شناسه خبر : 27153 لینک کوتاه

با تغییرات جهان چه کنیم؟

تحلیلی درباره زکات و بازتوزیع ثروت

دوست مشترک‌مان نیما سنندجی در آخرین کتابش «خاورمیانه: زادگاه سرمایه‌داری» موضوعات جالبی را مطرح کرده است.

 تیم ورستال /  ستون‌نویس فوربس
 محمد ماشین‌چیان /  سردبیر سایت بورژوا

دوست مشترک‌مان نیما سنندجی در آخرین کتابش «خاورمیانه: زادگاه سرمایه‌داری» موضوعات جالبی را مطرح کرده است. معرفی کتاب مجال مفصل‌تری می‌طلبد اما عجالتاً می‌خواهیم به یکی از موضوعات مطروحه در کتاب اشاره کنیم. از قضا ماه رمضان هم فرا رسیده و مسلمانان فرصت یافته‌اند یکی از فروع دین را ادا کنند. موضوع مطلب امروز راجع به یکی دیگر از فروع دین یعنی زکات است. البته مقصود ما به‌ هیچ‌وجه استفاده از استدلال‌های دینی نیست بلکه می‌خواهیم با در نظر داشتن دانش عمومی در مورد واجبات دینی ببینیم که از زمان آمدن آن دستورات تا به حال، جهان چقدر تغییر کرده و ما باید چه کنیم. آشکارترین نکته در اینجا این است که جهان در 1400 سال گذشته بسیار ثروتمند شده است. همچنین باید به درستی اشاره کرد که امروزه مالیات بر دارایی در اکثر بحث‌های اقتصادی رایج شده است.

کتاب «سرمایه» توماس پیکتی واقعاً به این موضوع می‌پردازد که چگونه ثروت به کسانی تعلق می‌گیرد که خود از قبل ثروتمند هستند و از همین رو جامعه را به دو گروه یعنی آنهایی که خوش‌شانس هستند و به ارث می‌برند و آنهایی که برای همیشه فقیر باقی خواهند ماند چون چیزی برای به ارث بردن ندارند، تقسیم خواهد کرد. راه‌حل او این است که به خاطر این مساله باید مالیات بر ثروت وجود داشته باشد. این امر صرفاً به معنی نرخ بالاتر مالیات برای کسانی که درآمدهای بالا کسب می‌کنند، نیست بلکه منظور مالیات‌ستانی از کسانی است که اندوخته ثروت و دارایی زیادی دارند.

دلیل مخالفت سنتی با این مساله در علم اقتصاد متعارف این است که مالیات بر ثروت جواب نمی‌دهد. اگر هر کسی (برای مثال 20 درصد از این افراد) که دارایی دارد مجبور به نقد کردن آن شود تا مالیاتش را بپردازد، آنگاه چه کسی آن دارایی‌ها را خواهد خرید؟ واضح است که تنها ثروتمندان از عهده این کار برمی‌آیند اما آنها نیز همزمان در حال نقد کردن دارایی‌هایشان هستند. از همین‌رو قیمت‌ها افت کرده و در مجموع ثروت کمی برای مالیات‌ستانی باقی می‌ماند. به علاوه حتی اگر چنین نشود نیز این مساله همچنان صحت دارد که ما معمولاً بیشتر علاقه‌مندیم ثروت در سراسر یک جامعه انباشته شود چراکه انباشت سرمایه جامعه را در طول زمان ثروتمندتر می‌کند. از همین‌رو ترجیح می‌دهیم سرمایه برای پرداخت مخارج جاری نقد نشود.

راه‌حل این مساله این است که مالیات بر ثروت باید آنقدر کم باشد که بتوان آن را از عواید حاصل از دارایی‌های سرمایه‌ای به جای نقد کردن خود دارایی‌ها پرداخت کرد.

همچنین باید بدانیم نگهداری کدام دارایی‌ها به منزله ثروت خواهد بود تا بتوان سطح لازم از مالیات‌ستانی را به منظور بازتوزیع تعیین کرد. این مساله ما را به زکات و نصاب می‌رساند. همچنان که می‌دانیم زکات معادل 5 /2 درصد دارایی بیش از حدنصاب است. نصاب بسته به تعریف می‌تواند اعداد مختلفی به خود بگیرد اما قطعاً ما با این تعریف که نصاب معادل 85 گرم طلاست، پیش نخواهیم رفت. با معیارهای جدید، واضح است که نصاب روزبه‌روز با قیمت‌های بین‌المللی تغییر می‌کند که البته چیزی حدود 3500 دلار است.

این اولین مشاهده ما درباره نحوه تغییر دنیاست. در طول عمده تاریخ بشر این رقم تقریباً ثابت بوده است درحالی که پس از تعدیل قیمت‌ها بر اساس زمان و جغرافیا، می‌توان برآوردی معادل میانگین درآمد پنج‌ساله افراد را برای نصاب در نظر گرفت. بله، شگفت‌آور است که گذشتگان از این نظر چقدر فقیر بوده‌اند. اما از شکل‌های انگس مدیسون که به عنوان بهترین نمونه در دسترس از آن یاد می‌شود، متوجه می‌شویم تاریخ بشر تقریباً برای همه افراد در همه زمان‌ها معادل چیزی بوده است که امروزه به آن فقر مطلق می‌گوییم. تعریف بانک جهانی در این مورد معادل 9 /1 دلار درآمد در روز به ازای هر فرد است. محاسبات فارغ از پیچیدگی‌ها و جزئیات آن، با احتساب چیزی نزدیک به ارزش پول مدرن، نشان می‌دهد که این معیار حدود سالانه 600 دلار درآمد به ازای هر فرد خواهد بود. بنابراین درآمد 3500 دلار برای یک شخص به طور میانگین قطعاً منطقی خواهد بود. همچنین کاملاً منصفانه به نظر می‌رسد شخصی که پنج برابر میانگین درآمد سالانه‌اش دارایی داشته باشد، ثروتمند و مستطیع به نظر بیاید، از همین‌رو باید در کمک به فقرا مشارکت داشته باشد.

این مساله مثالی خوب برای مشاهده میزان پیشرفت و تغییر در جهان است. همین مقدار پول یعنی 3500 دلار معادل درآمد ماهانه یک اروپایی یا آمریکایی است. این روزها ژاپن، کره جنوبی و چین نیز دارند به سرعت این روند را طی می‌کنند. دارایی معادل 85 گرم طلا دیگر به عنوان ثروت در دنیای امروز تلقی نمی‌شود. مسلماً تغییر اصلی در این است که بخش اعظم انسان‌ها چقدر ثروتمند شده‌اند و نه چیز دیگر.

تغییر دیگر، ارتباط بسیار نزدیکی با این مساله دارد. 5 /2 درصد از ثروت مقدار معقولی برای مطالبه کردن در تمامی طول تاریخ بشر به نظر می‌رسد. به طور شهودی می‌توان گفت این رقم از عواید حاصل از دارایی‌ها قابل پرداخت بوده است. البته ارقام دقیق اینجا کمی مبهم به نظر می‌رسند اما نرخ بهره عاری از ریسک طی قرون گذشته به طور قابل توجهی کاهش یافته است. منظور از نرخ بهره بدون ریسک نرخ کلی سود تقریباً بدون ریسک‌های کسب‌وکار یا فعالیت اقتصادی است. توجه داشته باشید که منظور در اینجا نرخ بهره واقعی مسلماً پس از کسر تورم است. بنابراین رقم یادشده، شاید امروزه معادل یک درصد باشد یعنی نرخی که بسیاری از اوراق قرضه دولتی پس از کسر تورم می‌پردازند. در اروپای قرون وسطی این رقم بیش از 10 درصد بوده است. همچنین شواهد نشان می‌دهد در امپراتوری عثمانی 5 /8 درصد و در بین‌النهرین 20 درصد بوده است. به احتمال زیاد جوامع تجاری و مبادله‌ای در 15 قرن پیش نرخی بین هشت تا 10 درصد را تجربه کرده‌اند. بازهم یادآور می‌شود که این نرخ عاری از ریسک است و معادل بازده یک فعالیت اقتصادی نیست.

نرخ ثابت 5 /2 درصد از ثروت در شرایطی که نرخ بهره 10 درصد است، معادل 25 درصد مالیات بر عواید حاصل از ثروت در یک سال خواهد بود که رقم سنگینی به نظر نمی‌آید و قطعاً می‌تواند از درآمد حاصله پرداخت شود.

باز هم توجه کنید که این مساله چقدر نحوه تغییر جهان را نشان می‌دهد. نرخ بهره عمومی به طور قابل توجهی به دلایلی که کارل مارکس پیش‌بینی کرده بود، کاهش یافته است. اقتصاد متعارف نیز بر همین عقیده تاکید دارد. وقتی از چیزی بیشتر داشته باشیم، قیمت آن افت خواهد کرد. نرخ بازده در واقع همان قیمت سرمایه است. قطعاً امروزه سرمایه‌های بیشتری در جامعه ثروتمند ما یافت می‌شود. به همین دلیل نیز نرخ سود کاهش یافته است. مارکس معتقد بود این امر نشانه پایان نظام سرمایه‌داری است. از همین رو باید گفت مشاهده او درست بود اما پیش‌بینی‌اش در مورد آینده خیر. این مساله که افراد ثروتمند پیرامون ما باید بخشی از ثروت اندوخته خود را صرف کمک به افراد بی‌بضاعت کنند قطعاً ایده‌ای فوق‌العاده و یکی از فروع دین است. در اینجا نکته صرفاً این است که نشان دهیم چون زکات و نصاب امروزه نیز همچنان مشابه گذشته محاسبه می‌شوند، معیاری مفید برای سنجش ثروتمندی در جهان امروز است. تعریف ثروتمند معادل میانگین درآمد پنج سال افراد است که اکنون تقریباً با درآمد یک ماه برابری می‌کند. بله، برعکس نیز می‌توان به موضوع نگاه کرد. با استفاده از این معیار ثروتمندان امروز 60 برابر مرفه‌تر از ثروتمندان آن دوران هستند. این در حالی است که ثروتمندان آن زمان انگشت‌شمار بوده‌اند یعنی از میان هزاران نفر یا ده‌ها هزار نفر انسانی که در فقر مطلق دست‌وپا می‌زدند تنها چند نفر ثروتمند وجود داشته و آن چند نفر هم از رفاهی معادل یک‌شصتم ثروتمندان امروزی برخوردار بوده‌اند. و به‌قول انگس دیتون این تازه بدون در نظر گرفتن تفاوت کیفیت‌هاست. به‌عنوان نمونه روشنایی پیه و شمع و گرمای هیزم و سرعت و راحتی اسب قابل مقایسه با نور لامپ و گرمای سیستم تهویه مطبوع و اتومبیل و هواپیما نیست و حتی ثروتمندترین افراد جامعه هم در آن زمان حداکثر به گروه اول دسترسی داشته‌اند. این واقعاً یک تغییر بزرگ است، مگر نه؟ 

دراین پرونده بخوانید ...