آموزش فراموششده
بررسی وضعیت توسعه اجتماعی استان کرمان در گفتوگو با سیامک زندرضوی
سیامک زندرضوی میگوید: گروهی از «کودکان در شرایط دشوار» در نواحی جنوبی استان کرمان، دخترانی هستند که در کودکی ازدواج داده میشوند و اصطلاحاً «مادرکودک» خوانده میشوند. غیر از اینها کودکانی هم هستند که در حاشیه شهرها و در روستاها و نقاط کمباران با وضعیت اقلیمی نامناسب زندگی میکنند و سوءتغذیههای جدی دارند.
سیامک زندرضوی، استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه شهید باهنر کرمان، با انتقاد از حاکم بودن نگاه از بالا به پایین در برنامهریزیهای اجتماعی برای استان کرمان میگوید: «هر قدر دستگاه اداری نماینده دولت مرکزی در استان، برای فعالیتهایش از گروههای ذینفع گوناگون مرتبط با موضوع در هر نقطه استان، در عرصههای برنامهریزی و اجرا کمک بگیرد، سطح اعتماد اجتماعی بالاتر میرود. به این معنی که وقتی گفتوگوهایی درمیگیرد که در آن تعامل و اقناع جمعی رخ میدهد، سرمایه اجتماعی هم در آن محدوده بالا میرود. اگر فضا امنیتی شود و گروههایی که در کار تصمیمگیری هستند، دایره خود را محدود کنند، به سرمایه اجتماعی آسیب وارد میشود.» این جامعهشناس و فعال اجتماعی همچنین اوضاع محیطزیست و میراث فرهنگی در سطح استان کرمان را بسیار وخیم ارزیابی میکند. او با یادآوری این موضوع که «شهر کرمان یک شهر بدون آب و بدون اقتصاد پایدار حاصل از طبیعت است» اظهار میکند: «تنها چیزی که کرمان در آینده خواهد داشت یک گردشگری فرهنگی است که ارزشش به این است که قلعههای تاریخی بازسازی و چشماندازهای طبیعی حفظ شوند.»
♦♦♦
در سالهای اخیر برنامههای اجتماعی اجراشده در استان کرمان چقدر موفق بودهاند؟
درباره برنامهریزی اجتماعی، باید دید تا چه حد اهمیت مشارکت شهروندان را درک کردهایم. از این نظر دو نگاه برنامهریزی وجود دارد. یک نگاه از بالا به پایین است که مقامات در اتاقهای دربسته تصمیماتی میگیرند و به اجرا میگذارند. در زمان اجرا هم با اعلام برنامهها به شهروندان و تشکلها، از آنها درخواست کمک و مشارکت میکنند. نگاه دیگر نگاه از پایین به بالاست؛ یعنی مسوولان از ابتدا مساله را به اتفاق گروههای ذینفع که قرار است در برنامه مشارکت کنند، تعریف میکنند. در زمینه اجرا، مدیریت، تقسیم منابع، ارزیابی و حتی دیدهبانی حین اجرا نیز از مشارکت آنها بهره میبرند. در چهار سال گذشته برنامههای استان کرمان عمدتاً از بالا به پایین طراحی و اجرا شده است. برای اینکه بدانیم این برنامهها چقدر موفق بوده، به ارزیابیهایی نیاز داریم که از دستگاههای اداری که خودشان برنامهریزی و مدیریت کردهاند، مستقل باشند. تا جایی که من اطلاع دارم، در حال حاضر چنین ارزیابیهای مستقلی انجام نشده است.
گفته میشود در چهار سال گذشته بیش از 70 تشکل مردمنهاد جدید از وزارت کشور مجوز فعالیت گرفتهاند و شمار تشکلهای فعال به 140 تشکل رسیده است. شما به ضرورت نگاه از پایین به بالا و استفاده از ظرفیتهای اجتماعی اشاره کردید. چرا بین این تشکلهای متعدد و مسوولان ارتباط دوسویه برای برنامهریزی اجتماعی برقرار نیست؟
اولین نکته این است که بخشی از این سازمانهای مردمنهاد یا NGOها در کشور ما NGO نیستند، بلکه GNGO هستند یعنی دستگاههای اداری دولت یکسری سازمان به اسم مردمنهاد در اطراف هسته قدرت دستگاه اجرایی خودشان ایجاد میکنند. ممکن است دوستان و نزدیکان این دستگاهها مجوزهایی کسب کنند به اسم سازمان مردمنهاد، اما این آن سازمان مردمنهادی نیست که طرح پرسش یا پیگیری درخواست داشته باشد. اینها پوششهایی است که با آن، دستگاههای اداری دولت بودجهها را از حسابرسی خارج میکنند، قانون هم به آنها اجازه این کار را، در قالب برونسپاری داده و وارد یک چرخه معیوب میشود، که بودجهها عملاً در ابهام هزینه میشوند. بنابراین باید تفکیکی بین این سازمانها با NGO به معنای واقعی داشته باشیم. اما تقسیمبندی پیشگفته، همیشه شفاف نیست. این تحلیل، حاصل یک تجربه زیسته است. مدیرعامل «انجمن دوستداران کودک کرمان» هستم و حدود 11 سال است مرکزی به نام «دوستدار کودک مشتاق» داریم برای کودکان بازمانده از تحصیل. ما به سوادآموزی این کودکان کمک میکنیم که عمدتاً کسانی هستند که نمیتوانند به هر دلیلی به مدرسه بروند، از جمله اینکه شناسنامه ندارند، والدینشان اهل کشور افغانستان هستند و کارت اقامتشان درست نیست. در اطراف ما دو، سه انجمن مشابه وجود دارد که واقعاً برای کودکان کار میکنند. در زمینههای زیستمحیطی هم چند انجمن فعال وجود دارد. اما اینکه یکدفعه گفته میشود 70 تشکل جدید مجوز گرفتهاند، به نظر من این را هم باید در آن بستر دید. مگر اینکه ارزیابی مستقلی چنین چیزی را تایید کند.
در سالهای اخیر فضای فعالیت تشکلهایی که به گفته شما به معنای واقعی به عنوان NGO فعالیت میکنند چه تغییری داشته است؟
دستهای از این تشکلها در قالب سازمان بهزیستی یا نیروی انتظامی مجوز میگیرند. البته بر اساس قانون، همه اینها باید زیر چتر وزارت کشور بروند، اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. بخشی از این تشکلها مسوولیتهایی مانند مدیریت شبهخانوادهها و نگهداری از کودکان معلول را بر عهده میگیرند. این تشکلها درواقع ابزارهای اجرایی دستگاههای اداری دولت هستند، فعالیت پرسشگرانه و طرح مساله ندارند و حداقل علنی و عمومی این کار را نمیکنند، زیرا مدیران دستگاههای اداری در مقابل انتقادهای روشن و علنی تابآوری کمی دارند. دسته دیگر تشکلهایی هستند که معمولاً از وزارت کشور مجوز گرفتهاند. تعداد تشکلهای فعال این دسته از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. فعال به این معنا که آدمهای شناختهشدهای در طول زمان یک فعالیت را به طور منظم پیگیری کرده باشند و گزارش فعالیتهای خود را در سایتهایشان به صورت بهروز اطلاعرسانی کنند. البته این امر به فضای عمومی حاکم بر سازمانهای مردمنهاد هم ربط دارد. در سالهای اخیر به طور کلی فضای تنفسی برای همه تشکلها تا حدی به وجود آمده و میتوانند کارهای خودشان را دنبال کنند بدون اینکه دستگاههای امنیتی مختلف هر روز آنها را بازخواست و کارشان را مختل کنند. این اتفاق خوب افتاده است و نه بیشتر.
حادترین مسائل اجتماعی حال حاضر استان کرمان کدام مسائل هستند؟ شما در زمینه آموزش به کودکان بازمانده از تحصیل فعالیت میکنید. آیا میتوان گفت مسائل کودکان در نقاط مختلف استان کرمان حادترین مسائل این استان هستند؟
پدیدهای در جامعه وجود دارد به نام «کودکان در شرایط دشوار». بخشی از آنان، کودکانی هستند که به هر دلیل به مدرسه موجود راهی ندارند. در این زمینه دو سال پیش رهبری فرمانی صادر کرد که همه اینها باید به مدرسه بروند، اما چند دسته بیرون مدرسه باقی ماندند. اول آنهایی که پول دریافتی مدرسه را ندارند. در سال تحصیلی 96-95 در شهر کرمان مدیران مدارس دولتی 400 هزار تومان و مدارس غیرانتفاعی یک میلیون و 600 هزار تومان پول از والدین کودکان درخواست کردهاند. دسته دیگر کسانی هستند که سنشان از مقطع ابتدایی گذشته و چهره آنها به مقطع ابتدایی نمیخورد و به همین دلیل اینها را قبول نمیکنند. دسته سوم کسانی هستند که اجبار دارند برای امرار معاش خانواده سر کار باشند و ساعت کارشان به ساعت مدرسه نمیخورد. عده دیگر بهویژه دختربچههایی هستند که خانوادهها بهخصوص خانوادههای مهاجر از کشور افغانستان، آنها را در خانه نگه میدارند تا کارهای خانگی را انجام دهند. اینکه چرا تعداد بچههای بازمانده از تحصیل مشخص نیست، خودش یک سوال کلیدی است و این پرسش را مطرح میکند که چرا ما اینها را دیدهبانی نمیکنیم و هیچ آمار مشخصی از آنها نداریم. مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک در قوه قضائیه همراه با وزارت کار و رفاه اجتماعی و وزارت آموزشوپرورش تلاش ناموفقی برای این شناسایی انجام دادند، اما چون از بالا شروع کردند و از سطح وزارتخانه و ارسال نامه و روال اداری، به اطلاعات واقعی و قابل دفاعی دست نیافتند. چون هر یک کودک بازمانده بیشتر، یک مسوول و مدیری را در جایی زیر سوال میبرد که عملاً دستهجمعی کار را به توقف کشاندند. دسته دیگر از کودکان در شرایط دشوار کودکانی هستند که پدر یا مادرشان معتاد است یا به دلایل دیگر دائماً در معرض آزار (جسمی، بیتوجهی، عاطفی و جنسی) هستند. یعنی حق بقا، حق رشد و حق امنیت و حق مشارکت آنها دائماً به خطر میافتد و چون به لحاظ قانونی پدر ولی و مالک بچه است، ما نمیتوانیم بهراحتی دخالت کنیم و برای این بچههایی که دائماً حقوقشان معلق است، راهحلی پایدار داشته باشیم. در حواشی شهرها فراوان از چنین بچههایی داریم که در شرایط دشواری قرار دارند. گروهی دیگر از این «کودکان در شرایط دشوار» در نواحی جنوبی استان کرمان، دخترانی هستند که در کودکی ازدواج داده میشوند و اصطلاحاً «مادرکودک» خوانده میشوند. غیر از اینها کودکانی هم هستند که در حاشیه شهرها و در روستاها و نقاط کمباران با وضعیت اقلیمی نامناسب زندگی میکنند و سوءتغذیههای جدی دارند. همراه با عدم ورود به مدرسه و ترک تحصیل، یادمان باشد بسیاری از این دشواریها، همپوشانی هم دارند؛ یعنی ممکن است یک بچه همزمان در چند وضعیت نامطلوب و دچار چند گرفتاری باشد. مساله دیگر استان کرمان تصمیماتی است که به عنوان پروژههای عمرانی در استان اجرا میَشود. برای این پروژهها مطلقاً مطالعات ارزیابی اجتماعی انجام نمیشود. نمونه اول: در مرکز و محور اصلی شهر کرمان که یک شهر تاریخی است، تعداد زیادی پل و زیرگذر و روگذر در حال ساخته شدن است که به بهانه حل مشکل ترافیک، با اولویت دادن به ماشین در میانمدت ترافیک را بدتر میکند. نمونه دیگر احداث چند کارخانه فولاد است. در سرزمینی که تامین آب آشامیدنی آن در وضعیت دشوار قرار دارد، انتقال آب از خلیجفارس را راهحل تامین صنعت فولاد میدانند که فقط با وضعیت سوخت ارزان ممکن است که فاقد پایداری و به لحاظ زیستمحیطی غیرقابل دفاع است.
سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی در استان کرمان در سالهای اخیر چه تغییری داشته است؟
هرقدر دستگاه اداری نماینده دولت مرکزی در استان، برای فعالیتهایش از گروههای ذینفع گوناگون مرتبط با موضوع در هر نقطه استان، در عرصههای برنامهریزی و اجرا کمک بگیرد، سطح اعتماد اجتماعی بالاتر میرود. به این معنی که وقتی گفتوگوهایی درمیگیرد که در آن تعامل و اقناع جمعی رخ میدهد، سرمایه اجتماعی هم در آن محدوده بالا میرود. اگر فضا امنیتی شود و گروههایی که در کار تصمیمگیری هستند، دایره خود را محدود کنند، به سرمایه اجتماعی آسیب وارد میشود. میتوانم بگویم در چهار سال گذشته قدم قابل توجهی برای بهبود سرمایه اجتماعی برداشته نشده است. نوعی نگاه از بالا و نگاه مهندسی در بسیاری از زمینهها حاکم است که به اعتماد اجتماعی آسیب میزند.
حفاظت از محیطزیست و میراث فرهنگی در استان کرمان چه وضعیتی دارد؟
استان کرمان یک استان خشک و کمباران است. البته امسال وضعیت بارندگی خوب بوده، اما این استان اساساً خشک، کمباران و با اقلیمی شکننده است. در سالهای اخیر دو منطقه «خَبر» و «هَنزا» را به دو موسسه اقتصادی قدرتمند سپردهاند تا برای گردشگری در این دو منطقه اقداماتی داشته باشند. در طول قرنها این مناطق به دلیل دور بودن از مناطق توسعه تا حدودی از حفاظت طبیعی برخوردار بودهاند. سازمان محیطزیست هم تا حدی به حفظ این مناطق کمک کرده است. منطقه «خَبر» کاملاً حفاظتشده است. منطقه «هَنزا» حفاظتشده نیست، اما یک منطقه استثنایی از لحاظ شکنندگی اقلیم است. حال دو قدرت اقتصادی با مناسباتی که توانستهاند با مقامات برقرار کنند، روی این دو نقطه متمرکز شدهاند. من ورودی به این مناطق نداشتهام، اما یکی از موسساتی که از آنها خواسته شده مشاوره بدهند، خیلی تلاش کردهاند این کارفرمایان را قانع کنند که در این دو نقطه برای جلب گردشگر سرمایهگذاریهای عظیم نداشته باشند چراکه این اقلیمهای شکننده به محض اینکه هتل در آنها مستقر کنید، بهسرعت به سمت نابودی میروند چون فقط هتل نیست، جاده دسترسی، مراکز خدماتی و بسیار چیزهای دیگر نیز وجود دارد. نمونه آخر، آثار باستانی و چشماندازهای طبیعی است. وقتی از غرب کرمان که فرودگاه قرار دارد، به سمت شرق میروید، یک رشته تپهها و کوههایی میبینید که روی اینها آثار قلعههای باستانی دیده میشود. علاوه بر این یکسری چشماندازهای طبیعی وجود دارد. حال یک گروه سرمایهگذار توانسته مجوز بگیرد و این چشمانداز را خراش بدهد و تخریب کند؛ با هزینههای هنگفت این کوهستان را برش دهد تا یک جاده دسترسی احداث کند و بالای آن یک هتل بسازد. به نظر من کل این فرآیند یک توهین آشکار است به کسانی که در این شهر به دنیا آمدهاند و بزرگ شدهاند و به آیندگانی که در این شهر به دنیا خواهند آمد. چون شهر کرمان یک شهر بدون آب و بدون اقتصاد پایدار حاصل از طبیعت است. تنها چیزی که کرمان در آینده خواهد داشت یک گردشگری فرهنگی است که ارزشش به این است که قلعههای تاریخی بازسازی و چشماندازهای طبیعی حفظ شوند. در دوره کودکی من در یکی از قلعههای تاریخی مذکور سیمان تزریق کردند تا یک منبع آب برای تنظیم آب شهر بسازند. امروز ماندهاند چگونه این سیمانها را از آن خارج کنند تا این قلعه به حالت اولیهاش بازگردد. زخمی کردن چشمانداز این کوهستان به بهانه ساخت جاده یا ساختن پل و زیرگذر، در محور اصلی شهری تاریخی هم همینطور است؛ در آینده نهچندان دور عدهای مجبور میشوند راهی پیدا کنند تا اینها را از مرکز شهر و حاشیه بافت تاریخی جمع کنند. به نظر من در مجموع اوضاع محیطزیست و میراث فرهنگی در سطح استان کرمان بسیار وخیم است.
میزان خشونت و وضعیت سلامت روابط خانوادگی در استان کرمان چگونه است؟
واقعیت این است که آموزش کودکان را جدی نمیگیریم؛ از یکسو یک پوشش فراگیر آموزش نداریم و از سوی دیگر برنامههای درسی به این صورت است که بستهبندیهایی را از مرکز به هزار کیلومتر دورتر در نقاط مختلف کشور ارسال میکنیم. در این شرایط کودکان فرصت آموزش کارآمد پیدا نمیکنند. ما بچهها را به قرائت و حفظ اطلاعاتی وادار میکنیم که برای سالهایی که در آینده اینها باید وارد بازار کار شوند، هیچ ارزشی نخواهد داشت. در عرصه آموزش، سه نکته بهطور منظم فراموش میشود: توجه به تشخص کودکان، توجه به کنجکاوی و توجه به خلاقیت آنان. علاوه بر آن، فرصت آموزش و تمرین عملی مهارتهای زندگی را در کنار دیگر کودکان از ملیتها (در اینجا کودکان با والدین از کشور افغانستان) اقوام و مذاهب دیگر همگانی نمیکنیم. این نوع نگاه از بالا به پایین در جامعه و آموزش باعث شده این فرصت را نسل به نسل و حداقل در 30 سال گذشته، برای دو نسل از دست بدهیم. وقتی این بینش، اطلاعات و مهارتهای ضروری را نداشته باشیم، طبیعی است که به جای آن، همان چیزهایی که در گذشتههای دورتر وجود داشته، ترکیبی از تعصب، طرد و تبعیض در درون و بیرون مدرسه رواج یابد. همان بستر خشونتی که در پدرها بوده، برای بچهها هم بازآفرینی شود. به نظر من خشونت در این استان جدا از خشونت رایج در کل کشور و سایر استانها نیست و علت آن هم در درجه اول این است که نظام آموزشی ما بهشدت متمرکز و به دور از مهارتهای ضروری برای بچهها تنظیم و به صورت بخشنامه ابلاغ میشود.
شما مسائل اجتماعی عمده استان کرمان را تحلیل کردید. حال اگر نگاهی کلی به وضعیت رشد و توسعه اجتماعی استان کرمان داشته باشیم، فکر میکنید کرمان از نظر اجتماعی تا چه حد توسعهیافته است؟
به نظر من در دولت یازدهم اشتباهی رخ داد و آن این بود که کسانی مدیریت استان را بر عهده گرفتند که نگاهشان مردممدار و انسانمحور نبود. توسعه برای آنها سازه بود؛ یعنی همان نگاهی که در شهر تهران تاکنون حاکم بوده که تصور میشود هرچه بتون بیشتر مصرف شود، کوههای بیشتری شکافته و پلهای بیشتری ساخته شود، توسعهیافتگی بیشتر است. از این منظر میتوان به بهانه ایجاد اشتغال، مناطق زیستمحیطی شکننده را به محیطهای گردشگری با سایتها و هتلهای بزرگ واگذار کرد. به نظر من این تفکر راهحلی برای مسائل انسانی و اجتماعی ندارد. از همینرو قسمتهای مهندسی این سیستم قوی میشود و در مقابل، قسمتهای اجتماعی بدون استفاده از دستاندرکاران اجتماعی توانا و باتجربه، بدون حلقههای مشورتی متخصص با نگاههای متفاوت باقی میماند و برآیند این فرآیند چندین ساله استان کرمانی میشود که الان هست.
برای توسعه پایدار و توسعه انسانمحور در استان کرمان چه راهکاری برای چهار سال آینده وجود دارد؟
در شورای شهر تا حدودی مردم موفق شدند افرادی را انتخاب کنند که حداقل در برگههای تبلیغشان نگاهی انسانمحور دارند و به حضور موثر شهروندان بها میدهند و این امیدواری وجود دارد که حلقههای مشورتی وسیعی در اطراف شورای شهر ایجاد کنند. در سطح مدیریت کلان استان هم به نظر من باید چنین نگاهی جایگزین نگاه مهندسی-نظامی-امنیتی فعلی شود. در غیر این صورت در چهار سال آینده هم توسعه پایدار، انسانمحور و مردممدار در چشمانداز قرار نخواهد گرفت.