ارزیابی تجربه رایگان کردن آموزش عالی در گفتوگو با فرشاد فاطمی
استقرار در نقطه تعادل بد
فرشاد فاطمی میگوید: دو نقش دولت به واسطه توسعه آموزش عالی دولتی با هم تداخل پیدا کرده است؛ یک نقش دولت به عنوان بازیگر این بخش و یک نقش دولت به عنوان رگولاتور (یا نهاد ناظر) که متاسفانه این نقش به نظر میرسد تا حدودی فراموش شده است.
فرشاد فاطمی، اقتصاددان با مروری بر چرایی رایگان شدن آموزش عالی در کشور به توجیهات این تصمیم در دهه 30 شمسی اشاره میکند و میگوید: «احتمالاً در اینکه دولت باید حمایت کند توافق وجود دارد، چون حتی همین الان ما در سرمایهدارترین اقتصادها دانشگاههای دولتی را مشاهده میکنیم اما نکته دوم این است که شکل حمایت باید به چه ترتیب باشد. آیا شکل حمایت هنوز هم باید مثل دهههای 30 و 40 باشد؟ یعنی ما هنوز باید تحصیلات رایگان داشته باشیم؟» عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف سپس تصریح میکند که توسعه آموزش عالی با ابعاد فعلی به نظر میآید منطقی نباشد و ادامه میدهد: «اگر دولتی جایی هم هزینه دارد و میخواهد در آموزش هزینه کند حتی از منظر عدالت هزینه کردن آن پولها در آموزش متوسطه و ابتدایی ممکن است لازمتر باشد.»
♦♦♦
رایگان شدن تحصیلات چه کارکردی در اقتصاد یا یک جامعه میتواند داشته باشد و سیاستگذار با چه هدفی چنین تصمیمی اتخاذ میکند؟
از رویکرد تئوری اقتصاد احتمالاً سه توجیه برای این کار میتوان در نظر گرفت که البته باید بررسی کرد این توجیهات با مصداقهای مورد اشاره همخوانی دارد یا نه. توجیه اولیه و مقدماتی آن، بحث اثرات سرریز (externality) است؛ یعنی منفعت اجتماعی تحصیل یک فرد در دانشگاه ممکن به شدت بیش از منفعت فردی آن برای فرد باشد و اگر تصمیم در مورد سطح بهینه تحصیلات به تصمیم فردی افراد موکول شود، سطح تحصیلات به شدت کمتر از بهینه اجتماعی خواهد بود. به همین خاطر اگر ما به این اثرات جانبی باور داشته باشیم، رایگان کردن تحصیل یا یارانه دادن به تحصیل ممکن است بهینه اجتماعی باشد که دولت از آن حمایت کند. توجیه دوم به این موضوع برمیگردد که دولت به عنوان حاکمیت وظیفه دارد افراد را در شکوفا کردن استعدادهایشان کمک کند و اگر کسی موقعیت اجتماعی پایینی داشته باشد، این منجر به شکوفا نشدن استعدادهایش نشود. این توجیه برای تحصیلات ابتدایی به خوبی قابل درک است منتها اینکه در تحصیلات دانشگاهی چقدر توجیه داشته باشد، محل بحث است و عملاً امکان دارد افرادی با سطح استعداد بالا اگر ابزاری برای شکوفا کردن آنها در اختیارشان قرار نگیرد، استعدادهایشان شکوفا نشود. در این زمینه روشی که ممکن است در تحصیلات دانشگاهی در دنیا بیشتر انجام شود این است که به افراد در تامین هزینههایشان از طریق پرداخت وام کمک میشود. یعنی مثلاً شما میخواهید لیسانس دریافت کنید، توانایی مالی اولیه ندارید و دولت منابعی را به شکل وام بلندمدت با سود پایین برای تحصیل شما در نظر میگیرد. در آینده هم آن فرد از طریق درآمدی که کسب میکند آن وام را برمیگرداند. نکته سومی هم وجود دارد که لزوماً در جهت تقویت بحث تحصیلات رایگان نیست، منتها واقعیتی که میتوان به آن توجه کرد این است که در دهه 40 و 50 شمسی دو عامل باعث تحرک اجتماعی (social movement) شد. این دو عامل عبارت بودند از امکان دسترسی همگانی به تحصیلات رایگان و دیگری اشتغال در شغلهای دولتی. نتیجه آن بود که افرادی که لزوماً در خانواده فقیری به دنیا میآمدند زندگی خود را در فقر ادامه ندهند. یعنی هم دادهها و هم مشاهدات ما این را نشان میدهد که اگر افراد میتوانستند به تحصیلات رایگان عالی یا شغل دولتی مناسب دسترسی داشته باشند، میتوانستند طبقه اجتماعی خود را تغییر دهند. یعنی میخواهم بگویم این سه دسته توجیهات، میتوانستند توجیهاتی برای تحصیل رایگان باشند. در مورد اینکه در سال 133۶ اینها صادق بوده و اینکه اکنون در سال 1396 این صادق است یا نه، هر دو آنها میتواند محل بحث باشد. یعنی ما تا الان فقط از جنبه صرفاً تئوری موضوع را شکافتیم، اما اینکه در عمل کدام یک از این توجیهات مصداق دارد محل بحث است.
با توجه به این توضیحات وظیفه حاکمیت این است که برای بخش آموزش سیاستهای حمایتی در نظر بگیرد؟
باید آن سه دلیل را که به آنها اشاره کردیم بررسی کنیم و ببینیم هزینه-فایده هرکدام از راهحلها چقدر است و آن وقت تصمیم بگیریم که آیا پشتیبانی دولت منطقی است یا نه.
با این پیشفرض که حاکمیت بخواهد در بخش آموزش عالی حمایتهایی را انجام دهد، آیا صرفاً بودجه 5 /1 هزار میلیاردتومانی سالانه برای وزارت علوم میتواند راهگشا باشد؟
ببینید اینکه مبلغ به چه میزان است یک بخش قضیه محسوب میشود، نکته دیگر که ما نباید فراموش کنیم این است که با توجه به آن موضوع اثرات جانبی باید مشخص کنیم ابعاد آموزش عالی ما چقدر باید باشد. آیا ما با تربیت دو هزار مهندس در سال به آن هدف مدنظر میرسیم یا نیاز به تربیت ۱۰ هزار مهندس است. چون اثر حاشیهای هر یک مهندس اضافه به دلایل مختلف کاهش مییابد. یکی اینکه بالاخره شما در ابتدای کار آدمهای بااستعدادتر را جذب میکنید و هرچقدر جلوتر میروید آدمهای بااستعداد کمتری جذب میشوند. دوم اینکه بالاخره بهرهوری حاشیهای آموزش هم مثل هر فعالیت دیگری کاهنده است. یعنی شما به هر حال با آن کیفیتی که به دو هزار نفر آموزش میدهید، به ۱۰ هزار نفر نمیتوانید آموزش بدهید. نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که احتمالاً در اینکه دولت باید حمایت کند توافق وجود دارد، چون حتی همین الان ما در سرمایهدارترین اقتصادها دانشگاههای دولتی را مشاهده میکنیم و عملاً میتوانیم بگوییم در مقام عمل این توافق وجود دارد که دولت باید در این زمینه اقداماتی را انجام دهد. نکته دوم این است که شکل حمایت باید به چه ترتیب باشد. آیا شکل حمایت هنوز هم باید مثل دهههای 30 و 40 باشد؟ یعنی ما هنوز باید تحصیلات رایگان داشته باشیم؟ این هم نکته مهمی است که ما باید به آن توجه کنیم.
ما در کشورهای توسعهیافته مانند ایتالیا شاهدیم که حتی امکان تحصیل رایگان برای دانشجویان خارجی هم میسر است.
بله، در اروپای قارهای (منظور قاره اروپا به جز بریتانیاست) نوعاً تحصیلات رایگان سراسری است و حتی برای کسانی که صرفاً برای تحصیل به این کشورها میروند هم تحصیلات رایگان در نظر گرفته میشود. البته در آن کشورها هم فعالیت دانشگاههایی که شهریه اخذ میکنند آغاز شده؛ منتها سنت دانشگاهی آنها برخلاف سنت انگلستان و آمریکا رایگان است. این کار ممکن است با اهداف مختلف انجام شود. یکی اینکه کشورهایی مانند آلمان، ایتالیا و فرانسه که به اندازه کافی بزرگ هستند ممکن است فکر کنند با درصدی اجازه دادن به دانشجوی خارجی یک هژمونی در دنیا برای خود ایجاد میکنند. یعنی در اصل یک همدلی با طبقه تحصیلکرده کشورهای مبدأ دانشجویان خارجی پذیرفتهشده به وجود میآورند و علاوه بر همدلی، وقتی آن دانشجو به کشور خودش برگردد و در کارخانهای مشغول به کار شود احتمالاً در واردات تکنولوژی ابتدا به کشور محل تحصیل خود فکر میکند. دقت کنید اینها کشورهایی هستند که به خصوص از لحاظ زبان زیر سیطره زبان انگلیسی قرار گرفتند و حتی مثلاً توسعه زبان آلمانی، ایتالیایی یا فرانسوی در دنیا برای آنها منافع اقتصادی دارد. توجیه دیگر ممکن است این باشد که میتوانند با این مکانیسم استعدادهای کشورهای دیگر را به کشور خود جذب کنند و این مهاجران از طریق تاثیری که بر توسعه تکنولوژی و علمی کشور مقصد میگذارند، برای کشور محل تحصیلشان موثر باشند. البته در این کشورها هم سقف محدودی از آموزش عالی برای تحصیل افراد غیراروپایی اختصاص داده میشود.
به هر حال به نظر میرسد در کشورهای توسعهیافته به دنبال کاهش سهم بخش دولتی از آموزش عالی نباشند. اما در ایران آخرین آمار رسمی نشان میدهد درصد دانشجویان دولتی در کل کشور حدود دو درصد در یک سال کاهش یافته است.
اینکه مثلاً درصد دانشجویان دولتی کاهش یابد، نمیدانم چقدر مربوط به هدفگذاری دولت بوده است. منتها یک مساله را میدانم که وقتی دولت در گرفتاریهای بودجهای قرار میگیرد، بالاخره یکی از بخشهایی که سریعتر بودجه آن کاهش مییابد، آموزش عالی است و امکان دارد این اتفاق به کاهش دانشجو منجر شود. منتها یک مساله را نباید فراموش کرد که ما در دورههایی توسعه خیلی بیرویه آموزش عالی داشتیم و عملاً ممکن است بتوان در مورد اینکه اندازه بهینه آموزش عالی چه میزان است بحث کرد. اکنون شما تقریباً در بیشتر شهرها، دانشگاههای دولتی را مشاهده میکنید. علاوه بر آن، شما در همه شهرهای کوچک و بزرگ، دانشگاه پیام نور هم دارید. موضوع دیگر این است که متاسفانه دو نقش دولت به واسطه توسعه آموزش عالی دولتی با هم تداخل پیدا کرده است؛ یک نقش دولت به عنوان بازیگر این بخش و یک نقش دولت به عنوان رگولاتور (یا نهاد ناظر) که متاسفانه این نقش به نظر میرسد تا حدودی فراموش شده است.
درباره آن کاهش مورد اشاره شما هم واقعیت این است که در این ابعاد نمیتوان سخنی گفت. آنچه به نظر میرسد این است که آموزش عالی ما از نظر تعداد و کیفیت دانشجو بعضاً توسعههای نامتوازنی به خود دیده است. نکته دیگر این است که بزرگ شدن آموزش عالی، ساختار بوروکراتیک آموزش عالی در کشور (وزارت علوم) را به این سمت سوق داده که ما تعدادی دانشگاه تعریف کنیم که همه آنها محصولات مشابهی بیرون دهند. یعنی به نظر نمیآید مثلاً دانشگاه شریف یا دانشگاه تهران در تربیت مهندس برق با دانشگاهی در یک منطقه دورافتاده رسالت متفاوتی داشته باشد. ظاهراً همه این دانشگاهها کارخانههایی دیده میشوند که محصولات مشابه تولید میکنند. به همین دلیل است که ما میبینیم تعداد زیادی تحصیلکرده بیکار داریم که این فرآیند مساواتگرایانه بین همه دانشجویان همزمان با پدیده مدرکگرایی تشدید شده است و اینها باعث شده ما با اقبال عمومی بالا به تحصیل مواجه باشیم که لزوماً کیفیت هم ندارد.
درباره توسعه آموزش عالی شما به نامتوازن بودن آن اشاره کردید. شاید در همین مورد به سهم استانهای مختلف در بخش تحصیلات رایگان بتوان اشاره کرد. سه استان خراسان جنوبی، ایلام و سیستان و بلوچستان در صدر لیست بیشترین درصد دانشجوی دولتی هستند. آیا سهم قابل توجه استانهای کمتر بهرهمند از آموزشهای دولتی پیام خاصی دارد؟
واقعیت این است که احتمالاً به دلیل عدم برخورداری این استانها، دانشگاههای خصوصی در این استانها چندان فعالیت نداشتهاند. نکته دیگر اینکه اگر هم فرض کنیم افراد این مناطق به تحصیلات به عنوان فرصتی برای یافتن شغل بهتر فکر میکنند، حتی بومیهای این منطقه هم تمایل دارند از این منطقه خارج شوند تا تحصیل همراه با پیدا کردن شغلی خارج از آن منطقه داشته باشند. این دو واقعیت عملاً تقاضا برای تحصیلات در این مناطق را پایین نشان میدهد و فقط بخشهای دولتی وارد میشوند که بخشهای دولتی هم نوعاً با فشارهای نماینده مجلس یا سیاستمداران محلی که به دنبال افراشتن تابلوی دانشگاهی در شهر خود هستند ایجاد میشود و توسعه مییابد و به همین دلیل در این استانها سهم بخش دولتی بر بخش غیردولتی غلبه دارد. البته باید دید که در این محاسبات دانشگاه پیام نور را زیرمجموعه دولتی محسوب کردهاند یا خیر؟ نباید فراموش کرد که در دوران آقای احمدینژاد دانشگاههای پیام نور خیلی گسترش داده شد.
چرا کیفیت آموزش در بخش غیردولتی بهتر از بخش دولتی نبوده است؟
به دلیل اینکه کیفیت آموزش بخش دولتی ما در نقطه شروع مناسب بوده و همچنین به دلیل اینکه شهریه دریافت نمیکند و با مکانیسم کنکور بهترین دانشجویان را جذب میکند و از آن طرف، منطق حاکم بر اداره دانشگاه آزاد به عنوان بزرگترین دانشگاه غیردولتی کشور هم خیلی منطق بخش خصوصی نبود، این اتفاق افتاده است. در بخش دانشگاه آزاد هرچند ما میگوییم دانشگاه خصوصی بوده اما نباید فراموش کنیم در مسیر توسعه این دانشگاه از خیلی از امکانات عمومی و بعضاً دولتی مثل گرفتن زمین یا غیر آن در برخی مقاطع استفاده شده است. یا اینکه مثلاً در هیات امنای دانشگاه آزاد بالاخره اعضایی هستند که مشاغل بالای دولتی داشتهاند و دارند. با این حال دانشگاه آزاد در برخی از رشتهها نه اینکه بهتر از دانشگاههای برتر دولتی باشد اما از بعضی از دانشگاههای دولتی توانسته کیفیت بهتری ارائه دهد. مثلاً واحد علوم تحقیقات تهران یا واحدهای برخی از شهرهای بزرگ توانستند کیفیت بهتری از دانشگاههای متوسط به پایین دولتی داشته باشند.
اما دانشگاه علمی-کاربردی به نظر میرسد برخلاف دانشگاه آزاد، هدف خاصی داشته است.
بله، در مورد دانشگاه علمی-کاربردی به نظر میرسد همچنان یک کلاف سردرگم است. نگاه کنید خلئی که بعد از انقلاب فرهنگی به وجود آمد خلأ آموزش تکنسین در همه سطوح بود. دانشگاه علمی-کاربردی احتمالاً میخواست این خلأ را جبران کند منتها همچنان آنها هم در همان دور باطل مدرک دادن افتادهاند و همچنان دارند لیسانس تولید میکنند، البته تنها با عناوین متنوعتر. به نظر میآید کشور به کسانی که بتوانند این خلأ را پر کنند، به خصوص در حوزه فنی خیلی نیاز دارد. آن فرآیند مدرکگرایی که در استخدامها وجود داشت، در کنار سردرگمی که در خود ساختار آموزش عالی بود از لحاظ اینکه ما چه آدمهایی را میخواهیم تربیت کنیم، هردو این موارد کمک کرد تا عملاً این لایه مهارتی از نظام آموزش عالی ما حذف شود و فکر میکنم این کمبود بزرگی است. نکته دیگر این است که در عین حال ما نباید فراموش کنیم ترکشهای بلاهایی که بر سر آموزش عالی آوردیم، آموزش متوسطه یا حتی پایینتر از آن را شدیداً درگیر کرده است. یعنی اکنون شما میبینید به دانشآموزان از دوره دبیرستان تستزدن یاد میدهند. هیچگاه نباید این موضوع را از یاد ببریم که دورههای متوسطه ما هم بعضاً به دلیل فشار کنکور، آموزش مهارتهای لازم برای زندگی روزمره را که بخشی از رسالت آنهاست، به فراموشی سپردهاند.
در جمعبندی به نظر شما آیا رایگان شدن دانشگاهها سیاست درستی بوده است؟
آن دلایل مثبتی که عرض کردم باعث میشود تا ورود دولت به این بحث را لاجرم بدانیم. هم به دلایل تئوریک و هم به دلایل شواهدی که در دنیا وجود داشته این طور است، منتها توسعه آموزش عالی با این ابعاد زیر چتر آموزش عالی به نظر میآید که منطقی نباشد. تصورم این است که اگر دولتی جایی هم هزینه دارد و میخواهد در آموزش هزینه کند حتی از منظر عدالت هزینه کردن آن پولها در آموزش متوسطه و ابتدایی ممکن است لازمتر باشد. در شعار خیلی خوب است که ما بتوانیم آموزش ابتدایی و متوسطه رایگان، بهداشت، آموزش عالی و مسکن رایگان داشته باشیم، اما واقعیت این است که همه اینها با هم شدنی نیست. به همین خاطر اصول سیاستمداری مدرن اصلاً یاد گرفتن انتخاب میان اولویتهاست که ما خیلی از اوقات این اولویتبندیها را نداشتیم. به نظر میآید که یک نقص عمده برای کشور این باشد، که تصمیمات بر مبنای تصمیمهای دفعتی و سیاستهای بخشی اتخاذ میشوند. تصمیماتی که ممکن است در سطح کلان با هم همخوان نباشند و علاوه بر این هیچ وقت هم به این فکر نکردیم که این منابع محدود را در کجا هزینه کنیم تا بهرهوری بهتری داشته باشد. علاوه بر این نباید فراموش کنیم 60 سال آموزش عالی رایگان باعث شده یک بوروکراسی خیلی فربه کنار آموزش عالی ما بنشیند و در کنار آن، ذینفعانی هستند که منافع بزرگی دارند. این منافع از ستاد وزارت علوم تا همه افراد مشغول به کار در دانشگاههای ما و نمایندههای مجلسی را که تابلو دانشگاهها را میتوانند بالا ببرند شامل میشود. به همین دلیل این مساله فشار میآورد تا ما در برخی از بخشها در نقطه تعادل بد قرار بگیریم. به این دلیل به آن میگویم تعادل که نقطهای است که همه بازیگرها از بودن در این نقطه راضی هستند و هیچ کدام نه انگیزه و نه تمایلی برای خارج شدن از آن نقطه تعادل بد ندارند و این نکته هشدارآمیز است. ما وقتی درباره تغییرات اداری و آموزشی حرف میزنیم نباید فراموش کنیم که بالاخره ذینفعانی هستند که هر تغییری منافع بخشی از آن ذینفعان را تحت تاثیر قرار میدهد. وزارت علوم ما به یک بوروکراسی خشنِ درهم و سردرگمی تبدیل شده که به نظر میآید تنها رشته را کموزیاد میکند اما تاثیر آن روی کیفیت آموزش بسیار ناچیز است.