بازآرایی نظام آموزشی و بازتعریف انتظارات
نامتوازن بودن نیروی انسانی در بازار کار ناشی از چیست؟
اخیراً رئیس مجلس شورای اسلامی عنوان کرده است به طور طبیعی در برابر یک مهندس باید حدود 50 تکنسین وجود داشته باشد اما در ایران در قبال 30 تا 40 مهندس، یک تکنسین وجود دارد. مساله اصلی این است که این ترکیب نامتوازن نیروی انسانی در بازار کار ناشی از چیست؟
اخیراً رئیس مجلس شورای اسلامی عنوان کرده است به طور طبیعی در برابر یک مهندس باید حدود 50 تکنسین وجود داشته باشد اما در ایران در قبال 30 تا 40 مهندس، یک تکنسین وجود دارد. مساله اصلی این است که این ترکیب نامتوازن نیروی انسانی در بازار کار ناشی از چیست؟
نظام آموزش عالی کشور ما از چند جهت با ناموزونی مواجه است؛ اول از حیث رستهها که در سهم رستههای هشتگانه علوم پایه، فنی و مهندسی، کشاورزی، علوم انسانی، پزشکی، علوم اجتماعی و هنر از دانشجو، تناسبی وجود ندارد و بدون توجه به توسعه ملی و اینکه هر کدام از این رستهها چه سهمی از آموزش عالی داشته باشد، برنامهریزی نشده است. در حال حاضر 46 درصد دانشجویان در رشتههای علوم انسانی و 31 درصد در رشتههای فنیومهندسی تحصیل میکنند یعنی این دو گروه روی هم رفته نزدیک به 80 درصد دانشجویان را پذیرفتهاند. این در حالی است که ما یک کشور با سازوکار مسلط برنامهریزی هستیم. این وضعیت حتی منطبق با علایق افراد هم نبوده و انتخاب افراد بر اساس نظام پذیرش کنکوری و تا حد زیادی تابع شانس و تصادف و مهارتهای خاص غیرآموزشی بوده است. همینطور در درون هر کدام از رستهها تناسبی بین رشتههای مختلف وجود ندارد که به طور مثال در رسته علوم پایه سهم رشتههای ریاضی، آمار، فیزیک یا شیمی تناسبی ندارد و تابع طرف عرضه یعنی تعداد استادان در هر رشته است. در علوم فنی و مهندسی و علوم انسانی هم وضعیت همینطور است. از سوی دیگر در برش منطقهای هم به هیچ وجه توزیع مناسبی وجود ندارد یعنی تعیین رشتهها و ظرفیتهای پذیرش دانشجو در دانشگاههای استانها نه بر مبنای مزیتهای موجود و گذشته منطقهای بوده و نه بر مبنای الزامات آیندهنگرانه و توسعهای مناطق و نه مسائل و نیازها و اقتضائات اقتصادی و اجتماعی ملی یا منطقهای نبوده است. تناسب و ارتباطی با تقاضا یا علاقهمندی داوطلبان و دانشجویان هم نداشته و ندارد. علاوه بر این با ناموزونی شدید فضایی هم مواجهایم یعنی بخش بزرگی از دانشگاهها و مراکز آموزش عالی با همه آن ویژگیهای مورد اشاره در تهران و چند کلانشهر بزرگ متمرکز شدهاند. بهطور مثال تهران با 5/12 درصد از جمعیت بهتنهایی 20 درصد از دانشجویان را دارد و چهار استان تهران، اصفهان، البرز و خراسان رضوی بیش از 40 درصد دانشجویان کشور را پذیرش میکنند. از حیث کارکرد نیز دانشگاهها حتی در کارکردهای غیرمستقیم توسعه منطقهای یعنی عرضه نیروی انسانی صاحب مهارت برای بنگاههای صنعتی یا ایجاد سرریزهای دانش برای بخش صنعت یا شکلگیری هاب تحقیق و توسعه ناکام و بلکه غیرموثر بودهاند. البته ناموزونی در توزیع منطقهای بعد از شکلگیری دانشگاه آزاد و دانشگاههای غیرانتفاعی و علمی و کاربردی در سالهای پس از پیروزی انقلاب بهشدت کاهش یافت و از نظام توزیع قطبی به توزیع پراکنده و گسترده حرکت کردهایم اما باز منطقی در موضوع و میزان ظرفیت پذیرش وجود نداشته و عملاً یک نوع رویش کاملاً خودانگیخته در تعداد و رشته تحصیلی دانشجویان شکل گرفت که با آموزش فراگیر و تودهوار بدون اینکه بهطور هدفمند برای موقعیتها یا کارکردهای مشخصی تربیتشده باشند همراه بود. در این وضعیت طبیعی است که محتوا و روش آموزشی در حاشیه قرار گیرد و در درجه دوم اولویتها تلقی شود به این معنا که اساساً چون هدفگذاری روشنی برای کارکردهای مشخص آموزش عالی وجود نداشته، عملاً تمرکزی برای ویژگیهای مهارتی، رفتاری، عملکردی، ذهنی و روانی دانشآموختگان دانش عالی هم از این جهت وجود نداشته است.
نیازهای اطلاعاتی بازار کار
اما کدام نهاد یا سازمان متولی تامین اطلاعات موردنیاز سیستم آموزشی کشور درباره بازار کار است و چگونه میتوان نیازهای اطلاعاتی سیستم آموزشی درباره عرضه و تقاضا در بازار کار را تامین کرد و در اختیار این سیستم آموزشی قرار داد؟
علیالقاعده هم تشکلها و سازمانهای اقتصادی و تولیدی در سطح میانه و هم بنگاههای اقتصادی در سطح خرد میتوانند چنین اطلاعاتی را ارائه کنند و از سوی دیگر نظام آموزش عالی در سطح کلان یا دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در سطح خرد میتوانند اطلاعات ویژگیهای فردی و مهارتی و علمی دانشجویان و دانشآموختگان را تولید و ارائه کنند. تاکنون مرکز تلاقی اطلاعات یا مسوول شکلگیری اطلاعات بازار کار وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بوده است. اما چون در گذشته هیچگاه اطلاعات بازار کار به صورت شفاف نه در طرف عرضه و نه در طرف تقاضا شکل نگرفته، این علامتها هم داده نشده است که سیستم آموزش عالی بتواند متناسب با نیازهای بازار کار آموزشهایش را ارائه کند. البته معلوم نیست که اگر این اطلاعات تهیه و داده میشد و نیازهای بازار کار شکل میگرفت و مشخصات طرف تقاضا تعریف میشد، الزاماً این منجر به شیوه دیگری از نظام آموزشی میشد یا نه. از آنجا که نظام آموزش عالی موجود مبتنی بر برنامهریزی اندیشیده برای شکلگیری رشتههای خاص در مناطق خاص با محتوای مشخص و با کارکردهای روشن نبوده است، میگوییم اگر آن اطلاعات کارآمد بازار کار هم وجود میداشت، شاید این نظام تغییر نمیکرد اما امروز به درستی دریافتهایم که ما بهشدت به چنین نظام اطلاعاتی کارآمد و گسترده نیازمندیم و این نظام اطلاعاتی از سوی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در حال شکلگیری است. در غیاب رویکرد و سازوکار نیازسنجی آموزش عالی و فقدان اطلاعات تقاضای نیروی کار، در بازار کار تراکم بسیار بالایی از دانشآموختگان آموزش عالی و تکمیلی در کنار کمبود نیروی کار مهارتمند بهعنوان تکنسین فنی و نیز حجم انبوه دانشآموختگان در رشتههای فنی و مهندسی و علوم پایه بدون اینکه تناسبی با تقاضای بازار کار داشته باشد شکل گرفته است.
آموزشهای مهارتی در بازار کار
جز بحث تامین نیازهای اطلاعاتی بازار کار، در قانون برای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی و سازمان آموزش فنی و حرفهای وظایفی در حوزه مهارتآموزی افراد تعریف شده است. اما آیا تجربه کشورهای دیگر هم این مساله را تایید میکند؟
کشورهایی که در آموزشهای فنیوحرفهای موفق بودهاند، این آموزشها بخشی از نظام آموزش عالی آنها بوده است یعنی افراد به طور متعارف و فرآیندی، وقتی از دبیرستان فارغالتحصیل میشوند، وارد آموزشگاههای فنیوحرفهای میشوند یا اساساً بخش بزرگی از محتوای آموزشی آنها در دبیرستان، آموزش فنیوحرفهای است. در کشور ما بخش کوچکی از نظام آموزشی تحت عنوان آموزشهای فنیوحرفهای تعریف شده و این در واقع از ابتدا برای کسانی که به دانشگاه راه پیدا نمیکنند، تعریف شده است. حالا یا تراکم متقاضیان آموزش عالی به آنها اجازه نمیدهد و از سد کنکور عبور نمیکنند یا علاقهای ندارند و انتخاب دیگری مانند کار در بنگاههای صنعتی کردهاند و مسوولیت آموزش آنها بر عهده سازمان فنیوحرفهای است. طبیعی است که در آن سیستم آموزشی، آن سازمان فنی و حرفهای با ویژگیهای گفتهشده، کار خود را به درستی انجام میدهد و در طول سالهای گذشته میلیونها نفر را آموزش داده و بخش بزرگی از آنها هم با همین آموزشها وارد بازار کار شدهاند. اما آنچه رئیس مجلس مطرح کردهاند و انتظار میرود، مستلزم یک بازآرایی کامل در نظام آموزشی (هم آموزش عمومی و هم آموزش عالی) است به این معنا که بعد از پایان دوره راهنمایی یا دوره ابتدایی که اکنون در کشور ما هم به دو دوره تبدیل شده است، بعد از دوره ششساله اول افراد باید وارد دوره آموزشهای فنیوحرفهای شوند و این آموزشها را به جای آموزشهای نظری دانشگاهی انتخاب کنند. این نکته درستی است اما باز یک بخش دیگر، انتظاراتی است که نسبت به سازمان آموزش فنیوحرفهای وجود دارد. آنچه امروز این انتظارات را برآورده نمیکند، ناشی از این است که بعد از سرمایهگذاری خیلی بزرگی که روی یک نظام آموزش عالی عریض و طویل با گستردگی خیلی زیاد و با انبوه میلیونی دانشجویان انجام شد، امروز متوجه شدهایم مهارتها و تواناییها و شایستگیهای دانشآموختگان دانشگاهی در این نظام آموزش عالی حتی در رشتههای فنیومهندسی هم تناسبی با نیازهای طرف تقاضای بازار کار ندارند و بعد از اینکه جوانان از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند نیازمند یک دوره آموزشی جدید در سنین آموزشهای فنیوحرفهای هستند. بخشی از این آموزشهای فنیوحرفهای، قاعدتاً باید آموزشهای مهارتی برای کسانی باشند که اساساً در دانشگاهها در رشتههای فنی پذیرفته شدهاند اما فاقد مهارتهای لازم هستند و همینطور دانشجویانی که در رشتههای نظری پذیرفته شدهاند و نیاز به مهارتهای دیگری دارند که این مهارتها بخشی از آن، مهارتهای تخصصی و بخشی دیگر مهارتهای عمومی بازار و کسبوکار است و بخشی دیگر هم مهارتهای عمومی دیگری هستند که سازمانپذیری و قابلیت کار جمعی و پذیرش نظم صنعتی مدرن، استقلال شخصیتی و از این قبیل موارد است. برای اینکه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی ما محصولاتی که به جامعه عرضه میکنند بسیاری از حداقلهای لازم برای کار در بنگاههای مدرن و همینطور کار جمعی یا خلاقیت یا توان حل مساله یا سازمانپذیری را ندارند و در واقع این نظام آموزش عالی نهتنها در ارائه محتوای آموزشی ناموفق بوده بلکه در ایجاد شایستگیهای کانونی و کلیدی مورد نیاز افراد یعنی جامعهپذیری یا سازمانپذیری هم ناموفق بوده و بعد انتظار داریم که همه آن کمبودهای نظام آموزش عالی را نظام فنیوحرفهای تامین کند. به نظرم این مساله انتظار درستی نیست که باز راهحل آن در بازآرایی و تجدید ساختار و کارکرد نظام آموزش عالی موجود است، نه اینکه نظام آموزش عالی را با همین ساختار فعلی حفظ کنیم و انتظار داشته باشیم نظام فنی وحرفهای این نقصها را جبران کند. البته این سخن به منزله آن نیست که سازمان فنیوحرفهای نیاز به تغییرات ندارد، قطعاً این سازمان هم نیاز به تغییراتی دارد اما بیشتر از آن، کل نظام آموزشی باید بازآرایی شود و متناسب با شرایط جدید بخش بزرگی از آن انتظاراتی را هم که پاسخ داده نشده است باید دوباره در دانشگاهها تامین کرد.
بازنگری در انتظارات
در این شرایط رئیس مجلس عنوان کرده است که دولت و مجلس، همه میخواهند به سازمان فنی و حرفهای کمک کنند اما گاهی امکانات و منابعی برای کمکرسانی وجود ندارد و بخشی از منابعی که در دانشگاهها مصرف میشود باید به این حوزه منتقل شود.
در این مورد باید اشاره کرد که قطعاً این همکاریها صورت گرفته و این حسن نیت در مجلس وجود دارد اما به نظرم به صورت منطقی این انتظار مجدداً باید مورد بازنگری قرار بگیرد. برای اینکه محتوای این انتظار این است که در کنار صدها دانشگاه دولتی، آزاد و غیرانتفاعی که میلیونها دانشجو را تربیت میکنند و هرسال چند ده هزار دانشجو از آنها خارج میشوند و همانطور یک جمعیت میلیونی دانشآموختهای از گذشته از آنها فارغالتحصیل شده و اکنون در بازار کار به دنبال شغل هستند و بخشی از آنها ممکن است جذب بازار کار شده باشند، انتظار دارند تمام این محصولات از طریق سازمان فنیوحرفهای مهارتمند شوند و همه کاستیهای چندبعدی آنها در دورهای کوتاه جبران شود، اما این غیرممکن است. سازمان فنیوحرفهای هم با محدودیتهای بزرگ منابع مالی و فضا و استاد مواجه است و اساساً برای کارکرد دیگری یعنی تربیت تکنسین یا کارگر فنی طراحی و ایجاد و تجهیز شده است. از این سازمان با این ویژگی نمیتوان انتظار داشت که اکنون میلیونها جوان دانشآموخته در سطوح کارشناسی و دکترا را متناسب با نیازهای بازار کار مجدداً وارد چرخه آموزش مهارتی کند. البته قطعاً این سازمان باید برای آمادهسازی، ظرفیتسازی و توانمندسازی نیروی کار برای ورود به بازار کار مشارکت فعال و نقش محوری داشته باشد اما سهمی که میتواند بر عهده گیرد متناسب با این انتظار و حجم بزرگ نیروی کار عرضهشده و دانشآموخته نیست.
در عین حال شاید سوال این باشد که وظیفه اصلی تربیت تکنسین در کشور با کدام نهاد است که در این مورد باید اشاره کرد عمدتاً این وظیفه بر عهده سازمان فنیوحرفهای گذاشته شده و تقریباً کسانی که در دانشگاههای ما وارد میشوند، بخش عمدهای از آنها با مدرک کارشناسی یا لیسانس یا مهندسی فارغالتحصیل میشوند و سهم کسانی که با مدرک کاردانی فارغالتحصیل شده و وارد بازار کار میشوند 23 درصد یعنی کمتر از یکچهارم و سهم دانشآموختگان مقطع کارشناسی حدود 58 درصد و مقطع کارشناسی ارشد 15 درصد است. اما کسانی هم که در مقطع کاردانی پذیرفته میشوند با یک وقفهای به صورت ناپیوسته وارد دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد میشوند. حتی دورههای کاردانی هم که در دانشگاهها تعریف شده است عملاً کارکرد کارگاهی ندارند بلکه آن هم توقفی در فرآیند آموزشی از متوسطه به تکمیلی ایجاد میکند و به نظر میرسد اساساً دانشگاهها برای تربیت تکنسین طراحی نشدهاند و بخشی از آموزشگاههای فنی هم بعد از یک دوره فعالیت به دانشگاه تبدیل شده و همه اینها به صورت پیوسته یا ناپیوسته مهندس یا کارشناس یا کارشناس ارشد تربیت کردند.
با این وضعیت اکنون بار اصلی تربیت تکنسین بر دوش سازمان آموزش فنیوحرفهای افتاده است. به نظرم در بازآرایی کل نظام آموزش عالی کشور باید به این موضوع توجه شود. به خصوص اکنون که ما ظرفیتهای آموزشی زیادی تحت عنوان دانشگاه علمی و کاربردی یا غیرانتفاعی داریم. اینها را میتوان تغییر وضعیت داد و در واقع مجوزهای آنها را مورد بازنگری قرار داد و فقط صرفاً در مقطع کاردانی در رشتههای فنی و مهندسی با لحاظ محدودیتهایی و با تغییر آموزشهایی، اقداماتی انجام داد تا کسانی که وارد این دوره میشوند شانس بیشتری برای ورود به بازار کار داشته باشند. این سیستم را باید عوض کرد که هرکسی مدرک بالاتری دارد شانس بیشتری برای حضور در بازار کار میتواند داشته باشد. به نظرم باید تغییری صورت بگیرد و هرکسی که مهارت بیشتری دارد ولو با مدرک تحصیلی پایینتر شانس بیشتری برای حضور در بازار کار داشته باشد.
بخش خصوصی و مهارت
برای ارائه آموزشهای فنیوحرفهای به نظر میرسد دولت به مشارکت بخش خصوصی هم نیاز دارد اما چرا تاکنون آنقدر حضور بخش خصوصی در ارائه این آموزشها فراگیر نبوده است؟
به دلیل اینکه اساساً آنچه در بازار کار خریدار دارد مهارت نیست بلکه مدرک تحصیلی است و به همین دلیل آن کسی که کالای کمارزشتری از حوزه تقاضا را تولید میکند (یعنی مهارت تولید میکند) خیلی مورد توجه قرار نمیگیرد، همچنان که برای جبران این نقیصه ما در دورهای دانشگاه جامع علمی و کاربردی را تاسیس کردیم اما آنها باز به همین دلیل که مهارت خریدار نداشت به سمت آموزش عالی رفتند و مثل دانشگاههای غیرانتفاعی به صف عرضه مدرک پیوستند. دلیل دوم اینکه آموزشهای فنی و مهارتی در همه کشورها با سیاست مشخص و روشن دولت و کمکهای دولتی انجام میشود. بخش بزرگی از کسانی که نیازمند آموزش فنیوحرفهای و مهارتی هستند ممکن است توان مالی برای پرداخت این هزینهها را نداشته باشند یا نیازمند مشوقهای مالی باشند که حتی اگر هم قرار است دولت این وظیفه را به بخش خصوصی واگذار کند به نظر من با سیاستها و ابزارهای تشویقی باید این آموزشها را مورد حمایت قرار دهد. یعنی یارانهای را یا به مصرفکننده این مهارتها (یعنی مهارتآموزان) یا به تولیدکنندگان (یعنی مراکز آموزش فنیوحرفهای خصوصی) ارائه دهد. البته مشوقها و یارانههای همه کشورهای دنیا مشروط است، یعنی افراد باید بتوانند وارد بازار کار شوند و اگر وارد بازار کار نشوند باید هزینه این مهارتآموزی را بپردازند. کسانی که وارد بازار کار میشوند در یک دوره طولانیتر میتوانند این هزینه را بازپرداخت کنند. در واقع باید سیستمی طراحی شود که انگیزه جدی برای فراگیران آموزشهای فنیوحرفهای به وجود آورد.
تجربههای دیگر کشورها
در زمینه آموزش مهارت دو تجربه مهم در دنیا وجود دارد. یکی تجربه مراکز آموزش همجوار است که در کشور ما هم چندی است مورد توجه قرار گرفته است. یعنی آموزشهای فنیوحرفهای در کنار بنگاههای بزرگ انجام میشود. در واقع به جای اینکه کارگاهها خارج از بنگاه شکل بگیرند و به اینها آموزش بدهند، بخشی از کارگاه در کنار بنگاه و در قالب آموزشهای همزمان در بنگاههای در حال تولید صورت میگیرد. این یکی از تجربههاست و بنگاههایی که حاضر میشوند این مراکز همجوار را بپذیرند یا مراکز همجوار را ایجاد کنند از حمایتهای دولتی برخوردار میشوند. یکی هم تجربه کارورزی است. تجربهای که چندی است در ایران مورد توجه قرار گرفته؛ به این معنا که دانشآموختگان نظام آموزش عالی با متقاضیان کار به بنگاههای بزرگ که پذیرنده کارورزها هستند معرفی میشوند و اینها یک دوره سهماهه، ششماهه یا یکساله به عنوان کارورز با دریافتیهای محدودتر و با صرف مشوقها و حمایتهای دولتی مشغول به کار میشوند و بعد از طی دوره کارورزی و کسب مهارتهای چندوجهی در همین بنگاهها یا در بنگاههای دیگر جذب میشوند. این طرح در کشور ما هماکنون در حال اجراست. یعنی در حال جایگزین شدن با نظام استاد شاگردی است که در کشور ما وجود داشته و اکنون دیگر وجود ندارد. اما هردو اینها یعنی چه مراکز آموزشی فنیوحرفهای همجوار و چه کارورزی فقط مهارتهای فنی را آموزش نمیدهند بلکه سایر مهارتهای ذهنی و مهارتهای عمومی مثل توان کار جمعی و موارد مشابه را هم آموزش میدهند و به نظر من تجربه خیلی مناسبی است که این موارد را در دستور کار قرار دهیم.