامدار است. شاید بهترین مثالش میلتون فریدمن باشد که اصرار داشت تنها کار یک شرکت بیشینه کردن سود، در چارچوب قانون و به نفع سهامدارانش است. علت اصرار فریدمن این نبود که فقط سهامداران اهمیت دارند. او بهخوبی میدانست که منفعت اصلی ارزش افزودهای است که در این پروسه ایجاد میشود.
برای لحظهای هم که شده فراموش کنید که چه کسی مالک چه بخشی از یک شرکت است. ارزش منابع ورودی شرکت با ارزش این منابع برای دیگر مصارف تعیین میشود. قیمتی که شرکت برای محصولاتش تعیین میکند ارزشی است که مردم حاضر هستند برای خروجی آن شرکت پرداخت کنند. منفعت، اختلاف این دو است و ارزشی که در واقع آن شرکت بر منابع ورودی افزوده است.
ما در حقیقت ارزش افزوده را مصرف میکنیم. هرچه مقدار این ارزش بیشتر باشد مجموعاً ما ثروتمندتر خواهیم بود. از اینرو ما نه برای پولدار کردن عده معدودی سهامدار که برای خلق ثروت برای همه جامعه است که طرفدار بیشینه کردن سود هستیم. در اینجا صحبت چپ و راست نیست؛ ما حتی میتوانیم مارکسیست باشیم. اگر بخواهیم منفعت به عوض سهامدار بهدست کارگر برسد هم باز مطلوب ما بیشینه کردن سود، این بار برای کارگر، است.
مسوولیت اجتماعی شرکتی یعنی چه؟
مسوولیت اجتماعی شرکتی حرف دیگری دارد: یک موسسه، سازمان یا شرکت باید مفاهیم نرمتری را در دستور کار قرار دهد. اسپانسر خیریهها شود، در جهت برابری بکوشد، زورخانهها را احیا کند، به وزنهبرداران و فوتبالیستها از جیب ما سکه طلا ببخشد. خیالتان را راحت کنم، ایده مسوولیت اجتماعی شرکتی این میشود که شرکتها باید برای تحقق لیست آرزوهای چپهای نرم و معتدل تلاش کنند. بهعنوان نمونه شرکت یونیلیور تصور میکند که در صورت حرکت به سمت پایداری محیط زیست کسبوکارش، از جمله تولید صابون و سوپ آماده، بهتر خواهد شد. حالا اینکه پایداری محیط زیست یعنی چه را جنبشهای زیستمحیطی تعیین میکنند.
برخی بر این باورند که مسوولیت اجتماعی شرکتی باید مورد توجه قرار گیرد چون جامعه را بهتر و زیباتر میکند که خب حرف درستی است، حتی اگر مخالف ایده مسوولیت اجتماعی شرکتی باشیم و اشاره کنیم که بیشینه نکردن ارزش افزوده باعث فقیر شدن جامعه میشود. مشکل وقتی است که عدهای واقعاً تصور میکنند تمرکز روی این قبیل سیاستها بر منفعت شرکت و سازمان میافزاید. در عمل نهایتش این است که سازمان را هالهای از مسوولیتپذیری و تلاش برای بهبود وضع جامعه فراگرفته و احتمالاً باعث شود مردم بیشتر محصولاتش را بخرند.
مطالعات اخیری که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد همین تصور را بررسی کرده است و نهایتاً در این مطالعات این نتیجه حاصل شده که شرکتهایی که بر طبل مسوولیت اجتماعی میکوبند درآمد کمتری دارند. از اینرو خاطر آسوده بدارید که ادای انجام کارهای خوب را درآوردن منفعت شرکت را افزایش نمیدهد یا به عبارت دیگر نمیتوان ولخرجی سازمانی برای انجام کارهای قشنگ را به بهانه افزایش سود بالقوه برای سهامداران توجیه کرد.
از اینرو اگر شرکتها میخواهند سود بیشتری بدهند باید سیاستهایی را که موجب افزایش درآمد میشود در دستور کار قرار دهند. این به آن معنی نیست که مسوولیت شرکتی یکسره غلط است. برخی توجیهها هنوز قابل دفاع هستند. منتها صحبت این است که این توجیهها امتحان پس ندادهاند و برخلاف ادعای طرفداران این قبیل سیاستها معلوم نیست چه اثراتی روی شرکت دارند. دست کم باید آثار آنها را مورد بررسی قرار داد و معمولاً پس از بررسی، نظیر مثالی که رفت، معلوم میشود کل قضیه جز خیالبافی نبوده است. بهعنوان نمونه معلوم شد که توئیتر کاربران سیاهپوست زیادی دارد. از این نتیجه گرفتند که مسوولیت اجتماعی شرکت حکم میکند که کارکنان توئیتر هم تنوع نژادی بیشتری داشته باشند. بگذریم که نتیجهگیری مورد اشاره چه حقیقت مهمی را نادیده گرفته بود؛ یک شرکت با کارکنان عموماً سفیدپوست توانسته بود انبوهی کاربر رنگینپوست جلب کند. یا شاید اصلاً نژاد در همهچیز و همهجا لازم نیست مورد تمرکز قرار گیرد و در این معادله نژاد نقش آنچنانی بازی نمیکرد. یا مثال دیگر این است که کارفرمایان باید حقوق هرچه بیشتری بدهند چون باعث افزایش وفاداری کارمندانشان میشود. این وقتی درست است که شما به نسبت دیگر کارفرمایان مشابه حقوق بیشتری بدهید اما بهطور کلی هرچه درآمد عمومی حوزهای بیشتر باشد وفاداری در آن حوزه بیشتر نمیشود، چنان که هنری فورد با حقوق پنج دلار در روز آن را ثابت کرد.
حقوق بالاتر کارکنان موثرتر از مسوولیت اجتماعی
موضوعی که شخصاً آن را تجربه کردهام این ایده است که مردمان کشورهای فقیر باید حقوق خیلی بالاتری کسب کنند چراکه مصرفکنندگان در کشورهای توسعهیافته دوست دارند به آنها کمک کنند یا دوست ندارند فردی با درآمد کم برایشان محصول تولید کند. بهعنوان نمونه در بنگلادش درآمد مشاغل کارخانههای پارچهبافی از کمتر از ماهی 100 دلار شروع میشود. البته که درآمد ناچیزی است ولی عنایت داشته باشید که ماهی 100 دلار چهار برابر حداقل دستمزد در بنگلادش است. ادعا میشود که درآمد کارگران این کارخانهها باید سه برابر شود و درنتیجهاش تولیدکنندگان اتفاقاً سود خواهند برد. این همان موضوعی است که امروز به گواه مطالعات دقیق میدانیم حقیقت ندارد.
البته این افزایش حقوق، برخلاف ادا و اطوارهای مسوولیت اجتماعی شرکتهای وطنی، حتماً بر زندگی عدهای تاثیر مثبت خواهد گذاشت. برندهای کوچکی هستند که دقیقاً با همین مدل کسبوکار ارتزاق میکنند. منتها آنها شرکتهای کوچکی هستند و نقش بزرگی در بازار بازی نمیکنند. برندهای بزرگ هیچوقت پارچه سهبرابر قیمت نخواهند خرید، چون میدانند که مشتریانشان بیش از هر چیز به قیمت تمامشده کالا فکر میکنند.
خلاصه آنکه ممکن است مردم در حد مصاحبه تلویزیونی و رادیویی همه پیگیر مسوولیت اجتماعی باشند اما در عمل وقتی موقع خرید جنس در بازار میرسد هرکسی اولویتهای خودش را دارد و اینکه چقدر یک شرکت اداهای خوب درمیآورد تاثیر مهمی روی انتخابشان ندارد. بهخصوص در کشور ما که باید اولویتمان خلق ارزش و ثروت باشد و وضع اقتصادی نیازمند همت جدی است، کپی کردن ادا و اطوارهای شرکتهای شکمسیر غربی، که به گواه خودشان، کاشف به عمل آمده بینتیجه هم هست حاتمبخشی بیفایده از حق سهامدار و اسراف در بیتالمال است. اگر استارباکس فلان میکند بهخاطر این است که اندازهاش از نیمی از شرکتهای بورسی ما روی هم بزرگتر است و وضعیتاش مجال ریخت و پاش عبث را هم فراهم میآورد. داستان ما چیز دیگری است.
خاطرم هست شرکتی که با آن همکاری داشتم، اسپانسر یک دوره مسابقه پرش با اسب شده بود. نیت این بود که در کنار انجام یک کار باکلاس به ورزش اسبدوانی کمکی کرده باشد. بگذریم که معلوم شد صاحبان تیمها جملگی از شرکت ما ثروتمندتر بودند و نیازی به کمک نداشتند اما همان سال موقع توزیع سود در مجمع عمومی سهامدار بدبخت دودستی برسرش میزد.
بهخصوص این روزها که نظام بانکی باید بیش از پیش برای جبران کوتاهیهای گذشته تلاش کند، احدی بین ما 80 میلیون نفر خواهان برگزاری جشنواره فیلم و گالری تابلوهای نفیس و کمپینهای اجتماعی بیسروته و اهدای جوایز آنچنانی به ورزشکاران از جیب سهامدار نیست. بزرگواران باید یاد بگیرند بر بیشینه کردن سود بنگاههایی که به امانت نزدشان سپرده شده تمرکز کنند و امور هنری و فرهنگی و ورزشی را برای چندسالی هم که شده، بر عهده فعالان و متخصصان همان بخشها بگذارند.